يكشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۸۴
حكيم دين شناس
حجت الاسلام عبدالحسين خسروپناه
000861.jpg
شخصيت والا و برجسته شهيد مطهري به گونه اي است كه اختصاص صفحه هايي از روزنامه به مناسبت سالگرد شهادت ايشان هرگز حق مطلب را براي پرداختن به انديشه هاي ايشان ادا نمي كند. از اين رو ضروري ديديم از جنبه هاي ديگر زندگي، آثار و ابعادي از انديشه هاي اين استاد گرانقدر را مورد بررسي قرار دهيم.
زيست نامه
شهيد مطهري، در بهمن ماه ۱۲۹۸ شمس در فريمان از شهرهاي استان خراسان- كه در آن زمان روستايي كوچك بود- پا به جهان نهاد و او را مرتضي ناميدند. پدر وي ، شيخ محمد حسين مطهري، عالمي پرواپيشه و ساده زيست و مبلغي دلسوز بود كه عمر خود را براي حل مشكلات مردم سپري كرد. مادرش، زن فهيم، خوش ذوق و آشنا به طب قديم بود. مرتضي، مراحل آغازين تعليم و تربيت را از پدر _ پزشك روحاني _ و مادر _ پزشك جسماني _ فرا گرفت و تا سن سيزده سالگي در فريمان به تحصيل خويش ادامه داد. مطهري به همراه هجرت درون و تهذيب و تزكيه نفس به سه هجرت برون دست زد. نخستين هجرت او از فريمان به مشهد در سال هاي ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۶ و دومين هجرت از مشهد به قم در سال هاي ۱۳۱۶ تا ۱۳۳۱ و هجرت سوم به تهران از سال ۱۳۳۱ تا ۱۳۵۸ انجام گرفت. شخصيت علمي و فلسفي و فقهي استاد مطهري در فضاي قم توسط آيت الله بروجردي، امام خميني، آيت الله حجت، ميرزا مهدي آشتياني و علامه طباطبايي شكل گرفت. وي نزد اساتيد نامبرده دروس فقه، اصول، تفسير، فلسفه، عرفان و اخلاق را تحصيل نمود. مطهري در سال ۱۳۲۹ ازدواج كرد و صاحب هفت فرزند شد.
ايمان قوي، سختكوشي و پشتكار، روحيه علم اندوزي و دانش پژوهي، آسيب شناسي ديني و دينداري، دغدغه ديني، تبيين و تبليغ حكيمانه دين، نظم در امور، شب زنده داري و سحرخيزي، اخلاص در عمل، جامع نگري، كشف نيازهاي واقعي جامعه، روحيه خودباوري، جسارت علمي و استقبال از تضارب انديشه ها و از همه مهمتر شهادت در راه خدا از برجسته ترين ويژگي هاي استاد مطهري است. به همين دليل، تأثير وي بر فرهنگ و جامعه ايران و نسل جوان و مسلمان در جهان اسلام بسيار فراوان بوده و منشأ پيدايش جريان فكري _ فرهنگي خاصي در حوزه و دانشگاه شده است. اساتيد تأثيرگذار بر حوزه و دانشگاه پيرامون علم اسلامي و انساني عمدتاً شاگردان مستقيم و غيرمستقيم شهيد مطهري هستند.
تاريخ علوم عقلي و عرفاني و نقلي گواه است كه پاره اي از حكيمان با عارفان و فقيهان و يا عالمان علوم نقلي و تفسيري و حديثي با فيلسوفان و اهل عرفان با اهل تعقل گرفتار نزاع و ستيز و چالش بودند و نقدهاي روش شناختي يا محتوايي بر يكديگر مي راندند. استاد مطهري به گونه اي ميان علوم عقلي و نقلي و شهودي جمع كرد كه بي شك مي توان او را فيلسوفي برجسته، متكلمي دغدغه مند و مدافع دين، عارفي شهودگرا ، مفسري قرآن شناس معرفي كرد. وي، ضمن غور كردن در مسائل علوم گوناگون به آسيب شناسي متكلمان و فلاسفه و عرفا مي پردازد. وي در شرح منظومه از اينكه متكلم در بهره گيري از روش صحيح استدلال عقلي و استخراج معارف از اصول و مباني ديني محرومند و طرز تفكر سطحي و عاميانه دارند گلايه مي كند. و نيز در مقالات فلسفي مي گويد: «كلام، بيش از فلسفه از معارف قرآن و نهج البلاغه دور بوده است.» اين مطالب دانشمندي است كه در كتاب علل گرايش به مادي گري مي گويد: «تا آنجا كه من از تحولات روحي خودم به ياد دارم از سن سيزده سالگي اين دغدغه در من پيدا شد و حساسيت عجيبي نسبت به مسائل مربوط به خدا پيدا كرده بودم. پرسش ها _ البته متناسب با سطح فكري آن دوره _ يكي پس از ديگري بر انديشه ام هجوم مي آورد ... فيلسوفان عارفان و متكلمان _ هرچند با انديشه هايشان آشنا نبودم _ از ساير علما و دانشمندان و از مخترعان و مكتشفان در نظرم عظيم تر و فخيم تر مي نمودند، تنها به اين دليل كه آنها را قهرمان صحنه اين انديشه ها مي دانستم.
مطهري براي يافتن يك دستگاه منسجم فكري و نظام و هندسه معرفتي و توانايي در پاسخ به پرسش ها و شبهات ديني و نيازها و مقتضيات زمان و تحقق پشتوانه علمي براي فعاليت ها و نظام هاي اجتماعي به فلسفه گرايش پيدا كرد و تلاش هاي فلسفي مانند تدريس علوم عقلي در حوزه و دانشگاه و تحقيق و تدوين مباحث عقلي _ فلسفي را انجام داد.
فرزانگي استاد مطهري در حوزه علوم عقلي زاييده بهره گيري از محضر اساتيدي چون امام خميني، علامه طباطبايي، ميرزا مهدي آشتياني بود.
مطهري در مشرب و گرايش فلسفي از جريان فلسفه مشاء و اشراق، بهره فراوان برد، اما بر اين باور بود كه مشرب حكمت متعاليه جامع ترين روش و گرايش فلسفي است كه توان مقابله با ساير نظام هاي فلسفي را دارد و از طرف ديگر مي تواند مباني نظام هاي اجتماعي را استوار سازد.
پذيرش روش و مشرب حكمت متعاليه از سوي استاد مطهري، به معناي بي توجهي به تحليل و نقد آراء ملاصدرا و شارحان وي نيست. شهيد مطهري، علاوه بر تبيين دقيق و مستند و عالمانه آراء و مكاتب فلسفي، نگرشي نقادانه و تحليلي داشت، يعني با معيارهاي معرفت شناختي به ارزيابي آرا و انديشه هاي حكيمان اسلامي و غربي مي پرداخت و ديدگاه برگزيده را مدلل مي ساخت. توجه به پيشينه تاريخي مسائل فلسفي نيز از ديگر امتيازهاي نظام فكري استاد مطهري است و همين ويژگي از خلط مباحث و مغالطات منطقي و لفظي جلوگيري مي كرد.
000858.jpg
معرفت شناسي
نظريه شناخت يا معرفت شناسي، دانشي است كه پيرامون چيستي شناخت، اقسام، امكان، معيار و توجيه، شرايط و موانع، ابزار و منابع آن بحث مي كند. مهم ترين پرسشهاي معرفت شناسي اين است كه آيا مي توان به شناخت واقعيت ها دست يافت و آيا حقايق خارجي، قابل شناساندن است يا خير؟ گستره و دامنه شناخت و شناساندن تا كجاست؟ استاد مطهري براي نظام سازي فلسفي و كلامي و انديشه اي به اين نكته پي برد كه بايد از معرفت شناسي شروع كرد. به همين دليل به مهمترين مسائل معرفت پژوهي در كتاب هاي مسأله شناخت، اصول فلسفه و روش رئاليسم، شرح مبسوط منظومه پرداخته است.
وي معرفت را به معناي مطلق آگاهي گرفته و آن را به علم حضوري وجودي و علم حصولي مفهومي تقسيم مي كند. معرفت صادق در نگاه شهيد مطهري به معناي انديشه مطابق با واقع و نفس الامر است بنابراين، تعريف شناخت صادق و حقيقي به معناي سازگاري انديشه ها يا توافق افراد و نظام انديشگي يك جامعه و نيز سودگرايي ناتمام است همچنان كه نظريه ماترياليستي كه حقيقت را نتيجه تماس قواي ادراكي فرد با عالم خارج دانسته غيرمدلل و گرفتار نسبي گرايي است.
نظريه تجربه گرايي و عقل گرايي دو مبناي معرفت شناسان در حوزه توجيه معرفت است كه مطهري به تبيين آنها پرداخته و برخلاف تجربه گرايان بر اين باور است كه مي توان با بهره گيري از بديهيات اولي عقلي و غيرتجربي مانند اصل استحاله اجتماع نقيضين و اصل استحاله ارتفاع نقيضين و اصل عليت و اصل هويت و نيز بديهيات ثانوي مانند فطريات، متواترات و... به تمييز حقايق از امور غيرحقيقي دست يافت.
مطهري، عمل را كليد انديشه مي داند لكن تنها راه و يا معيار صحت و سقم انديشه به شمار نمي آورد. زيرا معرفت هاي حقيقي مانند محال بودن دور و تسلسل با عمل قابل محك زدن نيستند.
حقيقت در نظام معرفت شناختي استاد مطهري، امري ثابت و تغيير ناپذير است بنابراين، نسبي گرايي به دلايل گوناگون از جمله خود متناقض بودن باطل است. يعني شخص نسبي گرا، معرفت  نسبي گرايي خود را نيز نقض و باطل مي سازد.
دين شناسي
ويژگي برجسته استاد مطهري اين بود كه تمام عمر و نيروي علمي و عملي خود را در راه تبيين دين و دفاع از اسلام نهاد و آن را بالاترين سرمايه ناميد.(۱)
دين در منظومه دين شناسي شهيد مطهري، تنها عامل سعادت، فطري، تحقيقي، اختياري، بي بديل، اصيل و جاودانه معرفي شده است. زيرا دين با روح بشري پيوند دارد و تنها محصول شرايط خاص مانند شرايط عربستان يا شرايط ذهني پيامبر(ص) نيست به همين دليل، عواملي چون امور اقتصادي و توليدي، از خود بيگانگي انسان، سودگرايي، جهل، ترس، علاقه به نظم و عدالت، نمي توانند خاستگاه و منشأ دين به شمار آيند، بلكه ريشه و منشاء اعتقاد به دين در فطرت آدميان نهفته است(۲) البته لازمه فطري بودن يك بحث اين نيست كه همه اوقات همه افراد را بگيرد. همچنانكه هيچ علاقه طبيعي ديگر چنين نيست. علاقه به هنر و زيبايي يك علاقه فطري است اما چنان نيست كه يگانه سرگرمي بشر محسوب شود. بلي در هر مورد هر علاقه فطري عمومي هميشه افراد خاصي پيدا مي شوند كه علاقه و ذوق شديدتري نسبت به آن دارند و آن را به عنوان رشته تخصصي خود انتخاب مي كنند. در ضمن، هر علاقه فطري در عين فطري بودن، احتياج دارد به تذكر و تنبه.(۳)
اسلام نمي گويد براي اينكه توحيد را تحميل كنيد بجنگيد، چون تحميل شدني نيست، چون ايمان است؛ ايمان را بايد تشخيص داد و انتخاب كرد. تشخيص كه زوري نمي شود، انتخاب هم زوري نمي شود، لااكراه في الدين، يعني شما كسي را مجبور نكنيد، يعني ايمان اجباربردار نيست.(۴) البته دفاع از اسلام، مقوله اي است كه در هر نظام اجتماعي ضروري است. بحث كمال و جامعيت و جاودانگي و خاتميت اسلام مورد توجه خاص استاد بوده و كتاب هايي با عنوان خاتميت و ختم نبوت نگاشته است. وي در اين آثار علمي، علاوه بر تبيين معناي خاتميت و اثبات خاتميت اسلام به فلسفه خاتميت آن و علل تجديد نبوت هاي قبل از ظهور پيامبر اسلام مي پردازد.
وي مي فرمايد: علل تغيير شرايع، تغيير شرايط مختلف اجتماعي، سياسي، فرهنگي و مانند اينها نيست كه در اين صورت، نبايد شرايع، خاتمه يابند، زيرا مسأله تحول زمان و نيازهاي متغير همواره وجود دارد. بلكه علت تجديد شرايع گذشته آن بود كه در آن زمان ها هنوز عقل، علم، تمدن و شعور انسان ها به اندازه اي نبود كه خود بتوانند با استفاده از توان عقلي خويش، مبلغ شريعت باشند يا بتوانند راه خود را پيدا نمايند و همين علت باعث شد كه بشر، قدرت حفظ ميراث ديني را نداشته و همواره، تعليمات و كتب مقدس پيامبران، تحريف و تبديل مي گشت. البته بايد توجه داشت كه اختلاف شرايع (تحريف نشده)، اختلاف در اصول و بنيادهاي اساسي نيست بلكه حداكثر از قبيل كلاس پايين تر با كلاس بالاتر است، تعليمات پيامبران در عين پاره اي اختلافات، مكمل و متمم يكديگر بوده است پس رشد و بلوغ عقلي انسان باعث شد تا كتاب آسماني پيامبر اكرم(ص) از تحريف دور بماند، بشر به مرحله اي رسيد كه برنامه تكاملي خود را يك جا تحويل بگيرد. بلوغ فكر و رشد اجتماعي اش به او اجازه داد كه ترويج و تبليغ دين نمايد و عالمان و صالحان امت جايگزين پيامبران تبليغي شوند.
از نظر رشد فكري به جايي رسيده كه در پرتو اجتهاد مي تواند كليات وحي را تفسير و در شرايط مختلف، هر موردي را با توجه به اصولي كه دارد تكليفش را مشخص كند.(۵) و چون وظيفه اصلي ائمه، رفع اختلاف ها و تشتت ها در ميان مؤمنان و جلوگيري از پيدا شدن مذاهب گوناگون براساس اهواء و اميال افراد است پس هر چند، عالمان مي توانند در كار دعوت و تبليغ دين، جانشين پيامبران شوند اما نمي توانند هم چون ائمه، مرجع حل اختلافات شوند. پس با فرض ختم نبوت و فلسفه آن، ضرورت وجود امام منتفي نيست.(۶) با توجه به جامعيت و كمال تحريف ناپذيري اسلام و سازگاري آن با فطرت، نمي توان، حقانيت و رستگاري اديان تحريف شده ديگر را پذيرفت و پلوراليزم ديني جناب جان هيك را مدعي شد. البته استاد مطهري در كتاب ختم نبوت و عدل الهي مباحثي دارند كه به ديدگاه چهارمي غير از كثرت گرايي ديني، شمول گرايي ديني و انحصارگرايي ديني پيرامون تعدد اديان دست يافته است.
استاد مطهري به لحاظ ضرورت هاي اجتماعي و رويكرد هاي پذيرفته شده نزد مخاطبان اسلام به ويژه جوانان و دانشجويان به كاركردهاي دين نيز اشاره مي كند گرچه استاد مطهري، كاركرد گرا و پراگماتيست نبود و عمل گرايي را در نظريه حقيقت نپذيرفت لكن با حفظ نظريه مطابقت انديشه با واقع و وجود معيار كشف معرفت صحيح از سقيم به بيان كاركردهاي دين مي پردازد. و تغيير نگرش انسان به جهان، اميد به آينده و خوشبيني، حق گرايي، كاهش ترس از مرگ، احياي فطرت انساني، جاودانه ساختن انسان، مسئوليت پذيري حاكمان و مردم، تربيت و تهذيب انسان، تمدن و فرهنگ سازي، تعديل و كنترل غرايز انسان، حفظ كرامت و ارزش و عزت انسان را از جمله كاركردهاي دين مي شمارد.(۷)
مطهري، عمل را كليد انديشه مي داند لكن تنها راه و يا معيار صحت و سقم انديشه به شمار نمي آورد. زيرا معرفت هاي حقيقي مانند محال بودن دور و تسلسل با عمل قابل محك زدن نيستند. حقيقت نيز در نظام معرفت شناختي استاد مطهري، امري ثابت و تغيير ناپذير است بنابراين، نسبي گرايي به دلايل گوناگون از جمله خود متناقض بودن باطل است. يعني شخص نسبي گرا، معرفت  نسبي گرايي خود را نيز نقض و باطل مي سازد
انسان شناسي
انسان، خليفه خدا در زمين است، فطرتي خدا آشنا دارد و در عمق وجدان، او را درمي يابد، داراي بزرگترين ظرفيت هاي علمي در ميان موجودات است. عنصر ملكوتي و الهي در نهاد خود دارد. آفرينشي، هدف مند و حساب شده دارد. و تصادفي و بي هدف برگزيده نشده است، موجودي آزاد و مسئوليت پذير و برخوردار از عزت نفس و كرامت است. زيبايي ها و زشتي ها بر او الهام شده است. آزادانه، سعادت و شقاوت را برمي گزيند. موجودي است كه تنها با ياد خدا آرامش مي يابد، خودشناسي او باعث خداشناسي اش مي شود و خدا فراموشي او را به خود فراموشي منجر مي گردد.
خواسته و خواهش هايش حد و مرزي نمي شناسد. همه نعمت هاي زمين براي او آفريده شده اند. مساحت من سفلي و من علوي براي او نيازهاي مادي و متعالي ساخته است پس تنها محرك و انگيزه حركت او، نيازهاي مادي نيست. انسان، موجودي دردمند و خودآگاه و تكليف پذير است و از نفخه روح الهي آفريده شده است. يعني شخصيت واقعي او از روح مجرد شكل گرفته هر چند با بدن مادي، همراه مي شود.
ستمگري، ناداني، ناسپاسي، طغيان گري، شتابگري، فرصت طلبي، بخل و حرص ورزي و ديگر ويژگي هاي منفي انسان به ساحت حيواني او- نه ساحت الهي- برمي گردد.
اما پرسش كليدي اين است كه چرا انسان به خوبي ها يا بدي ها، خير يا شر حركت مي كند آيا اختيار و اراده و تصميمي در كار است يا جبر طبيعت و قضا و قدر الهي عامل اصلي است؟ مطهري، ضمن بيان مباحث گوناگون انسان شناسي در مقدمه اي بر جهان بيني و بيست گفتار به اين مسأله حياتي در كتاب انسان و سرنوشت و اصول فلسفه و روش رئاليسم پرداخته است و از نظريه اختيار و اراده انسان در طول اراده الهي و پذيرش عوامل طبيعي و محيطي دفاع كرده است.
بنابر اين، خداوند، اراده كرده است تا انسانها با اراده به كارهاي خود بپردازند. پس قضا و قدر عيني و علمي خداوند بر اين استوار است كه اگر انسان بخواهد، كار خوب يا بدي انجام دهد، همان تحقق يابد و علم سابق خداوند به تمام اعمال آدميان با اختيار لاحق انسانها منافات ندارد زيرا خداوند از ازل مي دانست كه انسان ها با اختيار و اراده، كارهاي خود را سپري مي كنند.
جبرگرايان قديمي يا معاصر مانند پاره اي از فلاسفه يا روان شناسان يا جامعه شناسان يا زيست شناسان غربي با تأكيد و توجه فراوان به عوامل و علل طبيعي يا رواني يا اجتماعي يا ژنتيكي، از عنصر اختيار و اراده انسان غفلت كرده اند. در حالي كه وجدان آدمي، وجود تصميم گيري را در اعمال خود مي يابد. و اصولاً با نفي اختيار، تمام قوانين حقوقي، جزايي، تربيتي، اخلاقي و آموزشي و پژوهشي بايد برچيده شود و بهشت و جهنم بي معنا و بعثت پيامبران لغو گردد.
* پاورقي ها در دفتر روزنامه موجود است.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |