سهيلا نياكان
امروزه ديگر كافي نيست كه جامعه تنها يك هنرمند و فضايي براي عرضه آثار هنري داشته باشد، بلكه برنامه اي هدفمند و مديريتي مناسب نيز لازم است تا تمام آحاد مردم به درك همه جانبه اي از هنر و لذت هنري نائل شوند. بنابراين بحث مديريت هنري يكي از اركان مقوله رشد و گسترش هنر در ميان مردم است؛ مردمي كه به دنبال شكوفايي فرهنگي در زندگي و آينده شان هستند.دراين رابطه همشهري درصدد ترتيب سلسله گفت وگوهايي با هنرمندان و نظريه پردازان هنري كشور است تا شرايط بررسي موضوع از ابعاد مختلف را فراهم آورد. قبلاً در آغاز اين سلسله بحث ، گفت و گويي با دكتر آيت اللهي انجام شده بود.اين بار با غلامحسين نامي هنرمند و نقاش معاصر به گفت وگو نشسته ايم كه از نظرتان مي گذرد.
* سابقه مديريت هنري در عرصه هنر از چه زماني آغاز شده و به كجا بازمي گردد؟
- براساس يك تعريف ساده و به طور عام، مديريت يعني برنامه ريزي اصولي، صحيح و همه جانبه در راه پيشبرد يك جريان و هدف. اما وقتي كه صحبت از مديريت هنري در زمانه مدرن يعني صد ساله اخير به ميان مي آيد، بايد قدري بر روي آن مكث و تأمل شود. اصول متشكله مديريت هنري در اين قرن نسبت به قبل از آن تغيير كرده است. از زمان رنسانس، مديريت در بخش هنر وجود دارد. ولي مدرنيته كه براساس خردورزي و تفكر منطقي بناشد، مديريت خاص خودش را نيز همراه آورد و تدوين كرد. البته مدرنيته از آغاز صنعتي شدن اروپا يعني اواخر قرن پانزدهم و اوايل قرن شانزدهم بوجود آمده و با مدرنيزم فرق دارد. در واقع مدرنيزم مشخصه قرن بيستم است. حال ما داريم از اين دوران يعني اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم صحبت مي كنيم كه جريان هنر در آن به كلي با گذشته خود متفاوت مي شود. مديريت هنري در اين دوران همزمان با تدوين قوانين تجاري، دولت، دادگستري و تمام نهادهايي كه اساس جامعه مدني است، شكل مي گيرد و گسترش مي يابد. به همين دليل است كه مي بينيم غرب، در زمينه هنر و تعالي بخشيدن به جريانات هنري چقدر جلو مي رود و منسجم و قانونمند مي شود. به هر حال مديريت هنري در روزگار مدرن، بخشي از زيرساخت هاي هنر را خلق كرده همانطور اقتصاد هنر نيز بخش مهمي از ساختار هنري است. امروز ديگر مثل قرن شانزدهم نيست كه هنرمند دود چراغ بخورد و گرسنگي بكشد. امروزه هر اثري كه خلق مي شود، حتماً بايد به مسأله اقتصادي اش فكر شود و اين گونه مسائل در جريان مديريت هنري شكل مي گيرد.
حال اگر اين مسأله را در جامعه خودمان بررسي كنيم، مي بينيم كه ما در طول هفتاد سال تاريخ مدون نقاشي معاصرمان، به همان شكل ناقصي كه به غرب نگاه كرديم، تحت تأثير رويدادهاي غربي قرار گرفتيم. بنابراين امروز دچار مشكلات فراواني شده ايم كه مديريت هنري نيز جزيي از اين مسائل تأثير گرفته از هنر غرب است. به عبارتي همان گونه كه هنرمندان ما تكنيك هاي غربي را بدون نقد سازنده مورد توجه قرار دارند، مديريت هنري هم معنا پيدا نكرده است. ما همواره شاهد كمبود يك مديريت هنري صحيح بوده ايم. از هنرمندان هم انتظاري نيست كه بيايند و مديريت كنند. من معتقدم شخص هنرمند نبايد به كار مديريت هنري بپردازد مگر كساني كه واقعاً تجربه پيدا كرده باشند. اصولاً هنرمند بايد كار خلاقه خود را انجام دهد. به طور كلي در طول اين هفتاد سال تاريخ نقاشي معاصر جز در موارد بسيار جزيي كه شايد بهترين آن، همين هفت، هشت ساله اخير بوده، كمتر مديريتي را ديد ه ايم كه به طور منسجم عمل و برنامه ريزي كند و به نيازهاي مختلف هنرمندان توجه كرده باشد.
* با اين اوصاف چه مشخصه هايي را براي يك مدير هنري قائليد؟
- همانطور كه گفتم اصلاً ضرورتي ندارد كه مدير هنري يك هنرمند باشد. بسياري بر اين باورند كه اگر هنرمند، مديريت كند همه مسائل حل مي شوند؛ در حالي كه به هيچ وجه اين طور نيست. هنرمند داراي ويژگي ها و حساسيت هايي است و به جهان طوري مي نگرد كه مي خواهد اثري را خلق كند. او نمي تواند مدير مؤسسه هنري شود كه قرار است همه جانبه و به طور منصفانه مسائل هنري را اداره و برنامه ريزي كند. در نتيجه هنرمندان هيچ وقت در طول تاريخ مديران خوبي نبوده اند. به همين علت است كه مي بينيم در دنياي غرب موزه هاي بزرگ دنيا مدرسه اي دارند كه اصلاً مدير هنري تربيت مي كنند، به اين ترتيب مدير هنري بدون شك بايد اطلاعات كافي از آن چه انجام مي دهد داشته باشد. آگاهي به هنر و نيازهاي هنرمندان، آگاهي به جامعه شناسي و روانشناسي از اهم مواردي است كه يك مدير هنري بايد دارا باشد مديران هنري خوب دنيا كساني اند كه به اين نكات توجه مي كنند و در اين زمينه تجربه پيدا كرده اند. حال اگر اين معيارها را به عنوان پايه هاي اوليه مديريت هنري بدانيم، مي توان براساس آنها مسير هدفمندي را طي كرد.
همانطور كه پيش از اين اشاره كردم در ايران، تجربه درستي در اين زمينه وجود نداشته و قاعدتاً هم مدير هنري خوب تربيت نشده است؛ همان گونه كه نقد هنري نداريم و منتقد هنري تربيت نكرده ايم. در طول هفتاد سال تاريخ نقاشي ايران، فقط عده انگشت شماري نقدهايي نوشته اند. در حالي كه منتقدان هنري دنيا را ببينند كه چه زمينه ها و گذشته هايي دارند و با چه پيش زمينه هايي به خود اجازه مي دهند نقد هنري كنند. زماني هم كه نقد مي كنند، آنقدر موثر واقع مي شود كه منجر به ايجاد جرياني در هنر مي شود. شكي نيست كه تمامي اينها داراي آموزش اند. آموزش براي بوجود آوردن مدير هنري، منتقد هنري و گالري دار خوب از جمله موضوعات بااهميتي است كه در دنيا به آن پرداخته مي شود.
* در صحبت هايتان به نتايج ناموفق سپردن امور هنري به هنرمندان اشاره كرديد. از طرفي هنرمندان در سالهاي اخير در زمينه امور اجرايي تجربياتي داشته اند كه از جمله مي توان به برگزاري دو سالانه هاي نقاشي و مجسمه اشاره كرد، به نظر شما اين نمونه ها موفقيت آميز نبوده اند؟
- اتفاقاً به موارد خوبي اشاره كرديد. من از چگونگي برگزاري هر يك از اين دو سالانه ها كه نام برديد، آگاهي داشتم. موزه هنرهاي معاصر، مسئوليت تشكيل بي ينال ها را به انجمن ها سپرد و حق هم همين بود كه انجمن ها به دليل وظايفي كه بر عهده دارند بايد برنامه هاي هنري را خود پي بگيرند. ولي نتيجه عملاً چه بود؟ زماني كه انجمن نقاشان ششمين دوسالانه نقاشي را برگزار كرد، ديديم كه تمام برنامه ريزي هاي كار توسط موزه هنرهاي معاصر انجام شد، پرسنل با تجربه موزه به اجراي امور پرداخت. براين اساس، چون هنرمندان در اين زمينه تجربه اي نداشته اند، يك مركز دولتي مسئوليت برگزاري چنين برنامه هايي را به عهده داشت. البته مركز دولتي هم در بسياري موارد؛ فاقد برنامه ريزان و مديران اصولي بوده است و فقط يك روندي را پيش مي برده و در نهايت معلوم مي شده كه كار درست انجام شده يا غلط.
بهرحال من مخالف انجام كار به دست هنرمندان نيستم، اما مي گويم از ده بي ينالي كه انجمن نقاشان برگزار مي كند و هنرمندان امورش را به انجام مي رسانند، ممكن است، يازدهمين بي ينال به نتيجه مطلوب برسد. چون آن موقع ديگر تجربه كافي به دست آمده است. از آنجا كه من به عنوان يكي از دست اندركاران تشكيل انجمن نقاشان بوده ام، با شناختي كه از برخي دوستان هنرمند داشته ام، احساس كردم چقدر از واقعيت ها دور هستند، در برج عاج خود نشسته اند و با تصورات خود زندگي مي كنند. اينها خلاف يك مديريت درست است. يعني اگر قرار باشد يك مدير هنري به احساسات و ذهنيات شخصي اش بال و پر دهد، عواقب ناگواري پيش خواهد آمد. جار و جنجال هايي هم كه مي بينيد هميشه در برنامه هاي هنري پيش مي آيد، به دليل برخوردهاي احساسي است. نظرات مدير در آنجا كه شخصي شود، هرگز نبايد به منصه ظهور برسد. مشاوره به همين دليل در مديريت انجام مي شود، مثال ساده اش مديريت آقاي سميع آذر مدير سابق موزه هنرهاي معاصر و مركز هنرهاي تجسمي است كه شاهد بوديم در جاهايي كه به عنوان يك مدير مي خواست عاشقانه عملي انجام دهد، جلسات بسياري با تعداد كثيري از هنرمندان برگزار مي كرد و نظريات همه را جويا مي شد و در صورت مثبت بودن نتيجه، همان را اجرا مي كرد. من فكر مي كنم هنرمندان از جهاتي مي توانند كمك بسياري به مدير هنري كنند، اما مديريت كاري بسيار دشوار است.
|
|
هنرمند داراي ويژگي ها و حساسيت هايي است و به جهان طوري مي نگرد كه مي خواهد اثري را خلق كند. او نمي تواند مدير مؤسسه هنري شود كه قرار است همه جانبه و به طور منصفانه مسائل هنري را اداره و برنامه ريزي كند
نظرات مدير در آنجا كه شخصي شود، هرگز نبايد به منصه ظهور برسد. مشاوره به همين دليل در مديريت انجام مي شود من فكر مي كنم هنرمندان از جهاتي مي توانند كمك بسياري به مديران هنري كنند، اما مديريت كاري بسيار دشوار است
* فكر مي كنيد مديران هنري ما طي سالهاي اخير چقدر قادر به فراهم كردن زمينه هاي بروز خلاقيت در هنرمندان بوده اند؟
- در سالهاي اوليه پس از انقلاب به دليل ضرورت جابجايي در مديريت كشور، طبيعي بود كه همه چيز به هم ريخته باشد و انتظاري هم وجود نداشت كه مديريت هنري سامان يافته اي را شاهد باشيم. اما پس از مدتي موزه هنرهاي معاصر به خود آمد و شروع به كار كرد. به اين دليل به موزه هنرهاي معاصر اشاره مي كنم كه در تاريخ نقاشي بعد از انقلاب، جايگاه مهمي به لحاظ انجام فعاليتهاي عمده هنري و شناخت هنرمندان دارد. طي اين سالها بي ينال ها و نمايشگاههايي برگزار شد كه معناي واقعي خود را نداشت. در اين بي ينال ها حتي تا سومين و چهارمين دوره، هر كار بي ارزشي به نام اثر هنري جوايز بزرگ مي گرفت كه اثرات سوء بسياري داشت. چون يك جوان وقتي كاري را مي بيند كه جايزه به آن تعلق گرفته، همان را معيار كارش قرار مي دهد و ما بد آموزي هاي بسياري بابت اينگونه جوايز در بي ينال هاي اوليه داشتيم. بتدريج كه پيش رفتيم، دوران ديگري براي هنر و هنرمندان آغاز شد؛ از سال ۱۳۷۶ به بعد يعني دوران رياست جمهوري آقاي خاتمي، توجه به تشكيل انجمن ها و نهادهاي هنري (چيزي كه همواره آرزوي همه هنرمندان بود) مي شود. در اين مدت هنرمندان و بخصوص هنرمندان جوان رشد چشمگيري در كار خود داشتند. به گونه اي كه دانشكده هاي هنري فارغ التحصيلان بسياري تحويل جامعه دادند، بحث هنر داغ شد و برنامه ريزي هاي مركز هنرهاي تجسمي وزارت ارشاد و موزه هنرهاي معاصر تهران در جهت معرفي هنر ايران به جهان و بالعكس منسجم و جدي شد. به اين ترتيب زمينه هاي گفت وگو، بده بستان هنري بين داخل و خارج از كشور تا حدي بسيار فراهم آمد. در واقع ما در طول هفتاد سال تاريخ نقاشي معاصرمان، يك دوره درخشان در برنامه ريزي و مديريت هنري داريم كه آن نيز همين هفت، هشت ساله اخير است. نتيجه اين است كه اكنون شاهد ايجاد يك جريان اساسي در هنر تصويري كشور هستيم و اكثر هنرمندان با استعداد ما آثارشان در گالري هاي بزرگ دنيا خريد و فروش مي شوند، به نمايش درمي آيند و جايزه مي گيرند. همه اينها نتايج يك مديريت درست است. در حالي كه قبل از اين دوران من شخصا يكي از معترضين به جريان فعاليتهاي موزه هنرهاي معاصر بودم.
چرا كه در بي ينال هاي بين المللي، بي ارزش ترين آثار افرادي كه نبايد نام هنرمند بر آنها گذاشت، به نمايش درمي آمد. به همين علت هنر ايران اصلا ديده نمي شد و بحثي را بوجود نمي آورد. ببينيد تفاوت مديريت در اينجا معلوم مي شود. البته ايرادهايي هم به دوران هشت ساله اخير وارد است و مي توانست خيلي بهتر از اين باشد ولي اجراي برنامه هاي هنري صحيح، نياز به بودجه هاي مناسب خودش دارد كه هرگز بودجه كافي در اختيار مركز هنرهاي تجسمي و موزه هنرهاي معاصر قرار نگرفته بود. بنابراين بودجه برگزاري يك نمايشگاه خوب در خارج از كشور و نيز برپايي يك نمايشگاه خوب هنرمندان جهاني در داخل، با هزاران زحمت و به دشواري فراهم مي شد. بهرحال اختصاص نيافتن چنين بودجه هايي، چوبي بود كه لاي چرخ روند تكامل جامعه هنري قرار مي گرفت. با اين اوصاف، مي بينيم كه اين تنها دوران درخشان هنرهاي تجسمي است.
* به نظر شما مدير هنري براي چه كسي كار مي كند؛ دولت، مردم، مجلس يا هنرمند؟
- اين سؤال سختي است. آيا اين امكان وجود دارد كه يك مدير هنري فقط به هنرمند فكر كند و به دولت اصلاً فكر نكند؟ حيات مدير به لحاظ بودجه در دست دولت است. پس نمي تواند براي هنرمندان به طور خاص قدم بردارد، چون به هر حال به عنوان يك مدير دولتي، نظرات حكومتي را نيز بايد در نظر بگيرد. در واقع اينجاست كه اشكال به وجود مي آيد. به اين معنا كه هنرمندان فقط به خودشان فكر مي كنند و انتظار دارند مدير هنري به شكلي همه جانبه براي آنها كار كند. دولت هم از طرفي وقتي مديرش را برمي گزيند، از وي انتظار دارد تا ضمن رسيدگي به امور و خواسته هاي هنرمندان به عنوان بخشي از وظايف دولت، در چارچوب هاي تعيين شده انجام وظيفه نمايد.
پس در اين ميان مي بينيم كه يك مغايرت وجود دارد. حال ما مي گوييم مدير هنري خوب كسي است كه در شرايط جهان سومي ما بتواند حد تعادل را حفظ كند. من فكر مي كنم دولت هيچ گاه در مقابل هنرمند قرار نگرفته و وظيفه دارد به برنامه ريزي هاي مدير هنري در راستاي آماده كردن بستر شكوفايي هنر و استعدادهاي هنري كمك كند. در هر صورت، مدير هنري هيچ راهي ندارد به جز اينكه از همياري دولت درجهت رفاه هنرمندان و تعالي فرهنگ كشور استفاده كند.
* هنرمندان از مدير هنري چه انتظاراتي مي توانند داشته باشند؟
- هنرمندان افراد بسيار قانعي هستند. فقط بايد فضاي آزاد فكر كردن و خلق كردن به آنها داد؛ چرا كه هنر در اين صورت به شكوفايي مي رسد. هنرمند به حداقل رفاه رضايت مي دهد و كارش را مي كند. اين چيزي است كه همواره در طول تاريخ اتفاق افتاده است. جامعه اي كه هنرمند آزادانه در آن امكان بروز ذهنيات خود را نداشته باشد، دچار مشكل مي شود و اين مشكلات به صورت اعتراض درمي آيد. مديران هنري بايد به اين نكته توجه بسياري داشته باشند. البته من فكر مي كنم كسي جلوي اين آزادي را نگرفته و فقط بايد به اين جريان كمك شود. در شرايطي كه هنرمند با مشكلات فراوان مالي و اقتصادي روبه رو باشد، اصل خلاقيت هنري زير سؤال مي رود. بايد دغدغه معيشت را از هنرمند گرفت. سپس ايجاد امكانات به منظور دسترسي به جهان براي هنرمند است. اميدوارم جريان فعلي كه درحوزه هنرهاي تجسمي به راه افتاده ادامه يابد و اگر قرار باشد به هر دليلي متوقف شود، قابل پذيرش نخواهد بود؛ چرا كه توقف آن ضربه هاي بسيار سنگيني به جامعه هنري كشور وارد خواهد آورد. البته من شك دارم كسي متوجه اين قضيه نباشد و مديران فعلي نيز متوجه اين جريان و سيل خروشاني كه در هنر به راه افتاده، هستند.
تاريخ به ما مي گويد كه مديران هنري در تغيير سليقه و نگاه جامعه به هنر تأثيرات بسيار والايي داشته اند. يك مدير هنري آگاه به مسائل جامعه شناسي و روان شناسي كه هنر را نيز به خوبي مي شناسد، دقيقاً ارزيابي مي كند با چه نوع برنامه ريزي و فعاليتي چه نوع تأثيري در جامعه مي توان گذاشت
* همان طور كه گفتيد هنرمند براي بروز خلاقيت هايش نياز به فضاي امن ذهني دارد. به نظر شما تغيير مديريت ها يعني موضوعي كه همواره در تاريخ كشور ما وجود داشته، در كار هنرمندان چه اثراتي برجاي مي گذارد؟
- به هر حال واكنش هاي اين قضيه، واكنش هاي عميقي است كه در خلاقيت هاي هنري ديده خواهد شد؛ چرا كه اصلاً مقدار زيادي از كار خلاقيت هنر، بيان واقعيت هاي اجتماعي است و در هر شكل و اثر هنري، اين واقعيت ها منعكس مي شود. چنانچه تغيير مديريت ها، زاويه بسيار شديدي داشته و موجب تغييرات كلي شود، طبيعتاً بر روي خلاقيت هنري هنرمندان اثر مي گذارد. در طول تاريخ هم مي بينيم آنجا كه طي يك جريان، فشارها و نابساماني هاي روحي و اجتماعي به وجود مي آيد و هنرمند نمي تواند حرفش را صريح بگويد، به سمبل ها و نمادها پناه آورده است. من فكر مي كنم هنرمند در هر حال كار خودش را انجام مي دهد و اتفاقاً در ميان فشارهايي كه به او وارد مي شود، خلاقيتش اوج مي گيرد. البته نتيجه چنين روندي ممكن است اين باشد كه هنرمند از فعاليت هاي آزادانه اش دور بيفتد.
در اين صورت، جامعه نيز متضرر خواهد شد. من در هشت سال اخير آدم هايي را مي ديدم براي بازديد از نمايشگاه هايي چون كانسپچوال و آثار كاملاً مدرن به موزه هنرهاي معاصر تهران مي آمدند كه شايد در عمرشان به طرف يك گالري هم نرفته بودند. بنابراين، جامعه نيازمند هنرمندان و بيان هنري آنهاست. اگر قرار باشد هنرمند تحت تأثير اين گونه تغييرات در لاك خود فرو رود و جريان فعال هنر به ركود كشيده شود، اين خبر بسيار ناگواري خواهد بود. هنر، خاصيتي دارد كه خود را مانند نور خورشيد مي پراكند و به هر حال نمي توان جلوي اين نور خورشيد را گرفت. هنرمند، در هر شرايطي خلق مي كند و هنر خود را مي پراكند، حال اگر به او اجازه دهيم به راحتي اين كار را انجام دهد، به نفع جامعه است.
* به طور كلي يك مدير هنري چگونه مي تواند طرز تلقي جامعه را نسبت به هنر تغيير دهد و آيا اصلاً لازم است كه او چنين كاري را انجام دهد؟
- تاريخ به ما مي گويد كه مديران هنري در تغيير سليقه و نگاه جامعه به هنر تأثيرات بسيار والايي داشته اند.
يك مدير هنري آگاه به مسائل جامعه شناسي و روان شناسي كه هنر را نيز به خوبي مي شناسد، دقيقاً ارزيابي مي كند با چه نوع برنامه ريزي و فعاليتي، چه نوع تأثيري در جامعه مي گذارد. اگر شما به نمايشگاه هاي بزرگ هنري در كشورهاي اروپايي و آمريكايي نگاه كنيد، مي بينيد برنامه اي مثلاً دوماهه بوده ولي شش ماه تمديد شده است و تا آخرين لحظه برگزاري، صف هاي طويل براي بازديد از آن تشكيل مي شود. چنين چيزي معنايش اين است كه مديران هنري در تغيير نگاه مردم به جهان و به طور كلي در تغيير ذائقه هنري مردم نقش بسيار تعيين كننده اي دارند و البته در كنار آنها منتقدين هنر نيز حضور دارند و به اين جريان كمك مي كنند. من پيشنهاد مي كنم روزي همين موزه هنرهاي معاصر تهران و حتي مكان هاي ديگري در شهر همت كنند تا مديريت هنري را به بحث بگذارند و درباره آن سخنراني و صحبت كنند. به هر حال بحثي را كه شما با عنوان مديريت هنري آغاز كرده ايد، مي تواند سرآغاز چنين فعاليت هايي نيز باشد و تداوم يابد.