دوشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۴
مقدمه اي بر انديشه انقلاب اسلامي
ظرفيت هاي پنهان
002361.jpg
سيدجواد طاهايي
گفته مي شود انديشه انقلاب فرانسه در اساس خود همان انديشه ها و آرمانهاي صبحگاه انقلاب فرانسه است. متشابهاً با توجه به تحولات سياسي اخير در كشور، مي توان به تقويت اين نظريه پرداخت كه انديشه انقلاب اسلامي نيز در اساس خود همان انديشه آغازين انقلاب اسلامي است. اين تصورات توده ها و سازندگان انقلاب اسلامي بود كه به تغييرات وسيع و تأسيس هاي گسترده منجر شد و سپس پيچيدگي يافت و عملياتي گرديد و در نهادها و رفتارها جاري شد.
در واقع انديشه صبحگاه انقلاب اسلامي بيشتر از آن كه گسيختگي بيابد، تداوم يافته است. پس تا حد زيادي انديشه انقلاب اسلامي در اساس خود و در تداوم خود، همان انديشه حزب الله است. اين مقاله درآمدي بر ظرفيت هاي عقلي و تاريخي انديشه حزب الله است. انديشه انقلاب اسلامي چيست كه حريصانه گوناگوني ها و تازگي ها را تجربه مي كند و با اين حال خودش هست؟

۱ - مقدمه تحليلي
نيروي سنت  همانا نيروي تغيير است. همواره، اين سنت ها بوده اند كه مخصوصاً در تاريخ اروپا خود را بازتوليد كرده و خود پويي داشته اند. از آن سو، تعارض سنت - مدرنيته بيشتر يك خلسگي روشنفكرانه را بازتاب مي كند. تعارض سنت - مدرن در جوامع علمي اروپايي - آمريكايي، در بالاترين حد خود چيزي جز يك ابزار تحليلي يا شكلي از درك نيست. اما مسأله بزرگتر اين است كه اين دوگانگي تحليلي نه شيوه اي از درك، بلكه اساساً دركي غلط است. اين نظريه نادرست درباره تاريخ اروپا، درباره تاريخ جديد ايران بي گفتگو پذيرفته شد. تعارض تحليلي سنت - تجدد در حالي كه در مجامع دانشگاهي غرب مقوله اي درباره جامعه شناسي تاريخي يا حوزه تحولات اجتماعي و جنبش هاي سياسي است، در ايران به عنوان مسأله اي عام و جهاني مفروض گرفته شد.
دوران جديد انتخابات رياست جمهوري، اگر چهار يا هشت سال آبادگري موفق نيز به آن افزوده شود، نقضي بر نظريه سنت - تجدد و تأييدي بر اين نظريه است كه نيروي تغيير همانا نيروي سنت است و در ايران، تا سنت خود را احيا نكند، توسعه و توسعه سياسي جز داستاني در ژورنالهاي روشنفكرانه نخواهد بود.
۲ - چرا انديشه انقلاب اسلامي يا حزب الله همان اصولگرايي نيست؟ حزب الله يك نابگرايي عقيدتي خودجوش توده اي است اما اصولگرايي اصطلاحي است كه توسط برخي نخبگان سياسي جعل شده است. اصولگرايي رنگي از انفعال بر خود دارد؛ گونه اي حزب الله شرمنده است و فاقد صراحت است و شجاعت را نمايش نمي دهد. حزب الله ايده اي عملياتي شونده است يعني مي تواند در عمل و نيز در تعريف (از طريق قرآن و تاريخ تحولات انقلاب اسلامي) خود را بيان كند و مجسم سازد اما اصولگرايي حاوي ابهام فراوان در تعريف همان اصولي است كه گرايش به آن را ندا مي دهد. به عبارتي ديگر، حزب الله از ابعادي موجبه برخوردار است اما اصولگرايي در زمانه اخير بيشتر فحوايي سلبي دارد و از طريق انذارها و تحذيرها خود را بروز مي دهد. انديشه و عمل حزب الله، ولو تعريف آن آسان نباشد، را همگان بخوبي درك مي كردند اما اصولگرايي در اين زمان فقط گونه اي يادآوري مبهم گذشته را در ذهن تداعي مي كند. اين پرسشي ساده اما به لحاظ تحليلي مهم است كه چرا انديشه حزب الله به اصولگرايي تبديل شد؟ ريشه قضيه در اين جا نهفته است كه شايد يك فكر يا الهام، آن گونه كه به لحاظ ساختاري و نهادي تكامل يافته است به لحاظ فلسفي تكامل نيافته باشد. حزب الله هنوز انديشيدن به خود را آغاز نكرده است...
۳ - انديشه انقلاب اسلامي چه نيست؟
در برخي مواقع، اشتهار مانع فهميدن مي شود و معروفيت مانع درك. انديشه انقلاب اسلامي نياز به بازشناسي دارد و لازم است كه برخي پيرايه هاي نادرست فكري از آن زدوده مي شود:
۱) انديشه انقلاب اسلامي، انديشه اي «به لحاظ فلسفي» بلندپرواز نيست، متواضع است و معتقد نيست كه مي تواند منطق تاريخ تحولات بشري را در اختيار بگذارد. بر خلاف تصور، انديشه انقلاب اسلامي، ايدئولوژيك نيست. در اين انديشه به آينده اميد (فقط اميد) ورزيده مي شود اما ادعايي در خصوص آگاهي هاي عقلي از آينده وجود ندارد. پس انديشه صبحگاه انقلاب اسلامي از هر احتمالي درباره تاريخي گرايي Historisism و قانون پردازي هاي تاريخي كه در سراسر قرن بيستم موضوع مناقشات نظري ميان ليبرال ها و رمانتيك هاي سياسي بود، مبري  است. حزب الله در برهوت نامتيقن هبوط مي انديشد و مي پذيرد كه از غيب جز اندكي نمي داند.
۲) انديشه انقلاب اسلامي، انديشه اي فقط اسلامي نيست؛ بلكه پديده اي در عين حال، عميقاً ايراني است. بسيار سخن ها مي توان در اين باب گفت. انديشه آغازين انقلاب اسلامي تحميلي بر تاريخ جديد ايران يا بر تاريخ قديم آن نيست، بلكه محصولي از آن است. همه مي دانند كه ايده خداوند ايده اي به درازناي تاريخ ايران است.... سخن بزرگ حزب اللهي اين است كه او با ديگر هموطنانش تمايز كيفي ندارد بلكه او عقايد و ظرفيت هاي تاريخي ملتش را به صورتي داعيه مندانه تر بيان مي كند. او بيشتر نماينده تاريخ كشورش است تا آنكه در مقابل آن باشد. اين حقيقتي است كه بايد درك و مفهوم بندي شود.
۳) به دليل عميقاً ايراني بودن، انديشه انقلاب اسلامي متصلب نيست و ظرفيت فراواني براي ديالوگ ورزيدن مؤثر با اقشار متوسط جامعه ايراني دارد و قطعا مي تواند ايده آليزم خود را با آنان در ميان بگذارد و با ايرانيان متجدد به داد و ستد بپردازد و به تفاهمي با آنان دست يازد؛ ايرانياني كه ثابت كرده اند هيچ گاه نمي توانند سربازان خوبي براي ايدئولوژي هاي مدرن باشند و نهايتاً، موجوداتي عميقاً تاريخي اند و يا صادقانه، فرزند تاريخ خود هستند.
۴) انديشه انقلاب اسلامي از فراز گوناگوني هاي بي حد جهان هاي ايراني به درآمده و بنابراين در برابر تنوع سلايق و گوناگوني ها لااقتضاست. انديشه انقلاب اسلامي نمي خواهد ايران را واحد كند. اين تصور و برداشت اصالتاً ايدئولوژيك، متعلق به روشنفكران ميانمايه اي است كه نمي توانند در برابر مسايل جامعه خود مستغني از جاذبه هاي عام نظري بينديشند. برعكس، انديشه حزب الله خود فرزند گوناگوني هايي است كه در طول هزاره ها در متن جهان جهان ها يعني ايران به وحدت گراييده اند. انقلاب اسلامي عالي ترين پديده توضيح دهنده براي تنوع جهان ايراني است... اتهام تمامت خواهي يك شوخي است.
۵) انديشه انقلاب اسلامي، انديشه اي خاص يك جماعت Mobilized نيست. بر عكس، حزب الله محصول تكامل پروژه فرديت فرد ايراني است. اين انديشه ابتدا متعلق به فرد يا افراد است و سپس ابعاد جمعي مي يابد. انديشه انقلاب اسلامي در هنگام ظهور خود بر تفرد مطمئن فرد ايراني متكي بود. اين فرد هيچ گاه بسيجي Mobilized نشد، حتي هنگامي كه «بسيجي» شد. آنها كه بسيجي را بسيج شده مي انگارند گويي غافلند از اين كه در گستره اي تاريخي، ايرانيان نسبت به اغراض دولت براي كنترل و هدايت مردم بدبين بوده اند و معمولاً فرديت و آزاديخواهي طبيعي خود را به امريه هاي دولتي نمي فروخته اند.
۶) اين انديشه از طريق دل سپردن نوستالژيك به گذشته اي مقدس كه گويي بي جهت تباه شده، مشخص نمي شود، با متون مقدس خلوت نمي گزيند و بدين اعتبار بنيادگرا نيست بلكه به آينده اي ممكن مي نگرد؛ معتقد نيست كه پيروزي او تضمين شده و يا آينده اي تابناك براي او مقرر شده باشد. در اين انديشه مسؤوليت و اتكاء به توانايي هاي موجود يك اصل مفروض است.
۷) ناسيوناليسم ايدئولوژي طبقات متوسط شهرنشين است و از اين رو عموماً اصلي ترين ابزار ايدئولوژيكي دولت مدرن محسوب مي شود. واقعيت آن است كه انديشه حزب ا... ارتباط نزديكي با مليت گرايي ايراني دارد و فراتر از آن، تا مرحله نيل به يك ناسيوناليزم مقدس ايراني فاصله چنداني ندارد، زيرا اين انديشه در اين دوران، سرزمين ايران و فقط سرزمين ايران را بستر الهامات مقدس و خداوندي مي داند؛ ايران را تقديس مي كند و ايرانيان را به همين دليل مي ستايد و براي اين ستايشگري خود از پيامبر(ص) و ائمه(ع) سند مي آورد...
۸) نهايتاً، انديشه انقلاب اسلامي واقعيتي تمام شده نيست، بيشتر يك ظرفيت است(ظرفيتي بي پايان)، تا واقعيتي سنگواره يا پروژه اي تمام شده. اين انديشه، مستغني از ساختارهاي شكل گرفته يا شكل گيرنده، در اساس خود يك الهام است كه ظرفيت فرارونده اي براي تطابق با فرهنگهاي سياسي متفاوت دارد.
حزب ا... انديشه اي شيعي- ايراني براي جهان است نه شعبه ايراني يك انديشه جهاني. اين انديشه، علاوه بر چيزهاي ديگر، گسترش يابندگي فرهنگي جامعه ايراني را نيز نمايندگي مي كند و خطاب جهاني آن، خطابي از سوي جامعه عميقاً اخلاقي ايران است.
انديشه انقلاب اسلامي بدين نهج، انديشه اي است كه مي تواند همه تحولات جديد ايران را در خود بپذيرد و هضم كند يا از طريق خود توضيح دهد، اما درك انديشه حزب ا... يا درون فهمي آن، مستلزم آن است كه از جامعه شناسي اين تفكر به سوي فلسفه آن نرويم. شرايط اجتماعي، زيستي، اقتصادي و روحي افراد حزب اللهي فلسفه آنان را توضيح نمي دهد. اين فلسفه شرايط اجتماعي موجبه ندارد. بسترهاي ظهور دارد اما علل موجده ندارد. به همين دليل اين انديشه از طريق هيچ نظريه سياسي مدرن فراگيري قابل درك نيست؛ گرچه قابل توضيح باشد.
انديشه انقلاب اسلامي واقعيتي تمام شده نيست، بيشتر يك ظرفيت است(ظرفيتي بي پايان)، تا واقعيتي سنگواره يا پروژه اي تمام شده. اين انديشه، مستغني از ساختارهاي شكل گرفته يا شكل گيرنده، در اساس خود يك الهام است كه ظرفيت فرارونده اي براي تطابق با فرهنگهاي سياسي متفاوت دارد
۴- انديشه انقلاب اسلامي چيست؟
- فكر حزب ا... با ظهور انقلاب ايران به صورتي بيشتر خودجوش پديد آمد.
ايده حزب ا...، اگر واكاوي شود، فلسفه مردمي ظهور انقلاب در ايران است. حزب ا... حاوي اين اعتقاد است كه انقلاب اسلامي مولود اراده مقدس خداوندي است، گونه اي تداوم راه انبياء الهي است و از اين رو بايد انقلاب و دولت آن، اما نه لزوماً «مديران جامعه اسلامي» را همچون بعثت انبياء مقدس و محترم شمرد. حزب ا... همين اعتقاد ديني را براي امام خميني(ره) نيز قايل است. در اين تلقي، امام همچون مأموري از جانب خداوند است و با ايرانيان از خواست خداوند سخن مي گويد. كليشه مشهور امام «همچون روح خداوند در كالبد ملت ايران» چنين اعتقادي را بازنمايي مي كند. امام خميني در انديشه حزب ا...، فردي مابين اراده مقدس خداوندي و ملت ايران است. در اين ميان، حزب اللهي نيز فردي است عامي كه خود را سرباز اراده خداوند مي داند. در انديشه حزب ا... اين اعتقاد سخت وجود دارد كه در آينده قرار است تحولاتي به نفع اراده خداوندي يعني گسترش بندگي بر بسيط زمين اتفاق بيفتد. مهدويت، اين انديشه هزارگي در سرزمين ايران، در انديشه حزب ا... نيز واجد نقشي بنيادين و تعيين كننده است. حزب ا... با نگاهي به آينده مشخص مي شود نه با نگاه به گذشته؛ پس انديشه حزب ا... اصلاً بنيادگرا نيست. حزب ا... خبري براي آينده است، در حالي كه بنيادگرايي سني خبري از گذشته است و مي خواهد گذشته را برآينده مسلط كند.در سياست كنوني جهان ، بر خلاف تصور رايج، بنيادگرايي شيعه وجود ندارد
۵) انديشه انقلاب اسلامي و دوران جديد
دوران پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ با همه تندروي ها و ذهنيت  پردازي هاي پرهزينه اش، حاوي جرياناتي بود كه نمي تواند پايان بيابد. احيا و مدرن شدن حس فرديت، امكان چالش طلبي هاي مدني، آزادي خواهي تا آخرين حد عرفي و قانوني آن، مطالبات اجتماعي زنان و جوانان، نزديكي روشنفكران به صحنه سياست و افزايش مشاركت و... جريانهايي است كه انديشه اصيل انقلاب اسلامي بايد با آن به ديالوگ  وتفاهم بپردازد؛ اين، يعني تكميل پروژه ناتمام دولتهاي پيشين. در دوران آن دولتها، ديالوگ  مؤثر دولت جمهوري اسلامي با طبقات متوسط و شهرنشين جامعه ايراني كه به ويژه خواهان مشاركت مؤثر تر در تعيين سرنوشت جامعه خود بودند، به كمال نرسيده بود. دولت جمهوري اسلامي در دوران دولت سازندگي ودولت دوم خرداد ديالوگ  يكطرفه اي را با اين طبقات آغاز كرده بود. يعني در اين دوران و به ويژه دوران آقاي خاتمي دولت جمهوري اسلامي بيشتر مي شنيد و كمتر (از خود) مي گفت. مخصوصادولت دوم خردادبيشتر شنونده بود و با مخاطبين خود از فلسفه انقلاب اسلامي سخن نگفت ويا تقليل گرايانه سخن گفت. اما دولت جمهوري اسلامي اين بار بايد از درون خود و از دل خود با اين توده ها سخن بگويد(در واقع سخنان آشنا را به آنان يادآوري كند) و از ديگر سو، ضرورت ها و چالش هاي دولت اسلامي در دوران مدرن را از زبان آنان و مشخصاً از اين طريق درك كند. دولت جديد هم بايد بگويد وهم بايد بشنود؛ هم بايد بدهد و هم بايد بگيرد. فلسفه و اهداف دروني خود را (به عنوان يادآوري) به آن طبقات بدهد و از آن سو صورتهاي ايراني شده اقتضائات مدرن كه بايد اجابت شوند را از آنان دريافت دارد. دولت جمهوري اسلامي و انديشه انقلاب اسلامي از طريق ديالوگ  مؤثر با طبقات متوسط الحال شهرنشين ايران، يعني حاملان اقتضائات ملموس مدرنيت ايراني هر چه فزون تر فرزند زمانه خود خواهد شد.
۶- انديشه انقلاب اسلامي و روشنفكران ايراني
روشنفكران بخش حساس تر و انديشنده تر طبقات متوسط ايراني هستند. اين روشنفكران مفاهيم و ارزش هايي را نمايش مي دهند كه مالك و صاحب و توليد كننده آن نيستند بلكه نماينده آن در جامعه خود هستند. آنها به درستي يا نادرستي و بيشتر به نادرستي! خبرهاي اصلي زمانه اي كه در آن به سر مي بريم را نمايش مي دهند.
اينك زمانه اي است كه انديشه انقلاب اسلامي مي تواند روشنفكران ايراني را مورد بازشناسي قرار دهد و به آنان به گونه اي ديگر بنگرد و مخصوصاً مي تواند به اين پرسش بپردازد كه آيا ممكن است اين روشنفكران با وجود مخالف خواني هاي صريح و احساسي خود مخصوصاً در برابر انقلاب و جمهوري اسلامي و با وجود جهانگرايي هاي فلسفي خود، عمدتاً موجوداتي ايراني باشند تا اروپايي؟ و اين كه برخلاف رتوريزم لاف زنانه خود، موجوداتي بيشتر بومي باشند تا جهاني؟ و در عمق خود بيشتر سنتي باشند تا مدرن؟ و بيشتر احساسي باشند تا عقلاني؟ «نمودها» به كنار، غلظت ايراني «بود» آنها را گه گاه و در مناسبت هاي خاص مي توان دريافت. شايد اينك ديگر دور از دسترس نيست كه بتوان با روشنفكران ايراني- كه فكر مي كنند به خوبي سكولار هستند- محورهايي براي گفت وگو و داد و ستد فكري يافت؛ مفهوم عدالت و از اين طريق نفي زورگويي قدرت هاي خارجي، مليت ايراني، معنويت گرايي، فرديت تاريخي ايرانيان، اقدام به مفهوم  پردازي هاي عام و... محورهاي اشتراك ورزي انديشه انقلاب اسلامي با روشنفكران به اصطلاح سكولار ايراني است. ابتكار ديالوگ  و آغاز اقدام براي شناسايي متقابل با انديشه انقلاب اسلامي است. زيرا اين انديشه انقلاب اسلامي است كه بر خلاف تصور، نيرويي جديد و داراي خودانگيختگي است. روشنفكران ايراني ديگر به اندازه كافي ثابت كرده اند كه فاقد ظرفيت لازم براي آشتي با گذشته جمعي كشورخود و تپش هاي احتمالي آن هستند. آنان براي ايراني شدن نيازمند طرح مفاهيم راهبر از سوي انديشه انقلاب اسلامي هستند.
در اين حالت، انديشه انقلاب اسلامي مقوله اي انتزاعي است و بايد آن را به صورت تجسم يافته در نظر آورد. پروژه بزرگ و رسالت تاريخي دولت جديد و دولتهاي آتي آن است كه تماميت ايران و جامعه ايراني را با محبت و همدلي كه رئيس دولت جديد به درستي بر آن تأكيد نموده است و با گفت وگو هاي مستمر، عرصه انديشه انقلاب اسلامي  سازد.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |