يكشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۸۴
انتخابات نهم و سياست خارجي
000849.jpg
طرح: فريد مرتضوي
عباس ملكي
مردم اصولا با سياست خارجي در دوره انتخابات ارتباط غير مستقيمي دارند. براي كانديداها نيز اين موضوع صادق است. اكثر كانديداها بر روي مسائلي همچون بيكاري، يارانه، آموزش، رفاه اجتماعي، بهداشت، آلودگي محيط زيست، انرژي و... تكيه مي نمايند. اين موضوعات بر روي زندگي روزانه مردم تاثير مستقيم مثبت و يا منفي دارند. براي اكثر انتخاب كنندگان مسائل داخلي مهمتر از سياست خارجي است، بدين معنا كه براي آنها شايد مسائلي از قبيل قيمت ها، ماليات ها، تورم و... مهمتر باشد تا رابطه با فلان كشور و عدم رابطه با بهمان كشور، اما بهرحال طرز تلقي مردم از سياست خارجي به نوعي در جريان انتخابات تاثير دارد. اين طرز تلقي را مي توان در راي دادن به يك كانديدا و راي ندادن به نامزدي ديگر كه در سياست خارجي داراي ايده هاي مشخص نيست، ملاحظه كرد. اين مقاله در پي آن است كه اين ايده را مطرح نمايد كه به دليل ويژگيهاي جامعه ايران در زمان برگزاري انتخابات دوره نهم رياست جمهوري، روابط خارجي براي راي دهندگان از اهميت بيشتري نسبت به دوره هاي قبلي برخوردار بوده و بنابراين نامزدهاي انتخاباتي نيز به اين موضوع خواهند پرداخت.
۱- علوم سياستگذاري دولتي
با توجه به نقش جديد مديران در عصر حاضر، بعد جديدي در مديريت مطرح گرديده كه آن را «سياستگذاري و يا خط مشي گذاري عمومي» نام نهاده اند. سياستگذاري عمومي عبارت است از تصميم ها و سياستهايي كه بوسيله مراجع مختلف بخش عمومي از قبيل مجلس، دولت و قوه قضائيه كه نماينده حفظ منافع عمومي جامعه مي باشند، اتخاذ مي گردد. دولت در مفهوم كلي، يك نهاد قانوني خط مشي گذاري عمومي است و به صورتهاي مختلف مانند قوانين، ضابطه ها و مقررات به تعيين سياستگذاري مي پردازد. براساس اين بعد جديد، مديران بايد علاوه بر مهارت و آگاهي در زمينه هاي فني، انساني و اداره امور سازماني، در زمينه مسائل اجتماعي و خط مشي هاي عمومي به دانش و تجربه نيز مجهز باشند.
يكي از مهمترين مسائل در سياستگذاري دولتي، تميز مابين آنچه كه دولتها مي خواهند انجام دهند و آنچه كه در واقع انجام داده اند مي باشد. يعني آنچه كه دولتها انجام نداده اند و در آن بخش ها فعال نبوده اند، نيز مهم است. نكته ديگر آن است كه در تصميم گيري دولتي، نقش بازيگران غيررسمي از جمله افكار عمومي و گروه هاي فشار نيز بايد لحاظ شود. سوم آنكه سياستگذاري دولتي تنها به مسائل مربوط به قوانين، فرامين دولتي، ضوابط و آئين نامه ها محدود نمي گردد.
اما، چگونه مي توان به سياستگذاري هاي عمومي مطلوب دست يافت؟ برخي از انديشمندان با اتكاء به شيوه هاي علمي، سياستگذاري را فرايندي عقلايي و منطقي مي دانند و به نظر آنها راه رسيدن به خط مشي مطلوب، پيمودن مراحلي است كه بطور عقلايي بهترين نتيجه را مي دهد. گروهي ديگر شيوه عقلايي سياست گذاري را بدين صورت، غيرعملي دانسته، در تعديل و اصلاح آن مدلها و روشهاي ديگري را عرضه داشته اند. در تمامي اين نظريات سياستگذار چون بازيگري خردمند، براي مشكلات، به يافتن راه حل مي پردازد و براي اين منظور از شيوه عقلايي بهره مي برد.
گروه ديگري، سياست گذاري را فرآيندي مبتني بر قدرت تعريف كرده اند. به نظر آنان وضع سياستگذاري هاي عمومي و تصميم گيري، تنها از شيوه عقلايي و منطقي پيروي نمي كند، زيرا خط مشي گذاري قبل از آنكه انتخابي عقلايي و منطقي باشد،  حاصل بازيهاي قدرت است و يك اقدام سياسي بشمار مي آيد. خط مشي هاي عمومي زائيده ائتلافات، بده بستانها و متقاعد ساختنهاي بي شماري است كه بين سياستگذاران و مراجع مختلف در ساختار جامعه وجود دارد و در نتيجه شيوه عقلايي، انتخاب احسن نيست. در فرآيندهاي مبتني بر قدرت يا فرآيندهاي سياسي، سياستگذاري هاي عمومي، زائيده تفكر يك فرد نيست، بلكه ارتباطات داخلي و خارجي، فشارهاي دروني و بيروني، ائتلافها و سازشها، اثرگذاريها و اثرپذيريها و عوامل بسيار ديگري، به آنها شكل مي دهند و شايد بدين جهت باشد كه در برخي موارد، خط مشي هاي وضع شده با منطق علمي سازگار نمي نمايد.
فرآيند سازماني سياست گذاري ديدگاه ديگري است كه خط مشي هاي عمومي را حاصل عملكرد سازمانهاي مختلف بخش عمومي در جامعه مي داند. سازمانهايي كه امروزه تار و پود جامعه را در بر گرفته اند، خط مشي گذاران عصر ما هستند كه با اتكاء به قدرت تخصصي و قانوني خود به خط مشي هاي عمومي شكل و جهت مي بخشند. ساختار تشكيلاتي كشور و نحوه ارتباطات و حدود اختيارات واحدهاي مختلف هر يك بگونه اي در تعيين خط مشي هاي عمومي موثر و مطرح مي باشند.
يكي از عناصري كه جامعه دموكراتيك را تعريف مي كند، ميزان مشاركت مردم در فرآيند سياستگذاري است. هر قدر ميزان مشاركت مردم بيشتر باشد، بيشتر احتمال دارد كه نهادهاي جامعه در معرض تقاضاهاي متعارض مردمي باشد كه علايق و منافع مختلف آنها را چند پاره كرده است. فريچلر تصميم گيري دولت را فرآيندي دوراني توصيف مي كند كه مجموعه هاي متعددي از عملگرها در مراحل گوناگون شوراها به اين فرآيند تصميم گيري دسترسي دارند. در اين مدل، سازمان نوعي بازار براي بازيگران و ذينفعان تلقي مي شود. سازمان با حفظ توازن و پاسخ دادن به تقاضاهاي بازيگران رقيب، خود را حفظ مي كند.
مي توان بصورت خلاصه گفت كه همه بررسيها به يك نكته اساسي اشاره داشته و آن اينكه تصميم گيري در بخش دولتي را مي توان با مدلي به اين وجه بررسي كرد كه در آن منافع و علائق فراوان و در غالب موارد متضاد در سياست هاي دولت منعكس شده باشد.
۲- محيط بين المللي
جهان امروزه در همه جا فراگير است: ديدني و شنيدني است از طريق شبكه ارتباطات. زمين در حال كوچك شدن و تبديل به يك دهكده جهاني است. بدون وارد شدن در مباحث جهاني سازي و جهاني شدن، به اين نكته بسنده مي نمائيم كه فواصل جغرافيايي در حال كوتاه شدن براي آنان است كه مي خواهند مشاهده كنند و بدانند.
شرايط متفاوت صحنه بين الملل امروز چهار دليل دارد:
اول: رشد سريع وابستگي متقابل بين المللي، اگر امروزه يكنفر در تركيه كسي را كتك بزند، از طريق رسانه ها اين موضوع تبديل به يك اغتشاش در سيستم بين المللي خواهد شد. اگر در جايي شير نفت را ببندند، در جاي ديگري چرخ ها از حركت باز خواهند ماند.
دوم: صحنه بين المللي بلحاظ بيشتر شدن بازيگران در حال بيشتر بهم ريخته شدن است، كشورها، سازمان هاي بين المللي، شركت هاي فرامليتي، افراد متنفذ و گروه زيادي كه منافع آنان در خارج از مرزهاي كشورهاي خود است، همه و همه بازيگران صحنه بين المللي هستند. به همين دليل پيچيدگي حوادث بيشتر شده است.
سوم: تغييرات در اوضاع اقتصادي، سياسي و اجتماعي با سرعت بيشتري در حال انجام شدن است. تاثيرات آنها عميقتر شده و به نوعي فرم آشوب را بر خود گرفته است و حتي تغيير در ارزشها كه تاكنون بنيادي و اساسي بوده اند شدت گرفته است. اگر كسي امروزه ادعا نمايد كه با فضاي بين المللي آشناست، فردا مشاهده خواهد كرد كه محيط به نوع ديگري است. بنابراين تغييرات ساختاري جهاني يك موضوع تك عاملي نيست و براحتي براي سئوالات بيشمار پاسخ نمي توان يافت.
چهارم: موضوع بزرگي و عظمت نتايج عملكرد هر واحد سياسي در صحنه بين المللي است. در گذشته اگر فعاليت هاي ديپلماتيك پيشگيرانه به نتيجه نمي رسيد، حداكثر كشورها بسمت جنگ كشيده مي شدند. سربازان به جبهه ها مي رفتند و به بقيه مردم نيز القاء مي گرديد كه بهترين حالت، حفظ آرامش است. اما امروزه يك تصميم اشتباه از طرف مسئولان كشورها، اگر به جنگ منتج گردد، ديگر جنگ ها محدود و با خسارات كم نيستند، بلكه ممكن است كه در انتهاي جنگ كشوري از صحنه جغرافيا حذف شود و يا كل بشر نابود گردد.
000855.jpg
هر قدر ميزان مشاركت مردم بيشتر باشد، بيشتر احتمال دارد كه نهادهاي جامعه در معرض تقاضاهاي متعارض مردمي باشد كه علايق و منافع مختلف آنها را چند پاره كرده است
۳ _ روندهاي كلي در جهان معاصر
در جهان امروز سه روند كلان به چشم مي خورد:
۱ _ جهاني سازي: تعبير و تفسير از جهاني شدن متنوع و گوناگون است. آمريكايي ها مراد خود از جهاني سازي را يكسان سازي فرهنگ و عادات و سنن مناطق مختلف جهان مي دانند و آمريكا را حافظ نظم نوين جهاني و به عبارتي پليس بين المللي دانسته كه ابزار نظامي، اقتصادي و به خصوص بازار انرژي، كنترل جهان را در دست دارد. پيشينه تاريخي اين پديده در حقيقت بازگشت به دوران پس از فروپاشي شوروي سابق و بلوك شرق است.
اين حادثه در آ خرين دهه قرن بيستم مهمترين نقطه عطف در حوزه روابط بين الملل بود.
پس از اين رويكرد در صحنه بين الملل، نظام تك قطبي در غرب درصدد تئوري پردازي هاي جديدي برآمد كه ازجمله اين تئوري ها مي توان به نظريه جورج بوش (پدر) رييس جمهور آمريكا در پس از حمله به عراق در ۱۹۹۱ مبني بر «نظام نوين جهاني» اشاره نمود. باتوجه به اين پيشينه تاريخي مي توان به راحتي از پديده تمدن موجود است كه دقت در اهداف و كاركردهاي آن مي تواند به خوبي اهداف جهاني شدن را هويدا سازد.
طرفداران جهاني سازي معتقدند كه روند تحولات فعلي، ادامه تحولات كلان تاريخي بشري است. تحول انقلاب كشاورزي به انقلاب صنعتي و سپس به انقلاب اطلاعاتي گسترده تر از آن است كه بتوان آن را دستاورد يك گروه خاص قلمداد نمود. مسلما مي توان تحولات چند سده گذشته را به غرب، غربگرايي و مثل غرب شدن نسبت داد، اما حتي اگر جهاني سازي از غرب آغاز شده باشد، عملا به پديده ديگري تبديل شده است.
همانطور كه انقلاب كشاورزي دستاورد مستقيم تمدن هاي خاورميانه و نتيجه كل ميراث بشري بود كه بعدا عالمگير شد، انقلاب صنعتي نيز ضمن اين كه ابتدا از غرب برآمد، درحال حاضر عالمگير شده و ديگر متولي خاصي ندارد. يك ويژگي بديع تحولات انقلاب اطلاعاتي كه آن را از دو انقلاب كشاورزي و صنعتي متمايز مي سازد، آن است كه بروز و ظهور آن نتيجه طرح و برنامه خاصي نيست. پيشتازان و سردمداران آن همه جايي و هيچ جايي هستند. اگر توليد تمدني كشاورزي به زمين وابسته بود و توليد صنعتي به سرمايه و مواد خام، كه همه تمام شدني است، توليد تمدني اطلاعاتي به نبوغ، ابتكار و خلاقيت بشري وابسته است كه پايان ناپذير است.
مخالفان جهاني سازي بر اين عقيده اند كه جهاني سازي، طرف ديگر سكه سرمايه داري است و پذيرش مفهوم جهاني سازي به عنوان تنها چارچوب پيشرفت و توسعه به معناي تسليم در برابر ابرقدرت بازار است. درواقع جهاني سازي پوششي است براي القاي اين معنا كه نظام غرب، نظامي درست و با فضيلت است كه در پس از فروپاشي شوروي در سراسر جهان پيروز شده و شك نكنيد كه اگر در مسير پيشرفت مي خواهيد گام برداريد بايد جزيي از اين جهان گسترده اطلاعات شويد. لستر تارو، مي گويد: «اگر كشورها بتوانند ثروتمند شوند، نظام سياسي آنها نيز دمكراتيك خواهد شد. اگر ثروتمندي آنها بر فروش توليداتشان در بازار آمريكا متكي گردد، ناچار خواهند بود كه از متحدان آمريكا باشند. »
در همين ارتباط فرانسيس فوكوياما از نظريه پردازان پايان تاريخ، جهاني سازي را تداوم نظام جديد وستفالي و حالا به رهبري آمريكا دانسته و مي گويد:«تمام كشورهايي كه به نوسازي اقتصادي مي پردازند، به طور فزاينده اي شبيه يكديگرند: آنها بايد در سطح ملي پيرامون يك دولت متمركز متحد شوند، شهرنشيني در آنها افزايش يابد، سازمان هاي اجتماعي مبتني بر اشكال سنتي ازجمله قبيله، فرقه و عشيره را بايد به نهادهاي اقتصادي مبتني بر كار ويژه و كارآمدي تبديل كنند و تحصيلات همگاني براي همه شهروندان فراهم سازند. چنين جوامعي به طور فزاينده از طريق بازار جهاني و نشر فرهنگ مصرفي به هم مربوط شده اند. »
حادثه ۱۱ سپتامبر ،۲۰۰۱ نقطه عطفي در راه دعوت همه مردم به جهاني سازي است.
گرچه در قبل از آن نيز به نوعي كشورهاي مدعي جهاني سازي به خصوص آمريكا نشانه هايي دال بر تهديد كشورهايي كه مايل به پذيرش بي چون و چراي سياست هاي كلي غرب نبودند نشان مي دادند، اما پس از واقعه ۱۱سپتامبر به صورت كاملا آشكاري آمريكا كشورهايي كه به روند جهاني سازي تحفظ دارند را به تحريم، حصر، فشار، جنگ و صف آرايي نظامي تهديد مي نمايد.
۲ _ منطقه گرايي: تاريخ تمدن بشري از تجارب تلاش براي يكپارچگي ملت ها از طريق زور و شمشير آكنده است. تجربه همگرايي در گذشته بجز از راه زور، كمتر موفق بوده است. تجربه همگرايي منطقه اي اروپا كه با تشكيل جامعه ذغال و فولاد در ۱۹۵۷ آغاز گرديد، سبب شد كه گرايش به توسعه همكاري هاي منطقه اي و بهره گيري از مزاياي آن در ميان كشورهاي جهاني گسترش يابد. در ميان كشورهاي درحال توسعه در آفريقا، آمريكاي لاتين و آسيا نيز طرح هاي همگرايي منطقه اي ايجاد گرديده است. اگرچه هيچكدام از اين طرح ها به اندازه منطقه گرايي در اروپا كه نهايتا به تشكيل اتحاديه اروپايي منجر گرديد، موفق نبوده است، اما نبايد ازنظر دور داشت كه سازمان هاي منطقه اي در يك قضاوت كلي داراي كارنامه مثبتي در سطح جهان بوده اند. هرچند كه اهميت متغير عامل خارجي و عوامل سياسي ديگر در همكاري هاي منطقه اي در جهان سوم سبب بروز دشواري هايي در ميسر تحقق آن گرديده است.
علي رغم دشواري هاي جدي كه طرح هاي همگرايي منطقه اي در جهان سوم با آن روبه رو شده اند، در منطقه خاورميانه نيز براي ايجاد همكاري هاي منطقه اي اقداماتي انجام گرديده است. در اين منطقه تشكيل سازمان همكاري منطقه اي براي عمران (آر.سي.دي) در ۱۳۴۳ با شركت ايران، تركيه و پاكستان قابل اشاره مي باشد. اعضاي اين سازمان، توسعه صنعتي براساس الگوهاي ارايه شده از سوي كشورهاي غربي را موردتوجه قرار دادند. علي رغم پيوندهاي فرهنگي _ تاريخي در ميان اعضاي آر.سي.دي، اين سازمان در طول فعاليتش كه تا ۱۳۵۷ و پيروزي انقلاب اسلامي در ايران ادامه يافت، به دستاورد چشمگيري دست نيافت.ايده شوراي همكاري خليج فارس در ۱۳۵۱ (۱۹۷۲) توسط ايران پيشنهاد گرديد، اما كشورهاي ديگر خليج فارس يعني عربستان سعودي، كويت، قطر، بحرين، امارات عربي متحده و عمان كه ايران را به تنهايي قوي و قدرتمند مي ديدند، مايل به تجمع در يك سازمان منطقه اي كه تفوق ايران را تشديد مي نمود، نبودند. علي الخصوص كه نفوذ عراق در ميان نخبگان و هيات حاكمه كشورهاي عرب خليج فارس در آن زمان غيرقابل كتمان بود. در ۱۳۶۰ (۱۹۸۱) و پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، اين بار ۶ كشور جنوب خليج فارس، شوراي همكاري را بدون ايران و عراق تشكيل دادند. هرچند كه شوراي همكاري در زمينه هاي دفاعي، نظامي و امنيتي به دستاوردهاي قابل توجهي دست نيافته است، اما در مواردي مانند همكاري هاي اقتصادي، بازرگاني، كاهش تعرفه ها، گمرك، لغو رواديد و... موفق بوده است. مهمترين دستاورد شوراي همكاري، محاوره با اتحاديه هاي ديگر منطقه اي درجهان بخصوص اتحاديه اروپا بوده است كه در صدور كالاهاي كشورهاي عضو شورا به اروپا موثر بوده است.
به پيشنهاد جمهوري اسلامي ايران در سال ۱۳۶۴ سازمان همكاري هاي اقتصادي (اكو) در ميان ايران، پاكستان و تركيه تشكيل گرديد. گسترش تجارت، ايجاد رشد و توسعه پايدار، تحكيم علائق و پيوندهاي فرهنگي و اجتماعي، كمك به رشد تجارت جهاني و از ميان بردن سياست هاي بازرگاني تبعيض آميز نسبت به كشورهاي در حال توسعه نيز از اهداف اين سازمان اعلام گرديد. در سال ،۱۳۷۰ جداشدن كشورهاي آسياي مركزي از اتحاد شوروي و استقلال آنان مقارن با پيوستن اين كشورها به اين سازمان بود. فرصتي كه بدون شك اگر در اختيار سازمان ديگري قرار مي  گرفت، موثرتر از آن استفاده مي نمود. جمهوري هاي مسلمان آسياي مركزي و قفقاز كه به اكو پيوستند، همگي از دسترسي به آبهاي آزاد محروم بوده و در عين حال از منابع غني انرژي برخوردار هستند. عوامل عيني و ادراكي مانند همگوني و تقارن، فرهنگ مشترك و نيازهاي عيني، سبب پيوستن جمهوري هاي آسياي مركزي و قفقاز به اكو گرديد، اما ساختارهاي اقتصادي و سياست گرايي زودرس، روند همگرايي ميان اعضاي اكو را كندتر كرده است. افغانستان، آخرين عضو اكو نيز با توجه به تحولات پس از ۱۱ سپتامبر مي تواند بخشي از نوسازي خود را از طريق اكو محقق سازد. همچنين برون گرايي با درجات مختلف در بين اعضاي اكو و بخصوص تركيه و تمايل شديد به واردشدن به اتحاديه اروپا وجود دارد.
۳- دمكراسي گرايي: حكومت، زائيده موافقت يا رضايت حكومت شوندگان است. اين مطلب اساس دمكراسي درجهان معاصر است. طبق نظريه قرارداد اجتماعي، دولت به مثابه يك سرداور و يا يك داور بي طرف در جامعه است. دولت مظهر منافع تمامي شهروندان است و هرگاه افراد يا گروه ها دچار تضاد منافع شوند، در اينجاست كه دولت وارد عمل شده و قواعد بازي و شرايط قرارداد را به اجرا درمي آورد. اگر اين نقش دولت بيشتر مورد توجه ليبرال هاست، كساني نيز هستند كه نقش اساسي دولت را مبارزه با بي عدالتي در جامعه مي دانند. مفهوم دمكراسي در سطح جهاني به عنوان «يك چيز خوب» محسوب شده است. گرچه هيچ تعريف مورد قبول يا قطعي براي دمكراسي وجود ندارد، اما مردم از طريق برگزيدن نمايندگان خود در حقيقت حكومت را تشكيل داده و جامعه را اداره مي نمايند. دمكراسي نمايندگي، حكومت را در دستان طبقه اي از سياستمداران حرفه اي، از جمله افرادي كه مسئوليت آشكار دارند، قرار داده تا آرمان هاي مردم را به واقعيت نزديك نمايند. در عين حال خاطرنشان مي شود كه به دليل آنكه افرادي كه از طرف مردم انتخاب مي  گردند، انسانهايي با رفتار و محدوديت هاي انساني هستند، هميشه اين دغدغه وجود دارد كه آيا نمايندگان مردم، عقايد آنها را بيان مي نمايند و يا نظرات خود را؟ البته بازخورد رفتار حكومتگران در دوره بعدي انتخابات، نشان مي دهد كه مردم در اين مورد چگونه قضاوت نموده اند.
با ذكر اين مقدمه به اين نكته اشاره مي شود كه عليرغم تمامي كاستي هاي دمكراسي، همچنان اين روش به عنوان بهترين روش از ميان مجموعه اي از بدترين راه حل هاي اداره حكومت از جمله استبداد، هرج و مرج، وابستگي و... شناخته شده است. تحولات سالهاي آخر قرن بيستم نشان مي دهد كه در مجموع روند تبديل حكومت كشورهاي مختلف در جهان به سوي حكومت هاي دلخواه مردمان آن سرزمين ها به نفع دمكراسي در جريان بوده است. گرچه كودتا و حكومت نظامي گاه و بيگاه در نقطه اي از جهان رخ داده است اما تشكيل حكومت با روش دمكراسي نمايندگي بيشتر از گذشته بوده است.
000852.jpg
در حقيقت سياست خارجي، پروسه ايست از تصميم گيري و افرادي كه بنام تصميم گير مانند ساير امور كشور به نيابت ازكشور و يا مردم تصميم مي گيرند
سياست خارجي
نظام جهاني، روابط مابين كشورها و همچنين ظهور بازيگران بين المللي به غير از كشورها، به درجه اي رسيده است كه نمي توان آن را با روابطي كه تنها چند دهه پيش بوده است، مقايسه نمود. سياست خارجي نيز به همين ميزان اهميت پيدا نموده و عواملي كه سياست خارجي را مي سازد، بيشتر و با اهميت تر گشته اند. كنش، واكنش و كنش متقابل ميان كشورها به سطح بالايي رسيده است. در اولين سالهاي هزاره سوم، ديگر بدون داشتن روابط با ديگر كشورهاي ادامه حيات براي هيچ واحد سياسي امكان پذير نيست.
سياست خارجي، اصولاً در مورد فعاليت هاي يك كشور در محيط و شرايط خارجي است.
در همين ارتباط، سياست خارجي مي تواند يك استراتژي و يا برنامه اي از فعاليت ها تعريف گردد كه توسط تصميم گيران يك كشور در برابر كشورهاي ديگر و يا نهادهاي بين  المللي انجام شده تا به اهدافي كه بنام منافع ملي آن كشور خوانده مي شود، برسند. سياست خارجي همچنين پروسه هاي شامل اهداف مشخص، عوامل معين خارجي وابسته به اهداف فوق الذكر، توانايي كشور در رسيدن به نتايج مطلوب، توسعه يك استراتژي سودمند، اجراي استراتژي، ارزيابي و كنترل آن مي باشد.
تصميم گيري در سياست خارجي عموماً بنام كشور خوانده مي شود. به عنوان مثال، گفته مي شود كه كشور الف اقدام به اعتراض به كشور ب نمود. در حالي كه همه مي دانيم كه كشور يك واژه انتزاعي است و نمي تواند تصميم گير باشد. در حقيقت سياست خارجي، پروسه ايست از تصميم گيري و افرادي كه بنام تصميم گير مانند ساير امور كشور به نيابت از كشور و يا مردم تصميم مي گيرند. بسياري از ناظران الگوي دولت عامل تصميم گيرنده را بطور مسلم بازيگراني مي دانند كه سيستم بين  المللي را تشكيل مي دهند. اين بدان معني است كه عمل در سيستم بين المللي عادتا به دولتها نسبت داده مي شود. ولي اين دولت ها مجموعه اي از كاركنان دولتي هستند كه بجاي جوامع ملي خود و بنا به وظيفه اي كه برايشان اين جوامع معين كرده اند عمل مي كنند. بقول جيمز روزنا اين كه مي گوييم آلمان اين را مي خواهد، يا فرانسه از آن احتراز مي كند، اين خطر وجود دارد كه نسبت دادن مشخصات يك انسان به غير انسان يا واحدهاي تجريدي را بيش از حد لازم ساده كرده باشيم. با اين همه، او از اين روش به عنوان يك احضار لازم دفاع مي كند.
مورگنتا، پيشكسوت نظريه پردازان بعد از جنگ جهاني دوم در روابط بين الملل و سياست خارجي، در كتاب خود مي نويسد: ما (تحليلگر) خود را به جاي سياستمداري قرار مي دهيم كه بعضي از مسائل سياست خارجي ملتي را بايد تحت شرايطي حل نمايد. و از خود مي پرسيم: در چنين شرايطي چه راه هاي منطقي ديگري وجود دارد كه يك سياستمدار مي تواند (با فرض اينكه هميشه رفتار منطقي داشته باشد) براي حل اين مسئله انتخاب كند و كداميك از اين راه هاي منطقي را اين سياستمدار احتمالاً انتخاب خواهد كرد.
براي هر كشوري در سياست خارجي، نوع كشوري كه در مقابل براي ايجاد ارتباط برگزيده است، مهم مي باشد. به نظر مي رسد كه در يك تقسيم بندي كلي، كشور روبرو مي تواند در يكي از هفت گروه زير باشد:
- دشمن ما
- متحد ما
- بي طرف
- تسلط طلب
- متحد وابسته به دشمن ما
- دست نشانده كشور ما
در اكثر اوقات تصميم گيرندگان در سياست خارجي پس از آنكه كشور را در يكي از دستجات فوق الذكر جاي دادند، از آن پس نوع تصميم گيري و تعامل با آن كشور پيرو هنجارهاي حاكم بر اين دسته از كشورها مي باشد.
۵- قدرت ملي و سياست خارجي
در اين ميان، علماي روابط بين الملل بر اين عقيده اند كه سياست خارجي هر كشور مستقيما با عناصر قدرت ملي آن كشور در ارتباط است. مي توان براي تعيين قدرت ملي يك كشور ميان دو دسته از عوامل تفكيك قائل شد: عوامل نسبتا با ثبات و عواملي كه همواره دستخوش دگرگوني هستند. جغرافيا به وضوح با ثبات ترين عاملي است كه شالوده قدرت ملي را تشكيل مي دهد. همچنان رودها، درياها، اقيانوسها، دره ها، دشت  ها و كوه ها مهمترين صحنه هاي ترجمه سياست ها و استراتژي هاي طراحي شده مي باشند.
تفاوت كشورها در ارتباط با قدرت آنان مانند تفاوت آنان در شكل و اندازه كشورشان است.
منابع طبيعي نيز يكي ديگر از عوامل باثبات در ميزان قدرت يك ملت نسبت به ملل ديگر است. مواد غذايي، مواد خام و از جمله منابع مدني خصوصا نفت و گاز از جمله مظاهر توان يك كشور به شمار مي روند. قدرت صنعتي و يا تكنولوژيك در زمينه هايي مانند صنعت، حمل و نقل، ارتباطات و يا كشاورزي خود مي تواند گوياي قدرت يك كشور باشد. آمادگي نظامي مستقيما با قدرت يك كشور در رابط است و در ذيل آمادگي نظامي مي توان به عواملي همچون تكنولوژي نظامي، رهبري، كميت و كيفيت نيروهاي مسلح پرداخت.
جمعيت يك كشور نيز نمادي از قدرت ملي آن كشور مي تواند باشد و البته اين موضوع الزامي نيست. شايد از خود جمعيت، توزيع جمعيت و روند رشد جمعيت مهمتر باشد. در ميان عوامل كيفي مربوط به قدرت ملي مي توان از منش ملي، روحيه ملي، كيفيت حكومت و جامعه و كيفيت ديپلماسي نام برد. شايد بتوان گفت كه ديپلماسي مغز متفكر قدرت ملي است، همانگونه كه روحيه ملي روح آن است. اگر قدرت ديد آن كاهش پيدا كند، قدرت داوري آن دچار اشكال شود، و اراده آن تضعيف گردد، همه امتيازات ناشي از موقعيت جغرافيايي، خودكفايي در مواد غذايي، مواد خام، توليد صنعتي، آمادگي نظامي، تعداد و ويژگيهاي جمعيتي در درازمدت چندان به كار ملت نخواهند آمد.
۶ - متغيرهاي موثر در سياست خارجي
مي توان متغيرهاي موثر بر سياست خارجي را به ۵ گروه تقسيم نمود:
- متغيرهاي فردي: اين متغيرها به برداشتها، تصورات و ويژگيهاي تصميم گيران مربوط مي شود. احتياط در مقابل بي ملاحظگي، عصبانيت در مقابل دورانديشي، عمل گرايي در مقابل آرمانگرايي، احساس برتري در مقابل احساس حقارت و... اين گونه متغيرها بر سياست خارجي و تصميم گيري در آن تاثير بسياري دارد. زيرا اين يك انسان است كه مي بايد در يك لحظه بحراني تصميم بگيرد و مسائل كوچك مانند اين كه سياستمدار امروز صبح قبل از آمدن به وزارت خارجه آيا با همسرش بگومگو داشته يا خير در تصميمات آن روز سياستمدار تاثير بسزايي دارد.
- متغيرهاي نقش گرايانه: اين متغيرها معمولا به عنوان شرح مشاغل يا قواعد رفتاري مورد انتظار از مقامات تعريف مي شود. منظور از مقامات افرادي مانند رئيس جمهور، وزرا، مقامات اداري عالي رتبه، نمايندگان مجلس و نخبگان ديگري است كه در سياست خارجي دخالت دارند. صرفنظر از شخصيت رواني يك فرد، وقتي وي نقش خاصي را به عهده مي گيرد، رفتار وي براساس انتظاراتي كه مردم از آن نقش دارند، به طور قابل توجهي تغيير مي يابد.
- متغيرهاي ديوانسالارانه: اين متغيرها به ساختار و فرآيندهاي يك حكومت و تاثير آنها بر سياست خارجي مربوط مي شوند. بوروكراسي در هر كشوري داراي يك روند پيچيده مي باشد. اكثر تصميم گيري ها در سياست خارجي به نوعي منعكس كننده منافع متعارض ادارات مختلف دولتي، دستگاه هاي نظامي و دواير وابسته بدانهاست. رفتار دولت آمريكا در جريان خليج خوكها و مذاكرات شوراي امنيت ملي آمريكا نشان مي دهد كه هر كدام از مراكز دولتي مانند وزارت خارجه، سازمان مركزي اطلاعات، وزارت دفاع و... آن طرحي را پيشنهاد مي كردند كه منافع مركز و يا اداره خود را حداكثر مي ساخت.
- متغيرهاي ملي: منظور از متغيرهاي ملي، متغيرهاي زيست محيطي نظير وسعت، موقعيت جغرافيايي، عوارض زميني، آب و هوا و منابع طبيعي كشورهاست. براي مثال، يك كشور قاره اي كه از مرزهاي آسيب پذير و موقعيتي استراتژيك برخوردار است، احتمالا يك استراتژي تهاجمي در پيش گرفته و يا حمايت كشور قدرتمندتر و متحرك تري را به خود جلب خواهد كرد. منظور از متغيرهاي ملي كلا همان عواملي است كه قبلا تحت عنوان عوامل بوجود آورنده قدرت ملي از آنها بحث كرديم. عامل اقتصاد در اين ميانه از اهميت بيشتري برخوردار است. مراحل مختلف توسعه اقتصادي اعم از داخلي و خارجي مي تواند تبيين كننده درجات متفاوت و مختلف استقلال سياست خارجي باشد.
- متغيرهاي نظام گرايانه: منظور آن دسته از متغيرهايي است كه نسبت به كشور مورد مطالعه، خارجي محسوب مي گردند. براي نمونه، ساختار و فرآيندهاي كل نظام بين الملل را مي توان در اين مقوله قرار داد. نظام نوين بين المللي، توازن قدرت، نظام تك قطبي يا چند قطبي هر كدام به صورتي بر سياست خارجي كشورها تاثير خواهند داشت. مثلا سياست خارجي ايران در سيستم دوقطبي بدون ترديد با سياست خارجي اين كشور در دوره پس از فروپاشي شوروي متفاوت خواهد بود. اين متغيرها تصميم گيري در كشورهاي كوچك را بيشتر تحت تاثير قرار خواهد داد تا كشورهاي قوي و بزرگ.
۷- نقش نقش
اشاره اي به نقش نقش و تأثير آن بر سياست خارجي ضروري است. تئوري نقش بيشتر در جامعه شناسي، مردم شناسي و روانشناسي اجتماعي مطرح است. توجه اصلي اين تئوري بر نقش رهبري انسان و انتظارات و هويت او در چارچوب تعامل مابين موقعيت اجتماعي و واكنش هاي فردي او است.
دو تن از دانشمندان نشان دادند كه افرادي كه به عنوان نگهبان زندان انتخاب مي شوند بي رحم تر و مهاجم تر از دوراني عمل مي نمايند كه در اين مسئوليت نيستند و برعكس وقتي يكي از اين افراد به هر دليلي زنداني مي شود، رفتار آرام تر و منفعلانه تري خواهد داشت. يعني هر دو آنان رفتاري غير از آنچه كه قبلا داشته اند از خود نشان مي دهند.
اين نظريه همچنين براي تحريك به كار مي رود. به عنوان مثال وقتي كه يك نفر بازيگر در يك برنامه تبليغاتي در تلويزيون نقش يك پزشك را براي تبليغ يك محصول بازي مي نمايد، بينندگان عمدتا خود را در نقش بيماران آن پزشك حس مي نمايند و به حرف هاي او آن طور گوش مي دهند كه به نظرات يك پزشك واقعي توجه مي كنند.
وقتي كه يك بازيگر، نقشي را در يك نمايش بازي مي كند، چگونگي اجراي او به وسيله متن نمايشنامه، نظريات كارگردان، اجراهاي ديگر بازيگران مربوط به اين صحنه و عكس العمل بينندگان و همچنين استعداد خود بازيگر مشخص مي گردد. فارغ از تفاوت هاي مابين بازيگران مختلف و همچنين اجراي هر بازيگر كه با عوامل بيروني گفته شده برنامه ريزي مي گردد، مشابهت هاي اساسي در اجراي بازيگران مختلف در نمايش يك بخش واحد از تئاتر فارغ از اين كه بازيگران چه كساني هستند وجود دارد. اين تعريف در زندگي واقعي و در جامعه و به خصوص در مديريت سياسي جامعه صادق است. در تصميم گيري رفتاري بر شخصيت تصميم گيرنده تأكيد مجدد مي شود. مي توان گفت در ميان عواملي كه به تصميم سازي مربوط هستند، از همه مهم تر عوامل مربوط به شخصيت است مانند تفاوت شخصيت آقاي خاتمي و آقاي هاشمي رفسنجاني. اما اين بدان معنا نيست كه در حالتي كه هركدام از اين افراد در كرسي رياست جمهوري جاي مي گيرند، كاملا متفاوت از يكديگر عمل نمايند. حداقل تئوري نقش چنين اعتقادي را ندارد. وقتي كه يك فرد، موقعيت سياسي و يا اجتماعي خاصي را اشغال مي نمايد، عملكردهاي اين شخص تحت تأثير هنجارهاي اجتماعي، نيازهاي مردم از او، قواعد اداري كشور، اجراي نقش به وسيله ديگر رهبران آن جامعه، نقش كساني ك با اين فرد در نقش جديدش در تعامل هستند و افراد قابل توجه به لحاظ شخصيت و توانايي هاي اجتماعي خود است. متن نمايش در جامعه شايد محدود به مانند متن نمايش ما در صحنه تئاتر نباشد و انتخاب هاي بيشتري را در اختيار ما قرار دهد. اما بايد دانست كه در اكثر اوقات، اين خود مقام سياسي نيست كه متن نمايشي كه قرار است در صحنه اجتماع به ايفاي نقش بپردازد، مي نويسد، بسته به نظام سياسي كشور، اين ديگران هستند كه متن و سناريو را مي نويسند. مخاطب ما در زندگي واقعي تمام كساني هستند كه رفتار اين مقام را در موقعيت ايفاي نقش ملاحظه مي نمايند. كارگردان در صحنه اجتماع كيست، وقتي كه ما صحبت از نقش در عالي ترين سطوح سياسي جامعه مي كنيم؟
قوت تئوري نقش در اين است كه سطوح تحليل متعددي را در يك زمان مطرح نموده، عناصر ساختاري و سيستميك مانند اهداف و هنجارهاي دستجمعي، متغيرهاي بازيگر محور مانند تصوير جهاني، نظام عقايد و مفاهيم رفتاري را مدنظر قرار مي دهد.
۸- نياز به شناسايي:
كشورها و گروه هاي سياسي نياز دارند كه موجوديت آنها مورد شناسايي قرار گيرد. به  همين دليل هم تمامي ملت ها در سراسر جهان از نمادهايي استفاده مي نمايند كه يكتايي و منحصربه فرد بودن آنها را مشخص سازد. ناديده انگاشتن چنين موجوديتي باعث آسيب رساني به بعد خودشيفتگي ملت ها مي گردد كه خود محرك واكنش هاي خشمگينانه است. در سطح بين المللي، عدم شناسايي كشورها در سطح جهاني به نوعي به معناي عدم وجود قدرت در يك واحد سياسي است. نياز به شناسايي، يكي از حقوق هر كشور است كه تصوير مثبتي از خود در برابر چشمان ديگران در صحنه بين المللي به نمايش مي گذارد و عدم شناسايي خود منبعي براي خشمي بي نهايت مي گردد كه برخي اوقات به وسيله تهاجم نظامي عليه كساني كه مي بايد اين شناسايي را به رسميت بشناسند و اين كار را نكرده اند، بروز مي يابد.
تصوير يك كشور در ميان كشورهاي ديگر و جامعه بين المللي و همچنين احترام به آن كشور توسط ديگران، ازجمله عوامل مؤثر در تصميم گيري در سياست خارجي يك كشور است. موضوع ديگر هويت ملي يك جامعه است. اگر نخواهيم مدل عقلايي تصميم گيري را كه در سطح ملي، منافع ملي يك كشور را كاملا روشن و تصميمات رهبران آن كشور را بيشينه مي دانند، انتخاب كنيم، مي بايد به عوامل متعدد اجتماعي و روانشناختي نظر افكنيم.
۹- رئيس جمهور
رؤساي جمهور به عنوان بالاترين مقام اجرايي كشورها و همچنين نخست وزيران، روش هاي خاص خود در رهبري جامعه را دارند. خلق و خوي رئيس جمهور در كار، چگونگي ارتباط داشتن با اطرافيان، چگونگي دست يافتن به اطلاعات و نوع ساختار ذهن رئيس جمهور در نگرش يك كشور به سياست خارجي و تصميم گيري در اين حوزه مؤثر است. هر رئيس جمهور بر روي پروسه سياست خارجي كشورش كنترل داشته و تصميمات در اين زمينه توسط او اتخاذ مي گردد.
به صورت كلي نقش شخصيت در تصميم گيري هاي استراتژيك و عالي، موضوع ديگري براي بحث است، اما به صورت ابتدايي مي توان گفت كه نقش يك فرد همچون رئيس جمهور هنگامي در فعاليت هاي يك سيستم برجسته تر مي گردد كه اولا محيط اطراف فرد داراي قابليت تجديد ساختار باشد. ثانيا شخص مورد نظر در مركز اين محيط بوده و يا نقش او به لحاظ تمركز، به صورت استراتژيكي باشد و نهايتا آن كه فرد مورد نظر داراي توانايي هاي شخصي قابل توجه باشد. لازم به تذكر است كه براي يك رئيس جمهور، محيط به معناي نظام بين المللي، محيط داخلي كشور و همكاران او اعم از كابينه و مشاوران مي باشد.
شخصيت انسان ها در كاركرد آنها تأثير مستقيم دارد. اما در برخي از اوقات اين تأثير دوچندان مي گردد. خصوصيت هاي فردي در شرايط زير تأثير بيشتر بر روي وظايف بازيگر دارد:
۱- موقعيت هاي مبهم مانند موقعيت نو، پيچيده و يا متناقض در ميان باشد.
۲- جهت خلق و خوهاي اصلي بازيگر در جهت خلاف رويه هاي رايج باشد.
۳- بازيگر در موضوعات سياسي دخالت داشته باشد.
۴- از او تقاضاي يك فعاليت سياسي در سطح بالا را داشته باشند.
از طرف ديگر مطالعات اخير نشان مي دهد كه متغيرهاي مشترك براي انجام وظايف توسط رؤساي جمهور مي تواند در پنج متغير خلاصه شود:
۱- ميزان دخالت در پروسه تصميم گيري و سياست گذاري: نشانگر توجه و تمركز رئيس جمهور و مداخله شخصي او در پروسه آنچه كه در حال اتفاق است و حل مشكلات مي باشد.
۲- ميزان علاقه براي تحمل اختلاف: توجه رئيس جمهور به اختلافات به معناي اجازه دادن او به وجود عدم توافق وناهمسازي مابين همكاران و مشاوران او مي باشد.
۳ _ ميزان انگيزش براي رهبري: محرك يك رئيس جمهور براي مديريت جامعه مي تواند انعكاسي از انگيزش او توسط يك عامل مهم مانند يك ايدئولوژي، تأييد مردم و يا منافع شخصي باشد.
۴ _ مديريت اطلاعات: استراتژي هاي متخذه توسط رئيس جمهور براي مديريت اطلاعات حل مناقشه به معناي روش رئيس جمهور براي ساختن محيط افراد خود مي باشد. اين بدان معناست كه آيا رئيس جمهور مي خواهد كه پس از آنكه اطلاعات از چند صافي درست شده توسط زير دستان او گذشته به او برسد و يا رئيس جمهور مايل است كه به صورت فعال درگير پردازش و مديريت اطلاعات باشد؟
۵ _ ميزان آشنايي با تكنيك هاي حل مخاصمه: آيا رئيس جمهور مايل است كه تنها در مواقع بحراني به ميانجي گري در مناقشات و اختلافات همكاران خود بپردازد و يا اين كه در جريان مباحثات آنان به صورت فعال شركت كرده و سعي در كم نمودن فاصله ديدگاه هاي آنان دارد؟
ادامه دارد

سياست
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |