نگذار دهقان آرامش داشته باشد
اندرز آقامحمد شاه (محمدشاه قاجار) بسيار در خور نگرش و نمايانگر روش او نسبت به دهقانان- مهمترين قشر توليدكنندگان آن روز جامعه ايران- است كه رفاه دولت در اساس، به كار آنان وابستگي داشته است. به گواهي رضاقلي خان هدايت، روزي آقا محمدشاه از باباخان( فتحعلي شاه) خواست كه خواهش برآورده شدني بكند و جانشين تاج و تخت گفت: من، در پرتو قدرت شما نياز به چيزي ندارم... اگر انباشت درآمد دهقانان آسان تر گردد، اينان براي شما دعا و نيايش بيشتري خواهندكرد.
محمدشاه در خشم شد. انديشه ات خام و خطاست، زيرا تو با دهقانان نزيسته اي و تصوري از وضع اين عوام الناس نداري، هنگامي كه دهقان غمي نداشته باشد، در انديشه ضرورت بركنار كردن رئيسان و حكام مي شود. از اين رو اگر مردم فراغتي بيابند، ديگر تابع حكام نخواهند شد و انديشه هايي بسيار در سرشان خواهد افتاد. مردم اين قشر پايين را بايد با كار سرگرم كرد تا فراغتي از كار نداشته باشند. اگر جزاين باشد زمين داري(كاركشاورزي) برهم مي خورد، محصول كاهش مي يابد، قحطي پديدار مي گردد، سرباز نمي تواند ديگر خدمت كند، اغتشاش هايي بزرگ پاي مي گيرد و دولت نابود مي شود.
اندرز ، آويزه گوش گرديد: در روزگار فتحعلي شاه، دهقانان وقتي براي فراغت نيافتند.
اوضاع سياسي و اقتصادي- اجتماعي ايران ن. آن. كوزنتسوا - ص 70
تهران؛ شهري قرون وسطايي
شهرهاي ايران در نيمه اول قرن نوزدهم، هيچ شباهتي به شهرهاي اروپاي غربي در اين قرن كه انباشته از كارخانه ها و افزارمندان و سرمايه سالاران صنعتي است، ندارد. ايران در اين دوران كشوري است كاملا قرون وسطايي، با شهرهايي كه مشخصات كامل شهرهاي قرون وسطايي را دارند. مشخص ترين اين شهرها، تهران يا پايتخت آن است. تصاويري كه سياستمداران و سياحان اروپايي نظير كرپورتر انگليسي و ژول لورنس و اوژن فلاندن از اين شهر كشيده اند و توصيفاتي كه از آن كرده اند، چندان تفاوتي با شهرهاي امپراتوري اسلامي و ايراني در قرون هشتم و نهم و دهم ميلادي (دوم و سوم و چهارم هجري) ندارد. طبق گزارش ژنرال گاردان در سال 1807، تهران در حدود 50هزار نفر جمعيت داشته است. جيمز موريه و سرگورا و زولي هم كه در 1808 در تهران بودند، جمعيت آن را بين 40 تا 60هزار نفر نوشته اند.
تهران در اين ايام، شهري است در داخل حصار با برج ها و باروها و دروازه هاي متعدد كه در اطراف آن، خندقي حفر كرده اند. ارگ سلطنتي با موسسات آن يعني دربار(دربخانه)، زندان، حرمسرا، خواجه سرايان، غلامان، جلادان و ديوانخانه، خود در درون حصار پنهان است، با دروازه هايي چند و در واقع شهري است در دل شهر.
در خارج از ارگ سلطنتي، بازار قرار دارد كه مركز تجمع شهرنشينان است. بازاري است كاملا شرقي و قرون وسطايي با كاروانسراها و تيمچه ها و مساجد و تكايا و خانه هاي بازرگانان و روحانيون.
در اين شهر كه نمونه اي است از تمام شهرهاي بزرگ ديگر ايران نظير تبريز، يزد ، اصفهان، كاشان، مشهد و شيراز و ... فرهنگ آنچنان عقيم است كه حتي نسبت به دوران صفويان نيز گاهي عقب تر است. 20درصد جمعيت ايران را جمع ناهمگون شهرنشينان تشكيل مي دهد.
واپسين جنبش قرون وسطايي
در دوران فئودال ص 42
سوء قصد به مظفرالدين شاه در صاحبقرانيه
در شب 22-21 ژوئن 1898 (شب قبل از
1276/4/14) به شاه به اين صورت گزارش شده است.
شخصي ناشناس درست همان نقطه كه چاتمه فوج اميريه قرار دارد از ديوار باغ گذشته وارد باغ مي شود. يكي از غلامان نگهبان داخلي با مشاهده شخص خارجي مراتب را به رئيس خود امير بهادر جنگ گزارش مي دهد. امير بهادر هم فوري وي را كه تا نزديك خوابگاه شاه راه يافته بود، دستگير مي نمايد. وقتي او را دستگير مي نمايند با زرنگي فوق العاده روولور خود را دور مي اندازد، به طوري كه هيچكس ملتفت نمي شود، لذا نزد او غير از قلمتراش چيز ديگري بدست نمي آورند.
شاه حسب المعمول بدون اينكه رسيدگي كند غلام را از پايين به درجه سرهنگي ارتقاء داده و علاوه بر آن سالي صدتومان مستمري مقرر مي دارد. شخص مجرم را صبح تا شام عرق و شراب مي خوراندند شايد در حال مستي مطلبي بدست آورند ولي مطلقا چيزي نتوانستند به دست آورند.
خاطرات كلنل كاساكوفسكي ص۲۴۵ نگذار دهقان
آرامش داشته باشد
اندرز آقامحمد شاه (محمدشاه قاجار) بسيار در خور نگرش و نمايانگر روش او نسبت به دهقانان- مهمترين قشر توليدكنندگان آن روز جامعه ايران- است كه رفاه دولت در اساس، به كار آنان وابستگي داشته است. به گواهي رضاقلي خان هدايت، روزي آقا محمدشاه از باباخان( فتحعلي شاه) خواست كه خواهش برآورده شدني بكند و جانشين تاج و تخت گفت: من، در پرتو قدرت شما نياز به چيزي ندارم... اگر انباشت درآمد دهقانان آسان تر گردد، اينان براي شما دعا و نيايش بيشتري خواهندكرد.
محمدشاه در خشم شد. انديشه ات خام و خطاست، زيرا تو با دهقانان نزيسته اي و تصوري از وضع اين عوام الناس نداري، هنگامي كه دهقان غمي نداشته باشد، در انديشه ضرورت بركنار كردن رئيسان و حكام مي شود. از اين رو اگر مردم فراغتي بيابند، ديگر تابع حكام نخواهند شد و انديشه هايي بسيار در سرشان خواهد افتاد. مردم اين قشر پايين را بايد با كار سرگرم كرد تا فراغتي از كار نداشته باشند. اگر جزاين باشد زمين داري(كاركشاورزي) برهم مي خورد، محصول كاهش مي يابد، قحطي پديدار مي گردد، سرباز نمي تواند ديگر خدمت كند، اغتشاش هايي بزرگ پاي مي گيرد و دولت نابود مي شود.
اندرز ، آويزه گوش گرديد: در روزگار فتحعلي شاه، دهقانان وقتي براي فراغت نيافتند.
اوضاع سياسي و اقتصادي- اجتماعي ايران ن. آن. كوزنتسوا - ص 70
تهران؛ شهري قرون وسطايي
شهرهاي ايران در نيمه اول قرن نوزدهم، هيچ شباهتي به شهرهاي اروپاي غربي در اين قرن كه انباشته از كارخانه ها و افزارمندان و سرمايه سالاران صنعتي است، ندارد. ايران در اين دوران كشوري است كاملا قرون وسطايي، با شهرهايي كه مشخصات كامل شهرهاي قرون وسطايي را دارند. مشخص ترين اين شهرها، تهران يا پايتخت آن است. تصاويري كه سياستمداران و سياحان اروپايي نظير كرپورتر انگليسي و ژول لورنس و اوژن فلاندن از اين شهر كشيده اند و توصيفاتي كه از آن كرده اند، چندان تفاوتي با شهرهاي امپراتوري اسلامي و ايراني در قرون هشتم و نهم و دهم ميلادي (دوم و سوم و چهارم هجري) ندارد. طبق گزارش ژنرال گاردان در سال 1807، تهران در حدود 50هزار نفر جمعيت داشته است. جيمز موريه و سرگورا و زولي هم كه در 1808 در تهران بودند، جمعيت آن را بين 40 تا 60هزار نفر نوشته اند.
تهران در اين ايام، شهري است در داخل حصار با برج ها و باروها و دروازه هاي متعدد كه در اطراف آن، خندقي حفر كرده اند. ارگ سلطنتي با موسسات آن يعني دربار(دربخانه)، زندان، حرمسرا، خواجه سرايان، غلامان، جلادان و ديوانخانه، خود در درون حصار پنهان است، با دروازه هايي چند و در واقع شهري است در دل شهر.
در خارج از ارگ سلطنتي، بازار قرار دارد كه مركز تجمع شهرنشينان است. بازاري است كاملا شرقي و قرون وسطايي با كاروانسراها و تيمچه ها و مساجد و تكايا و خانه هاي بازرگانان و روحانيون.
در اين شهر كه نمونه اي است از تمام شهرهاي بزرگ ديگر ايران نظير تبريز، يزد ، اصفهان، كاشان، مشهد و شيراز و ... فرهنگ آنچنان عقيم است كه حتي نسبت به دوران صفويان نيز گاهي عقب تر است. 20درصد جمعيت ايران را جمع ناهمگون شهرنشينان تشكيل مي دهد.
واپسين جنبش قرون وسطايي
در دوران فئودال ص 42
سوء قصد به مظفرالدين شاه
در صاحبقرانيه
در شب 22-21 ژوئن 1898 (شب قبل از
1276/4/14) به شاه به اين صورت گزارش شده است.
شخصي ناشناس درست همان نقطه كه چاتمه فوج اميريه قرار دارد از ديوار باغ گذشته وارد باغ مي شود. يكي از غلامان نگهبان داخلي با مشاهده شخص خارجي مراتب را به رئيس خود امير بهادر جنگ گزارش مي دهد. امير بهادر هم فوري وي را كه تا نزديك خوابگاه شاه راه يافته بود، دستگير مي نمايد. وقتي او را دستگير مي نمايند با زرنگي فوق العاده روولور خود را دور مي اندازد، به طوري كه هيچكس ملتفت نمي شود، لذا نزد او غير از قلمتراش چيز ديگري بدست نمي آورند.
شاه حسب المعمول بدون اينكه رسيدگي كند غلام را از پايين به درجه سرهنگي ارتقاء داده و علاوه بر آن سالي صدتومان مستمري مقرر مي دارد. شخص مجرم را صبح تا شام عرق و شراب مي خوراندند شايد در حال مستي مطلبي بدست آورند ولي مطلقا چيزي نتوانستند به دست آورند.
خاطرات كلنل كاساكوفسكي ص۲۴۵