الهه رحماني خاكي
بابك اطميناني متولد ۱۳۳۵ تهران فوق ليسانس نقاشي از كالج هنرهاي زيباي كاليفرنيا، تدريس در چندين دانشگاه داخلي و دستياري پروفسور لري مك كلري رئيس دپارتمان طراحي كالج هنرهاي زيباي كاليفرنيا را در كارنامه كاري خود دارد. وي با برگزاري هفت نمايشگاه انفرادي و شركت در بيش از ۲۰ نمايشگاه گروهي در ايران و آمريكا همواره سعي در به تصوير كشيدن سبكي جديد از آفرينش كيهان و هستي را داشته است.
اواخر خردادماه نگارخانه برگ بار ديگر پذيراي آثار اين نقاش معاصر بود كه با به نمايش گذاشتن چندين مجموعه نقاشي و اسلايد بر اين خواسته انجمن نقاشان ايران در خصوص مروري بر آثار نقاشان معاصر جامه عمل پوشاند، اين روند را كه خود نقاش آن را تحت عنوان گراميداشت هنرمندان معاصر خوانده است با نمايش آثار ۹هنرمند ديگر ادامه خواهد داشت.
وي كه نمايشگاه قبلي خود را به نمايش آثار مجموعه آفرينش اختصاص داده بود، در نمايشگاه حاضر به ارائه گزيده هايي از مجموعه كارهايي با عناوين في البداهه، منظومه، آفرينش و تم هاي ايراني در كنار اسلايدهايي از طراحي هاي خود در موضوعات فيگوراتيو، آبستره و كوبيسم كه مراحل تكامل سبك او را از دوران تحصيل تا زمان حاضر در مجموعه هاي موجود در نمايشگاه به تصوير كشيده پرداخته است.
اطميناني درباره علت انتخاب اين عناوين براي مجموعه كارهايش مي گويد: در ايران اصولاً نقاشان براي به تصوير كشيدن موضوع مورد نظر خود در ابتدا به زدن اتود مي پردازند و پس از آن كار را اجرا مي كنند. ولي من در مجموعه في البداهه ها براي اين كه مخالف اين جريان حرفي زده باشم، آن را بدون زدن اتود، از همان ابتدا بر روي بوم اجرا كردم همانند شعري كه از همان آغاز سروده و اجرا مي شود و اين نام را هم به همين مناسبت براي آن انتخاب كردم و پس از آن سري منظومه ها(همان صور فلكي) از دل همين كار بيرون آمد و انتخاب اين نام هم به علت شباهتي بود كه بعد از خلق آثارم با صور فضايي و چشم اندازهاي كيهاني در آنها احساس كردم، بعد از آن مجموعه آفرينش را در ادامه اين داستان خلق كردم كه اين كارها نيز مثل فيدبكي بود كه از پيدايش مجموعه هاي قبلي تبعيت مي كرد. اين سري كارها به خصوص آفرينش با يك انفجار كه در مركز كار به تصوير كشيده ام آغاز مي شود و شروع داستان هستي را بيان مي كند و با استفاده از مفهوم حركت و ساختار، قصد انتقال معنايي جهان شمول را دارد و اين آغاز مي تواند از يك دانه يا يك لقاح باشد و گسترشي به تمام جهات دارد.
اين هنرمند مي گويد: در كارهايم برقراري ارتباط دروني بين ماده و انرژي برايم بسيار مهم است.
سرنوشتي كه اين ماده پيدا مي كند در انطباق دادن خودش با شرايط و حرف هاي مختلفي كه به وجود مي آورد، ميدان هاي جذب و دفع و اتفاقاتي كه از حالت هاي ذره تا حالت هاي كهكشاني پيش مي آيد، همه برايم مهم و جالب توجه است و همواره سعي مي كنيم كه به عنوان يك نقاش با استفاده از رنگ و بوم و نيروهاي مختلف تجربياتي كه طي ميلياردها سال در شكل گيري پديده هاي انساني دخيل بوده به نوعي در كارهايم ثبت كنم،اتفاقات زيبايي كه در كائنات همواره در حال شكل گيري است همانند تلسكوپ هابل آن را رسم مي كنم با اين تفاوت كه اين فعل و انفعالات را خود من در كارهايم ايجاد مي كنم. ولي آن تلسكوپ همانند يك ناظر صرفاً اين اتفاقات را ثبت مي كند.
اطميناني نظر خود را درباره اين سبك و نحوه ورود و اجراي كار مدرن در ايران را چنين بيان مي كند: ورود مدرنيسم به ايران ظاهري بود و مسائل بنيادين آن چه از لحاظ ساختاري و چه از لحاظ معنايي در نظر گرفته نشد، به اعتقاد من كسي كه كوبيسم را وارد ايران كرد فقط با يك تقليد ظاهري و درك غلط آن را در ايران اشاعه داد به همين علت ما در اين ورطه دچار يك بداقبالي هستيم كه به علت ورود نادرست اين سبك هنري به ايران به وجود آمده است، به همين علت بسياري از كارهايي كه بر اين منوال انجام مي شود و شاگرداني هم كه تربيت مي شوند فاقد ريشه هنري هستند. اين نقصان را مي توان به دو بخش تقسيم كرد، ابتدا بخشي كه بر سيستم آموزشي ما بازمي گردد كه از لحاظ آكادميك آن را نهادينه نكرده اند و دوم، بخشي هم به فرهنگ مدگرايي برمي گردد كه مثلاً الان مد اين گونه است كه اينچنين كار كنيم يا نكنيم و همه اينها دست به دست هم مي دهند و ما را با انبوهي از كارهاي مدرن روبه رو مي كنند كه بدون اصالت هستند يعني از درون هنرمند برنخاسته و تابع انعكاسات بيروني و فاقد دغدغه هاي واقعي نقاشانه و يك جستجوي صادقانه است و چون اين گونه عناصر را ندارد، محصول كارش هم زياد حائز اهميت نيست و تأثير بسزايي هم بر روي بيننده و مخاطب خود نمي گذارد. البته بگذريم كه افرادي هم هستند كه با روش و دريافت درستي از اين سبك كار مي كنند و دغدغه واقعي نقاشانه را دارند ولي در مجموع در اين سبك شاهد هستيم كه اكثر كارها سطحي و بدون ريشه و برداشت و درك درستي از سبك كار مي شود.
|
|
به اعتقاد اين نقاش، جز از راه آموزش درست نمي توان به يك نتيجه منطقي و سالم در اين سبك كار نقاشي برسيم.
اطميناني در مورد اين كه ردپاي سنت ايراني را چگونه مي توان در خلق آثار مدرن جستجو كرد و يا به عبارت ديگر آيا نقاشان اين سبك سعي بر ورود اين عبارت در نقاشي مدرن دارند يا خير،مي گويد: در ابتدا بايد ديد زبان هنرهاي تجسمي ما چگونه است و چه چيزي كار ما را ايراني مي كند، اين كه بياييم به طور مثال يك ستون تخت جمشيد را در كار بياوريم آن اثر ايراني مي شود؟! من حرف خودم را اين گونه بيان مي كنم؛ حرف ب به خط كوفي يا نستعليق نوشته شده، هر دو ب خوانده مي شود ولي يكي ايراني است و ديگري كوفي، در اين جا مشاهده مي كنيم كه نستعليق روحي به آن حرف داده و تناسبي جديد را در آن حرف به وجود آورده كه آن را ايراني كرده است. مثل فرش ما و يا معماري قديم ما. در اين گونه كارها هنرمند قصد دارد كه به دور از هر گونه منيت ها، معنويات را نشان دهد و اينجاست كه يك ارتباط معنوي خاصي بين نقاش و هستي به وجود مي آيد كه تمام اينها مسائل هنري ارزشمندي است كه باطن هنر ما را نشان مي دهد، در نهايت مشكل فعلي ما اين است كه هنرمندان به ظاهر هنر توجه مي كنند و مثلاً مي خواهند اسليمي كار كنند و يا صرفاً كشيدن تخت جمشيد را در كارهايشان معيار سنتي بودن خود اعلام كنند كه تمام اينها مسائلي است كه بايد به آن پرداخته شود.
او همچنين در مورد مرز موجود ميان آراء و سلايق نقاشان مدرن با رئاليسم و سنت گرايان مي گويد: بدون هيچ مقدمه اي به طرح يك گليم يا جاجيم اشاره مي كنم، آيا نقش آن فيگوراتيو است يا آبستره؟ طرح ها و رنگ هاي آن به چه سبكي نزديك است؟ آيا به مدرني كه اكنون كار مي شود نزديكتر است يا به رئال؟
در جواب بايد بگويم كه سنت تصويري ما آبستره است و من فكر مي كنم كه سبك كوبيسم به سنت نقاشي ايران بسيار نزديك است. به نظر من يك سوءتفاهم تاريخي باعث اين تغيير نگرش شده و آن هم از دوران ورود نقاشي رئال در دوران سزان از اروپا به ايران توسط كمال الملك و اشاعه آن توسط شاگردانش بوده است و مي توانم بگويم بر اساس واقعيات تاريخي اين نتيجه را مي گيريم كه فيگوراتيو و آبستره سنت تصويري ما است نه سبك نقاشي رئال!
او در پاسخ به اين سؤال كه با توجه به تأكيد شما بر فيگوراتيو و آبستره بفرماييد كه نقش طراحي در نقاشي مدرن چگونه است، مي گويد: به نظر من نقاشي زباني دارد و نقاش به آن زبان است كه صحبت مي كند حال آن كه اين زبان مي تواند به صورت فيگوراتيو و آبستره تجلي يابد و زماني داراي ارزش است كه نقاش توسط آن زبان منظور خود را منتقل مي كند. در حالي كه تصور بر اين است كه محتواي كار فيگوراتيو فقط آني است كه توسط ديگران انجام مي شود ولي در مجموع آن موضوع كار است كه به طرح محتوا مي بخشد و اگر نقاش واقعاً آگاه به تمام جنبه هاي هنري كار اعم از طراحي، رنگ شناسي و غيره باشد، مي تواند اين محتوا را از طريق فيگور به بيننده منتقل كند.در غير اين صورت كار فيگور تبديل به يك اثر بي معني و بدون محتوا مي شود و در مجموع طراحي زيادي لازم است كه نقاش به سبك صحيح مدرن دست يابد.
او در زمينه سبك تدريس خود در مقام مدرس نقاشي مدرن مي گويد:من همواره سعي مي كنم كه مفاهيم نقاشي مدرن را آموزش دهم، زيرا نقاشي مدرن در سبك هاي آبستره و فيگوراتيو نيز سبك هايي هستند كه ناچار به تبعيت از آن مفاهيم هستند. در حقيقت من رانندگي را درس مي دهم، حالا هر كس مي خواهد هر جور و با هر ماشيني براند.
من اعتقاد دارم كه اگر كسي بخواهد مراحل پيشرفته اين سبك را طي كند در كلاس و چهارچوب ضوابط آن نمي تواند رفتار كند، بنابر اين من سعي مي كنم مفاهيم نقاشي مدرن را در اختيار شاگردانم قرار دهم.