چهارشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۸۴ - - ۳۸۰۰
معجزه انگشتان ديجيتال
پرفسور مه منش يك متخصص قلب ايراني است كه جراحي رباتيك را در دنيا پايه گذاري كرد
001461.jpg
عكس: گلناز بهشتي
سعيده امين
شايد از دست كمتر كسي ساخته باشد كه يك روز صبح به محل كار رفته، برگه اي جلوي خود گذاشته و از معاونت بخش جراحي قلب دانشگاه مونيخ استعفا دهد، فقط به خاطر اينكه روياي بازگشت به ايران را عملي كند. بعد از 30 سال زندگي در اروپا، تدريس در بهترين دانشگاه هاي آلمان و در نهايت رياست گروه جراحان رباتيك مونيخ، پروفسور هرمز مه  منش، اولين جراح رباتيك آلمان قرار داد مادام العمر خود را با دانشگاه لغو كرده و با همسر و فرزندانش به ايران آمد. او مي گويد كه هر كسي به اندازه پياله خود دانش مي آموزد و آن پياله بايد متعلق به مملكت خودش باشد. او مي گويد كه اين آب و خاك نيست كه آدم ها را به طرف خود جلب مي كند، بلكه اين آدم ها هستند كه انسان ها را به سمت خود جلب مي كنند.
قدرت محدود براي عده اي معدود
بعد از بازگشت به ايران هم حرف و حديث ها شروع شد. برخي از اقشار معظم پزشكان گويي تاب نوآوري را نداشتند. تبليغات منفي عليه پروفسور مه منش به جايي رسيد كه عملا عنوان شد كه پروفسور قادر به عمل جراحي با دست نيست و فقط از طريق ربات توان اعمال جراحي قلب را دارد. اين ديگر منصفانه نبود، چطور يك متخصص قلب، عمل جراحي بلد نباشد؟ يك جراح رباتيك در مرحله اول بايد به انواع اعمال جراحي با دست مسلط باشد تا بتواند كنترل دست هاي ربات را در دست بگيرد . از كل جراحاني كه تجربه طولاني در عمل هاي استاندارد قلب دارند، فقط تعداد معدودي مي توانند وارد رشته هاي ويژه اي مثل جراحي قلب كودكان، جراحي با استفاده از برش هاي كوچك و جراحي رباتيك شوند.
صدها مقاله در معتبرترين مجلات علمي اروپا جايگاه علمي اين استاد را در ميان استادان رشته قلب بسيار بالا برده است.
ارتباط ديجيتال
در دهه 90 و هزاره دومين ميلادي بود كه 6 گروه جراحي رباتيك در زمان هاي متناوب و در نقاط مختلف دنيا تشكيل شد.
مركز جراحي رباتيك آلمان در سال 1999 اولين عمل جراحي رباتيك را به سرپرستي مستقيم پروفسور مه منش به انجام رساند. آنها جزو پيشگامان اين تكنيك به شمار مي آيند. بعد از آن بود كه 250 واحد جراحي در دنيا تاسيس شد كه از فواصل دور، حتي
قاره به قاره اعمال جراحي را به وسيله ربات انجام مي دادند. اين عمل بسيار پيچيده است كه توسط يك دوربين حساس سه بعدي كه به صورت ماهواره اي با يك ربات كه به سه بازو متصل است، انجام مي شود. ربات به جاي پزشك جراح بر بالين بيمار حاضر شده و با دو دست چپ و راست كه به صورت ديجيتال با دست جراح در مانيتور  سه بعدي متصل است، كار جراحي را انجام مي دهد. يك بازو نيز به يك دوربين بسيار قوي و حساس مجهز شده است كه به همراه دستان ربات از يك شكاف كوچك روي قفسه سينه وارد حفره قلب بيمار مي شود . به گفته پروفسور، كل دست ربات كه بيشتر شبيه يك قيچي است، 8ميلي متر است و تمام حركات دست را مي تواند انجام دهد. تصاويري كه توسط دوربين كه روي بازوي سوم ربات نصب شده، گرفته مي شود، حتي واضح تر از چشم است، چون تصاوير 15 برابر بزرگتر مي شود. نوك بازو به اندازه نوك يك مداد است.
در روي مانيتور، سيستمي به اسم Skalierung وجود دارد كه دقت دست هاي ربات را بالا برده و ارزش طبيعي دست را از بين مي برد. دست ها از برش هاي نيم سانتي زير قفسه سينه وارد مي شود كه مزيت آن نسبت به جراحي  هاي باز، اين است كه پزشكان ديگر مجبور نيستند كل قفسه سينه را از جناق بشكافند. مه منش نظارت دقيق در اينگونه اعمال از طريق تيم پزشكي را دقيق عنوان كرده و مي گويد: هر كاري كه شما در اتاق جراحي انجام مي دهيد از طريق يك مانيتور بزرگ قابل مشاهده است و تيم پزشكي مي تواند دقت عملكرد جراح را مورد ارزيابي قرار دهد .
۱۰ ثانيه
پروفسور مه منش مي گويد كه هر انسان 10 ثانيه در زندگي فرصت دارد كه روي پلكان موفقيت بايستد. جراحي رباتيك در سال 1999 در واقع 10 ثانيه زندگي من بود. هزاران ساعت تلاش براي رسيدن به اين 10ثانيه از 14 سالگي به  منش شروع شد؛ وقتي كه پس از فارغ التحصيلي از مدرسه خوارزمي به آلمان رفت تا كالج و دانشگاه  را در آنجا بگذراند. ابتدا كسب مدرك دكتراي روان شناسي و بعد ورود به دنياي پزشكي براي او شمارش معكوس بود، دوران رزيدنتي را در هايدلبرگ آلمان و دانشگاه سنت لوئيز آمريكا گذراندم. بعد به آلمان برگشتم و پس از مدتي به سمت معاونت جراحي قلب دانشگاه مونيخ انتخاب شدم . سالها  خدمت در اين كشور آغاز جنبش جراحي رباتيك براي او و رسيدن به 10 ثانيه موفقيت زندگي بود. او مي گويد: بعد از همه اين موفقيت ها آدم آنجا كم مي آورد، مي خواهد كه نزد خانواده برگردد. مادرم اينجا تنها بود و من بايد به او ملحق مي شدم .
همه دوستان، همكاران و حتي وكيل پروفسور از اين تصميم ناگهاني وي شوكه شدند. آنها مي گفتند نبايد پل هاي پشت سرت را خراب كني، قرارداد را لغو نكن! اما پروفسور نظر ديگري داشت: من به پل هاي پشت سر هيچ اعتقادي ندارم. به عقيده من انسان در هر جا و موقعيتي كه باشد، بايد حركت رو به جلو داشته باشد. اگر نشد جهتم را عوض مي كنم، اما هرگز به عقب برنمي گردم . بايد برمي گشت، چون كساني مثل او اعتقاد دارند كه هر چقدر موفق، نوآور و شايسته باشند، زاده همين وطن هستند. اگر نخبگان و نوآوران ما فقط به جهت راحتي خود در اروپا و آمريكا بمانند، ايران پيشرفت كندي نسبت به كشورهاي توسعه يافته خواهد داشت .
اما در كشور از يك پروفسور دنيا ديده استقبال چندان شايسته اي به عمل نيامد. مشكلات تاييد صلاحيت علمي (!)، تهيه تجهيزات مختصر و
پيدا كردن محل مناسبي براي زندگي، چندين ماه مه منش را معطل كرد. عادت كردن به استانداردهاي پايين شغلي اگرچه مشكل، اما قابل حل بود و من ياد گرفتم كه در هر شرايطي و با هر ابزاري هر چند ابتدايي جراحي كنم . اين را از مطالعه تاريخ جراحي پزشكان ياد گرفتم .
اما شيوه برخورد با يك شخصيت علمي براي او چندان عجيب نبود. او معتقد است: به لحاظ تاريخي در ايران مقاومت اجتناب ناپذيري نسبت به افراد تحصيل كرده اي كه از خارج برگشته يا در كار خود نوآوري  خاصي داشتند، وجود داشت. اين مملكت بسختي پذيراي افراد نوآور بوده است .
اما هيچ كدام از اينها به اندازه اين يكي پروفسور را نمي آزارد، وقتي يك جراح قلب باشي، گاهي مجبور مي شوي كه به اين كشور و آن كشور سفر كني، با آدم هاي متفاوت، ابزارها و قوانين مختلف رويارو شوي. ابزار فراهم نيست؛ مثلا شايد مجبور شوي به جاي اره با چكش قفسه سينه را بشكافي، اما يك جراح ورزيده بايد عادت كند. اينها دغدغه من نيست. دغدغه من نوع برخورد برخي با نوآوري و نبوغ در اين مملكت است . او يك جمله زيبا در اين رابطه از گوته شاعر بزرگ آلماني مي آورد: هرفرهنگي كه پذيراي افكار نو و غريب نباشد محكوم به فناست .
پروفسور مي گويد كه در اينجا انسان بايد
۹۰ درصد از انرژي اش را براي موثر كردن 10 درصد كارش حذف كند.
و حالا او اينجاست با يك دنيا كمبود امكانات؛ مردي كه استاد پيشرفته ترين جراحي دنياست، در گوشه اي از شهر ما با حداقل امكانات دست به جراحي هاي حساس قلب مي زند.

حاجي سياح مرده!
انگار كه تكرار حكايت حاجي سياح براي پروفسور دنياديده اي مثل او، واگويه هاي دوران تنهايي است؛ دغدغه غريب نوازي ايراني است در عصر قاجار و پهلوي. وقتي كه اولين ايراني پا به ينگه دنيا مي گذارد و با خودش يك عالمه عكس مي آورد با توبره اي از سنگ و خاك، با كوله اي از خاطره كه كارش اين شده بود كه دم در قهوه خانه هاي قاجار بنشيند و حكايت فرنگستان بگويد؛ از ماشين و دوربين و تلويزيون تا قهوه و بستني با شكلات و... تا آخر سر به جرم عكس ها و سنگ هايش به دار مجازات آويخته شود.

عشق و نفرت
پروفسور مه منش تمام اعمال انسان را ناشي از دو چيز مي داند؛ عشق و نفرت. عشق، انگيزه هر تلاشي براي انسان است. وقتي كه به خاطر عشق مي تواني از زادگاهت دل بكني، به غربت بروي، با تمام ناملايمات بجنگي و قله هاي دانش را با موفقيت فتح كني، به خاطر همان عشق مي تواني به ايران برگردي و زني كه به خاطر عشق به شوهرش قدم به قدم تمام اين مسير را درنورديد و نفرت از دروغ، انگيزه اي بود تا تمام داشته ها را در ينگه دنيا رها كند و بازگردد به جايي كه به آن عشق داشت.

پنبه زن تنها
001446.jpg
آمنه شيرافكن - دانه هاي پنبه يكباره به هوا مي پرد و دورتادورش را برف سپيد پنبه دانه ها فرا مي گيرد. جرجيقش را به ميانه مي نهد و پنبه را شيار شيار از پس چوبكش مي رهاند.
در كنار خيابان عريض و طويل شهيد قرني نشسته. آفتاب
نيمه داغ شهريور كه گه گاه خنكاي پاييز تعديلش مي كند، بر پلك هاي چروكيده اش سنگيني مي كند و پشت هم به سيگارش پك مي  زند.
كنار در گاهي رستوران موبي ديك پايش را يله داده بر حاشيه پياده رو و عابراني را نگاه مي كند كه هيچ چيزشان با آدم هايي كه در ذهنش داشته ، برابري نمي كند.اين همه را متهم مي خواند كه
كار و كاسبي اش را از او ستانده اند و اينجا را در گوشه اين شهر تاريخ به تاراج رفته، مكث مي كند .اين همه به سالها پيش باز مي گردد . آن هنگام كه با هر نهيب مش باقر تنهاي خيابان هاي امروز تهران، در هر كوچه چهار، پنج خانم به دنبالش مي آمدند تا پنبه هاي در هم تنيده شان را وا نهد .
خيلي از شغل هاي قديمي حالا در تهران كه مجهز شده است به انواع و اقسام وسايل مدرن، رو به زوال گذاشته و در اين ميان پنبه زن پير شهر در سايه يكي از رستوران هاي همين شهر درندشت، كز كرده در تاريكي شغلي كه سالها برايش هم نان بوده و هم آب، در سكوت خويش فرو رفته است. مش باقر بيش از 35 سال دوچرخه اش را به دست مي گرفت و در شكنج كوچه ها، پنبه ها را مي ديد كه در هواي آبي پراكنده مي شوند و بر زمين فرو مي آيند .حالا ديگر از شغل او استقبالي نمي شود.مردمان اين شهر او را و شغلش را از ياد برده اند و چنانچه مي گويد، پس از فرياد هاي مكررش آن هم در خيابان هاي جنوب شهر، شايد پيرزني در را بگشايد و او را براي زدن پنبه هاي لحاف و تشكش بخواند. پيرمرد مي گويد حالا در 61 سالگي از او كار ديگري برنمي آيد و تنها اميدش نيز به همين جرجيق است و آنچه پيش از اين پنبه زني مي خواندندش.آفتاب همچنان چشمانش را مي نوازد. پيغام نگاهش اين است كه بيش از اين نمي گويد . او را با چوبكش تنها مي گذارم در غوغاي قرني. رقص پنبه در هوا ؛ مي نشست برف بر سر لحاف دوز شميران.

شيرها بيدار مي شوند
001479.jpg
صبا آذرپيك - پس از 27 سال، بار ديگر چهار شير سنگي بر چهار سوي ميدان حر مي نشينند تا يكي از قديمي ترين ميدان هاي تهران براساس مستندات تاريخي، هويت قديمي خويش را باز يابد. چهار شير سنگي ميدان باغشاه كه 27 سال پيش تخريب شدند، بار ديگر توسط سازنده اصلي آنها استاد ميرحسن ارژنگ ، ساخته مي شوند تا بخشي از خاطرات تهران قديم را در اين ميدان پاس دارند. محمد ابراهيم لاريجاني ، رئيس اداره زيباسازي شهرداري منطقه 11، با بيان اينكه يكي از برنامه هاي اين اداره برگرداندن چهره تاريخي و قديمي به ميدان هاي اصلي اين منطقه است، افزود: به دنبال احياي بافت هاي تاريخي اين منطقه و همچنين با توجه به جايگاه ميدان هاي قديمي اين بافت در تاريخ تهران، در نخستين گام، شيرهاي سنگي ميدان حر بازسازي و در جاي نخستين خود قرار گرفته اند . وي تصريح كرد: يكي از برنامه هاي شهرداري منطقه 11، بهبود فضاهاي شهري و استفاده از عناصر فرهنگي و هنري در بافت تاريخي اين منطقه است تا مردم بتوانند علاوه بر يادآوري خاطرات گذشته، از حضور در اين بافت احساس مطلوبي پيدا كنند . اين اقدام شهرداري منطقه 11، مورد توجه مسئولان ميراث فرهنگي نيز قرار گرفته است، چنانچه قدير افروند، معاون حفاظت فني سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري استان تهران با قدرداني از اين اقدام اداره زيباسازي افزود: دغدغه هاي جديد مديريت شهري جهت بهبود فضاهاي شهر و بازگرداندن چهره فرهنگي، تاريخي و هنري به شهر تهران از اهميت ويژه اي برخوردار بوده و اين سازمان از تدوين برنامه هاي جديد شهرداري اين منطقه در اين راستا، بسيار خرسند است . وي تصريح مي كند: استاد ارژنگ و پسرخاله ايشان با هم به ساخت شيرهاي سنگي در اوايل دوره پهلوي پرداخته اند كه در حال حاضر پسرخاله وي فوت كرده و اين پيرمرد 82 ساله با علاقه فراوان ساخت شيرهاي سنگي را با همان شكل قبلي و تنها با 10 درصد قيمت واقعي پذيرفت .

آثار مش اسماعيل در خطر نابودي
001458.jpg
آزاده شهمير نوري- مجسمه هاي مش اسماعيل كه در سطح شهر تهران نصب شده اند، در وضعيت نامناسبي قرار دارند، اما متوليان اين مجسمه ها فكر مي كنند آنها تا ابد همين طور باقي مي مانند و نيازي به رسيدگي ندارند.توكل اسماعيلي معروف به مش اسماعيل از هنرمنداني است كه آثار متعددي از او در سطح شهر تهران به نمايش درآمده است، اما به گفته مدير گروه فلز پژوهشكده حفاظت و مرمت آثار، تا به حال هيچ اقدامات حفاظتي روي آنها صورت نگرفته است.قاضيان درباره اين مجسمه ها گفت: متاسفانه در حال حاضر برخي مجسمه هاي مش اسماعيل كه در محوطه هاي روباز، تحت نظارت شهرداري قرار دارند، در شرايط بدي هستند و بعضي از آنها به صورت سليقه اي رنگ شده اند. با اين كار، نما و اصالت اثر كاملا مخدوش شده است. از طرفي، به دليل عدم نظارت و تلاش در نگهداري، اين آثار علاوه بر اينكه تحت تاثير عوامل محيطي تخريب مي شوند، عوامل انساني نيز باعث تخريب فيزيكي آنها شده است، چون بيشتر اين مجسمه ها در مراكز تفريحي يا پر رفت و آمد نصب شده اند .مش اسماعيل در سال 1302 در قزوين به دنيا آمد. پدرش علي اصغر اسماعيلي به شغل مسگري مشغول بود. در سن 25 سالگي (1327 هجري شمسي) به تهران آمد و در دانشگاه تهران به عنوان دستيار در كارگاه مجسمه سازي مشغول به كار شد.او كه حتي سواد خواندن و نوشتن نداشت، در كارهايش از قواعد هنري تبعيت نكرده، ولي در آنها نوعي سادگي و زيبايي وجود دارد كه مشابه آن در كارهاي ديگر كمتر ديده شده اند. اين هنرمند نمايشگاه هاي انفرادي بسياري، از جمله نمايشگاه هايي در گالري سيحون، گالري ليتو، خانه آفتاب، تالار قندريز، گالري مهرشاه، گالري تهران، گالري كلاسيك و ... برگزار كرده است. او همچنين نمايشگاه هايي در ايتاليا، تركيه، انگلستان، بلژيك، سوئيس و آلمان برگزار كرده و جوايز بسياري از جمله جايزه اول بال سوئيس، جايزه انجمن ايران و آمريكا، جايزه نمايشگاه آنكارا و جايزه هنري نمايشگاه اروپا را به خود اختصاص داد.

با ياران
ذهن چمن زار در خاك باير
سبحان درويش- مغزها (نخبه ها) همانند زبان، فرهنگ و ادب نشانه يك مليت هستند و در حفظ آن بايد كوشا بود.
نخبه ها پس از كنكور و در مواردي قبل از پذيرش دانشگاه سر دو راهي ماندن و هجرت كردن مي مانند و مسيري را مي گزينند كه در شب آن، فانوسي سوسو بزند و به علم و استعدادشان توجه وافري شود و براي بروز دستاوردهايشان، بستري مناسب طراحي شده باشد.
بها دادن كشورهاي خارجي و كم بهايي داخل، باعث خروج نخبگان مي شود. لغت فرار مغزها، لغت چندان قابل قبولي نيست، زيرا دانشجو هرگز قصد فرار ندارد، بلكه او را فراري مي دهيم؛ مثلا زماني كه نخبه، محيطي مناسب براي آزمايشات و اختراعات خود نيابد، از كشور جدا و به محيطي رهسپار مي شود كه خواسته هاي او را دريابند و در اين زمان، كشورهاي توسعه يافته ديگر، از اين فرصت استفاده مي كنند و نخبه ها را شكار مي كنند و به عقيده من، شكار مغزها بهتر مي تواند واقعيت را نشان دهد تا فرار مغزها.
بسترسازي هاي صحيح دول خارجي براي ارائه آزمايش ها و تحقيقات دانشجويان كشورهاي
جهان سومي، يكي از راه هاي جذب و پرورش استعدادهاي نخبگان است.
كشورهاي توسعه يافته از همان ابتدا به آنها ميدان مي دهند تا خودشان را نشان دهند و در شركت ها و سازمان هاي بزرگ، آنها را پذيرش مي كنند تا چرخه توسعه و تكنولوژي را بچرخانند. اين در صورتي است كه ما بي رمق در جاده جهان سومي ها پرسه مي زنيم و تكنولوژي را با سرعتي لاك پشت وار عرضه مي كنيم.
در هر كشوري فرار نخبه ها وجود دارد، اما با هم تفاوت دارند. در اروپا اگر ساليانه 20 مغز به كشورهاي ديگر از جمله آمريكا راهي مي شود،از آن سمت صدها نخبه وارد مي شود و اين كمبود را مي پوشاند. اين در صورتي است كه ما فقط نخبه ها را از دست مي دهيم و محيط توسعه را خالي از نخبگان مي كنيم و جاي تاسف دارد كه ما حول محوركشورهاي درحال توسعه مي چرخيم، در صورتي كه كشورهاي توسعه يافته به واسطه نخبگان كشورهاي در حال توسعه از جمله ايران به اين موقعيت رسيده اند.
يكي از بهترين گزينه ها براي ماندن نخبه ها در كشور اين است: بايد باور دانشجويان را به سوي خود بكشانيم و خواسته هاي آنها را تامين كنيم يا حداقل شرايطي را فراهم كنيم كه اگر در خارج تحصيل مي كنند، در زمان فارغ التحصيلي مجددا به وطن رهسپار شوند و اين را درك كنند كه ما به آنها نياز داريم و بهاي نيازمان را خواهيم پرداخت. اگر براي مغزها در كشور خودمان سرمايه گذاري كنيم، در آينده بازدهي سود آن هم در زمينه اقتصادي و هم در زمينه خودكفايي ملي خواهد بود .
قابل توجه است كه در زمينه فضانوردي و موشك  هاي فضاپيما، اطلاعاتي نداريم و اگر هم داشته باشيم، جاي رشد و ترويج براي آن نيست و حتي پايه ريزي اساسي اين مقوله را نيز نكرده ايم و سازمان هايي در حول اين مهم وجود ندارد، اما در چنين وضعيتي بزرگان ناسا از ايرانيان هستند و مديريت بخشي از اين سازمان در دست يك ايراني وطن دوست با نام آقاي دكتر فيروز نادري است، اما چون ما در ايران بستر فعاليت فضايي نداريم و اين علم هنوز در ميهن ما زاده نشده است، اين دسته از نخبه ها بايد در كشورهايي كه علم فضا رشد و نمو كرده است، فعاليت داشته باشند.حال بسياري از مغزها از مملك خارج شدند و براي دوباره آمدن آنها فرصتي نيست، اما مي توان براي نخبه هاي جديد كه پاي در ميدان مي گذارند، شرايط مناسب و مساعدي را تدارك ديد و اطمينان آنها را جلب كرد تا آنها نيز مانند گذشتگان، غريبه  نوازي نكنند و به آمار شكارشدگان فزوني نبخشند.
خاطرنشان مي كنم براي حل اين مهم، هم نخبگان و هم دولت بايد با يكديگر انس بگيرند و طرفين، نياز طرف مقابل خودشان را تامين كنند.
دو روز قبل از نوشتن اين مقاله، در سايت هاي اينترنتي گشتي مي زدم كه در يك سايت، مردم نظر خود را در مورد فرار مغزها نوشته بودند كه بين آنها يك مورد بسيار جالب بود؛ آقايي نوشته بودند كه پسرخاله شان سه سال است كه با خانواده اش در كانادا زندگي مي كند و سال آخر دبيرستان است و در ايران چند مورد اختراع كوچك در زمينه طراحي ربات داشته است كه به آنها بها داده نشده و بي اهميت از كنار آن گذشته اند، اما در كانادا در مقابل يك اختراع او، پاداشي بزرگ تقديم اين نوجوان ايراني كرده اند كه آن پاداش، همانا تحصيل رايگان تا آخر عمر (در كانادا) است ...و اين نوجوان با علاقه اي مضاعف نسبت به سالياني كه در ايران بوده است، ادامه تحصيل مي دهد، زيرا به او و فعاليت او ارزش داده شده است.

خبرسازان
آبي همان آبي است
ساراي قشقايي- دوست عزيز روشندلم! لطفا دست راستت را به من بده تا تو را براي هميشه از مواهب دنياي رنگ ها بهره مند كنم. دستگاه شگفت انگيزي است، مي تواند تو را در تشخيص 15 ميليون رنگ ياري كند. فقط كمي سنگين است، اگر تحمل كني، هنگام خريد در فروشگاه لباس ديگر مجبور نيستي از فروشنده جوان بپرسي كه اين چه رنگيه ؟
غير از شبكه خبر سيما، آن هم در يك برنامه كوتاه چند دقيقه اي، هيچ كس از اختراع جالب دستگاه كدرنگ نجمه خبر نداد. خانم نجمه باقري تازه از سوئيس برگشته؛ با يك مدال نقره از مسابقات اختراعات جهاني ژنو 2005.
ايستادن روبه روي 72 داور خبره بين المللي، سخت ترين مرحله آزمون اختراع نجمه باقري بود. آنها نتوانستند هيچ ايرادي روي اختراع من بگذارند . غروربرانگيز است كه يك جوان
20 ساله، اولين اختراع دستگاه تشخيص رنگ را به ثبت برساند.
اختراعي كه بيشتر شبيه يك زبان بين المللي است و مي تواند در مصارف پزشكي، تجارت، الكترونيك و پروژه هاي نظامي كاربرد داشته باشد. فقط سه هفته لازم است تا جنبه كاربردي اين دستگاه را براي هر يك از موارد گفته شده، پيدا كرد.
***
دوست عزيز نابينايم! ديگر رنگ ها براي شما خاكستري مايل به سياه نيستند. ديگر رنگ ها را از دريچه نگاه دوست خود نخواهيد ديد. ديگر مجبور نيستي از برادرت بپرسي كه دريا چه رنگي است؟ آبي يعني چه رنگي؟ من براي شما مدال گرفتم، اگر اختراع من مثل مدالم، فقط درون قاب روي ديوار نماند، ديگر جوراب هايت را لنگه به لنگه نخواهي پوشيد، وقتي مادرت كنارت نباشد...
نجمه مي گويد: اختراع من متشكل از دو اختراع جداگانه است. يكي روش تشخيص رنگ با استفاده از جدول تناليته هاي رنگي و ديگري دستگاه تشخيص رنگ توسط نابينايان كه اين دو بخش را با يكديگر تلفيق كردم و نهايتا اين دستگاه شكل گرفت .
آنها 48 نفر بودند كه با 58 طرح به سوئيس رفتند. باز هم افتخارآميز است كه به 42 طرح آنها مدال طلا، نقره و برنز تعلق گرفت. تيم ايراني برگزيده تيم هاي شركت كننده در مسابقات جهاني اختراعات ژنو 2005 شد.
***
دوست عزيز نابينايم! هرگز به خيل فراموش شدگان نخواهي پيوست، كساني به فكر تو هستند. نجمه باقري وقتي ديپلم گرفت وارد دانشگاه شد، اما آن را نيمه كاره رها كرد: هميشه اين سئوال كه نابينايان رنگ را چگونه تشخيص مي دهند، دغدغه ذهني من شده بود. دو سال روي اين اختراع زحمت كشيدم، نزديك به 9 ميليون تومان خرج كردم، اما اينجا در ايران براي اختراع من خريداري نيست . او وقتي در سوئيس مدال مي آورد، مورد توجه دانشمندان دو كشور آلمان و آمريكا قرار مي گيرد.
خيلي اصرار كردند كه اختراع مرا خريداري كنند، پيشنهاد مالي فوق العاده اي به من دادند و امكان تحصيل در آن كشورها را، اما من تصميم گرفتم كه ايران، اولين مالك اين دستگاه باشد .
اما در ايران خبري نبود. نمي گويد، اما ظاهرا بشدت از رد پيشنهادات پشيمان است. دوست داشتم ايران اولين خريدار من باشد !
***
روي پوستر بزرگ و زيباي اختراع نجمه در سوئيس نوشته اند You can see without eyes و دو چشم سياه و سفيد كه در قسمت پايين رنگي مي شد و زير آن عكس نجمه و اختراعش.
شما مي توانيد ببينيد بدون چشم هايتان اين جمله زيباترين توصيف از اختراع نجمه باقري بود. خودش مي گويد: تا حالا نابينايان فقط با استفاده از مزه، حرارت و الكترومغناطيس رنگ ها را تشخيص مي دادند، اما حالا با يك دستگاه كوچك كه بعد از آوردن قطعات آن از خارج به اندازه يك ساعت مچي مي رسد، مي توانند رنگ ها را بشناسند .
آموزش نابينايان براي استفاده از اين دستگاه بسيار ساده است. هر نابينايي در حداكثر يك ربع ساعت مي تواند طرز استفاده از اين دستگاه را ياد بگيرد. وقتي به توليد انبوه رسيد، بسيار هم ارزان است.
دو سال كار شبانه روزي روي طرحي كه در دنيا مشابه ندارد، اراده خستگي ناپذيري مي خواهد. باقري مي گويد: در فاز اول اين اختراع، 200 رنگ قابل شناسايي است و در فاز دوم، 15 ميليون رنگ. در حال حاضر، ارتفاع آن 8 سانتي متر است كه با وزن باتري يك كيلو مي شود. براي اينكه به اندازه مچ دست شود، بايد برخي از قطعات آن از خارج بيايد .
اين دستگاه شامل سه جزء است. يك سنسور، پردازشگر و يك خروجي، رنگ ها از طريق سنسور، شناسايي و از طريق پردازشگر، پردازش و به كد تبديل شده و كدها در قسمت خروجي به نابينا منتقل مي شوند .
***
حالا دوست عزيزم! دست هايت را به من بده تا شايد دستگاه تشخيص رنگ، تو را از دنياي خاكستري مايل به سياهت جدا كند.
شايد دور نباشد زماني كه تو هم با دست هايت ببيني و از رنگ ها لذت ببري. شايد اگر نجمه باقري و امثال او را بيشتر جدي بگيريم، اين دستگاه آنقدر كوچك تر و پيشرفته تر شود تا مثل يك گردنبند ظريف روي گردن جا بگيرد.
شايد روزي برسد كه ديگر نابينايان مجبور نباشند كه دست به عصا راه بروند و كسي آنها را از خيابان
رد كند، با خط بريل بنويسند و بخوانند و به معناي واقعي روشندل شوند. كم نيستند امثال نجمه باقري و ما بر آن خواهيم بود كه در اين ستون به معرفي نوآوران، خبرسازان و پيشتازان فن آوري بپردازيم.

در شهر
آرمانشهر
ايرانشهر
خبرسازان
طهرانشهر
علمي
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  خبرسازان   |  در شهر  |  طهرانشهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |