سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۴
نكو داشت نوذر پرنگ در خانه شاعران ايران
همنواي حافظ
001818.jpg
عكاس :محمد دولّو
سميه رشيدي
اول انتظار داشتيم كه مراسم نكوداشت نوذر پرنگ، غزل سراي حافظانه هاي بزرگ و ترانه سراي موفق اين روزگار لااقل چند سخنراني پرمايه داشته باشد، لذا از همكار صفحه خواستيم و او اجابت كرد و راه درازي را از كجاها پيمود تا به «خانه شاعران ايران» در خيابان «دولت» برسد اما بعداً خبري نبود ولي به هر حال همين كه اين دوستان توانسته اند آن عزيز خلوت گزيده را كه نه به صحرا و نه به شهرش حاجت است و به حق گوشه گيرترين شاعر روزگار ماست، به ديداري عمومي بكشانند، دست مريزاد دارد. ضمن اين كه به غير از سخنراني فاضلانه «مهدي ستايشگر» مروري دوباره بر غزل هاي پرنگ آن هم به انتخاب كساني چون بيژن ترقي خالي از لطف نيست، بلكه بسي لطيف و دلكش مي نمايد.
خانه شاعران ايران هفته گذشته، در ادامه سري برنامه هاي «مهمان ماه» ، مراسم بزرگداشت نوذر پرنگ، شاعر بزرگ و غزلسراي معاصر را برگزار كرد.از نوذر پرنگ دو مجموعه شعر با نام هاي فرصت درويشان و آن سوي باد منتشر شده است.در اين دو كتاب آثاري در قالب هاي مختلف ادبي از جمله غزل، چارپاره، مثنوي و شعرنو وجود دارد. به گواهي صاحب نظران و اهل فن، غزلهاي او با مضامين بديع و تركيبات زيبا، توانسته است به اشعار حافظ نزديك شود و شايد در روزگار معاصر، در عرصه ي غزلسرايي كم باشند كساني چون او، كه اين گونه جايگاهي در سرايش غزل به دست آورده باشند.اما متاسفانه اين مراسم، علي رغم رسالت واقعي خود، مانند ديگر جلساتي از اين دست، در حد ذكر نام و خواندن شعر و يادآوري خاطرات گذشته باقي ماند و از آن فراتر نرفت.
در ابتداي اين مراسم، مهدي ستايشگر نوازنده سنتور و صاحب سه كتاب در زمينه موسيقي، درمورد نوذر پرنگ و شعر او با اين بيت شروع كرد:
ذهن خلاقه چه بسيار تواند آميخت
ماه ويك كوچه ي باريك و كمي نجوا را
وي چنين ادامه داد :اين پچ پچ و نجوا و در پرده سخن گفتن كه حافظ در كلام خود بسيار دارد و نوذر پرنگ نيز همان مطلب را بيان كرده است، از محاسن است و اگر بتواند درست از كار در بيايد حسن بزرگي است كه به توان شاعر مربوط مي شود.وي در باره ريشه هاي «درپرده گويي» چنين توضيح اما درمورد اينكه چه طور شده چه چيزي است كه «درپرده گويي» را باب كرده است، بايد توجه داشت با مشكلاتي كه شعر و موسيقي در گذشته و هم اكنون با آن رو به رويند شاعران مجبور شده اند در پرده سخن بگويند.فشارهاي غير منطقي كه بر اهل هنر اعمال شده موجب گرديده تا اهل هنرزبانشان را به در پرده گويي عادت دهند.وي افزود: اما اين در پرده گويي كليدهايي دارد.دراينجا به شعر حافظ اشاره مي كنم كه:
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آري به اتفاق جهان مي توان گرفت
چه چيزي باعث مي شود حافظ بگويد بايد اتفاق كرد؟ اين اتفاق وحدت آفريني است و همان تمسك به ريسمان توحيد و وحدت است.مگر چه مي كنند كه بايد اتفاق داشت و دورهم جمع شد ؟ حافظ مي گويد:
به صوت چنگ بگوييم آن حكايت ها
كه از نهفتن آن ديگ سينه مي زد جوش
بعد از هفتصد سال قلندري مثل استاد نوذر، مي گويد:
سوختم در دهن خويش خرابات كجاست ؟
تا زنم آب به سوز سخن پنهاني
نوذر اين راه غم انگيز بگردد خوش باش
حافظ دهر نبندد دهن خوشخواني
اين مصدر نهفتن همان در پرده گويي است و بايد اهل كلام بود و اينها را دريافت.
رندي كه ره به خلوت سر كلام يافت
منشور تيغ را به صفوف نيام يافت
اين خلوت سرّ كلام چيست كه حافظ از آن دم مي زند و نوذر پرنگ نيز هفتصد سال بعد همان مطلب را مي گويد؟ تا اين حد رازداني و نزديكي بين دو شاعركه هفتصد سال فاصله با هم دارند بسيار جالب و قابل توجه است.
وي سپس درمورد نوذر پرنگ گفت: درمورد استاد نوذر پرنگ من به خاطر علاقه شخصي كه به او دارم، (البته مسئله شعر او جدا از علاقه شخصي من است)، من به شهادت ماهنامه هنر موسيقي، بر روي شعر هاي او كار كردم كه اينك به يك نكته موسيقايي در شعراو اشاره مي كنم.همه سرضرب هاي بحر هزج را مي دانند اين ضرب بندي يا ميزان بندي تا حدودي مي تواند دست شاعر باشد و جزء صنايع به شمار بيايد، باقي آن غريزي است و اين همان است كه مولانا را سر بازار به سماع وا مي دارد.مي بينيم كه ضربهاي موسيقايي چقدر به پيشرفت تلفيق شعر و موسيقي كمك كرده است.
ستايشگر به شعر ساقي نامه از نوذر پرنگ اشاره كرد و چنين گفت: به نظر من ساقي نامه استاد پرنگ برترين ساقي نامه شعر فارسي است.هرچند ساقي نامه هاي مختلفي وجود دارد، اما حركت( ر) در مصرع دوم و رواني شعر و مسائل ديگر و مضامين موجود در اين ساقي نامه باعث شده است من آن را برترين ساقي نامه فارسي به شمار آورم.
پس از سخنان مهدي ستايشگر، ساعد باقري به خواست خود نوذر پرنگ، ساقي نامه ايشان را قرائت كرد.
پس از خواندن شعر، نوذر پرنگ، با بيان اين مطلب كه: من اهل حرف زدن نيستم و حرف زدن بلد نيستم ، به خواندن چند شعر خود اكتفاكرد از جمله :
شهيد
آن شب، شب سرد سياهي بود
اندوهناك و شوم و پرتشويش
قفل اتاقم بسته بود از تو
من مرده بودم، روي تخت خويش
پيچيده بود اندر اطاق آن شب
بوي غريب مرگ، بوي غم
برسينه ام، زخم عميقي بود
مغز سرم، پاشيده بود از هم
من مرده بودم، ليك در آن حال
مي سوخت مغز تيره ي پشتم
دستم جدابودازتنم، اما،
چاقوي تيزي بود در مشتم
شايد من آن شب خواب مي ديدم
بس دردناك و وحشت آور بود
فك شكسته بيني پاره،
پلك بريده، چشم خون آلود
آن شب، شب سرد سياهي بود
اندوهناك و شوم و پرتشويش
تو گريه مي كردي به پشت در
من مرده بودم روي تخت خويش
پس از اين شعر خواني، بيژن ترقي، درمورد نوذر پرنگ اين گونه گفت: من در طول زندگي خود با چند تن از هنرمندان مشهور زندگي عاشقانه و تنگاتنگي داشتم.
شايد بيشترين ايام عمرم با اين چند تن گذشته كه بيشترين آثار شعري و ترانه هايم با همراهي اين شاعران بوده است.وي افزود: بيش از بيست سال گذشته، بعد از آن كه ترانه هاي نوين پرنگ در راديواجرا شده بود، غزلي بسيار دلكش و زيبا از آثار او در مجله سخن ديدم كه چند بيت آن هنوز به يادم هست:
شبي زشيون جامي شكسته دانستم
به خاك پاي تو آسان نمي توان افتاد
گل حديث گريبانت از لبم كه شكفت
پياله را زهوس آب در دهان افتاد
درود باد به رندي كه چون پياله گرفت
نخست ياد حريفان خسته جان افتاد
گمشده خود را يافته بودم، زيرا دير زماني بود كه شاعري بدين پايه مقتدر و توانا نيافته بودم.
ترقي گفت: او معني افتادگي و آزادگي است،چنانكه با آن صلابت و بزرگي در كمال سادگي و خضوع و در نهايت تواضع درويشي، با دوستان و آشنايان روبرو مي شد. پس از آن روابط دوستي ما كه گويي نيازدروني ما بود به پايه اي رسيد كه هرگز از هم جدا نشديم.
وي در باره پايگاه پرنگ در شعر گفت: شعر نوذر چه در غزل و ساير انواع شعر اگرچه از الهامات لطيف و مضمون هاي نو و بديع لبريز است، از پيچيدگي هاي لفظ و معنا به دور است.ترقي در پايان يكي از شعرهاي او را خواند:
ساقي به جلوه آي و ميي چون پري بريز
دستي فشان و آبروي دلبري بريز
مطرب از آن خيال كه در پرده ي سماع
پنهان نشسته در خم خنياگري بريز
چشم آرزوي مند خيال معرق است
در چشمه ام تلاطم و رنگ پري بريز
از نقش كارگاه تن خود دلم گرفت
طرحي سزاي عالم بالاتري بريز
اي دوست حكم قاضي حاجات كافي است
خاكي بيار و در دهن داوري بريز
ايمان خشك تازه بكن با شراب ناب
آبي به روي آتش ناباوري بريز
برباده نوش خم سماوات گوش دار
جام نخست من زپي آخري بريز

گوشه
بين  خودمان  باشد
چهل روز پس از غياب سيد محمد عباسيه كهن
001815.jpg
تابستان ۶۷ بندرانزلي سيدضياء الدين شفيعي و سيد محمد عباسيه كهن
سيد ضياءالدين  شفيعي 
وقتي  در شهر ناگزيري ها بر بالين  خاطره اي  معطر از موج هاي  مهربان  خزر حاضر مي شوي  و رنگ  چشمانت  در ابرهاي  روشن  نگاهش  با بغضي  متلاطم  و نشكسته  در هم  مي آميزد، بي آنكه  او از كسي  گلايه اي  داشته  باشد، شرمنده  تلاش  مي كني  هر روز عصر به  ملاقاتش  بروي  مگر بر غفلت  خويش  عذري  آورده  باشي.
*
تابستان  سال  شصت  و هفت  بر ساحل  صبور شهري  در شرق  گيلان  نخستين  ديدار با او رخ  مي دهد، در معيت  غزل هايي  آب دار و رباعياتي  شورانگيز:
ديوار افق  دوبند انگشت  شما
خورشيد پرنده اي ست  در مشت  شما
هيهات  كه  كوه  شانه  خالي  كرده است 
باري  است  به  حجم  عشق  بر پشت  شما
كمي  بعد فرصتي  دست  مي دهد كه  همراه  با تعدادي  از دوستان، ديدار منزل  جلال آل احمد را بهانه  مي كنيم و اسالم  در ملتقاي  جنگل  و دريا شما را به  قدر چند ساعتي  پناه  مي دهد و مصاحبه اي  در مي گيرد كه  هرگز تاكنون  بر صفحه ي  سپيد كاغذ نيامده - دليل  ديگري  بر غفلت .- آنجا درمي يابي  كه  سيد شاعر، بي آنكه  ادعايي  داشته  باشد از پيشگامان  تحقيق  در حوزه   ادبيات  فارسي  و به  ويژه  شاهراه  گمشده   آن  سبك  هندي  است. او اين  دانش  را بارها با خلق  غزل هاي  ممتاز به  رخ  مي كشد:
ديدي  آخر چه  بلا بر سر گل  آوردند
داغ  لاله  به  دل  مادر گل  آوردند
در بهاري  كه  علي اصغر غنچه  از خار
خون  دل  خورد علي  اكبر گل  آوردند
و خاطرات  برگ  برگ  تو را در ساعات  ملاقات  محاصره  مي كنند تا آن  كه  عطر يك  روز او به رغم  اينكه  به  بخش  مراقبت هاي  ويژه  منتقل  شده است  دستت  را به  گرمي  مي فشارد و دقايقي  را با تو شمرده  سخن  مي گويد ،فرداي  آن  روز اما خبر توقف  قلبي  را مي شنوي  كه  سال ها به  عشق  تپيده  بود. بي درنگ  به  خاطر مي آوري:
دريغا كه  من  چون  زمستان  سردي 
به  پايان  رسيدم چه  پايان  سردي!
*
جمعه  بي رمقي  در جريان  است  و در كشور شلوغ  از سياست  و هيجان  براي  كساني  بيشتر از تعداد انگشتان  دو دست  اهميت  ندارد كه  شاعري  پس  از چهار ماه  بيمارستان  خوابي  خاموش  سرانجام  به  مرگ  تسليم  شده  است :
عزاي  عمومي 
مرگ 
ملحفه اي  سپيد برچهره ات  انداخت 
و سنجاقكي  سبك 
روحت  را از بيمارستان 
آزاد كرد
چقدر لبخند نزدي 
چقدر لطيفه  نگفتي 
تا قفسه ها از كمپوت هاي  تكراري 
و گل هاي  موظف 
وكريدورها از ملاقات  كنندگان  مجبور
و مديران  مزدور پرشد.
***
«بين  خودمان  باشد»
حتي  سيگار
قلبت  را به  اندازه ي  تهران 
تهديد نكرد
و نيلوفري 
- مگر كبود-
در پاي  تختي  كه  بستر تو بود
نپيچيد.
***
حالا
در مزرعه ي  آفتاب
عزاي  عمومي  است.

زاويه
خانه شاعران يا ترانه سرايان؟
زهير توكلي
پس از شيوع دوباره موسيقي پاپ در دهه هفتاد و روي آوردن خيل شاعران به ترانه سرايي چه به خاطر علاقه شخصي و تنوع جويي ذوقي و چه به خاطر غم نان، اندك اندك به اين جا رسيده ايم كه «ترانه» به عنوان يك «قالب شعري» نگريسته شود، قالبي مابين كاركردهاي «غزل» در موسيقي قديم (و شباهت ترانه با غزل به خاطر جوهره رمانتيك آن) و كاركردهاي «شعر امروز» به خاطر بازتر بودن دست «ترانه سرا» در به كارگيري شبكه وسيعتر كلمات و سيالتر بودن وزن ترانه نسبت به وزن كلاسيك شعر و نيز وقت آن است كه كارنامه ترانه سرايان امروز با ترانه  سرايان نسل هاي پيشتر مقايسه شود.
طبيعي است كه يكي از بهترين راه ها در عالم ادبيات برخورد موردي با اين موضوع است يعني تعدادي از ترانه سرايان موفق را كه كارشان بر سر زبان هاست و مردم به خاطر سپرده اند و از آنها تقليد شده است به منزله «نمونه هاي كلاسيك» ترانه تلقي شود و ديگران با اين نمونه ها مقايسه شوند. شايد تنها راه برون رفت از بحران امروزي كه دامن ترانه سرايان ما را گرفته است همين باشد والا كار فني مستقل و مدوني درباره «ميزان شعريت» اين قالب ادبي و تعامل هاي آن با «فرهنگ عامه» (كه راه شعر حرفه اي به خصوص در ادبيات معاصر و نيز در ادبيات قديم از راه ادبيات فولكلور جداست) انجام نشده است و بيشتر به عنوان محمل و بستري براي موسيقي به آن نگريسته شده است شاهد ادعاي ما كتاب هايي است كه ترانه ها و تصنيف ها را گردآوري كرده اند كه مؤلفان اين كتاب ها اكثراً از اهل موسيقي هستند تا اين كه اهل شعر باشند.
به هر صورت اين كار را شروع كرده اند چنان كه استاد علي معلم پس از قريب به هشت سال ترانه سرايي و رياست مركز موسيقي صدا و سيما اكنون در حوزه هنري جلساتي را درباره ارتباط «شعر و رسانه» برگزار مي كند و به نوعي مشغول تئوريزه كردن و تبيين اين دوره از فعاليت ادبي خود و چرخش از شعر كلاسيك اخص الخواص به سوي ترانه دردهه اخير است. اين كار را خانه شاعران ايران به نوعي ديگر انجام مي دهد. چنان كه چند ماه پيش براي استاد «بيژن ترقي» مراسم نكوداشتي برگزار كردند و هفته پيش نيز براي استاد «نوذر پرنگ» چنين مراسمي در محل خانه شاعران برپا شد. اين را بايد به فال نيك گرفت.
اما بر دو نكته مي توان انگشت نهاد،  يكي اين كه هم نكوداشت «بيژن ترقي» و هم نكوداشت «نوذر پرنگ» بيش از آن كه پنجره اي شاعرانه بر ترانه هاي اين دو باز كند، باز با همان نگاه مرسوم به ترانه يعني «قالبي در خدمت موسيقي» به سراغ اين دو ترانه سرا رفتند و اين ادامه همان مسير است و گرهي از مشكل باز نمي كند. نگاهي به پيشينه ارتباط شعر با موسيقي نشان مي دهد كه تصنيف سازان و ترانه سرايان بزرگ معمولاً يا شاعران بزرگي هم بوده اند مثل هوشنگ ابتهاج، عماد خراساني و ... يا در كنار ترانه سرايي، اگر چه شاعر بزرگي نبوده اند اما به شدت با شعر مأنوس بوده اند مثل عارف قزويني، بنابراين رسالت من و توي شاعر در هنگام رويارويي با ترانه كشف ظرفيت ها و امكانات شعري اين قالب است و اگر اين اتفاق بيفتد شايد مردم دوباره با شعر آشتي كنند، همانطور كه قديم در موسيقي كلاسيك «غزل» هم شعر بود و هم موسيقي.نكته دوم اين است كه دقيقاً به خاطر همين غفلت ، شأن شعري نوذر پرنگ ، در چنين نكوداشتي مغفول واقع مي شود و اين كم نكته اي نيست. پرنگ اگر در غزل نوقدمايي حافظانه از ابتهاج نوآورتر و پرشور و حال تر نباشد، به راحتي هموزن اوست و فراموش نكنيم كه اين مرد، هيچ وقت خلوت خود را رها نكرده است و در سن ۶۸ سالگي و با اين كسالت و كهولت، شايد (مبادا) اين آخرين باري باشد كه اهل شعر او را يك بار ديگر در يك جلسه رسمي ملاقات مي كنند.

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |