واگويه هاي يك مشاور مدرسه
درخواست هاي مشاوران مدرسه ها از مسئولان آموزش و پرورش
در روزهاي سخت كارم به عنوان يك مشاور، هر روز شتابان به مدرسه مي روم و خسته تر از قبل به منزل برمي گردم. امروز نگران «اكرم ها» هستم كه نمي دانم چگونه ريشه مشكلش «اعتياد پدرش» را كمرنگ كنم تا او همواره در انزواي زنداني به نام «بي حاصل بودن» قرار نگيرد.
ديروز نگران «معصومه ها» بودم كه در رنج فقر فرهنگي و براي فرار از يك ازدواج ناخواسته راه به ناكجاآباد مي برد. هفته قبل تمام مدت درگير كار « مريم ها» بودم كه به قول خودش تا هر كجا كه تو حتي اسمش را هم نشنيده اي رفته است و ديگر از هيچ چيز ترسي ندارد. همكارم به نگراني هايم مي خندد و مي گويد: تو از مشكل ده سال پيش حرف مي زني و شايد هم بيشتر، بنده خدا به فكر پارتي ها باش (بعضي پنهاني و برخي ديگر با اطلاع خانواده) نمونه اش هفته پيش عليرضا ... دانش آموز مدرسه ... در اثر استعمال قرص هاي سرو شده در همان جا مرد.
ديگر طاقت شنيدن ندارم، چه رسد به اين كه ... تماشاي غنچه اي كه باز نشده پژمرده مي شود، خيلي سخت است و شايد كلمه سخت هم برايش مناسب نيست.
روزي نيست كه حرف و فكر بچه ها در زندگيم نباشد. همچنان پس از سال ها فراغت از دانشگاه، متوسل به استادانم هستم. در خانه من روي ديوار و كمد به جاي عكس هاي يادگاري و يا ليست غذاهايي كه در طي هفته مي خوريم، پر است از شماره تماس انواع پزشك زنان، درمان اعتياد، مركز مشاوره، روانپزشك و از اين دست... وقتي غريبه اي به منزلمان مي آيد، پس از ديدن اين وضع عقيده و رفتارش با ما متفاوت مي شود. آشنايان ديگر پذيرفته اند كه من ديوانه اي بيش نيستم پدرم هميشه مي گويد: «در اين همه مشكلات آموزش و پرورش تو دقيقاً به سراغ رشته اي رفته اي كه خودش دنيايي از مصائب است.» و آِيا اين نشان از انتخاب يك فرد سالم دارد؟ خودم هم نمي دانم.
تنها يك نكته كاملاً حائز اهميت است و آن اين كه فرسايش شغلي ام فرسايش روح و روان و جسم و توانم مي گردد و فرجام آن به دامان خانواده ام نيز سرايت مي كند. من بايد ۳۰ سال با توان و انرژي در اوج شادابي براي فرزندان ايران زمين با نامي به نام مشاور مطابق آئين نامه استخدامي در قبال حقوق مقرر (كه اين خود قصه اي طويل دارد) ۲۴ ساعت در هفته (درازاي هر ۱۲ نفر ۱ ساعت مشاوره) كار كنم و دقيقاً زماني كه تلاش مي كنم تا با اميد دادن به ديگران اميد را نيز در زندگي خويش حفظ كنم، بخشنامه اي دريافت مي كنم مبني بر آن كه از اين پس مجبورم هفته اي ۳۰ ساعت با همان حقوق قبلي و بدون هيچگونه ارزش گزاري مادي يا معنوي بابت اين ساعات كار اضافي تحميل شده كار كنم. كاري كه در آن ساير انتظارات از جمله برپايي كلاس و تدريس برخي دروس مانند برنامه ريزي درسي، تشكيل و تكميل پرونده تربيتي، تحصيلي، ارائه خدمات شغلي و حرفه اي و ... كاملاً كوچك هستند.
بدون اينكه سؤالي مطرح شود يا دليلي آورده شود. مانند يك مهره بي اراده، بي حق و حقوق و بي هيچ ارزش و قدرتي.
آيا در چنين حالتي مي توان از نتايج اين نوع تصميم گيري صرف نظر كرد؟ (فرسودگي روح وجسم و ...) اگر فكر كنيم كه با مواجهه با شرايط تضييع حقوق، تجمع، فرياد و سخن گفتن به دور از فرهنگ است، پس چگونه مي توان در مقابل اين رشد روزافزون بي عدالتي در آموزش و پرورش سكوت كرد و گذشت.
اين بار ما مشاوران هستيم كه دست نيازبه ياري و هدايت به سوي شما بلند مي كنيم تا هر آنكه بضاعتي دارد رهنمون ما در اين راه باشد.
يك مشاور (با نام محفوظ)
به نمايندگي از مشاوران آموزش و پرورش منطقه ۱۶ تهران
|