شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
روش حمايت از كودكان در زمان طلاق و جدايي
آخرين فرصت براي دوست داشتن
002382.jpg
جدايي و طلاق اگرچه ناخوشايند و غم انگيز است اما واقعيت دارد. از تلخي و پيامدهاي ناگوار اين واقعيت با اتخاذ روش هاي مناسب مي توان كاست. يكي از اين پيامدها فقر و خلاء عاطفي شديدي است كه پس از جدايي بر فرزندان طلاق چيره مي شود. اين مقاله روش هاي كاستن يا پركردن اين خلاء و فقر عاطفي بچه هاي طلاق را مورد بررسي قرار داده است.باهم مي خوانيم.
شما هم مي توانيد به فرزندتان كمك كنيد
مادر عزيز؛ پدر عزيز
شما تصميم گرفته ايد از هم جدا شويد. دست كم يكي از شما دليل خوبي براي اين كار داريد. فرقي نمي كند كه شما طرف تصميم گيرنده اين امر باشيد يا تسليم شده. شما تشخيص داده ايد كه برنامه زندگي تان تاكنون ناموفق بوده است. آرزوها و انتظارات شما از يك خانواده خوشبخت كه در آن تك تك اعضا احساس سعادت كنند، فروريخته است. بيشتر نقشه ها و برنامه ريزيها بيهوده بوده اند. امكان دارد شما احساس خشم يا افسردگي كنيد، شايد هم احساس گناه يا شرمندگي. اين احساسات طبيعي هستند. شما حق داريد كه چنين باشيد، چرا كه شما با اميد هايتان خداحافظي مي كنيد. شما حتي از خود نمي پرسيد كه آيا بعد از رهايي و يافتن موقعيت جديد باز هم يك مادر خوب و يك پدر خوب براي فرزندتان هستيد؟ شايد شما فرد حساس و دمدمي مزاج هستيد و در درونتان بيشتر با چيزهاي ديگري مشغوليد تا با احتياجات فرزندانتان. منطقي نيست زماني را كه شما هر دو با هم با فرزندتان سپري مي كنيد، خودتان را كنترل كنيد و چنان رفتار كنيد كه گويي جدايي براي شما بي اهميت بوده است. فرزند شما، شما را خيلي خوب مي شناسد، چرا كه شما يكي از دو نفري (يكي از والديني) هستيد كه زندگي و زنده ماندن فرزندتان جسماً و روحاً به شما وابسته است. بنابراين درست اين است كه احساسات مغشوش و مبهم خودتان را با او مطرح كنيد. فرزند شما حق دارد بداند كه او دليل بروز احساسات نامناسب و منفي شما نيست.
خوب، حالا شما آن  را چگونه به فرزندتان مي گوييد؟ من والدين زيادي مي شناسم كه در اين مورد بسيار تلاش مي كنند: «عزيزم، مامان و بابا از هم جدا شدند. ما ديگه همديگرو دوست نداريم. اما اين اتفاق هرگز درباره تو نمي افته و ما هر دو، تو رو را دوست داريم.»اين توضيح خوب بيان شده كه براي ما بزرگترها درست و منطقي است، در بيشتر مواقع توسط بچه ها كاملاً متفاوت از منظور ما فهميده مي شود. لينه، هفت ساله در حالي  كه گريه مي كرد به من مي  گويد:« حالا بابا ديگه مامانو دوست نداره و فردا هم ديگه منو دوست نداره.»تازه بچه بعد از بلوغ است كه مي تواند با تجربه شخصي خود بين عشق مابين زن و مرد و عشق و علاقه والدين به فرزند تا حدودي تفاوت بگذارد. براي بچه هاي كوچكتر فقط يك نوع عشق وجود دارد. وقتي عشق ميان مادر و پدر از بين مي رود، اين خطر وجود دارد كه بعد از آن عشق ميان فرزند و پدر و فرزند و مادر هم به پايان برسد. همچنين ترس بچه ها با بيان اين جمله بيشتر مي شود:« من ديگه باباتو دوست ندارم چون اين كار و اون كار اشتباه و بد رو انجام داده.»از اين كلمات كودك ياد مي گيرد كه اشتباه باعث نابودي رابطه عاطفي مي شود و بدين ترتيب منجر به جدايي مي شود. بچگي يعني هر روز اشتباه كردن. بعد از چنين گفته اي بچه تلاش مي كند كه ديگر هيچ اشتباهي نكند. در اين حالت اين خطر وجود دارد كه بچه به فردي مؤدب و درستكار، بدون داشتن اراده يا نظر فردي و يا فردي با بيماري ترس و تشويش تبديل شود.
چون شما مي خواهيد به فرزندتان براي زندگي شروع خوبي بدهيد، پس بايد سعي كنيد درباره جدايي و احساستان راجع به آن، طوري صحبت كنيد كه فرزندتان آن را بفهمد. بچه ها در هر سني احساساتي را كه فرد هنگام شكست نقشه هايش دارد، مي شناسند. براي شناخت اين موضوع شما مي توانيد نمونه اي از تجربيات فرزندتان را انتخاب كنيد. در ادامه مايلم براي شما در اين مورد سه نمونه طرح كنم و نظرم را در مورد آنها ارائه بدهم.
۱- بچه مقطع كودكستان : هانس پنج ساله است. او قبل از ظهرها به كودكستان مي رود، در حالي  كه مادر و خواهر دوساله اش در خانه هستند. هانس شيفته معماريست. او صبح وقتي هنوز خواهر كوچكش خواب است، در اتاق خوابشان يك پاركينگ بسيار بزرگ چند طبقه مي سازد و به كودكستان مي رود. در راه بازگشت به خانه او از اين بابت كه او با ماشين هايش در پاركينگ بازي خواهد كرد، خوشحال است. او در اتاقش را باز مي كند: پاركينگ او وقتي خواهر كوچكش كواك كواك كنان شادمانه در آن راه مي رفته خراب شده بود. هانس از عصبانيت پاهايش را محكم به زمين مي  كوبد و به پهناي صورتش اشك مي ريزد.
به فرض اين كه شما مادر هانس باشيد، وقتي به او مي گوييد:« من امروز احساس كسي را دارم كه پاركينگش خراب شده، براي همين خيلي مهربان و سرحال نيستم.»آن موقع هانس شما را درك خواهد كرد.
۲- بچه مقطع دبستان: آگنس هشت سال دارد. او به همراه دوستش ترستن در تعطيلات، كنار ساحل درياي شمال يك قلعه ماسه اي بسيار زيبا درست كرد. درست زماني كه كار به پايان رسيده بود و مي خواستند وارد قلعه شوند، يك موج خيلي بزرگ، غيرمنتظره فروآمد و اثر هنري آن دو را نابود كرد. آگنس فوراً شروع كرد با صداي بلند به ترستن ناسزا گفتن: «تو احمق تنبل، من كه به تو گفتم بايد ديوارها را ضخيم تر درست كنيم!»ترستن هم برگشت و فرياد زد:« احمق، اگه به حرف من گوش كرده بودي، ما قلعه رو خيلي دورتر از مسير امواج دريا مي ساختيم!»پدر گفت:«اما بچه ها، اين دريا غيرقابل پيش بيني است. »در اين زمان آگنس و ترستن شروع كردند قلعه اي جديد دورتر از آب بسازند.
آگنس احساسات شما را درك مي كند، چون اين چنين احساساتي را مي شناسد. او حتي با تغيير احساساتش هنگام ناموفق بودن يك برنامه آشناست. او مي داند كه گناه يا تقصير را به گردن كس ديگري انداختن، دست كم مدت كوتاهي كارساز است. از طرفي وقتي قرار باشد يك برنامه دو نفري انجام شود، مي تواند باعث دعوا و مشاجره بين طرفين شود. آگنس اين مشكل را با ساختن قلعه ماسه اي ديگري حل كرد. شما مي توانيد با او در اين باره صحبت كنيد كه شما هم بارها مثل آگنس قصد داشتيد يك قلعه جديد كنار دريا بسازيد و از نابود شدن بناي قلعه تجربه و درس آموختيد.
۳- بچه دوازده ساله: ديتر عاشق كامپيوتر است. به محض اين كه از تلويزيون بازي مهيجي پيدا مي كند، بلافاصله دنبال دوستش مي رود تا با برنامه جديد فوتبال بازي كنند. وقتي او شب دوباره مي خواهد بازي كند، برنامه اجرا نمي شود. كامپيوتر از خودش علائم نامفهومي مي دهد و مدام مي نويسد:« خطا، خطا »ديتر عصباني مي شود. او مادرش را مقصر مي داند كه برنامه را پاك كرده است، در حالي كه مادر ديتر از كامپيوتر هيچ سررشته اي ندارد. او دوستش را لعنت مي كند كه بي موقع به دنبالش رفته بود. ديتر به نقصان و ضعف تكنولوژي ناسزا مي گويد و دست آخر هم- البته يواشكي شب در رختخواب- خودش را سرزنش كرد كه چرا چنين برنامه جديد و خوبي را روي ديسكت ذخيره نكرده است و فكر كرد:«من در واقع بهاي تجربه اي را پرداختم تا ديگر هرگز برايم چنين اتفاقي نيفتد، از اين به بعد ايده هاي بكرم را بلافاصله ذخيره خواهم كرد! »سپس با آرامش به خواب رفت.
وقتي شما به ديتر مي گوييد شما هم به خاطر جدايي از پدر ديتر همان احساس مشابه او را شب وقتي بازي اش خراب شد، داريد، او شما را درك مي كند.
هيچ نيازي نيست كه شما به هانستان، آگنستان يا ديترتان وقتي امروز دو بشقاب از سرويس خوب ظروف را مي شكنيد، براي توجيه كارتان بگوييد:« پدرت هزينه هاي زندگيو نمي پردازه! »يا« وكيل مادرت يك نامه وقيحانه نوشته است.» شما مي گوييد:« من احساس كسي رو دارم كه پاركينگش خراب شده، دريا قلعه من را هم خراب كرده، برنامه من هم از بين رفته است و اجرا نشده. »و فرزندتان كاملاً درك مي كند.
حتي وقتي خود شما مطمئن هستيد كه همسر شما به تنهايي مقصر نابودي رابطه تان بوده است و رفتار ناشايست دارد، اين امر دليل محكمي براي بروز احساسات نامناسب شما نيست. به واقع نابودي برنامه زندگي دردناك و اندوهبار است و نياز دارد تا از نو يك ساماندهي جديد بشود.
آيا فرزندتان نيز برنامه اي براي زندگي دارد؟ بله، همه بچه ها آرزو دارند كه مادر و پدرشان در آرامش كنار هم روي كاناپه بنشينند و از بازي فرزندشان لذت ببرند. بچه هاي كوچك، بيشتر دعوا و مشاجره هنگام خريد را باعث لطمه به هر يك از والدين مي دانند. اين فكر كه«براي بچه زيان آورتر است كه با دعواهاي دائمي والدين زندگي كند تا فرزند طلاق باشد. »فكر بچه هاي كوچك نيست. بچه ها از مشاجرات والدين واقعاً رنج مي برند و بهترين آرزويشان پايان اين مشاجرات است. زماني كه سرپرستي بچه را يكي از والدين به عهده مي گيرد، براي بچه اين يك حادثه سنگين و غيرقابل تصور است. فرقي نمي كند، چه مادر از فرزند نگهداري كند چه پدر، بچه ها هر دو را دوست دارند و مي خواهند توسط هر دو نگهداري شوند. برنامه زندگي بچه ها در واقع همان برنامه غريزي و قانون طبيعت است كه كودك را به سوي صيانت نفس خود راهنمايي مي كند.
وقتي شما از همسرتان جدا مي شويد، شما به عنوان پدر يا مادر مي مانيد با نيازهاي طبيعي فرزندتان كه هر دوي والدينش را دوست دارد و دوست مي دارد كه توسط هر دوي آنها سرپرستي شود. بچه شما دوست ندارد در امري كه برنامه زندگي اش نابود مي شود همكاري كند. علت رنجش و آسيب او به دليل سطح رابطه فرزند و والديني نيست بلكه به خاطر اين است كه چرا تحت سرپرستي و حمايت هر دو والد قرار نمي گيرد. از اين رو حق دارد كه به مشكلات زناشويي كشيده و داخل نشود. مشكلات مابين زن و شوهر مشكل فرزند نيست. تقريباً بيشتر ناراحتي  بچه هاي طلاق از اين است كه مادر يا پدر يا هر دو موفق نمي شوند كه بين نوع رابطه زناشويي با پدر و مادري تفاوت بگذارند. درست است كه در مدرسه درسي يا رشته اي تحت عنوان« هنگام جدايي از همسر با فرزندم چگونه رفتار كنم وجود ندارد » اماشما مدام بايد از نو بياموزيد كه در چنين زماني شما و تنها خودتان هستيد كه بايد با سامان دادن دوباره زندگي تان در واقع همان كاري را كه بايد بكنيد، انجام دهيد. شما بايد تفاوت بين رابطه زن و شوهري با رابطه پدر و مادري را هم اكنون و خيلي زود ياد بگيريد! به خاطر تعهد و مسئوليتي كه شما در قبال فرزندتان و بقيه افراد داريد بايد از غم و خشم مدام و طولاني مدت بپرهيزيد.
شما به عنوان پدر يا مادر هنگام جدايي و طلاق چگونه رفتار مي كنيد؟ شما بايد رفتارهايتان را مطابق نيازهاي فرزندتان بر فرض زندگي او با هر دو والد شكل دهيد و تنظيم كنيد. اين شماييد كه به فرزندتان اجازه مي دهيد تا پدر يا مادرش را كه شما با دلايل قانع كننده از او جدا شده ايد، دوست بدارد. بچه نياز به فرصت هايي دارد تا در آن موقعيتها رابطه شخصي اش تحت اختيار والد سرپرستش نباشد و بتواند رابطه فردي مستقل داشته باشد تا بعدها فردي صاحب عقيده و اختيار و مستقل باشد. بچه هرقدر كم سن تر و هرچه از والد غايب خود دورتر زندگي كند به همان اندازه براي ملاقات با والد غايبش به كمك بيشتري نياز دارد. ارتباط با والد ديگر ضروريست. شما به عنوان مادر يا پدر بايد ياد بگيريد كه درباره علايق فرزند مشتركتان صحبت كنيد. چون هر دوي شما فرزندتان را دوست داريد و چون فرزندتان برداشتن اين گام يادگيري را توقع دارد. فرزندتان در ابتداي دوراني كه بين پدر و مادر مبادله مي شود، به شكل پرخاش و آشفتگي از خود واكنش نشان خواهد داد. او تازه بايد تجربه كند كه زماني كه مادرش است پدرش را نمي تواند همزمان داشته باشد و برعكس. بعد از چندي فرزندتان مي داند كه به دنبال هر خداحافظي ديدار دوباره اي است. در طول اين مدت فرزند شما علائم پريشاني روحي و جسمي بيش از حد معمول بروز خواهد داد. شايد مدام شب ادراري داشته باشد، شايد بد بخوابد، ناخن بجود و دچار پرخوري يا كم اشتهايي شود. گاهي حتي شما نمي توانيد تنها يك قدم از خانه خارج شويد، چون بچه شما مي ترسد مبادا شما را هم« از دست بدهد.»
به اعتقاد بزرگترها، بچه هايي كه به هيچ وجه نسبت به جدايي پدر و مادر و به طبع آن نابود شدن برنامه هاي زندگي شان عكس العمل نشان نمي دهند، بيمار هستند. چنين بچه اي براي مثال سعي مي كند با مطيع و با ادب بودن و هميشه شاد نشان دادن خود از ناراحتي و رنج والدين بدين طريق كم كند. او به دقت مراقب احوال مادر، پدر و گاهي هر دو هست، به طوري  كه نه تنها از غم و رنج زيادي اجتناب مي كند، بلكه با ابراز شادماني و خوشبختي خودش سعي مي كند هرچند كوتاه و موقت حداقل حال و هواي بزرگترها را كمي شاد و بهتر كند. والدين از هم جدا شده تلاش زيادي مي كنند تا كاري كنند كه بچه دچار آسيب نشود. بچه احساس خشم و اندوه هرچند مختصر خود را سركوب مي كند. بر اساس اصل سركوب كردن، اين احساسات در واقع در كوتاه مدت محسوس نيستند، اما در ناخودآگاه باقي مي مانند و بعدها به شكل قابل توجهي در بلند مدت به طور آزاردهنده اي شروع به رشد مي كنند تا جايي كه در خواب هاي بچه  بازآفريني مي شود. حالتي كه اغلب فقط با درمان ممكن مي شود. لطفاً به فرزندتان كمك كنيد تا احساس خشم و غم خود را به هنگام تجربه جدايي نشان دهد. شما مي توانيد حمايتي را كه براي شخص خودتان نياز داريد، در كنار دوستان و اقوام به دست آوريد.
وقتي شما تقصير آزار و اذيت شدن هاي فرزندتان را به گردن همسرتان مي اندازيد، شما خود را گرفتار كلاف پيچيده مي كنيد. بهتر است در مورد اين كه چه طور شما مي توانيد به فرزند آسيب ديده از جدايي تان كمك كنيد، با هم صحبت كنيد و صبور باشيد. وقتي فرزند شما به مرور مي فهمد كه او هر دو والد را در كنار خود دارد، به آرامش مي رسد. چون والدي كه بچه نزد او بزرگ مي شود، نمي  تواند به تنهايي از عهده تفكيك لايه هاي رابطه والديني بربيايد. بهتر است به اختلالات حاصله از فشارهاي زياد روحي و جسمي بچه  پرداخته شود تا بچه در طول زندگي در درون خود تصويري از يك پدر يا يك مادر بد همراه نداشته باشد. از فولكر هشت ساله پرسيدم:« پدر و مادر تو از هم جدا شدند، كي از تو مراقبت مي كنه؟ »فولكر گفت:«هر دوي آنها از من مراقبت مي كنند. من پدر و مادر را دوست دارم.»
در انتها از شما دعوت مي كنم همراه من افكار زير را دنبال كنيد: بله، درست است. همه مادرها و پدرها اشتباه مي كنند... چون انسانند. بله، بعضي ها اشتباهات بزرگ مي كنند. هر روز جديد  يك فرصت تازه است تا براي فرزندتان يك مادر و يك پدر خوب باشيد. بگذاريد افكارتان در گذشته سير كند. سه مورد را به خاطر بياوريد كه در آنها شما مادر خوب و پدر خوب بودن را تجربه كرده ايد. زيباترين خاطره را انتخاب كنيد و به خودتان اجازه دهيد جزئيات آن احياء شوند. آن زمان، كدام فصل، چه آب و هوايي و چه وقت از روز بود؟ چه لباسي پوشيده بوديد؟ فرزندتان چه پوشيده بود؟ موقعيت شما بيشتر ساكن بود يا متحرك؟ چنانچه صحبت مي كرديد با چه لحني با هم گفت  وگو مي كرديد؟ آيا يك روز سرد يا يك روز گرم بود؟  بوي خاصي در هوا پراكنده بود، مزه اي روي زبانتان احساس مي كرديد؟منتخب خاطرات خوب سرشار از احساس خود را به ياد آوريد، آنگاه شما به عنوان يك پدر و يك مادر خوب احساس رضايت و آرامش مي كنيد. سپس با رضايت دستي بر شانه خود بزنيد و به خودتان بگوييد: «بله، من نهايت سعي ام را كرده ام تا يك مادر/ پدر خوب باشم.»
بار ديگر تكيه بدهيد و سه مورد را به ياد بياوريد كه در آنها شما همسرتان را به عنوان پدر/ مادر خوب مي دانيد. اين امر شايد برايتان سخت باشد. به خودتان فرصت بدهيد. شما سه صحنه اين چنيني خواهيد يافت و زيباترين آن را انتخاب كنيد. يك بار ديگر اجازه دهيد از نو خاطرات در همه كانالهاي حسي شما جريان بيابد: در آن صحنه چه مي بينيد، چه مي شنويد، چه احساس مي كنيد، رايحه يا مزه اي، چه احساسي داريد وقتي همسرتان با فرزند مشتركتان روابط خوبي دارد؟ با اين تجسم، شما حال مي توانيد با رضايت روي شانه همسرتان بزنيد و درمي يابيد كه والدين فرزندانشان را دوست دارند و بچه ها والدينشان را.
منبع:
ترجمه بخشي از كتاب «افسانه ها به بچه هاي طلاق كمك مي كنند» به قلم «هردر اسپكتروم» تا آنها جدايي والدينشان را راحت تر بپذيرند.

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
سينما
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |