يكشنبه ۱ خرداد ۱۳۸۴
نگاهي به انديشه هاي ابن قتيبه در بررسي شعر
قصيده در بوته نقد
001476.jpg
زين العابدين فرامرزي
حركت هاي ادبي در بستر تاريخ پيوسته فراز و نشيب هاي فراواني را طي كرده اند. جريان هاي نوظهور در عرصه ادبيات با گذشت زمان مشروعيت خود را از دست مي دهند و خود دچار چالش هاي جديدي مي شوند كه عرصه را براي ظهور جرياني نوگرا مهيا مي كند.
اين مقاله به بررسي نوعي از اين جدول و مباحثه در قرن سوم هجري مي پردازد كه دو جريان كهنه و نو در تنش با هم باعث مي شوند تا ادبيات در تمامي عرصه هاي خود دچار تحول شود. نمونه اين بحث ها را در ادب فارسي مي توان در جدول بين شعر نيمايي و شعر كلاسيك مشاهده كرد. در قرن سوم هجري ناقد بزرگي به نام ابن قتيبه دينوري ظهور مي كند و در ميان اين دو گروه به داوري مي پردازد كه بررسي آراء وي به شناخت ماهيت اين نزاعها در گستره تاريخ به ما كمك مي كند.

بافت معنايي قصيده از نگاه ابن قتيبه
قصيده از نظر شكل و ساختمان ظاهري در دوره جاهلي قوام يافته بود به طوري كه معلقات هفتگانه همگي در اين قالب سروده شده است. تعداد ابيات به مرز ۵۰ يا ۶۰ يا حتي ۱۲۰ بيت نيز مي رسد. اين ساختار حتي تا به امروز نيز از نظر ظاهري باقي مانده است.
در دوره عباسي درباره بافت و مضمون قصايد اختلافاتي پيش آمد كه منجر به جبهه گيري هايي در اين زمينه شد. براي شناخت ماهيت اين نزاع ها بايد اندكي از فضاي حاكم بر دوران اموي و عباسي سخن بگوييم تا هر چه بيشتر موضوع روشن شود. در دوران حكومت اموي فضاي حاكم بر بخش هاي مختلف جامعه فضايي كاملاً عربگرا و متمايل به حفظ آداب و سنن عرب بود. دولت اموي كه تداوم سليقه خويش را دربرانگيختن تعصبات قبيله اي مي ديد فضايي را به وجود آورد تا جامعه آن روز براي احياي مفاخر خويش به گذشته جاهلي خويش برگردد. اين حالت در جو ادبي حاكم در آن دوره نيز ديده مي شد و از اين رو شعرا و ادباي آن زمان تلاش داشتند تا به شيوه قدماي خويش بسرايند. قالب قصيده نيز چه از نظر شكل و چه از نظر محتوا تا حد زيادي تحت تأثير دوران جاهلي بود. با روي كار آ مدن حكومت عباسي زندگي اعراب با تغييرات سياسي و اجتماعي چندي روبه رو شد كه تأثير گسترده اي را بر بخش هاي مختلف زندگي آنان گذاشت.
تمدن و شهرنشيني به مدد نفوذ ايرانيان گسترش يافت و ادبيات نيز از حيث زبان و پاره اي ويژگي هاي ديگر تغييرات زيادي پيدا كرد. قصيده شكل و قالب ظاهري خويش را حفظ كرد، ولي از حيث الفاظ و مضامين دچار تغييرات فراواني شد كه همين تغييرات باعث شد تا عده اي از متعصبان و شيفتگان قديم در قبال اين حركت نوگرا به مخالفت بپردازند. حتي در گلچين هاي اين دوره مثل(طبقات الشعرا)ي ابن سلام جمعي بيشتر گردآوري و شرح اشعار جاهليان و مخضرمين به چشم مي خورد. عتيق عبدالعزيز در اين باره مي گويد:«بيشتر احكام و آراء نقدي ابن سلام درباره شعراي جاهلي و مخضرم مي باشد و كلام وي در باب شاعران دوره بعد بيشتر جنبه تاريخي داشته و به طور خاص به زندگي نامه سه شاعر فرزدق و جرير و اخطل مي پردازد.»(۱) نوآوري ها و مظاهر تجدد در عصر عباسي عده اي را با ترديد در پيروي از قدما واداشت. گويا در همين دوره بحث از پيروي از قدما در مضامين شعري پيش مي آيد و عده اي از شاعران در قصايد خويش بر شيوه قدما نمي روند، دكتر طه حسين در اين باره مي گويد:«در آغاز عصر عباسي اختلاف بر سر اين بود كه آيا در معناي شعر بايد از شاعران باديه نشين تقليد كرد و يا به حكم شهرنشيني اين معاني بايد متحول شود و آيا شاعر بايد به وصف خرابه ها يا خيمه ها و صحرا و شتر و اسب و سلاح بپردازد و يا كاخ ها و نهرها و باغ ها و شهرها را به وصف درآورد، به طور خلاصه آيا شاعر در زمان خويش زندگي كند و يا در زمان آبا و اجداد خويش.»(۲)
قصايد جاهلي داراي وحدت موضوع در كل قصيده نيست بلكه يك قصيده خود از چند موضوع تشكيل مي شود كه معمولاً با نسيب آغاز مي شود بعد از شرح فراق يار به وصف سختي هاي سفر مي پردازد و در پايان نيز ممدوح را مي ستايد. به نظر مي رسد ابن قتيبه شاعران نوخاسته(مولدين) را به ضرورت پيروي از اين ساختار دعوت مي كند. وي دراين باره مي گويد:«از اهل ادب شنيده ام كه قصيده پرداز قصيده را با ذكر سرزمين و خرابه هاي يار آغاز مي كند آن گاه بگريد و شكوه نمايد و خرابه ها را مخاطب قرار دهد و از ياران بخواهد تا درنگ كنند تا بدين سان ياد سفر كردگان آن ديار كند. زيرا كه خيمه نشينان به خلاف يكجانشينان دائم در سفر باشند و از چشمه آبي به چشمه آبي روند و به دنبال مكان هاي پرباران از جايي به جايي كوچ كنند. آن گاه قصيده پرداز به نسيب رسد و از سوز عشق و درد هجران و بسياري شوق شكوه كند تا دل ها را به سوي خويش كشاند و عنايت شنوندگان را به سوي خود معطوف دارد و ايشان را به شنيدن كلامش فرا خواند. زيرا كه نسيب قرين جانها بوده و آسان بر دلها نشيند از آن رو كه خداوند در جوهره بندگان شيفتگي به غزل و انس با زنان را قرار داده است و كسي را نيابي كه به طريقي بدان تعلق نداشته باشد و بهره اي از آن- چه حلال و چه حرام- نداشته باشد. و چون قصيده پرداز داند كه به او گوش دهند ايجاب حق خويش طلب نمايد و در سخن خويش بر مركب نشيند و از خستگي و بي خوابي و شبگردي و گرماي نيمروز و كوفتگي و لاغري مركب شكوه نمايد و چون داند كه حق اميدواري بر ممدوح واجب نموده و عهد انجام آرزو بر گردنش نهاده و سختي هاي سفر را براي او به تفصيل بيان نموده، به مدح او پردازد و او را به بخشش برانگيزد و او را بر امثال او برتري دهد و ديگران را در برابر وي كوچك شمارد.»(۳) قصيده آن گونه كه مؤلف وصف مي كند با نسيب آغاز مي شود زيرا كه «قرين جانها بوده آسان بر دل نشيند»و عنايت همگان را به خود جلب مي كند. آن گه وصف شور و هيجان عاشقانه است. سپس شاعر سختي هاي سفر را در راه رسيدن به ممدوح به تصوير مي كشد و در اين بخش است كه ممكن است از شاخه اي به شاخه اي برود و به استطرادها فراوان بپردازد. دليل اين امر نيز واضح است، اين بدان جهت است كه ممدوح وقتي بداند كه شاعر در راه رسيدن به وي چه سختي ها را بر خويش هموار ساخته در بخشش و گشاده دستي سستي نمي كند. قصيده اي كه ابن قتيبه معرفي مي كند وحدت موضوع در كل ساختار را به همراه ندارد. قصيده از موضوعات مختلف دروني تشكيل شده است كه هر بخش آن به يك موضوع اختصاص دارد. اصل وحدت در يك اثر ادبي يكي از اصول زيبايي شناسي بوده كه به نظر مي رسد در قصايد جاهلي به علت استطرادهاي فراوان كمتر به چشم مي خورد. اما نمي توان منكر وجود آن در قصايد جاهلي شد.« اصل وحدت، آن طور كه شاعران و ادباي غربي معاصر به آن معتقدند يعني انديشه اي واحد كه از ابتدا تا انتهاي قصيده بر آن غلبه دارد در نقد عربي قديم وجود نداشته گرچه شعر شاعران نوآور عصر اموي و عباسي به چنين مفهومي از اصل وحدت نزديك تر است. به شرط آن كه مقدمات قصايد در وصف اطلال به دمن را از براي آن حذف كنيم. با اين همه نمي توان به كلي منكر وجود هر نوع وحدتي در قصايد جاهلي شد. بلكه شعر در مجموع داراي يك موضوع اصلي است كه از افتخارات ماجراها، احساسات و انديشه هاي شاعر يا افتخارات قبيله اي يا قبايل شخصيت هاي بزرگ سرچشمه مي گيرد و به صورت حماسه اي فردي و رنگارنگ جلوه مي كند و چنان كه طه حسين متذكر شد «اعتماد به فقدان وحدت در قصيده جاهلي پندار ناصواب خرافي است.» (۴)
ابن قتيبه در ادامه كلام خويش مي افزايد: «شاعر نيكوپرداز آن است كه از اين اسلوب پيروي نمايد و در ميان تمامي بخش هاي آن تناسب را رعايت كند و يك قسمت را بر ديگري غالب نسازد و قصيده را آن قدر طولاني نسازد تا شنونده را ملول سازد و قصيده را آنجا كه ميل به زيادت است به پايان نرساند.»  
ابن قتيبه بر ضرورت تناسب بين اجزاء قصيده تأكيد مي كند. زيرا قصيده به عنوان يك بنا و يك ساختار پويا آن گاه كه تركيب اجزاي مختلف باشد، ضرورت رعايت يك تناسب بين اجزاء آن نيز بوجود مي آيد. ديويد ديچيز در جايي از كتاب خود، «شيوه  نقد ادبي» آورده است: «زيبا بودن هر موجود جاندار يا هر چيز كامل مركب از اجزا ء نه فقط به نظمي معين در ترتيب اجزاء نيازمند است بلكه بايد اندازه معيني نيز داشته باشد زيرا زيبايي بسته به اندازه نظم و هماهنگي بين اجزا ء است و هر موجود زنده بايد اندازه معين داشته باشد تا حافظه بتواند آن را دربرگيرد.» (۵)
در ضرورت تناسب بين اجزاء قصيده ابن قتيبه حكايتي آورده است كه نقل آن خالي از لطف نيست. وي نقل مي كند: «يكي از رجزسرايان به خدمت نصربن سيار والي امويان بر خراسان وارد شد و او را به قصيده اي مدح گفت كه نسيب آن صد بيت و مدح آن ده بيت بود.
نصر به او گفت:«تمامي كلمات زيبا و معناي لطيف را به نسيب اختصاص دادي، اگر مي خواهي مدح من گويي راه اعتدال پيش گير و از نسيب كم كن» شاعر ابيات زير را مي سرايد:
هل تعرف الدارلام العمر
دع ذاوحبر مدحه في نصر
ترجمه: آيا منزلگاه، ام عمر را مي شناسي
اين حديث فروگذار و به مدح نصرپرداز
نصر گفت: «نه اين و نه آن، حد اعتدال را رعايت كن.» (۶)
ابن رشيق نيز در ضرورت رعايت تناسب در قصيده مي گويد: «از معايب قصيده اين است كه نسيب آن فراوان و مدح آن اندك باشد.» (۷)
ابن قتيبه پس از شرح ساختار قصيده، آن را براي شاعران نوخاسته تجويز مي كند و مي گويد: «شاعر متأخر را نشايد كه اندر اين اقسام شعر از طريق متقدمان تجاوز كند. بر بنايي آباد و استوار بايستد و بگريد زيرا كه متقدمان بر منزل گاه هاي ويران مي ايستاده اند. و يا بر حمار يا قاطري سفر كند و آن دو را وصف نمايد زيرا كه متقدمان بر ناقه و اشتر سفر مي كرده اند يا بر آبهاي روان و گوارا فرود آيد زيرا كه پيشينيان بر آبهاي آلوده و راكد فرود مي آمدند و يا براي رسيدن به ممدوح از بستانهاي نرگس و گل سرخ عبور كند زيرا كه پيشينيان از رستنگاه هاي شيح و عرعر و حنوه عبور مي كردند.»
به نظر مي رسد ابن قتيبه در اين بخش در شخصيت يك انسان كهنه گرا ظاهر شده كه اجازه تعدي از قوانين انكارناپذير قديم را نمي دهد. شايد انتظار مي رفت كه وي شاعران را در انتخاب مضامين و معاني تقليدگر قدما قرار نمي داد. او كه معيارش نيكويي شعر است و به قديم و جديد به يك چشم نگاه كرده و در حق هر كدام عدالت را رعايت مي كند و يا حداقل مدعي آن است شايد اندكي بي انصافي باشد كه شاعران نوگرا را به تقليد از قدما فرا مي خواند. اين گونه برمي آيد كه ابن قتيبه در اين رأي خويش ويژگي هاي محيطي و مكاني را ناديده گرفته است. شاعري شهرنشين كه در فضايي متفاوت از صحرا زندگي مي كند بايد شيوه آنان را در قصيده تقليد كند و بر اشتر بنشيند و بر خرابه هاي يار بگريد و وصف سختي هاي سفر را به وصف آورد.
اگرچه كه شاعران زيادي مثل ابونواس از اين قواعد آشكارا عدول مي كردند ولي عده اي از شعرا نيز همچنان بر تقليد و تقديس قدما باقي ماندند. البته اين موضوع را نمي توان منحصر به دوره يا گروه خاصي كرد.
گذر زمان باعث مي شود آثار پيشينيان به عنوان نمونه هاي بسيار عالي گنجينه هاي ادبي جاودان هميشه مورد تحسين و تقليد گروهي قرار گيرد.
ابن رشيق قيرواني در بيان علت پيروي عده اي از شهرنشينان از باديه نشينان بر قصيده مي گويد: «پاره اي از شاعران شهرنشيني بر شيوه قدما شعر سرايند و به آنان اقتدا مي كنند. زيرا كه ذائقه مردم به آن اشعار انس دارد از اين رو شاعري شهرنشين به عادت معمول به وصف شهر و بيان بپردازد و حالي كه شايد وي هرگز شتري نديده باشد.» (۸)
در عرصه ادبيات جدال بين كهنه و نو همواره وجود داشته كه نمونه اي از آن را شايد جدال بين شاعران كهنه گرا و نوخاسته در زمان ابن قتيبه تشكيل دهد. جدالي كه در پايان به نفع نوگراها تمام مي شود زيرا آنان هستند كه با توجه به مقتضيات زمانه خويش مضامين و الفاظ و ساختارها را تغيير مي دهند اما اين حكايت همچنان مي ماند زيرا كه هستي جرياني مداوم و نو است.
پي نوشت ها:
۱- تاريخ  النقد عند العرب- عتيق عبدالعزيز- ص ۲۵۹- دارالنهضه العربيه
۲- من تاريخ الادب العربي- دكتر طه حسين- ص ۱۱۵ دارالعلم للملايين
۳- الشعر و الشعراء- ابن قتيبه- ص ۲۰-۲۱ دارالثقافه
۴- آشنايي با نقد ادبي معاصر عرب- نجمه رجايي- ص ۱۱۸- انتشارات دانشگاه فردوسي مشهد- ۱۳۷۸
۵- شيوه هاي نقد ادبي- ديويد ديچيز- ترجمه غلامحسين يوسفي- ص ۶۷- انتشارات علمي
۶- الشعر و الشعراء- ابن قتيبه- ص ۲۱- انتشارات دارالثقافه
۷- العمده- ابن رشيق قيرواني- ص ۲۳۲- دارالجيل
۸- همان- ص ۲۲۵

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |