چهارشنبه ۲۲ تير ۱۳۸۴
ايمان در دو فرهنگ
001086.jpg
اشاره: ايمان، فضيلتي است كه به انسان جاودانگي، حيات، آرمان و عظمت مي دهد. در اين مقاله ايمان در دو فرهنگ مسيحيت و اسلام مطرح شده است. ايمان در فرهنگ مسيحيت معاصر بيشتر به عنوان يك حالت روحي همراه با شك در قالب ديدگاه فيدئيزم مطرح مي شود، در حالي كه در فرهنگ اسلامي امري معرفتي است و شك در آن راهي ندارد.
دكتر محمدتقي فعالي
دل مشغولي  ديرپاي و مقدس انسان نيل به سعادت و جاودانگي است. تنها راه اين مقصود ايمان است. ايمان به انسان حيات و پويايي مي بخشد. مؤمن كسي است كه ديوارهاي بلند خوديت را فرو ريخته و با تمام وجود با خداي هستي پيوند خورده است. تنها ايمان است كه انسان را از لبه تاريكي رانده، او را به وادي نور و بهجت وارد مي كند. انسان بي ايمان به تاريكي ها و تيرگي ها چشم دوخته است و نوميدي را تجربه مي كند. ايمان به انسان آرمان، عقيده، انتخاب، تحول و روشني دل مي بخشد. عدالت خواهي و حلاوت همدلي با عظيم مطلق، در سايه ايمان حاصل مي شود. احياي انسان جز از رهگذر ايمان زنده، ممكن نيست. انسان مؤمن تنها نيست و هرگز بيماري پوچي، اضطراب و ناامني او را نمي آزارد و به راستي ايمان ديني نوزايي بشر است.
ايمان يك فضيلت است، بلكه ايمان اساس فضيلت هاست. گوهر ارزشمند ايمان را بايد بازشناخت. اين جام جهان نما زواياي ناشناخته اي دارد كه تلاش هاي علمي جدي بيشتر را مي طلبد. ايمان در قرآن جايگاهي ويژه دارد؛ به گونه اي كه پيام وحي، آن را محور همه ارزش ها ساخته است، و مي گويد: «قسم به عصر، همه انسان ها اهل زيان اند مگر اهل ايمان.»(عصر، ۱-۲)
ايمان است كه آدمي را لايق خطاب و مواجهه  با پروردگار عالميان كرده است؛ چنان كه در قرآن كريم بارها مي خوانيم: يا ايهاالذين آمنوا.
مسأله ايمان منحصر به عالم اسلام نيست. سنت مسيحيت نيز، بر اين امر حياتي اصرار و پافشاري دارد كه تنها مؤمنان اهل نجات و رستگاري اند. كتاب مقدس به جد از دينداران مي خواهد كه ايمان خود را افزايش دهند، تا از منافع و ثمرات آن بهره گيرند و خلاصه مسأله ايمان «بين الادياني» است. اين امر در دهه هاي اخير اهميتي دو چندان و ضرورتي بيشتر يافته است؛ زيرا از يك سو ايمان مجدداً احيا شده و به صحنه آمده است و جهان غرب به نقش و تأثير فزاينده آن توجه يافته است و از سوي ديگر، انسان و جهان نو شده است و مظاهر اين جهان را مي توان در اطراف خود به تماشا نشست، خواه در جنبه  هاي مادي كه فن آوري  پيامد آن است، خواه در سويه معنوي كه فلسفه و علم جديد از ميوه هاي آن به شمار مي روند. در چنين وضعيتي طبعاً پرسش هايي گزنده براي انسان ديندار مطرح مي شود؛ پرسش هايي از قبيل: نسبت ايمان ديني با عقلانيت، با شكاكيت، با نقد، با هرمنوتيك و با تجربه ديني چيست؟ در اين زمينه چندين ديدگاه و نظريه مطرح شده و مي شود كه هر يك قابل درنگ و تأمل است. در اين فضا شايسته است كه به تك تك اين پرسش ها توجه كرد و وزن ديدگاه ها را در هر باره سنجيده و خلاصه آن كه ديدگاه اسلام و قرآن را به طور واضح، آشكار ساخت.
ايمان در فرهنگ مسيحيت
در فرهنگ مسيحيت از ايمان دست كم دو قرائت و تلقي وجود دارد:
۱- ديدگاه كلاسيك اين است كه خداوند در فرآيند وحي سلسله گزاره هايي را القا كرده است. اگر چنين ريسماني از بشر گرفته شود، انسان راه ديگري براي دسترسي به آن باورها و گزاره ها در اختيار نخواهد داشت. حتي عقل طبيعي در اين زمينه ناتوان است. ايمان، باور به چنين گزاره هايي است كه خداوند از طريق وحي در اختيار بشر نهاده است و از اين روي صادق و صحيح خواهند بود. ايمان بدين معنا نوعي شناخت و آگاهي است كه متعلق آن گزاره ها و باورهاي ديني اند. چنان كه مي گوييم: «من ايمان دارم خدا هست» يا «روز رستاخيز وجود دارد.» ۲- ديدگاه مدرن در قبال ايمان، اين است كه خداوند از طريق وحي، گزاره  به انسان نمي دهد، بلكه وحي تجلي خداست. او خود را نشان مي دهد و بشر با او مواجهه مستقيم پيدا مي كند. بر اين اساس، ايمان سرسپردگي و تعهد به خداوند است. ايمان در اين معنا اعتماد، اطمينان و توكل است؛ با اين تفاوت كه اگر گفتيم ما به خدا اطمينان داريم، يعني او را پشتوانه روحي خود قرار داده ايم و اگر گفتيم ما به خدا اعتماد داريم، بدين معناست كه ما با او به آرامش مي رسيم و اگر گفتيم ما به او توكل كرده ايم، بدان معناست كه مشكلات خود را بر دوش او انداخته ايم.
منشأ اختلاف را مي توان در ريشه لغوي واژه ها Faith يافت. اگر اين واژه را از ريشه لاتين Fiducia بدانيم، از سنخ معرفت نيست و نوعي حالت روحي خواهد بود؛ ولي اگر از ريشه لاتين Fides اخذ شده باشد، از سنخ علم و آگاهي است.(۱)
متناظر با دو قرائت پيش گفته از ايمان، دو تلقي درباره «دين» نيز در جهان غرب وجود دارد. دين در تلقي نخست با مجموعه اعتقادات، خاصه اعتقاد به موجود متعال و فوق طبيعي، هم سنگ نهاده شده است. دين عطيه اي الهي است كه از بيرون به انسان تفضل شده است. در اين ديدگاه انسان دين را مي پذيرد و نقش او تنها تسليم و رضا در مقابل اراده و خواست الهي است. هربرت اسپنسر در تعريف دين مي گويد: «دين اعتراف به اين حقيقت است كه كليه موجودات، تجليات نيروهايي هستند كه فراتر از علم و معرفت باشد.»(۲)
فرهنگ مختصر آكسفورد در بيان ماهيت دين مي نويسد: «دين، شناخت موجود فوق  بشري است كه داراي قدرت مطلقه است و به تعبير ديگر، دين باور به خدا يا خدايان متشخصي است كه شايسته اطاعت و پرستش اند.»(۳)
تلقي دوم از دين به اواخر قرن هجدهم باز مي گردد. بعد از انتقادات زيادي كه به رويكرد گزاره اي دين شد، فلاسفه دين به جاي تأكيد بر ديدگاه معرفتي، نگرش شهودي و عاطفي به دين را وجهه همت و نظر قرار دادند. از آن پس انديشمندان از تعاريف نظري و اعتقادي گريختند و عوامل تجربي، عاطفي، شهودي و حتي اخلاقي را در اين مهم و عمده به حساب آوردند. شلايرماخر دين را «احساس اتكاي مطلق» مي داند.(۴) تعريف و قرائت ديگري از دين همين آهنگ را مي نوازد. ماتيو آرنولد نوشت: «دين همان اخلاق است كه احساس و عاطفه به آن تعالي، حرارت و روشني بخشيده است.»(۵)
همچنين ويليام جيمز پراگماتيست معروف گفت: «بنابراين، مذهب عبارت خواهد بود از تأثيرات و احساسات و رويدادي كه براي هر انسان در عالم تنهايي و دور از همه دلبستگي ها، روي مي دهد.»(۶) پل تيليش هم بعد از آن كه دين را عنصري خلاق از روح بشر Spirit شناساند، تأكيد كرد كه «دين همان احساس است و اين پايان سرگرداني دين است.»(۷)
بنابراين، دين در غرب عنصري دووجهي(۸) است كه گاهي بر بعد معرفتي، آموزه اي و اعتقادي او تأكيد شده است و زماني- به خصوص در چند دهه اخير- جنبه احساسي، عاطفي و دروني آن، نگاه را خيره كرده است. اين همه تأكيد و حساسيت كه در زمينه «تجربه ديني» نشان داده مي شود و اين كه حتي دين را در تجارب روحي و حالات رواني خلاصه كرده اند و گوهر دين را تا به اين حد تنزل داده و تحليل مي برند، همه در چارچوب تلقي دوم مي گنجد.
دقيقاً مشابه دو قرائت مذكور از ايمان و دين و البته قبل از اين دو قرائت، در فرهنگ ديني غرب دو نگرش درباره مسأله «وحي» نيز وجود داشت؛(۹) نگرش كلاسيك كه از نظر زماني پيشينه بيشتري دارد، معتقد است خداوند يك سلسله گزاره هاي خطاناپذير را كه از راه عقل طبيعي نمي توان به آن دست يافت، به بشر القا كرده است. اين گزاره هاي صادق و حقيقي، محتواي وحي الهي را تشكيل مي دهند.
ايمان به انسان حيات و پويايي مي بخشد. مؤمن كسي است كه ديوارهاي بلند خوديت را فرو ريخته و با تمام وجود با خداي هستي پيوند خورده است.ايمان، به انسان آرمان، عقيده، انتخاب، تحول و روشني دل مي بخشد. عدالت خواهي و حلاوت همدلي با عظيم مطلق، در سايه ايمان حاصل مي شود.
اين ديدگاه كه در قرون وسطي غالب بود و از سوي برخي كاتوليك هاي رومي(۱۰) و پروتستان هاي محافظه كار حمايت مي شد، تلقي «ساختاري و زباني» نام گرفت.
بر اين اساس وحي، مجموعه اي از حقايق و آموزه هاي معرفتي است كه به صورت احكام و قضايا از ناحيه خداوند به بشر اعطا شده است. وقتي گفته مي شود خداوند به پيامبري وحي فرموده است، مراد اين است كه خداوند مجموعه اي از گزاره هاي خطاناپذير را در فرآيند يك ارتباط ويژه به آن پيامبر آموزانده  است. بنابر اين در اين منظر وحي خبررساني است. به گفته دايره المعارف كاتوليك «وحي را مي توان با عنوان انتقال برخي حقايق از جانب خداوند به موجودات عاقل از طريق وسايطي كه مافوق طبيعت اند، تعريف نمود.»(۱۱)
ديدگاه كاملاً متفاوتي از وحي وجود دارد. اين طرز تلقي كه هم اكنون در غرب اعتبار بيشتري يافته است، مي گويد وحي از سنخ دانش، معرفت و گزاره نيست كه به پيامبران القا شود، بلكه نوعي انكشاف حقيقت خداوند است. خداوند گزاره  وحي نمي كند، بلكه خودش را وحي مي كند و وحي در وقايع اصيل و تاريخي، براي انسان رخ داده و نوعي دخالت خداوند بوده است . انسان در مواجهه با مسيح فقط يك مشت اطلاعات به دست نمي آورد، بلكه مهر، اهتدا و آشتي را از او مي پذيرد. برونر مي نويسد: «گذر از ايمان ناظر به مواجهه قلبي و به ساحت تعاليم علمي صرف، تراژدي بزرگ در تاريخ مسيحيت است.»(۱۲)
اگر دو قرائت و برداشتي را كه در سنت مسيحيت غرب در زمينه سه مقوله ايمان، دين و وحي صورت گرفته است، با يكديگر مقايسه كنيم، خواهيم ديد كه در يك طرز تلقي، وحي يك سلسله گزاره هاي خطا ناپذير است كه مجموع آنها دين را تشكيل مي دهد و ايمان، باور داشتن به چنين مضامين معرفتي است. در اين نگاه، وحي، دين و ايمان اساساً از سنخ «آگاهي و معرفت» بوده، از آسمان براي انسان خاكي، به مثابه عطيه اي الهي آمده است. از سوي ديگر، نگاه دوم بر سه عنصر ايمان، دين و وحي از نوع دانش، معرفت و شناخت نيست؛ بلكه وحي انكشاف خداوند و عنصري تاريخ مند است. در دين نيز عنصر شهود، عاطفه، تجربه و اخلاق وجهه همت قرار گرفته و ايمان نيز مواجهه انسان با خداوند است و در يك كلام، ايمان بار معرفتي خود را از دست داده، نوعي حالت روحي و تجربه دروني و احساس عاطفي تلقي مي شود.
نهايت اين كه در قبال ايمان- همانند دين و وحي- اصولاً دو نگرش كاملاً متفاوت و متمايز در فرهنگ ديني غرب به چشم مي خورد: نگرش معرفتي و نگرش تجربي.
هر يك از اين دو نگرش درباره ايمان، پيامدها و لوازم و عناصري هم خانواده دارد كه لازم است به آنها توجه شود تا به دست آيد كه تلقي معرفتي در قبال ايمان چه تفكراتي را به دنبال خود مي آورد. از جمله فوايد اين مطلب آن است كه اگر با يكي از اين انديشه ها مواجه شديم، بتوانيم ديگر تفكرات همراه و هم خانواده را به دست آوريم و از اين طريق جاهاي خالي جدول انديشه خويش را پر كنيم.
اولين پيامد مهم در زمينه اعتبار وحياني كتاب مقدس است. دين در نگاه نخست(نگاه معرفتي) منبعي است كه حاوي مجموعه اي از دانش ها و گزاره هاي صادق دين الهي است كه از زبان پيامبران و نويسندگان متون ديني كتاب مقدس، اعلام، ثبت و ضبط مي شوند.
شوراي نخست واتيكان، اعتقاد كاتوليك هاي عصر جديد را درباره كتاب مقدس اين گونه بيان نمود: «اين كتاب ها چون با الهام از روح القدس نگاشته  شده اند، مي توان گفت نويسنده آنها خداوند است.»(۱۳) از سوي ديگر كتاب مقدس بدين معنا، تنها در دست كليسا قرار داشت و كليسا تنها مرجع قطعي تفسير كتاب مقدس اعلام شده بود. به هر روي، كتاب مقدس در اين طرز تلقي، اولاً جنبه معرفتي  دارد و ثانياً معصوم و خطاناپذير بوده و اعتبار تام دارد، ثالثاً اعلام و ثبت آنها به دست افراد برگزيده صورت مي گيرد و رابعاً  كليسا نقش تفسير آن را به عهده دارد.
اما در تلقي تجربي و شهودي، كتاب مقدس ديگر يك كتاب معصوم املا شده خطاگريز نيست، بلكه سراپا يك مكتوب بشري است كه حكايت گر آن وقايع وحياني خواهد بود. در اين صورت عقايد نويسندگان يك جانبه و محدود است؛ مواجهه اي كه به مدد مشيت الهي بوده و به دست بشر جايز الخطا تعبير و توصيف شده است. اگر متن مقدس جزيي از تاريخ بشري است، مي توان آن را از راه انواع روش هاي تحقيقات تاريخي و ادبي مورد بررسي قرار داد.
ادامه دارد

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سينما
علم
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سينما  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |