چهارشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۸۴
قربانيان ازدواج نابسامان
000795.jpg
نسرين دانايي
پيوسته بگومگوهاي پدر و مادر را مي شنود: پدر فرياد مي زند: ديگه از اين زندگي خسته شدم از صبح تا شب زحمت مي كشم، شب هم منو آروم نمي ذاري و به نحوي اعصاب منو خرد مي كني.
ايكاش از روز اول مي دانستم كه چه آدمي هستي، اول آشنايي هر چه گفتم تأييد كردي، خودت رو روزهاي اول نشون ندادي تو منو فريب دادي، لعنت به من كه تو رو نشناختم.
مادر با صدايي لرزان و گريه مي گويد: تو يه دروغگوي شيادي، به هيچ كدوم از وعده هات عمل نكردي، معلوم نيست شبها تا دير وقت به اسم كاركردن كجا هستي پس اين پول هايي كه درمي ياري كجا مي ره؟ هروقت ازت خرجي مي خوام مي گي ندارم، داد و فرياد مي كني و كارهاي نادرستت رو توجيه مي كني. دريغ از يه ذره محبت به من و اين بچه .اصلاً تو مي دوني بچه ات چند سالشه؟
خدايا اين چه بدبختي بود كه قسمت من كردي اون از خونه بابام كه زير دست نامادري بزرگ شدم اين هم از زندگي زناشويي. اي كاش اين بچه هم نبود تا خودم رو از اين زندگي خلاص مي كردم...
با شنيدن اين جملات انگار تمام غم هاي عالم يك باره در دلش فرو ريخت. دستهايش را روي گوشهايش مي گذارد تا نشنود و نداند كه دور و برش چه مي گذرد. چندي است كه سردردهاي مكرر آزارش مي دهد، اشتها به غذا ندارد، مدام در فكر فرو مي رود تا بلكه راهي براي پايان دادن به اختلاف پدر و مادر بيابد ولي افسوس... خود را در اتاقش زنداني مي كند و حوصله هيچ كاري را ندارد. با صداي لرزان با خود زمزمه مي كند ايكاش من نبودم تا اين دو اينقدر با هم دعوا نمي كردند يعني اگر من نبودم مامان واقعاً راحت مي شد؟
ناگاه عرق سردي بر پيشاني اش مي نشيند، اشك هايش چون مرواريدي سفيد بر گونه هايش مي نشيند سرش را در ميان دستانش پنهان مي كند و آرام و بي صدا در خود مي شكند.
امروزه درگيري ها، اختلاف هاي عميق خانوادگي و طلاق به يك روند و معضل مهم اجتماعي تبديل شده است و متأسفانه روز به روز شاهد از هم گسيختن خانواده هايي هستيم كه در اين ميان فرزندان قرباني بي تجربگي و خودخواهي والدين خود مي شوند.
يكي از عوامل اختلاف ها و درگيري هاي خانوادگي در جامعه كنوني يأس و نااميدي نسبت به برآورده شدن انتظارها از طرف مقابل است، چه بسيار وعده و عيدهايي كه در اوايل آشنايي رد و بدل شده و پس از ازدواج بسياري از آنها به دست فراموشي سپرده مي شود.
اما بايد دانست تا زماني كه افراد نتوانند خود را دوست بدارند به خود احترام بگذارند و احساس آرامش و امنيت دروني كنند، قطعاً نخواهند توانست چنين كاري را براي ديگري انجام دهند.
تحقيقات نشان مي دهند: بسياري از دختر، پسرهاي جوان كه در اوايل آشنايي چشم خود را بر روي بسياري از واقعيت هاي زندگي بسته و از هم در ذهن خود اسطوره مي سازند، پس از چند ماه زندگي زناشويي و ارضاي غرايز، واقعيت ها، نقص ها و ...برايشان جلوه گر شده و درگيري ها و مشاجره ها آغاز مي شود .
هنگامي كه دختر و پسري نياز به همزبان پيدا كرده و كسي را جز جنس مخالف خود در نظر نمي گيرند به شدت به هم وابسته مي شوند ،نزد آهم احساس امنيت و آرامش مي كنند و باناديده گرفتن بسياري از حقيقت هاي زندگي فقط خواهان رسيدن به هم هستند، در حالي كه ممكن است هيچ كدام مفهوم اصلي ازدواج، خانواده و بچه دار شدن را ندانند و پس از چندي زندگي تلخي را تجربه كنند. برخي افراد نيز به خاطر موقعيت اجتماعي طرف مقابل، ترحم، ثروت، زيبايي، قيافه و... ازدواج مي كنند كه زندگي اين گونه افراد از پاي بست ويران و بي ثبات است.
امروزه بسياري از زن و شوهرها تعارض را به عنوان فرصتي براي برنده شدن و حق به جانب بودن در زندگي مي دانند در حالي كه تعارض در همه روابط ديده مي شود، چون هر شخص با روش خاص و متفاوت اجتماعي شده و پرورش يافته است در نتيجه الگوهاي رفتاري خاص خود را پيش روي داشته است. اگر دو طرف نخواهند تعارض هاي به وجود آمده را در جهت شناخت خود و ديگري استفاده كنند، نه تنها تعارض حل نمي شود بلكه سرانجام به فروپاشي زندگي منجر خواهد شد. جان كاسپيو، روان شناس دانشگاه اوهايو براين باور است: «افرادي كه در زندگي روزمره با آنها ارتباط برقرار مي كنيد نقش مهمي در سلامت رواني شما دارند هر قدر اين روابط معني دارتر باشد تأثير آن نيز بيشتر خواهد بود.» بنابر اين به دليل روابط مستقيمي كه بين زن و شوهر و فرزند برقرار است تأثيراتي كه برهم مي گذارند نيز عميق تر و وسيع تر است و خانواده هايي كه پيوسته در كشمكش و مشاجره هستند، كودكان و نوجوانان آنها از نظر سلامت رواني و جسمي در مخاطره خواهند بود.
تحقيقات نشان مي دهند: خاطرات درگيري و جدايي والدين هيچ وقت از ذهن و خاطر فرزندان بيرون نمي رود، حتي در سنين بزرگسالي با وجود زندگي عادي به محض يادآوري آن سخت غمگين و افسرده مي شوند.
دراكثر خانواده هاي نابسامان كه اختلاف ها به سمت و سوي بچه ها كشيده مي شود و محيطي سرد بر خانه حكمفرماست بچه پيوسته در تشويش و اضطراب است و هر لحظه منتظر دعواي پدر و مادر است كه اين امر در ذهن و روان تأثير مي گذارد و در آينده تأثيرش نمايان گر خواهد شد.
طبق آمارهاي رسمي كشور از سال ۷۵ تا ۸۲ از سه ميليون و ۶۶۵ ازدواج شهري حدود ۳۷۹ هزار و چهار مورد به طلاق انجاميده است.
در سطح شهر تهران در سال ۷۵ از ۴۴ هزار و ۲۵ مورد ازدواج حدود هفت هزار و ۸۵۲ مورد به طلاق ختم شده است و در سال ۸۲ از ۶۱ هزار و ۲۶۰ ازدواج حدود ۱۲ هزار و ۹۲۱ مورد طلاق ثبت شده است. كه اين آمارها نشان دهنده رشد چشمگير طلاق در سال هاي اخير مي باشد.
جامعه شناسان براين باورند فرزندان طلاق رابطه صميمي بين زن و شوهر را امري متزلزل و غيردايمي دانسته و تا چندين سال پس از ازدواج، نسبت به طرف مقابل خود بي اعتماد بوده و از بچه دار شدن تا چند سال وحشت عجيبي در دل دارند و به شدت از آن اجتناب مي ورزند. چون اين افراد، ازدواج خود را متزلزل و جدايي را محتمل تر مي دانند و نمي خواهند، فرزندشان زندگي گذشته آنان را تجربه كند.
بايد خاطرنشان كرد چون ساختار عاطفي كودك در سنين چهار، پنج ماهگي شكل مي گيرد، چنانچه در خانواده اي پرورش يابد كه دايم در درگيري و مشاجره هستند و تبادل عاطفه صورت نمي گيرد، بي شك در رفتار كودك مؤثر خواهد بود.
دوست داشتن و محبت كردن يكي از خصلت هاي مهم و با اهميت زندگي بشر است، كه از تولد تا يك سالگي شكل مي گيرد .براي آموختن دوست داشتن به بچه شرايطي وجود دارد كه ذكر آن ضروري است:
۱) شرايط مادر :سلامت جسم، روان، اعتماد به نفس ۲) روابط محبت آميز و صميمي بين والدين ۳) محيط امن، آرام و گرم خانه ۴)سلامت بچه ۵) انتقال دوست داشتن از طريق لمس بچه از روي آرامش و امنيت توسط پدر و مادر كه متأسفانه در خانواده هاي نابسامان چنين شرايطي فراهم نمي شود و بچه در محيطي ناآرام و بي عاطفه بزرگ مي شود. كودكاني كه در معرض خشونت و درگيري والدين خود هستند بيش از همه در روابط صميمانه خود قرباني مي شوند چون پيوسته در حال فرار از محيط خانه هستند و بيش از همه به دوستان و افراد ديگر اعتماد مي كنند و از سوي ديگر چون به طور مكرر رفتار پرخاشگرانه و فاقد آرامش را مي بينند به ميزان شخصي الگوهاي مشابه با والدين خود را كسب مي كنند. روان شناسان معتقدند فرزندان طلاق پس از جدايي والدين، محيط خانه را از دست رفته مي بينند، به ويژه فرزنداني كه فقر مادي، فقر فرهنگي و عدم تمكن كافي براي گذران زندگي روزمره دارند آينده اي مبهم و نامطمئن داشته و اين فرزندان پيوسته نسبت به يكي از والدين احساس بيزاري و كينه شديدي در دل دارند.
از جمله علايم و آثاري كه در بحبوحه كشمكش و درگيري والدين در فرزندان ديده مي شود: ۱) ترس ۲) گيجي ۳) عدم امنيت ۴) اضطراب ۵) بهت زدگي ۴) خشم و خشونت و ..مي باشد. به خصوص فرزنداني كه والدين آنان پس از جدايي نيز به كشمكش و بدگويي از هم مي پردازند، پيشرفت و سلامتي رواني فرزندشان با خطر بيشتري روبه رو است. گرچه تأثير منفي جدايي برحسب سن و جنس و ساير شرايط زندگي فرزندان متفاوت است اما اين گونه فرزندان ممكن است دچار گذشته گرايي، پرخاشگري، افسردگي، احساس گناه، سرزنش كردن يك يا هر دو والدين، افت تحصيلي و ... شوند.
از سوي ديگر بسياري از فرزنداني كه الگوي مناسبي براي شكل دهي به هويت خود ندارند در زندگي آينده دچار عدم ثبات، ضعف و عدم اعتماد به نفس خواهند بود.
يكي ديگر از مشكلاتي كه پس از جدايي والدين گريبانگير فرزندان مي شود ازدواج مجدد والدين آنها است كه تأثير مخربي برآنان مي گذارد: به طوري كه فرزندان همسر پدر يا مادر را به چشم يك مزاحم و دشمن نگريسته و گاه ديده مي شود همسر پدر يا مادر نيز فرزند خوانده خود را به چشم يك رقيب نگريسته و مشكلات عديده اي از اين حيث براي فرزندان طلاق به وجود آيد.
محمد حسين فرجاد، جامعه شناس و آسيب شناس اجتماعي بر اين باور است: اختلاف ها، درگيري ها و جدايي والدين موجب آسيب پذيري رواني و جسمي كودك شده وافرادي كه محيطي متشنج را در خانه تجربه مي كنند دچار افسردگي و اضطراب شده و در سنين ۱۲ سال به بالا معمولاً پرخاشگر مي شوند. وي مي افزايد:« فرزنداني كه والدين آنها پس از طلاق مبادرت به ازدواج مجدد مي كنند از نظر رواني در معرض آسيب جدي قرارمي گيرند چون همسر پدر يا مادر در بسياري موارد پذيراي آنان نبوده و فرزندشان پيوسته در تشويش و اضطراب است كه اين امر در سلامت جسم و روان كودك تأثير مي گذارد. »
عبدالصمد خرمشاهي، حقوقدان و وكيل با اشاره به اين نكته كه دو نوع طلاق وجود دارد يكي طلاق عاطفي و ديگري طلاق رسمي مي گويد: هر دو طلاق تأثير بدي بر ذهن و روح كودك مي گذارد. اما تأثير طلاق عاطفي (عدم تفاهم بين زن و شوهر و بي تفاوت بودن نسبت به هم) در خانواده بيشتر است. انواع مشكلات خانوادگي و عدم تجانس و تفاهم والدين كه هريك ديگري را مسئول ناكامي خود مي داند خانه را مبدل به محيطي ناآرام مي كند. از جمله تأثيراتي كه دو طلاق بر كودك و نوجوان مي گذارد: گرايش آنان به سمت و سوي بزهكاري، جرم و جنايت است به خصوص خانواده هايي كه حمايت لازم را از فرزند خود به عمل نمي آورند. وي خاطرنشان مي كند: «بعيد به نظر مي رسد در خانواده اي كه امنيت، آرامش، صميميت و عدم مشكلات اقتصادي، فرهنگي و عاطفي وجود دارد فرزندي بزهكار و عصيانگر وجود داشته باشد.»
دكتر خرمشاهي طلاق را هم علت و هم معلول مشكلات اجتماعي معرفي مي كند. دكتر غلامرضا رضايي فر، معاون دفتر امور آسيب ديدگان سازمان بهزيستي كشور بر اين باور است: خانواده نهادي است كه كودك و نوجوان در آن رشد مي كنند و پايه و اساس شخصيتي كودك در آن شكل مي گيرد اگر اين پايه و اساس به درستي بنيان نهاده شود افرادي موفق و سالم به جامعه تحويل خواهد شد و چنانچه اين آموزه ها دچار تلاطم اختلافات خانوادگي شود اساس و پايه شخصيتي فرد دچار مشكلاتي عديده خواهد شد.
جواني ۲۶ ساله در مورد شناخت زوجين قبل از ازدواج مي گويد: «دختر و پسر بايد بتوانند قبل از ازدواج به خوبي يكديگر را شناخته و خانواده نبايد با سختگيري هاي غيرمنطقي بي مورد جوان را از مشورت با آنان پشيمان كند. البته افراط و تفريط و فرارفتن از حدود شرعي نيز در روابط قبل از ازدواج مشكل آفرين خواهد بود. در روابط قبل از ازدواج طرفين بايد چشم خود را بر واقعيت ها گشوده و تمامي جوانب امر را در نظر بگيرند تا پس از ازدواج و خاموش شدن شعله هاي هوس دچار اختلاف و درگيري نشوند» نوجواني ۱۳ ساله كه از درگيري هاي والدين خود در خانه گلايه مند است مي گويد: «من هيچ وقت لبخند پدر و مادرم را در خانه نديدم آنان هميشه با هم در حال دعوا كردن هستند هر وقت اعتراض مي كنم كه چرا دعوا مي كنيد مرا كتك مي زنند در بهترين حالت رفتارشان با من سختگيري هاي بي مورد است يا نصيحت هاي تكراري مي كنند. ايكاش پدر و مادرم كمي به فكر من بودند هميشه به زندگي دوستانم حسرت مي خورم.»
جواني ۲۳ ساله دانشجوي رشته روان شناسي معتقد است: نگاه ترحم آميز به فرزندان طلاق موجب رنجش و آزار آنان مي شود وي مي گويد: «بسياري افراد معتقدند چون فرزندان طلاق از وجود پدر يا مادر خود محروم هستند بايد به آنان توجه بيشتري كرد و اگر كار نادرستي انجام دادند نبايد به كار آنها اعتراض كرد كه اين عمل از سويي موجب رنجش آنان و از سوي ديگر موجب عصيانگري آنها خواهد شد.»
در پايان بايد خاطرنشان كرد، چنانچه دختر و پسر از اوايل آشنايي به جاي فكر كردن به مسايل جانبي در صدد شناخت ابعاد مختلف شخصيتي هم باشند و به شناخت درستي از يكديگر نائل شوند و پس از ازدواج نيز تا رسيدن به تفاهم كامل اقدام به بچه دار شدن نكنند بسياري از مشكلات در خانواده و جامعه امروز حل خواهد شد.

سايه روشن
وقوع ۴۲ درصد طلاق ها در ۵ سال اول زندگي
000798.jpg
تزلزل و سستي بنياد خانواده و كاهش عاطفه و محبت در ميان افراد از جمله پيامدهاي جامعه متمدن و صنعتي امروز است، اما از آنجايي كه خانواده سنگ بناي اجتماع محسوب مي شود، به دنبال آن پديده «طلاق» به عنوان مسأله اي اجتماعي، مستلزم تبديل شدن از يك «گرفتاري خصوصي» به مسأله «عام ساخت اجتماعي» است و زماني به عنوان يك آسيب اجتماعي مطرح مي شود كه از حد معيني خارج شده و فراواني آن غيرمتعارف شود.
به گزارش خبرنگار «زنان» ايسنا، در اين ميان برخي از كارشناسان سخن از فاجعه طلاق به ميان آورده و معتقدند كه جامعه جهاني به سوي انفجار خانواده پيش مي رود.
اين در حاليست كه تحقيقات انجام شده نشان مي دهد ۴۲ درصد طلاق ها در ۵ سال اول زندگي مشترك رخ مي دهد كه دو سوم آنها در دو سال اول بوده است.
همچنين نتايج اين تحقيق نشان مي دهد كه ۲۹ درصد طلاق ها پس از گذشت ۵ تا ۹ سال، ۱۳ درصد پس از ۱۰ تا ۱۴ سال و ۱۵ درصد نيز پس از گذشت ۱۵ تا ۱۹ سال از زندگي مشترك به وقوع مي پيوندد.
در اين زمينه دكتر شيوا دولت آبادي، روانشناس در گفت وگو با ايسنا، «انتخاب اشتباه» كه بر مباني درست و پايداري استوار نيست را يكي از دلايل وقوع طلاق در ۵ سال اول زندگي مشترك مي داند و مي گويد: پيش از فكر كردن به علت وقوع طلاق بايد فهميد كه آيا اين ازدواج بر اساس مباني مادي، سودجويانه و ظاهري بوده است يا خير؟ وي اوج طلاق ها را در سه سال اول زندگي و بيشترين آنها را در ۵ سال اول مي داند و بيان مي كند: زماني كه زندگي شكل ظاهري و نمادين خود را كه در قالب مراسم عروسي و نشست و برخاست هاي اوليه است، طي كرده و شكل جدي خود را آغاز مي كند، اختلاف نظر، سليقه وافق ها به مرور زمان خود را نشان داده و مي توانند زودتر از سال و حتي در ماههاي اول زندگي منجر به طلاق شوند.
اين روانشناس خاطرنشان مي كند: گاهي اوقات زوجين به علت جدي بودن پيوند و هزينه هاي عاطفي و مادي شكل دهنده به زندگي زناشويي سعي به حفظ اين پيوند مي كنند.لذا اين تلاش از سوي زوجين و در كنار آن ترس از رفتن آبرو و انتظاري كه جامعه از آنها دارد، مانع از وقوع طلاق مي شود.
به گزارش ايسنا، كارشناسان بر اين باورند كه فرايند طلاق هفت مرحله «اختلافات جزئي» ، «تكرار و جدي شدن آنها» ، «جدايي يا بي ميلي يكي از زوجين» ، «قهرهاي طولاني و تكرار آن» ، «خستگي زوجين از اين قهرها» ، «طلاق عاطفي» ، و در نهايت «طلاق قانوني» را طي مي كند كه زنگ خطر در مرحله طلاق عاطفي بسيار مشهود است؛ چرا كه زوجين فقط زير يك سقف زندگي مي كنند و ارتباطات بين آنها يا كاملا قطع شده و يا بدون ميل و رضايت است كه به آن «طلاق خاموش» و يا «طلاق رواني» نيز گفته مي شود.
دكتر دولت آبادي در اين زمينه اعتقاد دارد كه وقتي پايه زندگي بر اصول درستي استوار و انتظارات فرد از طرف مقابل مشابه نباشد و تفاهمي وجود نداشته باشد، مرزي از تحمل و عدم تحمل ايجاد مي شود كه پيوند زناشويي را به گسست مي كشاند.
به گزارش ايسنا، تحقيقات سازمان ملي جوانان نيز حاكيست كه نداشتن توافق اخلاقي و عدم سازش زوجين و تنفر زوجه از زوج مهمترين علل طلاق است كه پس از آنها، ندادن نفقه، اختلافات خانوادگي و عدم تمكين عوامل درجه دو و فساد اخلاقي، اعتياد به مواد مخدر، اذيت و آزار جسمي از سوي زوج به عنوان عوامل درجه سه در وقوع طلاق محسوب مي شوند.
دكتر دولت آبادي درباره علل وقوع طلاق مي گويد: زياده خواهي زوجين، اعتياد، عدم پذيرش مسؤوليت در اشكال مورد انتظار همچون تأمين مالي و عاطفي زندگي، ايمني زندگي از جمله عوامل طلاق است.
از سوي ديگر نتايج تحقيقات نشان مي دهد كه طلاق در ميان زوجيني كه تحصيلات ديپلم و كمتر از آن را داشته اند، بيش از ساير گروه هاي تحصيلي بوده است.
همچنين زوجيني كه هيچ فرزندي نداشته و يا تنها يك فرزند دارند بيشتر مبادرت به طلاق مي كنند.
فرمانداري مشهد نيز در گزارشي اعلام كرد :در مناطق روستايي چنانچه در ۵ سال اول زندگي مشترك طلاق رخ ندهد، نرخ طلاق كاهش يافته و از ميزان جدايي زوجين به طرز چشمگيري كاسته مي شود.در حاليكه در مناطق شهري هر لحظه امكان طلاق وجود دارد كه اين مسأله ارتباط چنداني به سال هاي زندگي مشترك زوجين ندارد.
به گزارش ايسنا، دكتر دولت آبادي سرعت وقوع طلاق را در جوامع سنتي كندتر از جوامع مدرنيته مي داند و به ايسنا مي گويد: وجود نوعي نگاه حرمت آميز به خانواده، حضور بزرگان و ريش سفيدان و مفهوم بدي كه طلاق در اين جوامع دارد، باعث مي شود كه اين فرايند در جوامع سنتي به سختي اتفاق بيفتد.
اين روانشناس ادامه مي دهد: در جوامع سنتي تصميم گيري براي ازدواج و حتي طلاق جوانان بيشتر توسط نسل گذشته صورت مي گيرد، اما در جوامع شهري زوجين خود به نتيجه مي رسند، لذا نيروهاي فعال اطراف ازدواج براي حفظ و يا پايان دادن به ازدواج بسيار مؤثرند.
وي با اشاره به اين كه استان يزد در ميان شهرهاي بزرگ كشور داراي كمترين ميزان طلاق است، تصريح مي كند: اين امر نشان مي دهد كه اين استان در مقايسه با شهرهاي بزرگ ديگر بيشتر به حفظ سنت هاي خود مبادرت كرده است.

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
سينما
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |