سه شنبه ۱۵ شهريور ۱۳۸۴
مهارت هاي مقابله اي
000753.jpg
اشاره: با گسترش تكنولوژي و شرايط گذار از جامعه سنتي به جامعه صنعتي به حجم دشواري ها و رنج هاي انسان ها افزوده شده است و عوارضي چون اضطراب، افسردگي، خودكشي، اعتياد، طلاق، فرار از تحصيل، احساس پوچي و... را بيشتر از گذشته شاهد هستيم. به موازات اين دشواري ها روانشناسان و پژوهشگران راه هاي ارزشمندي را در پيش چشم انسان هاي خواستار سلامت گشوده اند كه تأمين كننده بهداشت رواني آنها باشد. از نظر جورج آلبي(۱۹۸۲) يكي از مؤلفه هاي اساسي بهداشت رواني مهارت هاي مقابله اي است، در اين نوشته به بررسي اين عامل مهم پرداخته شده است
تعريف
از ديدگاه لازاروس و فولكمن(۱۹۸۴) مقابله عبارت است از: تلاش هاي فكري، هيجاني و رفتاري فرد كه هنگام روبه رو شدن با فشارهاي رواني به منظور غلبه كردن، تحمل كردن و يا به حداقل رساندن عوارض استرس به كار گرفته مي شود(دافعي ۱۳۷۶).
مقابله، نيازمند بسيج و آماده سازي نيروها و انرژي فرد است كه با آموزش و تلاش به دست مي آيد، لذا با كارهايي كه به طور اتوماتيك  وار انجام مي شود تفاوت اساسي دارد.
تدابير و منابع مقابله اي
تدابير مقابله اي افكار و رفتارهايي هستند كه پس از روبه رو شدن فرد با رويداد استرس زا به كار گرفته مي شوند، در حالي كه منابع مقابله اي ويژگي هاي خود شخص هستند كه قبل از وقوع استرس وجود دارند، مانند برخورداري از عزت نفس، احساس تسلط بر موقعيت، سبك هاي شناختي، منبع كنترل، خود اثر بخشي و توانايي حل مسأله(وفايي بوربور ۱۳۷۸). از جمله امور مهم در اين رابطه ارزيابي فرد از توانايي هاي خودش براي رويارويي با مسأله است. اين ارزيابي ها ممكن است مطابق با واقعيت و توانايي هاي واقعي فرد باشد و يا مطابق با واقعيت و توانايي هاي او نباشد، ولي هر چه هست برداشت هاي فرد از توانايي ها و قابليت هايش تعيين كننده اصلي براي مقابله با دشواري ها مي باشد. اگر فرد احساس ناتواني بكند با وجود همه مهارت هايي كه آموخته نخواهد توانست از عهده مشكل برآيد. ارزيابي افراد از توانايي خود براي رويارويي با مسائل طي سه مرحله شكل مي گيرد كه در شكل دادن به رفتارهاي مقابله اي خيلي مؤثر است: ۱- در اين مرحله فرد به ارزيابي موقعيت پيش بيني كننده استرس و تهديد مي پردازد. مثلاً شخص اين سؤال را از خود مي پرسد كه آيا موقعيت تهديد كننده است يا خير؟ ۲- در اين مرحله فرد به ارزيابي توانايي خود جهت انجام دادن كاري در ارتباط با موقعيت استرس زا مي پردازد، در اين باره فرد از خود مي پرسد براي حل مسأله پيش آمده چه مي توان كرد؟ ۳- در مرحله سوم فرد به ارزيابي مجدد موقعيت مي پردازد كه آيا قضاوت او از موقعيت يا منابع موجود براي رويارويي درست بوده است يا نه. او رفتارهاي خود را بر اين اساس تعديل و بازسازي مي كند.(همان منبع)
انواع مقابله: به طور كلي در برخورد با وضعيت هاي استرس زا دو نوع مقابله از طرف افراد به كار گرفته مي شود: ۱- مقابله هاي كارآمد. ۲- مقابله هاي ناكارآمد
آنچه تحت عنوان مهارت هاي مقابله اي مطرح مي شود همان روش هاي برخورد با مسائل است كه از طرف فرد به طور آگاهانه طراحي و به اجرا درمي آيد و نتيجه آن حل مسأله و يا افزايش ظرفيت روانشناختي فرد براي از سرگذراندن موفقيت آميز شرايط بحراني و دور ماندن از آسيب هاي ناشي از بحران هاي روحي پيش آمده است. مقابله هاي ناكارآمد نيز تلاش هايي هستند كه گرچه براي مقابله با شرايط دشوار به كار گرفته مي شوند ولي نوعاً به بدتر شدن اوضاع و پيچيده تر شدن وضعيت منجر مي شوند، لذا نمي توان از اين دسته مقابله ها به مهارت  تعبير كرد، مثلاً فردي كه براي كاستن از استرس به مواد مخدر روي مي آورد. گرچه نوعي مقابله با استرس و هيجان منفي در كوتاه مدت به وقوع مي پيوندد ولي بايد هزينه اين لذت هاي كوتاه مدت را به صورت تحمل اعتياد و عوارض شوم آن بپردازد(ريو ،۱۹۹۷ ترجمه سيد محمدي ۱۳۷۶).
انواع مقابله هاي كارآمد: مقابله هاي مؤثر و كارآمد كه ما را در برابر استرس ها و شرايط دشوار ياري مي دهند به دو دسته تقسيم مي شوند:
الف- مقابله متمركز بر مسأله
مقابله هاي متمركز بر مسأله،  عبارت از عملكرد هاي مستقيم فكري و رفتاري فرد مي باشد كه به منظور تغيير و اصلاح شرايط تهديد كننده محيطي انجام مي شود.
به بيان ديگر مقابله متمركز بر مسأله به تلاش هاي فرد براي تغيير وضعيت و گلاويزي مستقيم با مشكل مربوط مي شود.(پاري ،۱۹۹۱ ترجمه مقدسي ۱۳۷۵).
هيچ كس بدون كوشش نمي تواند به چيزي دست يابد، تصميم گيري در مورد اين كه فرد هنگام استرس چه كار بايد بكند نيازمند به قضاوت خود او است، كه اين قضاوت ها متأسفانه به وسيله هيجانات منفي كه در اثر تجارب منفي گذشته به وجود آمده اند تحت تأثير قرار مي گيرند. مثلاً فردي كه بحران زده است اگر در گذشته به ندرت تجربه اي موفقيت آميز در تأثير گذاردن بر دنيا براي تغيير اوضاع داشته و علاوه بر آن افسردگي در او توليد نااميدي كرده باشد احتمالاً حتي با وجود كارهاي فراواني كه مي تواند براي اصلاح وضعيت خود انجام بدهد در صدد مقابله با مسأله برنمي آيد. اين افراد به جاي اين كه خود را بازيگر نقش اصلي در زندگي بدانند خود را قرباني اعمال، رفتار و تلقينات ديگران مي دانند. ناباوري نسبت به كارايي خود مانع بزرگي براي حل مسأله است، چون در اين حالت فرد كمترين تلاشي براي حل مسأله انجام نمي دهد.(همان منبع.)
كامپاز و همكاران(۱۹۸۸) در پژوهشي كه در زمينه چگونگي رويارويي نوجوانان با تنش ها انجام دادند به اين نتيجه رسيدند كه افراد در موقعيت هايي كه از روش متمركز بر مسأله استفاده مي كنند كنترل بيشتري بر آن موقعيت ها دارند. آنها خاطر نشان كردند كه نوجوانان در رويارويي با رويدادهاي تنش زاي تحصيلي بيشتر از روش متمركز بر مسأله استفاده مي كنند، چون فكر مي كنند اين تنش ها بيشتر قابل كنترل هستند و بر عكس در رويدادهاي تنش زاي اجتماعي به اين دليل كه كمتر قابل كنترل هستند عمدتاً روش متمركز بر هيجان به كار گرفته مي شود.
در پژوهشي كه والينگ و مارتينك(۱۹۹۵) انجام داده اند نتيجه گرفتند افرادي كه دچار استيصال مي شوند در فعاليت هاي بدني و تحصيلي خود كنترل كمتري بر موقعيت دارند، آنها اضافه كردند دانش آموزاني كه احساس مي كنند بر موقعيت تسلط دارند مي توانند پيامدهاي عملكرد خودشان را نيز كنترل كنند و در برابر فعاليت هايي كه يادگيري آنها مشكل  است از روش هاي حل مسأله استفاده مي كنند.(همان منبع).
بر اساس بررسي هاي انجام گرفته روش هاي مقابله اي متمركز بر مسأله در موقعيت هاي قابل كنترل مؤثرتر هستند. در صورتي كه براي موقعيت هاي غيرقابل كنترل(مرگ يكي از عزيزان) عمدتاً مقابله متمركز بر هيجان مناسب تر است(دافعي ۱۳۷۶).
در مقابله متمركز بر مسأله افراد تدابيري را به كار مي گيرند كه به چند مورد از اين تدابير اشاره مي نماييم:
۱- مقابله فعال: فرآيندي است كه شخص در طي آن به طور فعالانه براي تغيير منبع فشار رواني تلاش مي كند.
۲- مقابله مبتني بر برنامه ريزي: در اين نوع مقابله فرد براي كنترل و حل مشكل با تكيه بر فكر و انديشه خود به ارزيابي راه حل هاي مختلف مي پردازد و بعد از آن با انتخاب بهترين شيوه به حل مسأله اقدام مي كند.
۳- مقابله بردبارانه: عبارت است از خويشتنداري و اجتناب  از فعاليت هاي ناپخته اي كه منجر به پيچيده تر شدن مسأله و ايجاد اخلال در روند حل مسأله مي شود.
۴- مقابله جستجوي حمايت اجتماعي كارآمد: هنگامي كه فرد خود را براي حل مسأله ناتوان مي بيند به راحتي از كمك هاي ياورانه افراد ديگر استفاده مي كند، اين كمك به تناسب نياز و نوع مشكل مي تواند كسب اطلاعات از طريق خدمات راهنمايي، مشاوره و جذب امكانات مادي يا معنوي از ديگران باشد.
ب- مقابله متمركز بر هيجان: اين مقابله شامل كليه فعاليت ها يا افكاري مي شود كه فرد به منظور كنترل و بهبود احساسات نامطلوب ناشي از شرايط فشارزا به كار مي گيرد، اين مقابله ها عبارتند از:
۱- مقابله مبتني بر جستجوي حمايت عاطفي: تلاش هاي فرد براي به دست آوردن حمايت اخلاقي، همدلي، همدردي و جو تفاهم و احساس درك شدن توسط ديگران را شامل مي شود.
۲- مقابله مبتني بر تفسير مجدد مثبت: ارزيابي مثبت از حوادث و موقعيت ها كه مبتني بر نگرش خوشبينانه به رويدادهاي زندگي است، اين مقابله بيشتر براي اداره و كنترل عواطف و آشفتگي روان به كار مي رود تا مربوط به منبع استرس باشد(لازاروس و فولكمن(۱۹۸۴).
۳- مقابله مبتني بر مذهب: در اين مقابله فرد براي رهايي از ناراحتي هاي خود به انجام اعمال مذهبي مثل دعا و نيايش، توكل و توسل به خداوند و معصومين(ع) روي مي آورد، يافته هاي پژوهش مك كري و كتسا نشان مي دهد كه اين نوع مقابله براي همه مردم مفيد واقع مي شود، زيرا هم به عنوان منبع حمايت عاطفي و هم وسيله اي براي تغيير مثبت عمل مي كند و لذا مقابله هاي بعدي را تسهيل مي كند.
۴- مقابله مبتني بر پذيرش: عبارت از يك پاسخ مقابله اي كنشي است كه در آن شخص واقعيت شرايط فشار زا را مي پذيرد، اين امر در شرايطي كه منبع فشار قابل تغيير نيست(فوت يكي از عزيزان) مهم و مؤثر است(كارور و همكاران، به نقل از عليمحمدي ۱۳۷۱).
مقابله هاي ناكارآمد و غيرمفيد: مجموعه اي از شيوه هاي مقابله اي را دربرمي گيرد كه اگرچه براي تغيير منبع فشارها و بهبود احساسات ناشي از موقعيت فشارزا به كار گرفته مي شوند ولي متأسفانه اين شيوه وضع را بدتر مي كنند و لذا نمي توان از اين عوامل مقابله اي به مهارت مقابله اي تعبير نمود، اين مقابله ها عبارتند از:
۱-پرداختن به احساسات دردناك از طريق تفكر آرزومندانه:  اين مقابله شيوه اي براي خنثي كردن آنچه اتفاق افتاده مي باشد. اين افكار نوعاً با عبارتي از قبيل: اگر فقط ... يا اي كاش حقيقت نداشته باشد كه ... شروع مي شود. گاهي اوقات اين افكار به شكل آنچه بايد اتفاق مي افتاد، اگر فقط... يك روش مقابله اي مسكن براي طفره رفتن موقتي از رنج ناشي از حقيقت است، زيان اين حالت آن است كه هيچ مقدار از آرزوها جاي حقايق را نخواهد گرفت و دير يا زود واقعيت چهره خود را نمايان خواهد كرد. در اين حالت زمان و فرصتي كه مي توانست براي يافتن راه هاي جديد مواجهه با واقعيت و مشكل اتفاق افتاده مورد استفاده قرار بگيرد به هدر مي رود.
۲- استفاده از دارو براي فرار از رنج: گاهي اوقات افراد براي رهايي از رنج ناشي از استرس ها و بحران ها از داروهايي مانند الكل، نيكوتين، ترياك، هروئين و مسكن هاي خواب آور و ضد افسردگي بدون تجويز پزشك استفاده مي كند. استفاده از اين داروها و داروهايي كه اخيراً به اين عوامل افزوده شده و با نام هاي مختلف به بازار وارد مي شود مانند اكستازي خطرات زيادي را به همراه مي آورد و ضمن مشكل تر كردن روند بازسازي رواني اكثراً خود منبع جديدي براي افزايش رنج براي فرد استفاده كننده مي شوند، مثلاً الكل موجب از دست رفتن نيروي مهار دروني يا خويشتنداري مي شود و فرد به هنگام خشم به خشونت روي مي آورد. استفاده نادرست از مواد بر فرايندهاي ذهني ما هم كه قبلاً توسط استرس و هيجان شديد بي كفايت شده است به طور جانبي اثر مي گذارد و توانايي هايي مانند قضاوت، برنامه ريزي، استدلال و تمركز كه براي حل مشكل لازم است آسيب مضاعف مي بيند(پاري ،۱۹۹۱ ترجمه مقدسي ۱۳۷۵).
۳- تفكر منفي: در اين حالت فرد به طور غير واقع گرايانه اي به موارد منفي مشكل تأكيد كرده و مشكلات را بيشتر از آنچه هست و به صورت غيرقابل حل ارزيابي مي كند.(پي ستين، مي ير ،۱۹۸۹ ترجمه عليمحمدي ۱۳۷۱.)
۴- رفتارهاي تكانشي: به شيوه خاصي از مقابله اطلاق مي شود كه طي آن فرد بدون فكر، انديشه و ارزيابي درست از آنچه رخ داده و يا رخ خواهد داد فوراً دست به اقدام و عمل مي زند و نوعاً منجر به بدتر شدن وضعيت مي شود.
۵- عدم درگيري ذهني و رفتاري: در اين مقابله فرد با انجام رفتارهاي متنوع و با رفتارهاي مختلف خود را مشغول مي كند و به اين وسيله سعي مي كند به مسأله فكر نكند، مثلاً سرگرم شدن با يك فرد ديگر، پناه بردن به روياهاي روزانه، فرار از مسأله به صورت خوابيدن و يا تماشاي تلويزيون و ديدن فيلم(لازاروس و فولكمن ،۱۹۸۴ به نقل از عليمحمدي ۱۳۷۱).
۶- مقابله به صورت انكار: در اين مقابله فرد به گونه اي برخورد مي كند كه انگار مسأله اي روي نداده است، انكار واقعيت رخ داده و حادثه پيش آمده بر وخامت مسأله مي افزايد و مانع مقابله مؤثر بعدي مي شود(ماتيوز و همكاران ۱۹۸۳ به نقل از ابراهيمي ۱۳۷۱).
منابع و مآخذ:
۱- ابراهيمي، امرالله، مطالعه جنبه هاي روانشناختي سازگاري پس از ضايعه نخاعي، پايان نامه كارشناسي ارشد روانشناسي باليني، دانشگاه علوم پزشكي ايران.
۲- جان ان هيوز، روانشناسي باليني كودك، ترجمه بهمن نجاريان و همكاران(۱۳۷۵). انتشارات مردمك اهواز.
۳- پاري، گلنيس. ۱۹۹۱. مقابله با بحران، ترجمه حميد مقدسي(۱۳۷۵) انتشارات دهخدا، چاپ پنجم.
۴- جان مارشال ريو. انگيزش و هيجان، ترجمه يحيي سيد محمدي، ،۱۳۷۶ انتشارات نشر ويرايش.
۵- دافعي، مريم. ۱۳۷۶. بررسي رابطه روش هاي مقابله اي با ويژگي هاي فردي و سلامت رواني زوج هاي نابارور يزد، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشكده علوم پزشكي دانشگاه تربيت مدرس.
۶- عليمحمدي سهراب. ۱۳۷۲. پيش بيني اقدام به خودكشي در بيماران به افسردگي نوروتيك، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه علوم پزشكي ايران.
۷- وفايي بوربور، صديقه، ۱۳۸۷. نقش جهت گيري ديني و مقابله هاي مذهبي در استرس شغلي دبيران زن شهرستان همدان، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه تربيت مدرس.
تهيه و تدوين: ابراهيم فهلي

آموزش مهارتهاي زندگي در مدارس
000750.jpg
امروزه عليرغم ايجاد تغييرات عميق فرهنگي و تغيير در شيوه هاي زندگي، بسياري از افراد در رويارويي با مسايل زندگي فاقد تواناييهاي لازم و اساسي هستند و همين امر آنان را در مواجهه با مسايل و مشكلات زندگي روزمره و مقتضيات آن آسيب پذير نموده است.
انسانها براي مقابله سازگارانه با استرس ها _ موقعيت هاي مختلف و كشمكش هاي زندگي به كاركردهايي نياز دارند كه آنان را در كسب اين توانايي تجهيز نمايد. اين كاركردها بسيار زيربنايي هستند و در فرآيند تحول، شكل مي گيرند. كاركردهايي نظير شناختها، عواطف و رفتارها كه در قالب ساختارهايي مانند عزت نفس، خودكارآمدي، توانايي حل مسئله، مقابله، درك از خود، مهارتهاي اجتماعي و سبكهاي اسناد تجلي مي يابند.
نيازهاي زندگي امروز، تغييرات سريع اجتماعي فرهنگي، تغيير ساختار خانواده، شبكه گسترده و پيچيده ارتباطات انساني، تنوع، گستردگي و هجوم منابع اطلاعاتي، انسانها را با استرس ها و فشارهايي روبه رو نموده است كه مقابله با آنها نيازمند توانمنديهاي رواني _ اجتماعي مي باشد. افراد فاقد اين مهارتها و توانايي هاي عاطفي _ رواني و اجتماعي در مواجهه با مسائل و مشكلات آسيب پذير خواهند بود.
اصطلاح مهارتهاي زندگي در معاني مختلف به كار رفته است مثل:
۱ _ مهارتهاي مربوط به امرار معاش مانند اينكه چگونه فرد مشغول كاري شود
۲ _ مهارتهاي مراقبت از خود مانند مصرف غذاهاي سالم، درست مسواك زدن و غيره
۳ _ مهارتهايي كه براي پرداختن به موقعيت هاي پرخطر زندگي استفاده مي شوند مانند توانايي نه گفتن در مقابل فشار جمع جهت استفاده از موادمخدر.
مهارتهاي زندگي از نظر «وريس ايي اليابس» از دانشگاه راجرز در آمريكا و مؤلف كتاب «تصميم گيري اجتماعي و رشد مهارتهاي زندگي» عبارتند از:
مهارتهاي زندگي.... يعني ايجاد روابط بين فردي مناسب و مؤثر، انجام مسئوليت هاي اجتماعي، انجام تصميم گيري هاي صحيح، حل تعارض ها و كشمكش ها بدون توسل به اعمالي كه به خود يا ديگران صدمه مي زنند.
در امر آموزش بهداشت مثل آموزش مهارتهاي زندگي، ضروري است تا عوامل رواني اجتماعي مانند عزت نفس، خودپنداره، شبكه هاي حمايت اجتماعي و استرس مؤثر بر رفتار كودكان و نوجوانان مورد توجه قرار گيرند. برنامه مهارتهاي زندگي بر اين اصل استوار است كه كودكان و نوجوانان حق دارند توانمند شوند و نياز دارند كه بتوانند از خودشان و علائق شان در برابر موقعيت هاي سخت زندگي دفاع كنند.
مهارتهاي زندگي متعدد و متنوع هستند و برنامه آموزش مهارتهاي زندگي نيز نسبت به پيشگيري نگرشي كل گرايانه دارد و تنها يك مهارت مثلاً نه گفتن مورد توجه قرار نمي گيرد.
براساس تحقيقات برنامه هاي مختلفي كه براساس آموزش مهارتها در زمينه ارتقاي سلامت كودكان و نوجوانان اجرا شده است مشتمل بر چند مهارت اصلي و اساسي هستند كه شامل:
- توانايي تصميم گيري
- توانايي تفكر نقادانه
- توانايي آگاهي از خود
- توانايي حل مسأله
- توانايي برقراري رابطه مؤثر
- توانايي همدلي با ديگران
- توانايي تفكر خلاق
- توانايي برقراري روابط بين فردي سازگارانه
- توانايي مقابله با هيجانها و استرسها
آموزش و مهارتهاي زندگي، فرد را قادر مي سازد تا دانش، ارزشها و نگرشها را به توانايي هاي بالفعل تبديل كند مثل اينكه چه كاري بايد بكند و چگونه آن را انجام دهد. مهارتهاي زندگي، توانايي است كه فرد را قادر مي سازد انگيزه و رفتار سالم داشته باشد و فرصت و ميدان انجام چنين رفتارهايي را نيز ايجاد مي نمايد. در آموزش مهارتهاي زندگي، معلم و شاگرد در يك فرآيند پوياي يادگيري شركت مي كنند. در اين يادگيري، از شيوه هاي مختلفي مثل فعاليت در گروههاي كوچك يا گروههاي دو تايي، بارش فكري، ايفاي نقش، بازي و بحث و مناظره استفاده مي شود.
آموزش به اين صورت شروع مي شود كه آموزگار از كودكان مي خواهد نظرها و يا اطلاعات خود را درباره يكي از موقعيت هايي كه با مهارتهاي زندگي ارتباط دارد بيان كنند. سپس از آنها مي خواهد كه در مورد همين موضوع، در گروههاي كوچك يا دوتايي به طور مفصل صحبت كنند. دانش آموزان در همين رابطه مي توانند سناريويي را به نمايش بگذارند و در موقعيت هاي ديگر نيز همين مهارت را تمرين نمايند.
تمرين اين مهارت در موقعيت هاي واقعي زندگي، جزء اساسي و زنده آموزش مهارتهاي زندگي است. در پايان معلم تكاليفي به كودكان مي دهد تا مهارتهاي مورد نظر را در موقعيت هاي واقعي زندگي بيشتر تمرين كنند و با دوستان و خانواده در اين باره بيشتر بحث كنند به اين ترتيب مهارتها از طريق تمرين ياد گرفته مي شوند و آموخته ها به محيط بيرون از كلاس انتقال مي يابد. بهداشت و سلامت روان كودكان، موضوعي است كه به توجه جدي نياز دارد. امروزه، با استفاده از برنامه هاي مختلف مانند آموزش مهارتهاي زندگي، آموزش بهداشت رواني، مداخلات بهداشتي مبني بر مدرسه و به ضرورت، درمانهاي تخصصي مي توان به كودكان كمك نمود تا زندگي مفيدتر و رضايتمندانه تري داشته باشند.
همه كودكان و نوجوانان در زندگي خود با استرس هاي شديدي روبه رو مي شوند كه بخشي از آنها ناشي از تغييرات رشد بهنجار كودكان مي باشد. مانند رشد و تغييرات هورموني و همچنين تغييراتي كه در ارتباط با والدين و اجتماع رخ مي دهد.
شكست در تحصيل و طرد اجتماعي عواقب و پيامدهاي پايايي دارد، زيرا شكست در يادگيري مطالب درسي، شانس فرد را در موفقيت هاي آينده محدود مي كند و اينگونه كودكان در آينده از جريان اصلي اجتماعي دور مي افتند و به عواقبي مانند بيكاري، بي خانماني و يا ساير علايم اختلال در كاركردهاي اجتماعي دچار مي شوند.
مدرسه فرصت بي همتايي براي بهبود زندگي بسياري از كودكان و نوجوانان ايجاد مي كند. به موازات حركت ملتها در جهت آموزش همگاني، افزايش نقش مدارس در ارائه خدمات بهداشتي مثل خدمات بهداشت رواني براي پرداختن به عواملي كه در تحصيل مداخله مي كند، اهميت يافته است. به جرأت مي توان گفت مدارس با حمايت كامل خانواده و اجتماع بهترين محل براي برنامه هاي جامع بهداشت رواني مي باشد زيرا:
- تقريباً تمام كودكان و نوجوانان در دوره اي از زندگي خود به مدرسه مي روند.
- مدارس قوي ترين سازمان اجتماعي و آموزش قابل دسترس براي مداخله است.
- مدارس اثر عميقي بر كودكان، خانواده ها و اجتماع مي گذارند.
مدرسه همگام با خانواده، نقش تعيين كننده اي در ايجاد يا تخريب عزت نفس كودك در احساس شايستگي آنان دارد.
جايگاه آموزش مهارتهاي زندگي در برنامه درسي مدارس است كه به صورتهاي مختلف ارائه مي شوند. اين برنامه را مي توان به صورت يك درس جدا و همانند ساير دروس در يك كلاس جداگانه، و با همين عنوان تدريس نمود و يا اينكه آن را در برنامه جامع آموزش بهداشت مدارس گنجاند. در صورتي كه طراحي برنامه آموزش مهارتهاي زندگي به گونه اي باشد كه هم در محتواي دروس مختلف ادغام شود و هم به تنهايي به عنوان يك درس جداگانه منظور شود، توان بالقوه برنامه افزايش مي يابد. بنابراين مدرسه سالم قسمت مهمي از جامعه است، اعضاي جامعه بايد احساس كنند در مدارس به روي عقايد و مشاركت آنان باز است. مدارس نيز به نوبه خود بايد از طريق مشاركت اعضاي جامعه در تدريس برنامه هاي مدارس و همچنين از طريق كمكهاي مالي آنان حمايت شوند. اين نكته نيز بسيار مهم است كه برنامه هاي بهداشت روان مدارس از سوي آ.پ(آموزش و پرورش) حمايت شوند.
تهيه و تنظيم: فريده صيادي

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
فرهنگ
موسيقي
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |