فرهنگ رسانه اي
مترجم: دكتر نادر صادقي لواساني نيا و حنانه زينلي
|
|
امروزه علاوه بر والدين، كارشناسان نيز از نفوذ كلام و تأثيرگذاري رسانه ها بر كودكان و نوجوانان واهمه دارند، والدين از اين كه نمي توانند اقتدار و حوزه نفوذ خود را از دست دهند بيمناكند همچنين متوجه اين نكته شده اند كه رسانه ها در تربيت و رفتار كودكان و نوجوانان تأثيرات مثبت و منفي دارند. مطلبي در اين زمينه تهيه شده كه مي خوانيد:
محتواي فرهنگ رسانه اي فعلي اغلب در زمينه هاي قبلي آموزشي، اقتصادي و فرهنگي يك فرد جوان پنهان است. مفهوم فرهنگ رسانه اي به دليل تنوع، درجه و اهميت نشانه ها و پيامهاي انتقالي و تأثير متقابل و در هم پيچيده معاني، متحول شده است. در دنياي جوانان، اقتصاد، زمان فراغت و تحصيل اشباع شده است. در حال حاضر، فرهنگ جهاني رسانه ها تبديل به نيروي آموزشي شده است كه توانايي پيشي گرفتن از دستاوردهاي آموزشي صنعتي را دارد. همان گونه كه هنري گيروكس اشاره مي كند:
«با پديدار شدن تكنولوژي هاي جديد ارتباطي و دسترسي جهاني به صنايع فرهنگي متمركز، حوزه و تأثير نيروي آموزشي فرهنگ در شكل دهي و ترسيم مجدد تمام جنبه هاي زندگي روزمره بي سابقه بوده است.
مفهوم فرهنگ رسانه اي تنها دربرگيرنده تركيب بي اهميت نشانه ها و يا امور روزمره ناپايدار معاني جديد و قديم نيست بلكه يك روش كامل زندگي است كه در آن تصاوير، نشانه ها، متون و ساير برنامه هاي شنوايي- ديداري با ساختار واقعي مواد، اطلاعات، نمادها و توليدات مصنوعي در اتصال هستند.
فرهنگ رسانه اي فراگير است و پيامهاي آن يك قسمت مهم از زندگي روزانه جوانان است و فعاليتهاي روزانه جوانان بر پايه استفاده از رسانه ها شكل گرفته است. داستانها و تصاوير موجود در رسانه ها ابزارهاي مهم براي ساختن هويت هستند.گاه يك ستاره موسيقي پاپ الگويي براي لباس پوشيدن و انتخاب ساير سبكهاي ارائه مي دهد و تقليد زبان يك شخصيت كارتوني عامل اصلي پذيرش فرد جوان در كوچه و خيابان مي شود. تحت شرايط فعلي مكانهاي اندكي در دنيا باقي مانده اند كه فرد مي تواند از پيامها و معاني جاگرفته در فرهنگ رسانه اي تلويزيوني شده فرار نمايد.
در يك فرهنگ رسانه اي، براي افراد جوان مشكل است تشخيص دهند كه كدام برنامه بيشتر به واقعيت نزديك است. كدام برنامه را مي توان باور كرد و كدام تصاوير اهميت دارند. اين امر تا حدي به دليل ظهور ارتباطات ديجيتالي شده و كالايي شدن فرهنگ است كه به طور معناداري شرايطي را كه تحت آن زندگي و فرهنگ تجربه مي شوند را دگرگون نموده است. هنوز بسياري به تصاوير رمانتيك اجتماعات اندام وار دلبسته اند كه در آنها افراد با يكديگر رو در رو گفت وگو مي نمايند و در يك محيط محلي با پيوندهاي نزديك زندگي مي كنند. ارتباطات ديجيتالي به تدريج اين رويكرد سنتي را تضعيف مي نمايد.
در دنياي افراد جوان، فرهنگ رسانه اي اساساً به سه شكل تجلي مي يابد. اول، فرهنگ رسانه اي به وسيله منابع متنوع تكنولوژي هاي ارتباطي و اطلاعاتي (ICT) توليد و بازتوليد مي گردد.
داگلاس كلنر معتقد است در فرهنگ رسانه ها آموختن شيوه هاي گوناگون تعامل با واقعيت اجتماعي حائز اهميت است. كودكان و جوانان بايد در معرض فرصتهاي كسب مهارت در زمينه سواد چندگانه قرار گيرند تا قادر شوند هويت، روابط و گروههاي اجتماعي خودشان را به صورت مادي و يا مجازي و يا تركيبي از اين دو توسعه دهند.
دوم، فرهنگ رسانه اي جوانان فراتر از نشانه ها و نمادها گسترش مي يابد و خودش را در ظاهر و حركات جسمي جوانان تجلي مي بخشد تأثير فرهنگ رسانه اي در اين كه چگونه جوانان خودشان را به جهان نشان مي دهند از طرق ابزارهايي كه مدهاي رايج در اختيارشان قرار مي دهند قابل مشاهده است.
به علاوه، اشكال گوناگون مهارتها و دانش انتقال يافته توسط رسانه ها و حركتهاي بدن ذخيره و ترجمه مي شوند. در برخي خرده فرهنگهاي جوانان نفوذ برخي ورزشهاي محبوب، بازيها و رقص و آهنگ مثل بسكتبال خياباني، بازي اسكيت بورد و هيپ هوپ مشهود است.
بدن همچنين به شدت در برابر تكنولوژي هاي گوناگون آسيب پذير است. اگر چه در مدرسه، حركات دانش آموزان به وسيله برخي مكانيسم هاي كنترل و دانش شناختي تنظيم مي گردد. در خيابانها، باشگاههاي جوانان و فضاهاي خصوصي به هر حال بدنهاي آنها مطابق با منطق متفاوتي عمل مي نمايند. دانش غيررسمي جذب شده از طريق فرهنگ رسانه ها نيازمند نوعي به خاطر سپاري آگاهانه اما همچنين مستلزم يادگيري جسماني است كه اغلب كاملاً تجاري شده است.
سوم، در تجربه افراد جوان، فرهنگ رسانه اي يك منبع تفريح و خوشي و خودمختاري نسبي در مقايسه با خانه و مدرسه است. همانگونه كه پ. ويليز اظهار مي دارد:« رويه هاي فرهنگي غيررسمي مسلم فرض شده اند چرا كه آنها رضايت و خوشي فراهم مي آورند كه شامل يك حس كاملتر و خوشايندتر از خود و درون دنياي فرهنگي خودتان است.كارشناسان مربوط به جوانان مدتهاست كه متوجه پيچيدگي مفهوم جواني شده اند، خصوصاً هنگامي كه مشكل از يك ديدگاه جهاني بررسي مي شود. بهترين جمع بندي شايد اين باشد كه مفهوم جواني امروزه از لحاظ تاريخي و زمينه اي تعيين شده است. به عبارت ديگر مفهوم جواني نسبي بوده و به همان اندازه از لحاظ فرهنگي و اجتماعي تعبير مي گردد.
به هر صورت مفيد است كه به ياد داشته باشيم كه اكثريت جوانان جهان مطابق با مفاهيم غرب از جواني زندگي نمي كنند. براي آنها كودكي و بلوغ به مفهوم غربي آن به طور غيرمستقيم تنها در برنامه هاي رسانه ها وجود دارد. تأثيرات مشابه فرهنگ رسانه اي به نظر مي رسد كه در خارج از دنياي غرب در جهان است، اما نتايج آن احتمالاً به نحوي متفاوت هستند كه علت گوناگوني در تعاريف كودكي و جواني و روابط اقتدار متفاوتي است كه در فرهنگهاي فردي حاكم است.
ديدگاه بدبينانه
كودكان و جوانان اغلب به عنوان قربانيان بي گناه رسانه هاي فراگير و قدرتمند در نظر گرفته مي شوند. در ديدگاه افراطي، نابودي خانواده هسته اي، بيماريهاي مقاربتي، تجارت كودكان و فحاشي كودكان از طريق اينترنت، استفاده از مواد مخدر، جنايات جواني، تباهي اخلاق، خودكشي و فرقه هاي مذهبي همه اينها به عنوان مشكلاتي در نظر گرفته مي شوند كه توسط رسانه ها به جامعه تحميل مي شوند. والدين به نظر مي رسد كه از آموزش كودكان خود جدا شده اند. مدارس به كارخانه هاي درس دادن تبديل شده اند كه قادر نيستند جوانان را با مهارتهاي لازم براي روبه رويي با فرهنگ رسانه اي مجهز نمايند. رسانه ها، خصوصاً تلويزيون، موضوعاتي را ارائه مي دهند كه كودكان را آشفته نموده و آنها را منفعل مي سازد به اين دليل كه آنها هنوز به مرحله اي از رشد نرسيده اند كه اين امكان را داشته باشند به طور مناسب اطلاعاتي را كه دريافت مي دارند پردازش نمايند. از اين ديدگاه، كودكان و جوانان به عنوان دريافت كنندگان مطيع پيامها و به عنوان بينندگان افسون شده و مستعد انواع اعتيادها در نظر گرفته مي شوند.
يك بيان روشن تر از چنين بدبيني «وحشت رسانه اي» است كه دلواپسي، نگراني و ترسي را كه از استفاده ابزارهاي جديد و يا اتخاذ اشكال جديد فرهنگي توسط كودكان و نوجوانان را در طي دوره اي كه آنها در حال مبارزه با اعمال و مفاهيم فرهنگي قبلي هستند را تشريح مي نمايد. مفيد است كه به خاطر آوريم كه سالها قبل، بسط سينما براي تعداد بيشتري از مخاطبين موجب ترس شده و موجي از تحقيقات را به منظور اين كه اثرات مخرب مشاهده تصاوير متحرك را ثابت كنند را برانگيخت.
يك واقعيت غم انگيز در مورد وحشت رسانه اي اين است كه آنها پرسشهايي در مورد اين كه چه چيزي بايد مشكل دنياي واقعي ناميده شود را به ندرت برمي انگيزند. به هر صورت شايد به اين علت است كه اين وحشت ها كمتر ماهيتي شديد دارند. همچنان كه واقعيت اجتماعي با توجه به بنيادهاي قومي، رمزهاي جنسيتي و معاني فرهنگي به طور فزاينده اي كثرت گرايانه مي گردد.
نگرش خوش بينانه
در انتهاي ديگر طيف، كودكان و جوانان به عنوان اميدي براي آينده و مناديان روزهاي بهتر در نظر گرفته مي شوند. اين امر را ديويد بكينگهام بدين گونه توصيف مي نمايد:
«ادعا مي شود كه كامپيوترها اشكال جديد يادگيري را به همراه آورده اند كه از محدوديتهاي روشهاي قديمي خصوصاً روشهاي خطي مثل چاپ و تلويزيون فراتر مي روند و اين كودكان هستند كه به نظر پذيراي اين رويكردهاي جديد هستند.
كامپيوترها به نحوي خلاقيت طبيعي آنها و اشتياق به يادگيري را برمي انگيزند كه ظاهراً به وسيله روشهاي مورد پسند قديمي متوقف و بر هم زده مي شود.»
در دهكده جهاني، كودكان و جوانان با اعمال و گزينه هاي مصرفي خودشان پيشتازان گسترش استفاده از تكنولوژي هاي ارتباطي و اطلاعاتي (ICT) هستند تعدادي از متفكران از مكتب هاي ايدئولوژي متفاوت اظهار مي دارند كه كودكان و جوانان مي توانند مانند «روشنفكران مخالف» و «چريكهاي نشانه شناسي» عصر اينترنت عمل نمايند. برخي در جست وجوي تدارك اتصالات شبكه اي هستند تا كشورها را توسعه داده و از يك جهش فرهنگي، مستقيماً از جوامع كشاورزي به جوامع ديجيتال و فراصنعتي هواداري مي كنند. در طرف ديگر تعدادي از آموزش گرايان انتقادي قرار دارند كه هميشه به دانش جوانان اعتقاد داشته و در حال حاضر با خوش بيني آنها نسبت به امكان استفاده از تكتولوژي هاي ارتباطي و اطلاعاتي (ICT) به منظور مقاومت مخالفت مي ورزند. براي گروه اخير، تكنولوژي هاي ارتباطي و اطلاعاتي (ICT) ارائه كننده ابزارهاي قوي براي بيان خود، پيشگامي در موقعيت گرايي ديجيتال، انتقاد رسانه اي و نفوذ از طريق رسانه ها، كنش متقابل و تحقيقات است.
منبع : lapland
|