نكو داشت نوذر پرنگ در خانه شاعران ايران
همنواي حافظ
سميه رشيدي
اول انتظار داشتيم كه مراسم نكوداشت نوذر پرنگ، غزل سراي حافظانه هاي بزرگ و ترانه سراي موفق اين روزگار لااقل چند سخنراني پرمايه داشته باشد، لذا از همكار صفحه خواستيم و او اجابت كرد و راه درازي را از كجاها پيمود تا به «خانه شاعران ايران» در خيابان «دولت» برسد اما بعداً خبري نبود ولي به هر حال همين كه اين دوستان توانسته اند آن عزيز خلوت گزيده را كه نه به صحرا و نه به شهرش حاجت است و به حق گوشه گيرترين شاعر روزگار ماست، به ديداري عمومي بكشانند، دست مريزاد دارد. ضمن اين كه به غير از سخنراني فاضلانه «مهدي ستايشگر» مروري دوباره بر غزل هاي پرنگ آن هم به انتخاب كساني چون بيژن ترقي خالي از لطف نيست، بلكه بسي لطيف و دلكش مي نمايد.
خانه شاعران ايران هفته گذشته، در ادامه سري برنامه هاي «مهمان ماه» ، مراسم بزرگداشت نوذر پرنگ، شاعر بزرگ و غزلسراي معاصر را برگزار كرد.از نوذر پرنگ دو مجموعه شعر با نام هاي فرصت درويشان و آن سوي باد منتشر شده است.در اين دو كتاب آثاري در قالب هاي مختلف ادبي از جمله غزل، چارپاره، مثنوي و شعرنو وجود دارد. به گواهي صاحب نظران و اهل فن، غزلهاي او با مضامين بديع و تركيبات زيبا، توانسته است به اشعار حافظ نزديك شود و شايد در روزگار معاصر، در عرصه ي غزلسرايي كم باشند كساني چون او، كه اين گونه جايگاهي در سرايش غزل به دست آورده باشند.اما متاسفانه اين مراسم، علي رغم رسالت واقعي خود، مانند ديگر جلساتي از اين دست، در حد ذكر نام و خواندن شعر و يادآوري خاطرات گذشته باقي ماند و از آن فراتر نرفت.
در ابتداي اين مراسم، مهدي ستايشگر نوازنده سنتور و صاحب سه كتاب در زمينه موسيقي، درمورد نوذر پرنگ و شعر او با اين بيت شروع كرد:
ذهن خلاقه چه بسيار تواند آميخت
ماه ويك كوچه ي باريك و كمي نجوا را
وي چنين ادامه داد :اين پچ پچ و نجوا و در پرده سخن گفتن كه حافظ در كلام خود بسيار دارد و نوذر پرنگ نيز همان مطلب را بيان كرده است، از محاسن است و اگر بتواند درست از كار در بيايد حسن بزرگي است كه به توان شاعر مربوط مي شود.وي در باره ريشه هاي «درپرده گويي» چنين توضيح اما درمورد اينكه چه طور شده چه چيزي است كه «درپرده گويي» را باب كرده است، بايد توجه داشت با مشكلاتي كه شعر و موسيقي در گذشته و هم اكنون با آن رو به رويند شاعران مجبور شده اند در پرده سخن بگويند.فشارهاي غير منطقي كه بر اهل هنر اعمال شده موجب گرديده تا اهل هنرزبانشان را به در پرده گويي عادت دهند.وي افزود: اما اين در پرده گويي كليدهايي دارد.دراينجا به شعر حافظ اشاره مي كنم كه:
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آري به اتفاق جهان مي توان گرفت
چه چيزي باعث مي شود حافظ بگويد بايد اتفاق كرد؟ اين اتفاق وحدت آفريني است و همان تمسك به ريسمان توحيد و وحدت است.مگر چه مي كنند كه بايد اتفاق داشت و دورهم جمع شد ؟ حافظ مي گويد:
به صوت چنگ بگوييم آن حكايت ها
كه از نهفتن آن ديگ سينه مي زد جوش
بعد از هفتصد سال قلندري مثل استاد نوذر، مي گويد:
سوختم در دهن خويش خرابات كجاست ؟
تا زنم آب به سوز سخن پنهاني
نوذر اين راه غم انگيز بگردد خوش باش
حافظ دهر نبندد دهن خوشخواني
اين مصدر نهفتن همان در پرده گويي است و بايد اهل كلام بود و اينها را دريافت.
رندي كه ره به خلوت سر كلام يافت
منشور تيغ را به صفوف نيام يافت
اين خلوت سرّ كلام چيست كه حافظ از آن دم مي زند و نوذر پرنگ نيز هفتصد سال بعد همان مطلب را مي گويد؟ تا اين حد رازداني و نزديكي بين دو شاعركه هفتصد سال فاصله با هم دارند بسيار جالب و قابل توجه است.
وي سپس درمورد نوذر پرنگ گفت: درمورد استاد نوذر پرنگ من به خاطر علاقه شخصي كه به او دارم، (البته مسئله شعر او جدا از علاقه شخصي من است)، من به شهادت ماهنامه هنر موسيقي، بر روي شعر هاي او كار كردم كه اينك به يك نكته موسيقايي در شعراو اشاره مي كنم.همه سرضرب هاي بحر هزج را مي دانند اين ضرب بندي يا ميزان بندي تا حدودي مي تواند دست شاعر باشد و جزء صنايع به شمار بيايد، باقي آن غريزي است و اين همان است كه مولانا را سر بازار به سماع وا مي دارد.مي بينيم كه ضربهاي موسيقايي چقدر به پيشرفت تلفيق شعر و موسيقي كمك كرده است.
ستايشگر به شعر ساقي نامه از نوذر پرنگ اشاره كرد و چنين گفت: به نظر من ساقي نامه استاد پرنگ برترين ساقي نامه شعر فارسي است.هرچند ساقي نامه هاي مختلفي وجود دارد، اما حركت( ر) در مصرع دوم و رواني شعر و مسائل ديگر و مضامين موجود در اين ساقي نامه باعث شده است من آن را برترين ساقي نامه فارسي به شمار آورم.
پس از سخنان مهدي ستايشگر، ساعد باقري به خواست خود نوذر پرنگ، ساقي نامه ايشان را قرائت كرد.
پس از خواندن شعر، نوذر پرنگ، با بيان اين مطلب كه: من اهل حرف زدن نيستم و حرف زدن بلد نيستم ، به خواندن چند شعر خود اكتفاكرد از جمله :
شهيد
آن شب، شب سرد سياهي بود
اندوهناك و شوم و پرتشويش
قفل اتاقم بسته بود از تو
من مرده بودم، روي تخت خويش
پيچيده بود اندر اطاق آن شب
بوي غريب مرگ، بوي غم
برسينه ام، زخم عميقي بود
مغز سرم، پاشيده بود از هم
من مرده بودم، ليك در آن حال
مي سوخت مغز تيره ي پشتم
دستم جدابودازتنم، اما،
چاقوي تيزي بود در مشتم
شايد من آن شب خواب مي ديدم
بس دردناك و وحشت آور بود
فك شكسته بيني پاره،
پلك بريده، چشم خون آلود
آن شب، شب سرد سياهي بود
اندوهناك و شوم و پرتشويش
تو گريه مي كردي به پشت در
من مرده بودم روي تخت خويش
پس از اين شعر خواني، بيژن ترقي، درمورد نوذر پرنگ اين گونه گفت: من در طول زندگي خود با چند تن از هنرمندان مشهور زندگي عاشقانه و تنگاتنگي داشتم.
شايد بيشترين ايام عمرم با اين چند تن گذشته كه بيشترين آثار شعري و ترانه هايم با همراهي اين شاعران بوده است.وي افزود: بيش از بيست سال گذشته، بعد از آن كه ترانه هاي نوين پرنگ در راديواجرا شده بود، غزلي بسيار دلكش و زيبا از آثار او در مجله سخن ديدم كه چند بيت آن هنوز به يادم هست:
شبي زشيون جامي شكسته دانستم
به خاك پاي تو آسان نمي توان افتاد
گل حديث گريبانت از لبم كه شكفت
پياله را زهوس آب در دهان افتاد
درود باد به رندي كه چون پياله گرفت
نخست ياد حريفان خسته جان افتاد
گمشده خود را يافته بودم، زيرا دير زماني بود كه شاعري بدين پايه مقتدر و توانا نيافته بودم.
ترقي گفت: او معني افتادگي و آزادگي است،چنانكه با آن صلابت و بزرگي در كمال سادگي و خضوع و در نهايت تواضع درويشي، با دوستان و آشنايان روبرو مي شد. پس از آن روابط دوستي ما كه گويي نيازدروني ما بود به پايه اي رسيد كه هرگز از هم جدا نشديم.
وي در باره پايگاه پرنگ در شعر گفت: شعر نوذر چه در غزل و ساير انواع شعر اگرچه از الهامات لطيف و مضمون هاي نو و بديع لبريز است، از پيچيدگي هاي لفظ و معنا به دور است.ترقي در پايان يكي از شعرهاي او را خواند:
ساقي به جلوه آي و ميي چون پري بريز
دستي فشان و آبروي دلبري بريز
مطرب از آن خيال كه در پرده ي سماع
پنهان نشسته در خم خنياگري بريز
چشم آرزوي مند خيال معرق است
در چشمه ام تلاطم و رنگ پري بريز
از نقش كارگاه تن خود دلم گرفت
طرحي سزاي عالم بالاتري بريز
اي دوست حكم قاضي حاجات كافي است
خاكي بيار و در دهن داوري بريز
ايمان خشك تازه بكن با شراب ناب
آبي به روي آتش ناباوري بريز
برباده نوش خم سماوات گوش دار
جام نخست من زپي آخري بريز
|