سه شنبه ۸ شهريور ۱۳۸۴
فالگيري تكدي يا شيادي؟
000429.jpg
گزارش از ناهيد دالايي
- در هواي گرم تابستان زير درختي در خياباني نزديكي ميدان توپخانه شهر تهران نشسته است. او پي در پي مي گويد: آبرومند هستي و بلبل زبان، همه تو را دوست دارند، آينده درخشاني داري، دوست داري پول زيادي داشته باشي، كينه و افاده نداري، يك نيت داري و نمي داني مي شه يا نمي شه، شيريني ما را بده تا مهره مار بهت بدم و بگم مي شه يا نمي شه!
از نگاهم متوجه مي شود كه چندان به حرف هايش اعتماد ندارم، اما براي آنكه بتوانم گزارشم را تهيه كنم از وي مي پرسم: مهره مار ديگه چيه؟
او مي گويد: تو چكار داري، مگر نمي خواهي مشكلت حل بشه، يك چيزي به ما بده حتماً راضي مي شي. براي آنكه از او بيشتر حرف بكشم، مي گويم: اينها كه شما مي گي خرافاته، همه چيز دست خداست. اما او زبل تر از اين حرف هاست و براي اينكه مرا تحريك كند، مي گويد: اگر معتقد نيستي، پس چرا سراغ من آمدي؟! حتماً خبرنگاري. چون فقط آنها هستند كه بي دليل سراغ ما مي آيند. با اينكه چيزي نگفته بودم او پي برد از او پرسيدم: از كجا فهميدي؟ او گفت: چهره شناسم.
- كجا ياد گرفتي؟
- دو تا چله تابستان و يك چله زمستان را در كوه هاي جنوب كشور به سر بردم.
- حالا چرا فالگير شدي؟
- براي آنكه هفت جدم فالگير بودند. خانواده ما مورد اعتماد مردم محله مان بودند و ما هم بايد اين شغل را ياد مي گرفتيم.
- به اينها كه به خورد مردم مي دهي اعتقاد هم داري.
- فالگير شدم كه اعتقاد داشته باشم.
نگاهش به دستم است كه در حال نوشتن است. براي لحظه اي دست در جيبم كرده و كيف پولم را بيرون آوردم و زير كاغذي گذاشتم كه روي آن در حال نوشتن بودم. شايد منتظر بود تا پول فال را بدهم. در همان حال ادامه داد و مي گويد: ما فالگيرها آدم هاي بدبختي هستيم. كار ما با گدايي فرقي ندارد. وقتي به همه التماس مي كنيم تا فال بگيرند، دست كمي از گداها نداريم. وقتي كه اين گونه حرف مي زد تا حس دلسوزي مرا برانگيزد مي پرسم: اگر جايي باشد حاضري كار كني؟
جان چهار فرزندش قسم مي خورد و مي گويد: چه كسي از شخصيت خوب فرار مي كند، من نمي ذارم بچه هايم فالگير شوند، پول درمي آورم تا آنها درس بخوانند و براي خودشان كسي بشوند.
- در مدرسه بچه هايت، خودت را فالگير معرفي كردي؟
- نه نه، خانه دار، چون بچه هايم خجالت مي كشند. سرش را به زير مي اندازد. به دستان زمخت و سياه و لباس مندرس و رنگ و رورفته اش نگاهي مي اندازم و مي پرسم: فال خود را مي داني؟!
- فالم را مادرم مي داند، بچه كه بودم من را پيش فالگير برد، ولي تا به حال فالم را نگفته است. حتماً اين قدر بدبخت و آواره هستيم كه اصلاً گفتني نيست.
- نگفتي چرا فال مي گيري؟
- فقط براي رزق و روزي. ما هميشه چهار راست و چهار تا دروغ مي گوييم. اهل دزدي هم نيستم. مي   خواهيم استقلال مالي داشته باشيم. وقتي مي بيند كه از من چيزي گيرش نمي آيد، براي آنكه از دست من رهايي يابد، بلند مي شود تا برود. در همان حال مي گويد: شما خبرنگارها آنقدر از ما بد نوشتيد كه مردم به چشم بد به ما نگاه مي كنند. شما انسانيد ما هم انسانيم. ما از زن هاي ديگر چي كم داريم كه مي نشينند در خانه و به بچه هاشون مي رسند. از اين كار خسته شديم. يادت نرود، تنها تعبير فالگيرها، چهار تا راست، چهار تا دروغ، نه دزدي، نه هيزي، وسيله روزي است و اين استدلال و منطق همه فالگيرهاي روي زمين است.
سپس از جايش بلند مي شود و مي رود.
شغل فالگيري انواع و اقسامي دارد كه عبارتنداز: فال قهوه، شمع، چاي، ورق، كف بيني، تاس، نخود، آينه و غيره كه هر يك بازار و رونق خاص خود را دارد. روز به روز نيز بر تعداد مشتريان آنها افزوده مي شود زماني كه كلمه فالگير را مي شنويم، يك زن فالگير كولي با لباس هاي محلي و مندرسي را تصور مي كنيم در حالي كه فالگيرهاي امروزي خارج از شكل محلي و بومي خود داراي دفتر و حساب و كتابي هستند. اماكني كه شباهت زيادي به مطب پزشكان دارد. رفت و آمدها براساس تعيين وقت قبلي است.
خانم جعفري مدد كار اجتماعي مي گويد: فالگيري كه در زمره سنت غلط و رايج در بين مردم است به عصر جادو و به چيزي كه اصلاً واقعيت ندارد، برمي گردد. فالگيرها افراد فرصت طلب و زرنگي هستند كه از يك روانشناسي تجربي بهره مندند و با توجه به آن، مشكل طرف مقابل را از خود او گرفته و به خودش برمي گردانند و فرد تصور مي كند كه او درست مي گويد. در صورتي كه اگر حرف هاي گمراه كننده، به آنها بدهند در عين واضحي مي بينند كه به موارد بيهوده و بي اساس اشاره مي كنند.
خانم غلامزاده مير، كارشناس ارشد روانشناسي هم مي گويد: يك فالگير از موقعيت هاي دشوار مردم سوءاستفاده مي كند و مثل آن است كه فرد آواره اي به هر راهي مي رود تا راهي بيابد ولي همفكري با فالگير او را براي منافع خود به بيراهه مي كشاند.
وي مي افزايد: فالگيرها معمولاً به سراغ دختران و پسران دم بخت و جواناني كه تقريباً مشكلات يكسان و واضحي دارند از قبيل اينكه پشت كنكور مانده اند و يا قصد انتخاب دارند رفته و براساس تجربه و شناخت افراد مختلف با سر هم كردن كلمات به مواردي اشاره مي كنند كه ممكن است هر فردي با آن برخورد داشته باشد. اين روانشناس معتقد است كه فالگيرها مطالب مورد نظر متقاضيان خود را مي گويند.
وي مي گويد: اگر فالگير خوب بود و كاري براي كسي انجام مي داد اول براي خودش كاري مي كرد كه زندگيش عوض شود، مگر نمي گويند كه فالگيرها افراد بدبختي هستند.
خانم غلامزاده مير مي گويد: باورهاي خانواده منشاء اصلي و اساسي اعتقاد به فال و فالگيري است. اين گونه اشخاص كه اين را هم راهي براي خود مي دانند و در واقع به آن پناه مي برند و گاهي وقت ها با وجود اينكه مي دانند يك پديده بي اساس است، ولي براي آرامش دروني خود به آنان متوسل مي شوند.
دكتر حسيني جامعه شناس و پژوهشگر مي گويد: عده اي احساس مي كنند كه با دانستن آينده و سرنوشت خود مشكلات را راحت تر مي گذرانند و حتي حاضرند براي آن آرامش دروني خود مبالغ هنگفتي را صرف نمايند و روشن است كه اين تنها به مشكلات شخصيتي آنها برمي گردد. بايد دانست معضلات رواني تنها با مشورت كارشناسان و متخصصان فن قابل حل مي گردد و غير آن توسل به اعتقادات دروني كه در قالب افراد نهادينه شده است، جز كشش به سمت بيراهه ثمري ندارد.
وي مي افزايد: تحقيقات نشان داده كه ما نمي توانيم فرد فالگير را براي حل اين پديده از ميان برداريم بلكه بايد ابتدا خودمان را پاكسازي كنيم و بررسي نماييم كه چرا فالگير، فالگير شده است. فالگيري كه ريشه در اعتقادات خرافي دارد، يك امر فرهنگي است كه مي بايست به طور تدريجي از اذهان و فعاليت هاي اجتماعي كنار گذاشته شود و اين پديده كه براي عده اي امري روان درماني است، مي تواند جانشين منطقي و اصولي داشته باشد و اين جانشين همفكري و همكاري مراكزي است كه حال و آينده افراد را به شكلي اصولي حل نمايند و راه هايي كه ريشه منطقي آنها غيرمنطقي بودن بسياري از اعمال را حل نمايد. يك آسيب شناس و استاد دانشگاه تهران هم نسبت به روي آوردن جوانان به فالگيري و رمالي هشدار داد و به والدين توصيه كرد كه براي پيشگيري از اين پديده، ارزش هاي اخلاقي در جوانان را تقويت كنند. دكتر ابهري گفت: روي آوردن برخي از افراد به فالگيري و سركتاب گرفتن، از بي اعتنايي خانواده ها به ارزش هاي اخلاقي و خلاء آموزش هاي مناسب براي طيف جوان ناشي مي شود.
وي خاطرنشان كرد: وقتي آموزش هاي ارزشي و مباني اخلاقي در جامعه كمرنگ شود و برنامه هاي آموزش و افشاگري در جامعه عليه خرافات وجود نداشته باشد،دشمنان براي جذب جوانان وارد ميدان مي شوند. اين استاد دانشگاه تأكيد كرد: روي آوردن جوانان به فالگيري و رمالي، بدبيني و اضطراب را در بين آنان رواج مي دهد، بنابراين بايد با هر گونه اشكال خرافات از جمله به صورت جادو، فال و سر كتاب برخورد شود. براي آنكه در زندگي دچار مشكل نشوند، درباره مسايل پيرامون خود به مطالعه و تحقيق بپردازند.
راستي بيا فالت بگيروم!!

نگاه
عبور از مرز حداقل ها
براي اين كه يك زندگي متوسط رو به بالايي داشته باشيد اصلاً لازم نيست صددرصد انرژي، وقت، سرمايه و ذهن خود را به كار گيريد! فقط كافي است حداقل هاي جاافتاده جامعه را رعايت كنيد و مانند بقيه افراد معمولي خود را به فعاليت هاي عادي روزمره اجتماع بسپاريد.
خوب به اطراف خود نگاه كنيد. بسياري از كساني كه زندگي متوسطي دارند در هيچ يك از صحنه هاي زندگي خود عالي عمل نكرده اند! برعكس اين افراد مانند يك بچه حرف شنو فقط به حداقل ها عمل كرده اند و بي جهت زياد بر خود سخت نگرفته اند. در حالي كه برخي از دانشجويان اخراجي دانشگاه ها را افراد مستعد و با ضريب هوشي بالا تشكيل مي دهند برعكس تعدادي از افرادي كه با نمره متوسط فارغ التحصيل مي شوند اصلاً ضريب هوشي عالي ندارند و تنها امتيازي كه نسبت به بقيه دارند اين است كه حساسيت بيش از حد نسبت به محيط اطراف خود نشان نداده اند و فقط به معيارهاي عادي و جا افتاده اطراف خود وفادار مانده اند. هرگاه قرار بوده تكاليف درسي را روز خاصي تحويل دهند اين كار را حتي اگر به قيمت چند شب بيداري هم تمام شود انجام مي دهند. برعكس افراد باهوش اما حساس و ناآرام و طالب جايگاه هاي عالي تر به جاي برآوردن حداقل ها تمام نيروي خود را براي اشغال جايگاه ممتاز بسيج كرده اند و نهايتاً وقتي در چند منزل اول جا مي مانند، كل درس و امتحان را رها مي كنند تا نكند متوسط و غيرعالي قلمداد شوند. آنها اخراج از دانشگاه را مي پذيرند؛ اما تحمل فارغ التحصيلي با يك نمره متوسط را ندارند.
مرز حداقل ها چيزي است كه همه حتي جويندگان موفقيت هاي عالي نيز حتماً بايد از آن عبور كنند. مهم نيست كه در مسابقه وزنه برداري چه ركوردي را مي شكنيد، در وهله اول اين مهم است كه حداقل وزنه هاي لازم براي پذيرفته شدن در تيم وزنه برداري را بزنيد. فقط آرزوي عبور به مرز حداكثر براي اين كه ديگران هم شما را قبول شده فرض كنند كافي نيست. شما بايد با عبور از مرز حداقل ها ابتدا نشان دهيد كه توانايي اوليه لازم براي ورود به ميدان مسابقه را داريد و سپس با درخواست وزنه هاي بيشتر توانايي ركورد شكني خود را به نمايش بگذاريد.
به همين ترتيب مهم نيست كه چه قدر با هوشيد و يا معدل سه سال دبيرستان و پيش دانشگاهي شما بالا است! اصلاً اهميتي ندارد كه چندبار از دست مسئولين مدرسه جايزه با هوش ترين و ممتازترين و خلاق ترين دانش آموز را كسب كرده ايد. مهم اين است كه در آزمون سراسري كنكور امتياز حدنصاب را به دست آوريد و سپس با افزايش تعداد جواب هاي صحيح به بالاترين نمره شايسته خود دست يابيد. احترام گذاشتن به حداقل هاي عرف جامعه و عمل كردن و گردن نهادن به اين حداقل ها و حرمت قايل شدن براي مراسم عبور از آنها، اولين گامي است كه براي دستيابي به هدف نهايي خود بايد برداريد و كمترين كاهلي و بي اعتنايي به اين حداقل هاي به ظاهر ساده و راحت مي تواند تاوان وجريمه سنگيني را در آينده براي شما داشته باشد. اولين سؤالي كه انسان هاي قضاوت كننده در آينده از شما خواهند داشت اين است كه: «تو كه خود را بهترين و برترين مي دانستي و از جامعه انتظار حرمت گذاشتن را داشتي پس چرا خودت به حداقل هاي عرف جامعه گردن ننهادي و اين شرايط ابتدايي و سهل الوصول را در محيط زندگي خود فراهم نكرده اي!؟ تو كه در عبور از اين بلنديهاي راحت، كوتاهي كردي با چه جرأتي ادعاي پرواز به اوج آسمان را به زبان مي آوري!؟»
و تو با اين همه استعداد، توانايي و هوشمندي و خلاقيت حيف است كه براي اين سؤال بديهي و ساده  جوابي نداشته باشي.
بهروز فولادگر

صد خطري كه زندگي ما را تهديد مي كند
مرد بودن
«رندولف نس» روانپزشك «آن» را تنها عامل مهم جمعيت شناسي در مرگ زود هنگام مي نامد. چه چيزي را؟ خوب «مرد بودن» را. در حقيقت «نس» مي گويد: «اگر روزي بتوان نرخ مرگ و مير مردان و زنان را به يك اندازه كرد احتمالاً  روزي است كه مي توان انواع سرطان ها را درمان نمود.» نس و همكارانش در بيست كشور نرخ مرگ را بررسي كردند و به اين نتيجه رسيدند اگر مردان طول عمري چون زنان داشتند هر ساله ۳۷۵۰۰۰ انسان از مرگ جان سالم به در مي برد. البته اين موضوع تنها پديده اي ميان انسانها نيست بلكه طي تحقيقي در باغ وحشي در شهر سانديگو كاليفرنيا معلوم شد تمام حيوانات مسن ماده هستند ودر ضمن ماده هايي كه زاد و ولد نداشتند ازعمر بيشتري برخوردار بودند. در فنلاند با بررسي ۳۷۵ زن به اين نتيجه رسيدند كه تولد نوزاد پسر سي و چهار هفته از طول عمر زن مي كاهد در حالي كه تولد نوزاد دختر بيست و سه هفته به طول عمر او مي افزايد. محققان اين مسأله را به ترشح هورمون مردانه- تستوسترون- هنگام بارداري و اثرات بدتر زايمان زمان تولد نوزاد پسر وابسته مي دانند. هورمون تستوسترون سركوب كننده سيستم ايمني بدن مادر و به طور كلي افراد است. دو محقق اسكاتلندي به نامهاي «كنث ويلسون» و «سارا ال.مور» عامل ديگر مرگ و مير بيشتر در مردان را «انگل» مي دانند.
آنها معتقدند مردان به ميزان بالايي گرفتار انگل مي شوند. آنها براي موجودات خون آشامي چون زالو، باكتري ها و خلاصه تمام موجودات گزنده جذاب هستند. مورد ديگر كروموزم هاست. دخترها داراي دو كروموزم x بوده و پسرها دو كروموزم xو y دارند و كروموزم x دوم در دخترها هنگام ضعف و كاستي چون پشتيباني عمل مي كند. بدين ترتيب دخترها محافظي دارند كه پسرها فاقد آن هستند.
در ضمن هورمون زنانه مراقب قلب، استخوان، مغز و رگ هاي خوني در زنان است در حالي كه تستوسترون از قدرت سيستم ايمني بدن مي كاهد اما جنبه خوب هورمون مردانه در اين است كه بدن را سرشار از انرژي مي كند و فرد با كمك آن مي تواند يك «ماموت پشمالو» را از پاي در آورد. اما در روزگاري كه «ماموتي» وجود ندارد اين انرژي به چه صورتي مصرف مي شود؟ اين انرژي صرف خشونت و تهاجم به شكل رانندگي با سرعت، ورزش هاي گوناگون ازجمله انواع خطرناك، جنگيدن و ديگر رفتارهاي مخاطره آميز مي شود. مردها چهار برابر زن ها بر اثر خشونت و سه برابر در حوادث مختلف جان خود را از دست مي دهند. نه نفر از ده نفر قاتل و هشت نفر از ده قرباني مرد هستند. بيشترين فاصله جنسيتي در روسيه خود را نشان مي دهد جايي كه يك زن مي تواند انتظار داشته باشد يازده سال بيش از يك مرد عمر كند در حالي كه در اكثر كشورهاي پيشرفته طول عمر مردان و زنان از ۶ تا ۸ سال متفاوت است. در روسيه بخشي از اين مشكل به خاطر وجود نرخ بالاي كشيدن سيگار ميان مردان روسي است. سي درصد جمعيت روسيه سيگاري و بيشتر مرد هستند. آنها بر اثر سرطان دو برابر زن ها و سي درصد بيشتر در اثر ابتلا به بيماري گردش خون مي ميرند.
چه بايد كرد؟
ماشين زماني اختراع كنيد و شماره آن را به گذشته يعني قرون وسطي برگردانيد. خوب حالا برتري با شماست زيرا در اين دوره جديد شما (قديم) در مقايسه با ۵۷ درصد مردان فقط ۳۹ درصد از زنان به ۴۰ سالگي مي رسند زيرا بسياري از زنان هنگام زايمان جان خود را از دست مي دهند.
نويسنده: لورا لي
ترجمه: ناديا زكالوند

اجتماعي
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |