چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۴
سينما
Front Page

فرهنگ رسانه اي
مترجم: دكتر نادر صادقي لواساني نيا و حنانه زينلي
001998.jpg
امروزه علاوه بر والدين، كارشناسان نيز از نفوذ كلام و تأثيرگذاري رسانه ها بر كودكان و نوجوانان واهمه دارند، والدين از اين كه نمي توانند اقتدار و حوزه نفوذ خود را از دست دهند بيمناكند همچنين متوجه اين نكته شده اند كه رسانه ها در تربيت و رفتار كودكان و نوجوانان تأثيرات مثبت و منفي دارند. مطلبي در اين زمينه تهيه شده كه مي خوانيد:
محتواي فرهنگ  رسانه اي فعلي اغلب در زمينه هاي قبلي آموزشي، اقتصادي و فرهنگي يك فرد جوان پنهان است. مفهوم فرهنگ رسانه اي به دليل تنوع، درجه و اهميت نشانه ها و پيامهاي انتقالي و تأثير متقابل و در هم پيچيده معاني، متحول شده است. در دنياي جوانان، اقتصاد، زمان فراغت و تحصيل اشباع شده است. در حال حاضر، فرهنگ جهاني رسانه ها تبديل به نيروي آموزشي شده است كه توانايي پيشي گرفتن از دستاوردهاي آموزشي صنعتي را دارد. همان گونه كه هنري گيروكس اشاره مي كند:
«با پديدار شدن تكنولوژي هاي جديد ارتباطي و دسترسي جهاني به صنايع فرهنگي متمركز، حوزه و تأثير نيروي آموزشي فرهنگ در شكل دهي و ترسيم مجدد تمام جنبه هاي زندگي روزمره بي سابقه بوده است.
مفهوم فرهنگ رسانه اي تنها دربرگيرنده تركيب بي اهميت نشانه ها و يا امور روزمره ناپايدار معاني جديد و قديم نيست بلكه يك روش كامل زندگي است كه در آن تصاوير، نشانه ها، متون و ساير برنامه هاي شنوايي- ديداري با ساختار واقعي مواد، اطلاعات، نمادها و توليدات مصنوعي در اتصال هستند.
فرهنگ رسانه اي فراگير است و پيامهاي آن يك قسمت مهم از زندگي روزانه جوانان است و فعاليتهاي روزانه جوانان بر پايه استفاده از رسانه ها شكل گرفته است. داستانها و تصاوير موجود در رسانه ها ابزارهاي مهم براي ساختن هويت هستند.گاه يك ستاره موسيقي پاپ الگويي براي لباس پوشيدن و انتخاب ساير سبكهاي ارائه مي دهد و تقليد زبان يك شخصيت كارتوني عامل اصلي پذيرش فرد جوان در كوچه و خيابان مي شود. تحت شرايط فعلي مكانهاي اندكي در دنيا باقي مانده اند كه فرد مي تواند از پيامها و معاني جاگرفته در فرهنگ رسانه اي تلويزيوني شده فرار نمايد.
در يك فرهنگ رسانه اي، براي افراد جوان مشكل است تشخيص دهند كه كدام برنامه بيشتر به واقعيت نزديك است. كدام برنامه را مي توان باور كرد و كدام تصاوير اهميت دارند. اين امر تا حدي به دليل ظهور ارتباطات ديجيتالي شده و كالايي شدن فرهنگ است كه به طور معناداري شرايطي را كه تحت آن زندگي و فرهنگ تجربه مي شوند را دگرگون نموده است. هنوز بسياري به تصاوير رمانتيك اجتماعات اندام وار دلبسته اند كه در آنها افراد با يكديگر رو در رو گفت وگو مي نمايند و در يك محيط محلي با پيوندهاي نزديك زندگي مي كنند. ارتباطات ديجيتالي به تدريج اين رويكرد سنتي را تضعيف مي نمايد.
در دنياي افراد جوان، فرهنگ رسانه اي اساساً  به سه شكل تجلي مي يابد. اول، فرهنگ رسانه اي به وسيله منابع متنوع تكنولوژي هاي ارتباطي و اطلاعاتي (ICT) توليد و بازتوليد مي گردد.
داگلاس كلنر معتقد است در فرهنگ رسانه ها آموختن شيوه هاي گوناگون تعامل با واقعيت اجتماعي حائز اهميت است. كودكان و جوانان بايد در معرض فرصتهاي كسب مهارت در زمينه سواد چندگانه قرار گيرند تا قادر شوند هويت، روابط و گروههاي اجتماعي خودشان را به صورت مادي و يا مجازي و يا تركيبي از اين دو توسعه دهند.
دوم، فرهنگ رسانه اي جوانان فراتر از نشانه ها و نمادها گسترش مي يابد و خودش را در ظاهر و حركات جسمي جوانان تجلي مي بخشد تأثير فرهنگ رسانه اي در اين كه چگونه جوانان خودشان را به جهان نشان مي دهند از طرق ابزارهايي كه مدهاي رايج در اختيارشان قرار مي دهند قابل مشاهده است.
به علاوه، اشكال گوناگون مهارتها و دانش انتقال يافته توسط رسانه ها و حركتهاي بدن ذخيره و ترجمه مي شوند. در برخي خرده فرهنگهاي جوانان نفوذ برخي ورزشهاي محبوب، بازيها و رقص و آهنگ مثل بسكتبال خياباني، بازي اسكيت بورد و هيپ هوپ مشهود است.
بدن همچنين به شدت در برابر تكنولوژي هاي گوناگون  آسيب پذير است. اگر چه در مدرسه، حركات دانش آموزان به وسيله برخي مكانيسم هاي كنترل و دانش شناختي تنظيم مي گردد. در خيابانها، باشگاههاي جوانان و فضاهاي خصوصي به هر حال بدنهاي آنها مطابق با منطق متفاوتي عمل مي نمايند. دانش غيررسمي جذب شده از طريق فرهنگ رسانه ها نيازمند نوعي به خاطر سپاري آگاهانه اما همچنين مستلزم يادگيري جسماني است كه اغلب كاملاً  تجاري شده است.
سوم، در تجربه افراد جوان، فرهنگ رسانه اي يك منبع تفريح و خوشي و خودمختاري نسبي در مقايسه با خانه و مدرسه است. همانگونه كه پ. ويليز اظهار مي دارد:« رويه هاي فرهنگي غيررسمي مسلم فرض شده اند چرا كه آنها رضايت و خوشي فراهم مي آورند كه شامل يك حس كاملتر و خوشايندتر از خود و درون دنياي فرهنگي خودتان است.كارشناسان مربوط به جوانان مدتهاست كه متوجه پيچيدگي مفهوم جواني شده اند، خصوصاً  هنگامي كه مشكل از يك ديدگاه جهاني بررسي مي شود. بهترين جمع بندي شايد اين باشد كه مفهوم جواني امروزه از لحاظ تاريخي و زمينه اي تعيين شده است. به عبارت ديگر مفهوم جواني نسبي بوده و به همان اندازه از لحاظ فرهنگي و اجتماعي تعبير مي گردد.
به هر صورت مفيد است كه به ياد داشته باشيم كه اكثريت جوانان جهان مطابق با مفاهيم غرب از جواني زندگي نمي كنند. براي آنها كودكي و بلوغ به مفهوم غربي آن به طور غيرمستقيم تنها در برنامه هاي رسانه ها وجود دارد. تأثيرات مشابه فرهنگ رسانه اي به نظر مي رسد كه در خارج از دنياي غرب در جهان است، اما نتايج آن احتمالاً  به نحوي متفاوت هستند كه علت گوناگوني در تعاريف كودكي و جواني و روابط اقتدار متفاوتي است كه در فرهنگهاي فردي حاكم است.
ديدگاه بدبينانه
كودكان و جوانان اغلب به عنوان قربانيان بي گناه رسانه هاي فراگير و قدرتمند در نظر گرفته مي شوند. در ديدگاه افراطي، نابودي خانواده هسته اي، بيماريهاي مقاربتي، تجارت كودكان و فحاشي كودكان از طريق اينترنت، استفاده از مواد مخدر، جنايات جواني، تباهي اخلاق، خودكشي و فرقه  هاي مذهبي همه اينها به عنوان مشكلاتي در نظر گرفته مي شوند كه توسط رسانه ها به جامعه تحميل مي شوند. والدين به نظر مي رسد كه از آموزش كودكان خود جدا شده اند. مدارس به كارخانه هاي درس دادن تبديل شده اند كه قادر نيستند جوانان را با مهارتهاي لازم براي روبه رويي با فرهنگ رسانه اي مجهز نمايند. رسانه ها، خصوصاً  تلويزيون، موضوعاتي را ارائه مي دهند كه كودكان را آشفته نموده و آنها را منفعل مي سازد به اين دليل كه آنها هنوز به مرحله اي از رشد نرسيده اند كه اين امكان را داشته باشند به طور مناسب اطلاعاتي را كه دريافت مي دارند پردازش نمايند. از اين ديدگاه، كودكان و جوانان به عنوان دريافت كنندگان مطيع پيامها و به عنوان بينندگان افسون شده و مستعد انواع اعتيادها در نظر گرفته مي شوند.
يك بيان روشن تر از چنين بدبيني «وحشت رسانه اي» است كه دلواپسي، نگراني و ترسي را كه از استفاده ابزارهاي جديد و يا اتخاذ اشكال جديد فرهنگي توسط كودكان و نوجوانان را در طي دوره اي كه آنها در حال مبارزه با اعمال و مفاهيم فرهنگي قبلي هستند را تشريح مي نمايد. مفيد است كه به خاطر آوريم كه سالها قبل، بسط سينما براي تعداد بيشتري از مخاطبين موجب ترس شده و موجي از تحقيقات را به منظور اين كه اثرات مخرب مشاهده تصاوير متحرك را ثابت كنند را برانگيخت.
يك واقعيت غم انگيز در مورد وحشت رسانه اي اين است كه آنها پرسشهايي در مورد اين كه چه چيزي بايد مشكل دنياي واقعي ناميده شود را به ندرت برمي انگيزند. به هر صورت شايد به اين علت است كه اين وحشت ها كمتر ماهيتي شديد دارند. همچنان كه واقعيت اجتماعي با توجه به بنيادهاي قومي، رمزهاي جنسيتي و معاني فرهنگي به طور فزاينده اي كثرت گرايانه مي گردد.
نگرش خوش بينانه
در انتهاي ديگر طيف، كودكان و جوانان به عنوان اميدي براي آينده و مناديان روزهاي بهتر در نظر گرفته مي شوند. اين امر را ديويد بكينگهام بدين گونه توصيف مي نمايد:
«ادعا مي شود كه كامپيوترها اشكال جديد يادگيري را به همراه آورده اند كه از محدوديتهاي روشهاي قديمي خصوصاً روشهاي خطي مثل چاپ و تلويزيون فراتر مي روند و اين كودكان هستند كه به نظر پذيراي اين رويكردهاي جديد هستند.
كامپيوترها به نحوي خلاقيت طبيعي آنها و اشتياق به يادگيري را برمي انگيزند كه ظاهراً  به وسيله روشهاي مورد پسند قديمي متوقف و بر هم زده مي شود.»
در دهكده جهاني، كودكان و جوانان با اعمال و گزينه هاي مصرفي خودشان پيشتازان گسترش استفاده از تكنولوژي هاي ارتباطي و اطلاعاتي (ICT) هستند تعدادي از متفكران از مكتب هاي ايدئولوژي متفاوت اظهار مي دارند كه كودكان و جوانان مي توانند مانند «روشنفكران مخالف» و «چريكهاي نشانه شناسي» عصر اينترنت عمل نمايند. برخي در جست وجوي تدارك اتصالات شبكه اي هستند تا كشورها را توسعه داده و از يك جهش فرهنگي، مستقيماً  از جوامع كشاورزي به جوامع ديجيتال و فراصنعتي هواداري مي كنند. در طرف ديگر تعدادي از آموزش گرايان انتقادي قرار دارند كه هميشه به دانش جوانان اعتقاد داشته و در حال حاضر با خوش بيني آنها نسبت به امكان استفاده از تكتولوژي هاي ارتباطي و اطلاعاتي (ICT) به منظور مقاومت مخالفت مي ورزند. براي گروه اخير، تكنولوژي هاي ارتباطي و اطلاعاتي (ICT) ارائه كننده ابزارهاي قوي براي بيان خود، پيشگامي در موقعيت گرايي ديجيتال، انتقاد رسانه اي و نفوذ از طريق رسانه ها، كنش متقابل و تحقيقات است.
منبع : lapland

نگاه
آموزش رسانه

اغلب رسانه هاي شنيداري- ديداري به عنوان يك ابزار آموزشي پنهان نقش خود را در جامعه ايفا مي كنند. بنابر اين مردم در حين ديدن فيلم ها و برنامه هاي تلويزيوني ناخواسته رفتار و كردار تزريقي رسانه ها را تقليد مي كنند.
در زمينه آموزش رسانه ها مطلبي را خانم سمانه بامشاد تهيه كرده اند كه مي خوانيد:
رسانه  يك وسيله ارتباطي غيرمستقيم است كه از طريق آن بسياري از ديدگاه ها و انديشه ها به صورت غيرمستقيم بين مردم جهان به صورت ارتباطات تعاملي انتقال داده مي شود.
رسانه ها به گروه هاي مختلفي، چون شنيداري، ديداري، مكتوب و غيره تقسيم مي شوند.
گروهي از مردم به خاطر توانايي هاي شنيدن از رسانه هاي شنيداري و گروهي ديگر از رسانه هاي ديداري به عنوان تأمين كننده نيازهاي خود بهره مي برند.
امروزه رسانه هاي راديو و تلويزيون ۵۰ درصد مخاطبان را به خود اختصاص مي دهد. اما با ورود رسانه هاي ديجيتالي، رسانه هاي مكتوب از رونق خاص خود افتاد. هم اينك با وجود ۱۴ ميليون گيرنده، ۲۰ درصد از مردم به رسانه هاي خارج كشور دسترسي دارند.
رسانه هاي ديجيتالي را مي توان به عنوان آموزگاران نخستين براي آموزش مردم در نظر گرفت؟
امروزه استفاده از رسانه هاي ديجيتالي گسترش يافته است، به طوري كه: وب سايت ها، وب لاگ ها، اتاق هاي گفتگو هر كدام بيانگر شيوه هاي آموزش مستقيم و غيرمستقيم به مردم هستند.
دكتر محمد سلطاني فر در اين باره مي گويد: مردم اگر بدانند كه رسانه ها چه منافعي را دنبال مي كنند و يا منافع حاكم بر رسانه ها را به خوبي تشخيص دهند و يا اين كه انگيزه انتشار آن را بدانند در انتخاب رسانه ميل و رغبت بيشتري از خود نشان مي دهند و اين امر در آموزش تأثير بسزايي دارد.
دكتر احمد مرادي درباره آسيب شناسي رسانه ها مي گويد: ما بايد آسيب شناسي خوبي در زمينه رسانه ها انجام دهيم، لذا بايد وارد عرصه مخاطب شناسي شويم. با شناخت مخاطب ايجاد برنامه ها در رسانه ها و حتي آموزش آن مشخص مي شود.
بنابر اين با تعريف يك فرايند و پيگيري آن در ميان مردم مي توان از حساسيت هاي ارتباطي نيز در اين باره بهره گرفت.
حميد ضيايي پرور دانشجوي دكتراي ارتباطات مي گويد: آمار دقيقي در زمينه تعيين درصد دقيق آموزش گيرندگان وجود ندارد و اين امر امكان پذير نيست. زيرا آمار مخاطبان آموزشي رسانه ها قابل اندازه گيري نيست.
بنابر اين در نهايت رسانه ها از عوامل مهم راهبري زندگي اجتماعي هستند به طوري كه گروهي از مردم بدون اين كه بدانند تحت تأثير چه رسانه اي بوده اند مطابق آن عمل مي كنند.

نقد
طنز كليشه اي

محمد اميري
بايد پذيرفت كه طنز مهران مديري كم كم در ميان مخاطبان تلويزيوني كليشه اي مي شود. كليشه اي از آن منظر كه مخاطبان عام هم حدس مي زنند كه پايان قصه هاي شب هاي برره چه مي شود؟ به تعبيري ديگر وقتي مخاطب با ديدن چند نشانه از يك مجموعه تلويزيوني احساس مي كند به درون مايه قصه نفوذ كرد ه است ناخواسته نسبت به ديدن آن دچار دافعه مي شود.
«شب هاي برره» اين بار با دكور جديد، طراحي صحنه، گويش من درآوردي ناكجاآبادي، بازي هاي تكراري گروه بازيگران مديري، جاي خود را در ميان برنامه ها تلويزيوني شبكه ها به نوعي باز كرده است. به باور برخي از مخاطبان حرفه اي ديگر آن شوخي هاي كلامي يا به عبارت ديگر طنز كلامي اعتبار خود را در ميان مخاطبان حرفه اي از دست داده است. اگر زماني مخاطبان تلويزيوني از ديدن برنامه سال خوش يا ساعت خوش لذت مي بردند اين بار در نبود برنامه هاي موفق طنز در تلويزيون، بينندگان رضايت داده اند كه به پاي برنامه «شب هاي برره» بنشينند، برنامه اي كه تاكنون كتك كاري بازيگران و در نهايت گويش برره اي چاشني اصلي آن بوده است.
اگر اين مجموعه تلويزيوني را ساير تهيه كنندگان برنامه هاي تلويزيوني طنز ارايه مي كردند شايد آن چنان مشروعيتي در ميان مخاطبان پيدا نمي كرد با اين حال مقبوليت اين برنامه با نام مهران مديري گره خورد ه است. عليرغم اين مشروعيت اغلب بازي  هاي بازيگران اين مجموعه ضعيف است و از تنوع بازي مطلوبي برخوردار نيست، فقط بازي مهران مديري و سيامك انصاري، در قبال بازي ساير بازيگران ملموس تر به نظر مي رسد. هر چند كه هميشه مهران مديري عادت دارد محور اصلي قصه هاي برنامه  را به دوش خود بيندازد. معمولا برنامه هاي آغازين طنز مهران مديري آن چنان در بين مخاطبان جا نمي افتد، به گونه اي كه مدتي طول مي كشد تا آنان با فضاي قصه و نوع بازي ها آشنا شوند.
ناگفته نماند كه امروزه سواد بصري مخاطبان در زمينه شيوه اجرايي طنزهاي تلويزيوني بالا رفته است بنابراين تكرار رفتارهاي قبلي و يا ايجاد كلام ها ديگر نمي تواند انگيزه ديدن را در مخاطبان ايجاد كند. اگر زماني گويش برره اي، بازي  زو، خاطرات برره، حركات موزون به عنوان چاشني برنامه هاي قبلي طنز محسوب مي شد هم اينك آن چنان گيرايي لازم را در بين مخاطبان ندارد.شايد هم به تعبير بدبينانه كارشناسان برنامه  هاي تلويزيوني، زمان مرگ برنامه هاي طنز تلويزيوني هم اينك فرا رسيده است چرا كه اغلب هنرمندان تلويزيوني معمولا فاصله اي براي آسيب شناسي كارهاي قبلي نمي گذارند، متاسفانه تپش آنتن تلويزيوني مانع از توليد كارهاي ماندگار است. علاوه بر آن الگوبرداري هاي غلط از كارهاي ماندگار هم مي تواند به آنها لطمه بزند. در تلويزيون برنامه  اي ماندني خواهد بود كه در اوج جذب مخاطب تعطيل شود نه اينكه دوباره با سبك و سياق ديگر ادامه پيدا كند. آفتي كه نصيب برنامه «در آسمان شهر» شد و يا حتي «بدون شرح» شبكه سوم سيما نيز بعدها دچار اين مشكل شد. حالا هم بعد از عدم توفيق طنزهاي تلويزيوني چون «كمربندها را ببنديم»، «شبكه سه و نيم» و «ارث بابام» ، كار جديد مهران مديري تا مدت ها با اين سبك تصويري موجب انقباض روح مخاطبان خواهد بود تا انبساط خاطر آن ؛از اين رو به دست اندركاران توصيه مي كنيم پس از پايان اين مجموعه پرهزينه تلويزيوني نسبت به آسيب شناسي طنزهاي تلويزيوني نگاهي داشته باشند.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   سينما  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |