يكشنبه ۱ خرداد ۱۳۸۴
روش شناسي تعامل با قرآن _ واپسين بخش
زبان قرآن
001494.jpg
طه جابرالعلواني- ترجمه: سيدياسر قزويني
در بخش نخست مقاله حاضر، عنوان شد كه جمع ميان دو قرائت وحياني و قرائت وجودي نه تنها براي مسلمانان بلكه براي تمام جهان، رهيافتي براي برون رفت از بحران هاي معرفتي معاصر و زمينه هاي پيشيني اش به شمار ميِ رود، همچنين سيطره روش شناسي پوزيتيويستي بر جهان، چگونگي عرضه جهاني قرآن و چشم اندازهاي روش شناسي تعامل با قرآن از نظرتان گذشت. در بخش پاياني اين مقاله مرجع فهم زبان قرآن، وحدت ساختاري قرآن، تعادل ميان قرآن و هستي، عناصر سه گانه شناختي، فرجام جدايي دو قرائت وحياني و وجودي، آسيب شناسي قرائت تك ساحتي و... از نظرتان مي گذرد.
مرجع فهم زبان قرآن
چيزي را كه بايد روشن كرد اين است كه آيا مرجع فهم كتاب، زبان عرب بدوي است؟ ابن جني در خصائص از عمر بن خطاب نقل مي كند كه توجه به شعر جاهلي مي داد و مي پنداشت معاني كتاب خدا در آنها است. هركس كمي با مباحث زبان آشنا باشد، مي داند كه زبان در واقع بازنماي انديشه است. از سويي بدويان به تمام انديشه هاي قرآن دست نيافته بودند. قرآن خود مي گويد: (نه تو و نه قومت آن را نمي دانستيد). از اين رو نبايد نظريه زبان را به اجزاء و اعضايش فروكاهيم. رسول خدا(ص) بيان مي دارند كه پاره اي از قرآن خود پاره اي ديگر را تفسير مي كند. به عنوان نمونه واژه الصلاه در ادبيات جاهلي، در معنايي جز دعا نيست. اما آنچه در قرآن كريم مراد شده در معناي اقوال، افعال و دعاهايي ويژه است كه با تكبيره الاحرام آغاز شده و با سلام پايان مي يابد. از اين رو علماي اصولي ناچار، نماز را در معناي حقيقي به معناي دعا و در مجاز به معناي اقوالي آغاز شده به تكبيره الاحرام و پايان يافته باسلام تلقي كرده اند. در واقع ايشان مجاز را به مثابه يك واسط پذيرفتند. اما برخي از ايشان صلاه را حقيقتي شرعي دانستند، كه شارع آن را از زبان گرفته به شريعت منتقل ساخته تا به حقيقتي شرعي تبديل شود. واژه ايمان نيز در لغت به معني تصديق است. واژه زكات نيز معني ويژه خود را دارد، آيا راه حل مسأله دريافتن اين معاني است؟ در پاسخ بايد گفت، شايد به حل مسأله كمك كند، ولي بايد بدانيم كه قرآن زبان خود را دارد، در واقع قرآن خود زباني ويژه است و مهم ترين مرجع فهم قرآن، خود قرآن است.
بنابر اين اگر اين رهيافت ها را دريافته باشيم، در مي يابيم كه گفتمان قرآني، گفتماني ويژه است كه زبان و صورتبندي و روش و اعجاز ويژه خودش را دارد و براي آساني كار به زبان عربي نازل شده است. خداوند متعال مي فرمايد:پس همانا ما آن را [قرآن را]به زبان تو آسان گردانيديم.
اراده الهي براين واقع شد تا گفتمان خود را از رهگذر اين زبان فرو فرستد، از اين رو مشخصه هايي ويژه نيز برايش در نظر گرفت، ولي اين گفتمان، گفتماني عادي نيست و در واقع اين گفتمان است كه به زبان اجازه مي دهد به ميزان ظرفيتش، بار گفتمان را بر دوش كشد. از اين رو غلبه همواره با اين گفتمان است نه زبان آن، چه زبان قرآن، از مقوله اعجاز است ولي زبان عربي اعجاز نيست، زبان قرآن چالشگر است ولي زبان عربي اين گونه نيست، زبان قرآن، يك عربي متمايز و ويژه است.
محور دوم- وحدت ساختاري قرآن
قرآن پيكري واحد است، خداوند نيز چندپارگي قرآن را منتفي مي داند و در آيات خود، آنان كه قرآن را چند پاره و از هم گسيخته مي پندارند، به سخره كشيده است. اين وحدت ساختاري به زعم برخي دانشمندان در تراز سوره ها سامان يافته، به گونه اي كه هر سوره، پايه اي دارد كه اگر كشف شود، محورهاي اساسي آن سوره نيز كشف مي گردند. در واقع اين وحدت ساختاري در سطح آيات، سوره ها و بالاتر از همه، تمام قرآن كريم، ديده مي شود. اين وحدت ساختاري بدين معني است كه حروف قرآن با يكديگر، كلمات و واژه ها با يكديگر، آيات قرآني با هم، هر سوره با سوره اي ديگر از قرآن كريم، در شبكه اي همبسته از روابط ساختارمند قرارگرفته و با هم ارتباط معناداري، ايجاد كرده اند. در ميراث گذشته ما كمتر به اين وحدت ساختاري اشاره شد و تنها در سخنان ابن هشام، ابوعلي فارسي و يا محاسبي در سخنش پيرامون هم ارزي قرآن با هستي، مي توان ردپايي از اين وحدت ساختاري مشاهده كرد. اين وحدت ساختاري دايره احكام را در ميان اصوليون نيز در برمي گيرد، البته در آنجا تماماً به وحدت موضوعي و نه پيكرگونگي و انداموارگي قرآن اشاره رفته است. هرگاه عالم علوم اجتماعي دريابد كه قرآن كريم بر چنين وحدتي استوار است، شيوه تعامل با آن را فرا خواهد گرفت، چه اين امر بخشي از روش شناسي قرآن است. در واقع قرآن كريم براي هر كس است كه او را قصد كرده باشد، اما لزوماً آنچه را كه مي خواهد در اختيار او قرار نخواهد داد.
محور سوم- جمع ميان دو قرائت
مراد ما از جمع ميان دو قرائت جمع بين بازخواني وحي و بازخواني هستي است. پايه هاي اين نظريه، براين مبنا كه هستي، كتاب مخلوق مادي و مجسم الهي و قرآن كتاب منزل خدا مي باشد و اين كه محتواي اين دو كتاب رهيافت هايي به سوي يكديگر دارند استوار شده است. از سويي در قرآن رهيافت هاي فراواني وجود دارند كه ما را به نگريستن در هستي و تدبير در مسايل آن و كوشش در جهت استخراج قواعد و قوانين بنيادين آن فرا مي خوانند، از سوي ديگر در هستي نيز فراخواني اينچنيني در جهت وصول به قرآن كريم وجود دارد.
تعادل ميان قرآن و هستي
فرضيه اي ديگر وجود دارد كه مسأله جمع بين دو قرائت از آن نيز برمي آيد و آن فرضيه تعادل ميان قرآن و هستي است. مراد از تعادل در اينجا توانايي قرآن در فرا گرفتن هستي و حركت آن در خود است. به ديگر سخن در قرآن قواعدي داراي رهيافت وجود دارد كه مي توانند حركت هستي را در خود جاي دهند، چه خداوند اراده خود را معطوف به دو كتاب ساخته، كتاب منزل و كتاب مخلوق. از سويي به انسان نيز دو چشم عطا كرده تا هر دو كتاب را خود بازخواني كند.در پنج آيه نخست سوره علق كه به اجماع علما البته بجز جابربن عبدالله، آيات نخستين نازل شده بر پيامبر اكرم(ص) مي باشند، واژه اقرأ دوبار آمده، از سويي به نظر علما در قرآن هيچ تكراري وجود ندارد، بلكه هر حرف و واژه نقش و وظيفه ويژه خود را دارد، از اين رو در نخستين آيات نازل شده بر پيامبر(ص) دو اقرا داريم كه با يكديگر متفاوتند.
001491.jpg
وحدت ساختاري بدين معني است كه حروف قرآن با يكديگر، كلمات و واژه ها با يكديگر، آيات قرآني با هم، هر سوره با سوره اي ديگر از قرآن كريم، در شبكه اي همبسته از روابط ساختارمند قرارگرفته و با هم ارتباط معناداري ايجاد كرده اند
عناصر سه گانه شناختي
اين بدين معناست كه سه گانه اي كه ما را در برگرفته، متشكل از عناصر ۱- قرآن ۲- هستي ۳- انسان است. انسان هستي را باز مي خواند تا به قرآن راه يابد و قرآن را مي خواند تا به هستي رهنمون شود. در واقع قرآن توانايي اين را دارد كه انسان را به سوي نو شدن هدايت كند. هرگاه عالمان به سراغ هستي بروند، همچنان كه خداوند مي فرمايد: (انما يخشي الله من عباده العلماء) در آن تفسيري بر قرآن و ايضاحي بي بديل بر كتاب آسماني ماقرآن خواهند يافت، كه در واقع منشأ نظريه جمع بين دو قرائت است.
فرجام جدايي ميان اين دو قرائت
بي گمان اگر نتوانيم ميان اين دو قرائت جمع كنيم، اهليت خود را براي كشيدن بار مسئوليت جانشيني از دست خواهيم داد، چه مناسبات ميان اركان و ارزشهاي دين از سويي و قوانين وجود از سويي ديگر بر هيچ ژرف نگري پوشيده نمي ماند، در قرآن نيز اشارات فراواني بر اين معني رفته است.
پيامدهاي جدايي ميان اين دو قرائت
در انديشه غرب
قوانين طبيعت را اروپاييان تك ساحتي كشف كردند، آنان كه با كليسا در افتاده بودند و پاي هر گونه انديشه ديني را از اين عرصه كوتاه مي كردند. آنها قوانين و فرجامهايي را بر مبناي ارجاعاتي متفاوت به خود و برحسب خواسته هاي خود، براي نظام طبيعت برساختند. از اين رو ساحت پوزيتيويستي بر علوم طبيعي حاكميت يافت و ساحت لاهوتي بر مباني نگاه به پايه هاي ارزشهاي ديني،  به زعم ايشان، انسانيت بر ساخته، قرائت تك ساحتي بود. اين تقسيم بندي با دو چالش مواجه است.نخست اين كه خودكامگي تفسيرهاي پوزيتيويستي مادي در علوم طبيعي، در حال حاضر دچار گونه اي ايستايي مغاير با سرشت خود شده اند، از اين رو پاسخگويي به چرايي امور را برنتافته و تماماً پرسش از چگونگي را پاسخگوست.دوم اين كه نهادينه شدن وحي لاهوتي در نگرش به وجود و حركت آن، در چارچوبي غيبي، از فاهمه انساني فراتر رفته، آگاهي ديني سخت و تماميت خواهي را بوجود آورده است . در واقع انسان در چنبره دو نظام روش شناختي ، گير افتاده است.
روش شناسي ماده انگارانه در نگرش خود نسبت به هستي، حيات و انسان، در بزرگترين پروژه علمي خود ميان امور متضاد جمع كرده است. آخرين نتايج روش شناسي لاهوتي نيز در نهايت به مقارنه اي ميان علم و دين دست يافته است. از اين رو ناچار مي بايست از چنبره اين دو روش شناسي به درآييم و روشي در پيش گيريم كه توازن انسان را بازگرداند و آن چيزي جز روش جمع ميان دو قرائت نيست.
آسيب شناسي قرائت تك ساحتي
خداوند متعال در آيه ششم از سوره علق سركشي و طغيان انسان و تجاوز از تمام خطوط را براي انسان محتمل مي شمرد، در اينجا مي توان گفت، انسان با دست يازيدن به يك قرائت از حدود خود خارج خواهد شد، كه اين سركشي در برتري جويي و يا فرو افتادن و هبوط از جايگاه انساني پديدار مي گردد.
پيامدهاي قرائت تك ساحتي
در تاريخ اجتماعي انسان
در طول تاريخ هرگاه به يك قرائت اكتفا شده، اين امر در نهايت به تمايزاتي بي حد و حصر منجر شده است. به عنوان نمونه، تمدن مصر باستان (فرعوني) هستي را بازخواني كرد و در كشاورزي و صنعت به پيشرفتهايي نائل آمد، ولي اين امر بدون هدايت وحي بود... هيكسوسها و همچنين تمدن  هلني نيز از همين دست تمدنهاي تك ساحتي بودند.گاهي نيز انسانها از رهگذر عدم بازخواني عيني هستي، به تحقير دنيا مي پردازند و هر كاري جز اعمال روحاني را كارهايي بي ارزش تلقي مي كنند. در واقع راه چاره تنها در جمع بين دو قرائت است؛ چشمي به هستي كه در جهت اصلاح آن برآيد و چشمي به وحي.تمدن اسلامي وقتي به ضعف گراييد كه فرآيند جمع بين دو قرائت در آن مختل شد. تمدن غربي نيز امروزه تنها به هستي چشم دارد، از اين رو جمع بين دو قرائت در غرب نيز مختل شده، در واقع تمام تباهي و فساد در عرصه تمدن به همين قرائت تك ساحتي بازمي گردد.
روش شناسي پوزيتيويستي و ادعاي جهاني
خرد روش شناختي، روش علمي را به معاش و گذران زندگي فروكاهيده، مدعي  است همه چيز در جهت به وجود آمدن روش شناسي اي جهاني، در برابرش سر فرود آورده است. اما در واقع جهاني شدن پيش از انعقاد نطفه خرد روش شناختي پوزيتيويستي بر مبناي مذهبي هلني و توسط اسكندر مقدوني و بعدها توسط امپراتوري روم، و در مرحله بعدي توسط اسلام محقق شده بود، بدون اين كه روش پوزيتيويستي معاصر بوجود آمده باشد. روش پوزيتيويستي مدعي جهاني سازي است، مدعي است كه علم را بر جايگاه خود مي نشاند، در اين ميان جهاني علمي با رهبري روش شناسي اي پوزيتيو خواهيم داشت. در واقع روش شناسي پوزيتيويستي تلاش مي كند تا تمايزات گوهري انديشه را در يگانگي اي متصلب و چارچوب هايي غيرقابل انعطاف، ملغي سازد.
پوزيتيويسم و علوم اجتماعي
اين روش بر آن بود كه علوم اجتماعي را نيز در چارچوبهاي متصلب خود وارد كند. به گونه اي كه برخي، اين امر را موفقيتي بزرگ تلقي كردند.
مشكل نظام جهاني نوين در جهت از ميان بردن ويژگي هاي بومي و يكي ساختن جوامع در چارچوب واحد آن است كه تاريخ، تمدن و ايدئولوژي، چيزي جز فرهنگهايي دلخوش كن توليد نمي كنند، از اين رو آنان كه ميان علوم طبيعي و علوم اجتماعي و انساني جدايي مي افكنند با چالش روبه رو خواهند شد. چرا كه علوم اجتماعي و انساني در روش پوزيتيويستي آن، آب به آسياب علوم طبيعي مي ريزد. بدين معني كه ميان انسان و طبيعت گسستي نيست.
ضرورت چالشگري  در مواجهه با روش شناسي
در پروژه اسلامي سازي معرفت ما با اين چالش روبه رو هستيم، پس ناچار بايد با روش رويارو  شويم و آن را به چالش كشيم. بشريت هزينه هاي بسياري را براي روش شناسي علمي پرداخته و به نتايج بزرگي نيز دست يافته است. ما نمي توانيم اين موفقيتها را ناديده انگاريم، اما مي توانيم كار ديگري بكنيم و آن بررسي آگاهانه اين روش علمي است، اين كه چگونه با علوم اجتماعي و انساني تعامل مي كند و ما چه موضعي در برابر آن اتخاذ كنيم.
قرآن كريم و راههاي درمان
امروزه و در جهاني كه مدعي ساختن قوانين روش شناختي علم است، قرآن مي تواند نقشي ويژه ايفا كند و در يك ديالوگ روش علمي _ تجربي را از ارجاعات فلسفي خود پيراسته گرداند. آسيب اصلي روش شناسي علمي آن است كه مناسبات خود را به كلي با آنچه نتوان زير تيغ آزمايشگاه به تشريحش نشست، گسسته است. ديالوگ ميان قرآن و روش شناسي علمي در نهايت به ابقاي نتايج علمي و زدن پلي از دنيا به آخرت منجر مي شود. قرآن از اين رهگذر روش علمي را امتداد مي بخشد و از آن مي خواهد تا از جايگاه كنوني اش كنار رود. قرآن بيان مي دارد كه ميان قوانين كشف شده طبيعت، از رهگذر روش شناسي علمي از سويي و قوانين وجودي بستگي اي طرفيني وجود دارد. از اين رهگذر قرآن ارجاعات فلسفي خود را به جاي ارجاعات پوزيتيويستي پيش روي روش علمي قرار مي دهد و نتايج آن را از بحران هاي فرو افتاده در آن، جدا مي سازد. قرآن چون فرهنگ يهودي و نصراني، ميان علوم طبيعي و انساني جدايي نمي افكند، بلكه بر همبستگي آنها تأكيد مي كند. قرآن با روش علمي در ارجاع كلي به جزيي و پيوند اجزا به كليات موافق است. قرآن با روش شناسي علمي- تجربي مخالفت ندارد، بلكه بدان جهت مي دهد.
محور چهارم- قرائت مفهومي
چه بسا مفردات راغب اصفهاني براي زمان خود در باب مفاهيم واژگان قرآن، اثري كامل به نظر مي آمد، اما به هر حال قرآن شبكه اي همبسته از مفاهيم را پيش روي ما قرار داده، گاهي واژه اي معنايي ثابت دارد، ولي قرآن آن را از معني پيشين خالي و معني جديدي را بر آن بار مي كند، چرا كه قرآن مي خواهد تمام حيات بشري با تمام گونه گونيهاي فرهنگي و انقسامات تمدني اش را دربرگيرد. چه اگر قرآن بر مفهوم شناسي عصر معيني بنا شده بود، عصرش پايان گرفته، به ميراثي از گذشته بدل شده بود. بايد زبان مفهومي قرآن را دريابيم، و وقتي با واژه اي روبه رو مي شويم، براي دريافت مفهوم عيني آن مي بايست تمام اشتقاقها و استعمالات آن را  در مواقع گوناگون  در نظر بگيريم. تعامل با قرآن در عصر نزول از كلي به جزيي بود، به گونه  اي كه مسائلي پيش مي آمد و قرآن راه حلي پيش روي قرار مي داد، اما در عصر حاضر كه قرآن به تمامه در ميان ماست، بايد براي حل مسائلمان از رهگذر قرآن كريم از جزيي به كلي حركت كنيم، در ابتدا مسأله مورد نظر را به خوبي دريابيم و سپس به قرآن رجوع كرده، راه حل از آن طلب كنيم. حل مسائل همواره موجود است، ولي چگونگي دسترسي به آن ، نيازمند روش است. مثلاً  اگر براي حل مسأله اي، چاره را از يك آيه قرآني طلب كنيم، به فرآيندي غيرروشمند دست زده ايم، بلكه بايد قرآن را، به تمامه پيش روي خود قرار دهيم، چرا كه جزييت خود را به پيشگاه كليت قرآن عرضه مي كنيم. در نهايت بايد گفت كه هنگام مواجهه با يك مسأله و چاره جويي از قرآن كريم، در وهله اول بدانيم كه پرسش خود را چگونه سامان دهيم.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |