شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
بررسي چارچوب تربيت شهروندي براي قرن ۲۱
شهروند آينده
دكتر سيدفرهاد افتخارزاده
001983.jpg
هم اكنون پديده جهاني شدن به صورت يك واقعيت مهم درآمده است. عرصه مواجهه اين عصر با پديده جهاني شدن و شهروند جهاني، عرصه علم، مديريت و تدابير ياددهي و يادگيري است.
اين امر تغيير مرزهاي حرفه اي را در آموزش عالي طلب مي كند كه ممكن است به مرزهاي بحراني در آموزش عالي نيز نزديك شود. دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي موظف اند در هزاره سوم آموزش و تربيت شهروند حرفه اي را آغاز كنند تا متناسب و پاسخگويي نيازهاي هزاره باشد.
براي عقب  نيفتادن از سير پيشرفت جهاني، دانشجويان بايد دانش و مهارت هايي را براي شهروندي مفيد و موثر بودن در جامعه جهاني كسب كنند. شهروندان جامعه متنوع و متلون جهاني بايد بتوانند ضمن اتصال و اعتقاد به فرهنگ خودي، در عين حال در يك فرهنگ جهاني مشترك، مشاركت مؤثري داشته باشند. از سويي وحدت بدون تنوع، به سلطه محوري برخي فرهنگ ها و سركوب شدن ساير فرهنگ ها منتهي مي شود، زيرا وحدت و تنوع بايد به صورت متعادل همزيستي داشته باشند. نوع جديدي از شهروندي كه قرن بيست و يكم به آن نياز دارد، مفهومي است كه ويل كايمليكا آن را شهروندي چند فرهنگي مي نامد، شهروندي چند فرهنگي به اين موضوع اشاره دارد كه حق و نياز شهروندان به حفظ تعهد نسبت به فرهنگ خودي و فرهنگي فراملي بايد به رسميت شناخته شده و مشروعيت بخشيده شود.
آموزش شهروندي بايد به افراد كمك كند تا شناخت شفاف و درستي از نقش خود در سطح ملي و جامعه جهاني كسب و درك كنند چگونه زندگي آنها در جوامع فرهنگي شان، زندگي ملل ديگر را تحت تأثير قرار مي دهد و چگونه رويدادهاي جهاني مي توانند زندگي روزمره آنها را تحت تأثير قرار دهند؟
يكي از اهداف مهم تربيت شهروندي بايد كمك به فراگيران در كسب هويت فردي، ملي و جهاني بوده تا به عنوان يك شهروند براي حل معضلات و مشكلات دشوار بين المللي مانند تضاد، جنگ، همه گيري ايدز، فقر جهاني و... مشاركت فعال و كليدي داشته باشند.
نگاهي گذرا به سابقه نظام آموزش عالي كشور و توجه به تحقيقات انجام شده در اين زمينه، بيانگر اين واقعيت است كه آموخته هاي نظري و عملي حاصل از اين آموزش ها در جهت پرورش شهروندان حرفه اي با واقعيات موجود در خصوص شهروندي حرفه اي كشورهاي پيشرفته جهان تفاوت دارد.
بر اين اساس، با عنايت به جايگاه شايسته اي كه در نظام ارزشي ما براي انسان هاي متعالي وجود دارد و با توجه به فقدان نظريه پردازي و خلأ يك چارچوب نظري و ادراكي، اين مقاله در پي آن است كه تا چارچوبي را براي تربيت شهروند حرفه اي در نظام آموزش عالي كشور تدوين و زمينه هاي نظري و غناي تجربي را در ادبيات آموزش عالي كشور فراهم سازد.
اهميت تربيت شهروندان حرفه اي را از ديدگاه هاي مختلف مي توان مورد توجه قرار داد. از ديدگاه اقتصادي، ايجاد صلاحيت هاي حرفه اي در افراد از اين جهت حائز اهميت است كه در افزايش بهره وري، تربيت نيروي كار ماهر و كيفي و ايجاد يك محيط مناسب براي نوآوري در دنياي رقابتي جهاني نقش مهمي دارند. از ديدگاه اجتماعي، افزايش درك فرد از مسائل سياسي، مشاركت در جريانات اجتماعي، وحدت اجتماعي، عدالت و تقويت حقوق انساني و خودگرداني را به همراه دارد.
آموزش شهروندان حرفه اي به دليل نياز جامعه به افرادي كه بتوانند فعالانه در زندگي اجتماعي مشاركت كرده و با شيوه هاي گوناگون در سلامت و رفاه جامعه و محيط محلي، ملي و جهاني بكوشند، حائز اهميت است. اگرچه كليه افراد بدون توجه به جايگاه اقتصادي و اجتماعي، اطلاعات يا مهارت ها، در حقوق و مسئوليت هاي شهروندي مشاركت دارند، اما بديهي است كه اثربخشي، كارآيي و توانايي آنها در انجام وظايف مؤثر به عنوان يك شهروند در جامعه فرا مدرن و فراپيچيده به كميت و كيفيت ظرفيت سازي هايي كه در آنها صورت گرفته است بستگي تام دارد. فرصت هاي آموزشي فراهم شده در مراكز آموزشي بايد به موازات ساير تغييرات اجتماعي بوده و در يك فرآيند دو سويه و تعاملي، ضمن ايجاد تغيير در جامعه در جهت آماده نمودن شهروندان آينده، تغييرات سريع و شتابان جامعه را نيز مورد ملاحظه قرار دهد. ضرورت هاي فوق، فقدان يك برنامه مدون و چارچوب حرفه اي متناسب با آموزش عالي كشور كه داراي پشتوانه نظري باشد، بررسي چگونگي تربيت شهروند حرفه اي را با ضوابط علمي در چارچوب دو سؤال ذيل متبلور مي سازد:
۱- صلاحيت هاي اصلي شهروند حرفه اي در هزاره سوم كدامند؟
۲- چه چارچوبي (مدلي) را مي توان براي تربيت شهروند حرفه اي در نظام آموزش عالي كشور ارائه داد؟ 
در جهان، آموزش شهروندي يكي از حوزه هايي است كه در بيش از يك دهه گذشته در برنامه هاي درسي نظام هاي آموزشي بيشتر كشورها مورد توجه خاص قرار گرفته و در دنياي عمل به اجرا گذاشته شده است.
با اين حال، براي تحليل شهروندي، مؤثرترين الگوي مفهومي مدلي ساده و روشن براي شهروندي است كه توسط جامعه شناس انگليسي، تي .اچ. مارشال ارائه شده است. از نظر وي، شهروندي دست كم سه حيطه جداگانه يعني حيطه قضايي، حيطه سياسي و حيطه اجتماعي را دربرمي گيرد.
در خصوص آموزش عالي پروفسور ميشل اروت بر اساس كارشون چارچوب مفيدي از آموزش حرفه اي در آموزش عالي ارائه داده كه مشتمل بر دانش شخصي و ضمني، دانش فرايندي و دانش موضوعي است.(Taylor, ۱۹۹۷)
منظور از دانش موضوعي همان دانش رشته اي (ديسيپليني) است كه بر پايه مفاهيم و اصول عملي استوار بوده و در يك زمينه حرفه اي به كار گرفته مي شود. نوع دوم دانش حرفه اي، دانش شخصي است كه منظور از آن تعبير و تفسير تجارب است.
نوع سوم از آموزش حرفه اي، دانش فرآيندي است؛ يعني دانستن چگونه اجرا كردن فرآيندهاي مختلف كه در يك اقدام حرفه اي نقش و سهم دارند و مشتمل بر ۱- فرآيند كسب اطلاعات ۲- رفتار مهارتي ۳- فرآيندهاي تدريس ۴- دادن اطلاعات ۵- كنترل رفتار خود هستند.
گري هاپكينز (۲۰۰۲) در مجموعه جهان آموزش مي نويسد: اگر بخواهيم يك آموزش حرفه اي ارائه داده و شهروند حرفه اي تربيت كنيم بايد از طريق برنامه هاي درسي به آنان صداقت،  دلسوزي، احترام، مسئوليت پذيري و شجاعت را آموزش دهيم. اين نوع آموزش ها از دوران ابتدايي آغاز و در دوران دانشگاهي نهادينه مي شود.
آندره كودلينگ (۲۰۰۳) نتايج پژوهش خود را در خصوص آموزش حرفه اي در قالب مدلي ارائه داده است. او اشاره مي كند كه براي تربيت و آموزش حرفه اي بايد يك زبان مشترك مديريت و رهبري آكادميكي ايجاد كرده و براساس برقراري ارتباطات سمبوليك بين كاركنان، اعضاي هيأت علمي و مديران دانشگاهي در يك ساختار سازماني و از طريق رشد و توسعه حرفه اي اين زبان مشترك را نهادينه ساخته و زمينه ارتقاي كاركنان و هيأت علمي را فراهم آوريم و آنان به نوبه خود اين زبان مشترك را به دانشجويان آموزش دهند. اين مدل تأكيد در استفاده تلفيقي از روش هاي دانشگاهي سنتي و روش هاي حرفه اي دارد.
آليس چو(۲۰۰۳) در قبال اين سؤال كه دانشگاه هاي ما چه نوع انساني را بايد تربيت كنند، تأكيد مي ورزد كه دانشگاه هاي ما نبايد دلخوش به صدور مدرك كارشناسي، كارشناسي ارشد و دكتري باشند، بلكه بايد شهروندان حرفه اي براي زندگي تربيت كنند كه به ايجاد تغيير و دگرگوني در جامعه بپردازند و دانش، مهارت و بينش خود را با افراد جامعه و كل جامعه شريك شوند.(چو، ۲۰۰۳).
از جولاي ۱۹۹۸ دانشگاه ايلينويز تجارب با ارزشي را در تدوين برنامه تربيت شهروند حرفه اي آغاز كرده است. در آن سال، شوراي عالي آموزش عالي ايلينويز اين سؤال را مطرح كرد كه برنامه تربيت شهروند حرفه اي براي قرن ۲۱ بايد شامل چه مطالبي باشد، آنگاه از طريق پيمايش گروه هاي مخاطب، نشست ها، مصاحبه ها، مرور مقالات و آثار منتشر شده و با گفت وگو با متخصصان برجسته به جمع آوري اطلاعات و داده ها پرداخت و سپس پيش نويس برنامه تربيت شهروند حرفه اي را تدوين كرد و به مدد انجمن هاي تخصصي و علمي اصلاحات پيشنهادي را اعمال كرد و سرانجام به تأييد شوراي آموزش عالي ايلينويز براي قرن ۲۱ رساند.
در اهداف اين برنامه آمده است شهروندان حرفه اي دانشگاه بايد به رشد اقتصادي در بخش تجارت و صنعت كمك كرده و زمينه ارتقاي كيفي آموزش ابتدايي و متوسطه را فراهم آورده و فرآيند ياددهي و يادگيري را ارتقاء بخشند.
اگر بخواهيم برنامه شهروند حرفه اي را در اينجا خلاصه كنيم اين برنامه در قالب شش هدف بزرگ به تفكيك آورده مي شود:
هدف ۱) رشد اقتصادي
هدف ۲) تدريس و يادگيري
هدف ۳) قابليت دسترسي شهروندان به آموزش
هدف ۴) دسترسي و تنوع و گوناگوني شهروندان در برنامه هاي آموزشي
هدف ۵) كيفيت و انتظارات سطح بالا در يادگيري
هدف ۶) بهره وري و پاسخگويي
سؤالي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه با ناپديد شدن مرزهاي ملي، براي تربيت شهروندان جهاني آگاه و فعال چه عناصري بايد در برنامه هاي درسي و آموزشي گنجانده شود؟ از آنجايي كه وظيفه مؤسسات آموزش عالي، تربيت شهروند حرفه اي است تعريف مجدد شهروندي براي تمركز بر آنچه در دانشگاه ها ارائه مي شود مفيد به نظر مي رسد. برخي از مهمترين اين عناصر عبارتند از:
- دانش جامع درباره  نظام هاي سياسي جهان
- دانش جامع درباره نظام هاي اقتصادي جهان
- مهارت هاي تفكر انتقادي براي تحليل مسائلي كه در خطوط سياسي و اقتصادي مي چرخد
- مهارتهاي ارتباط بين فرهنگي
- فرصت براي مشاركت عملي به عنوان شهروندان فعال
- فرصت هايي براي دلسوزي و احساس همدلي نسبت به ديگران
آموزش جهاني بايد به دانشجويان كمك كند تا دنيا را شخصي كنند و اتصالشان را با افرادي كه در كشورهاي ديگر زندگي مي كنند دروني كنند.
يكي از چالش هاي اصلي دانشگاه ها اين است كه چگونه دانشجويان را آماده كنند تا در دنياي بسيار متغير و متلون كنوني، شهرونداني خودگردان باشند. رسالت دانشگاه اين است كه در دانشجويان تفكر انتقادي، تحليلي و خلاق و توانايي اتخاذ تصميمات اخلاقي ايجاد كند و آنها را براي كشف معنا در زندگي و حل مسائل فراپيچيده اي كه در جامعه محلي، ملي و جهاني با آن مواجهند، تربيت كند. دانشگاه بايد شبكه ارتباطي فرهنگي و فكري باشد.
برخي بر اين عقيده اند كه برنامه آموزش عمومي دانشگاه بايد دانشجويان را براي متخصص شدن و تحصيلات بالاتر يا كسب مهارت هاي شغلي آماده كند. اما نكته قابل توجه اين است كه انجام موارد فوق به تنهايي با رسالت هاي متعالي دانشگاه تناقض دارد. دانشگاه بايد علاوه بر ايجاد مهارت هاي شغلي و تخصصي، مهارت هاي انديشيدن (مانند تفكر خلاق، توانايي استدلال، نحوه ارائه يك بحث، پردازش و تركيب اطلاعات و غيره) را در دانشجويان ايجاد كند.
برنامه آموزش عمومي دانشگاه ميسون بر اهداف زير به عنوان قابليت هايي كه هر دانشجو بايد كسب كند متمركز است:
* دانشجويان قادر باشند ايده هاي خود را به صورت واضح انتقال دهند و بحث هاي شفاهي و كتبي مطرح و از آنها دفاع كنند.
* دانشجويان قادر باشند اطلاعات را درك، تحليل، تفسير و ارزيابي كنند.
* دانشجويان قادر باشند از طريق دانش استدلال كمي، روش علمي و تحليل روندهاي تاريخي، پديده ها را ماهرانه اندازه گيري، مشاهده و تحليل كنند.
* دانشجويان قادر باشند براساس مشاهدات نتيجه گيري و نتايج آن را آزمون كنند.
* دانشجويان قادر باشند با مباني تاريخي و فلسفي، ساختاري و كاركردي، جامعه به ويژه نهادهاي سياسي آشنا شوند.
* دانشجويان آماده شوند تا به عنوان شهروندان جهاني از طريق دانش و درك ساير فرهنگ ها عمل كنند.
* دانشجويان از طريق بها دادن به هنر، آگاهي و معنا را دنبال كنند.
* دانشجويان قادر شوند راه حل هاي خلاق را تشخيص و توليد كنند و دانش جديد را تركيب كنند.
* دانشجويان قادر باشند مسائل اخلاقي را تشخيص و مورد توجه قرار دهند.
* دانشجويان با فناوري اطلاعات آشنا و قادر شوند فناوري را در زندگي و تحصيلات خود استفاده كنند.
مباني نظري
درباره مباني نظري موضوع بايد گفت كه برغم بحث نظري زياد در حوزه شهروندي، مفهوم شهروندي هنوز يك مفهوم بحث برانگيز و مجادله انگيز است. به منظور انسجام بخشي منابع معرفتي و نظري آموزش شهروندي در اين جا چكيده اي از تئوري ها و مدل هاي برجسته آموزش شهروندي آورده مي شود.
مك لاگين (۱۹۹۲) در طبقه بندي خود از شهروندي بين شهروندي وسيع و همگاني و شهروندي ويژه و محدود تفاوت قائل شده است. به زعم وي، آموزش شهروندي همگاني جايي به كار مي رود كه حساسيت عمومي وجود دارد و بايد در برنامه درسي رسمي مؤسسات آموزشي به طور آشكار به آن پرداخته شود و آموزش شهروندي ويژه، جايي كاربرد دارد كه شهروندي يك مسأله (دلواپسي) بسيار خصوصي است و بايد از طريق برنامه هاي درسي پنهان به صورت غيررسمي ارائه شود.
شهروندي به مفهوم وسيع، مدلهاي مديدي در بخش رسمي ياددهي و يادگيري مؤسسات آموزشي در قالب موضوعاتي مانند تعليمات زبان، تاريخ و جغرافيا به صورت آشكار يا تحت عنوان موضوعاتي مانند آموزش مدني، مهارتهاي زندگاني، آموزش اخلاق، آموزش فردي و اجتماعي و مطالعات جهاني مطرح شده است.
آموزش مدني بيشتر با آموزشي مرتبط است كه بر دانش مربوط به عناصر جامعه تأكيد مي كند، در حالي كه آموزش شهروندي بر يك فرآيند يادگيري فعال و مشاركتي دلالت دارد(موريس وكوگان، ۲۰۰۱).
به اين ترتيب، آموزش شهروندي را مي توان روي يك پيوستار فعال- منفعل نشان داد كه در آن شهروندي منفعل، محصول آموزشي است كه درصدد توسعه دانش، فهم و رفتار شهروندي است و شهروندي فعال، مدل منفعل را با توانايي انتقاد، بحث و پيشنهاد مدل هاي ديگر ساختارها و فرآيندهاي دموكراسي بهبود مي بخشد.(آرتور و ديويدسون)
با توجه به اين اساس تئوريكي، تشخيص تفاوت بين شكل ها و تفسيرهاي آموزشي شهروندي ارزشمند است. براي مثال، بلايث (۱۹۸۴) با ارائه يك طبقه بندي ، آموزش شهروندي را به مقوله هاي زير تقسيم كرده است:
آموزش درباره شهروندي: دانش كافي در مورد تاريخ ملي، ساختار و فرآيندهاي حكومت و زندگي سياسي به فراگيران ارائه مي دهد.
آموزش از طريق شهروندي: در آن فراگيران از طريق انجام دادن و تجربه مشاركت فعال در مؤسسات آموزشي و اجتماع محلي و فراتر از آن مي آموزند. اين مشاركت مؤلفه هاي يادگيري را تقويت مي كند.
آموزش براي شهروندي دو مقوله ديگر را نيز در برمي گيرد و فراگيران را با ابزارهايي (دانش و فهم، مهارتها و استعدادها، ارزشها و گرايشها) آشنا مي كند كه آنها را قادر به مشاركت فعال و آ گاهانه در نقش ها و مسئوليت هايي كه در زندگي با آن مواجه مي شوند مي كند.
بررسي تفاوت بين اشكال آموزش شهروندي مي تواند در تدوين و اجراي برنامه هاي آموزش شهروندي مفيد باشد.
كريك (Crick ، ۱۹۹۹) مي گويد: آموزش شهروندي، بر شهروندي و سياست به عنوان موضوعات مشاركتي و مجادله انگيز متمركز است و هدف آن بحث و بررسي انواع ارزش ها و علايقي است كه در يك جامعه متكثر وجود دارد.
آموزش شهروندي به همان اندازه كه به محتوا مي پردازد، بر فرآيند ياددهي و يادگيري نيز متمركز است و به تركيب وسيعي از رويكردهاي ياددهي و يادگيري، از روش هاي معلم مجوز گرفته تا روش هاي تعاملي متمايل است (موريس وكوگان، ۲۰۰۱).
* منابع در دفتر روزنامه موجود است.

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
سينما
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |