دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴
گفت وگو با غلامحسين نامي
اهميت مدير هنري
003261.jpg
سهيلا نياكان
امروزه ديگر كافي نيست كه جامعه تنها يك هنرمند و فضايي براي عرضه آثار هنري داشته باشد، بلكه برنامه اي هدفمند و مديريتي مناسب نيز لازم است تا تمام آحاد مردم به درك همه جانبه اي از هنر و لذت هنري نائل شوند. بنابراين بحث مديريت هنري يكي از اركان مقوله رشد و گسترش هنر در ميان مردم است؛ مردمي كه به دنبال شكوفايي فرهنگي در زندگي و آينده شان هستند.دراين رابطه همشهري درصدد ترتيب سلسله گفت وگوهايي با هنرمندان و نظريه پردازان هنري كشور است تا شرايط بررسي موضوع از ابعاد مختلف را فراهم آورد. قبلاً در آغاز اين سلسله بحث ، گفت و گويي با دكتر آيت اللهي انجام شده بود.اين بار با غلامحسين نامي هنرمند و نقاش معاصر به گفت  وگو نشسته ايم كه از نظرتان مي گذرد.
* سابقه مديريت هنري در عرصه هنر از چه زماني آغاز شده و به كجا بازمي گردد؟
- براساس يك تعريف ساده و به طور عام، مديريت يعني برنامه ريزي اصولي، صحيح و همه جانبه در راه پيشبرد يك جريان و هدف. اما وقتي كه صحبت از مديريت هنري در زمانه مدرن يعني صد ساله اخير به ميان مي آيد، بايد قدري بر روي آن مكث و تأمل شود. اصول متشكله مديريت هنري در اين قرن نسبت به قبل از آن تغيير كرده است. از زمان رنسانس، مديريت در بخش هنر وجود دارد. ولي مدرنيته كه براساس خردورزي و تفكر منطقي بناشد، مديريت خاص خودش را نيز همراه آورد و تدوين كرد. البته مدرنيته از آغاز صنعتي شدن اروپا يعني اواخر قرن پانزدهم و اوايل قرن شانزدهم بوجود آمده و با مدرنيزم فرق دارد. در واقع مدرنيزم مشخصه قرن بيستم است. حال ما داريم از اين دوران يعني اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم صحبت مي كنيم كه جريان هنر در آن به كلي با گذشته خود متفاوت مي شود. مديريت هنري در اين دوران همزمان با تدوين قوانين تجاري، دولت، دادگستري و تمام نهادهايي كه اساس جامعه مدني است، شكل مي گيرد و گسترش مي يابد. به همين دليل است كه مي بينيم غرب، در زمينه  هنر و تعالي بخشيدن به جريانات هنري چقدر جلو مي رود و منسجم و قانونمند مي شود. به هر حال مديريت هنري در روزگار مدرن، بخشي از زيرساخت هاي هنر را خلق كرده همانطور اقتصاد هنر نيز بخش مهمي از ساختار هنري است. امروز ديگر مثل قرن شانزدهم نيست كه هنرمند دود چراغ بخورد و گرسنگي بكشد. امروزه هر اثري كه خلق مي شود، حتماً  بايد به مسأله اقتصادي اش فكر شود و اين گونه مسائل در جريان مديريت هنري شكل مي گيرد.
حال اگر اين مسأله را در جامعه خودمان بررسي كنيم، مي بينيم كه ما در طول هفتاد سال تاريخ مدون نقاشي معاصرمان، به همان شكل ناقصي كه به غرب نگاه كرديم، تحت تأثير رويدادهاي غربي قرار گرفتيم. بنابراين امروز دچار مشكلات فراواني شده ايم كه مديريت هنري نيز جزيي از اين مسائل تأثير گرفته از هنر غرب است. به عبارتي همان گونه كه هنرمندان ما تكنيك هاي غربي را بدون نقد سازنده مورد توجه قرار دارند،  مديريت هنري هم معنا پيدا نكرده است. ما همواره شاهد كمبود يك مديريت هنري صحيح بوده ايم. از هنرمندان هم انتظاري نيست كه بيايند و مديريت كنند. من معتقدم شخص هنرمند نبايد به كار مديريت هنري بپردازد مگر كساني كه واقعاً  تجربه پيدا كرده باشند. اصولاً  هنرمند بايد كار خلاقه خود را انجام دهد. به طور كلي در طول اين هفتاد سال تاريخ نقاشي معاصر جز در موارد بسيار جزيي كه شايد بهترين آن، همين هفت، هشت ساله اخير بوده، كمتر مديريتي را ديد ه ايم كه به طور منسجم عمل و برنامه ريزي كند و به نيازهاي مختلف هنرمندان توجه كرده باشد.
* با اين اوصاف چه مشخصه هايي را براي يك مدير هنري قائليد؟
- همانطور كه گفتم اصلاً  ضرورتي ندارد كه مدير هنري يك هنرمند باشد. بسياري بر اين باورند كه اگر هنرمند، مديريت كند همه مسائل حل مي شوند؛ در حالي كه به هيچ وجه اين طور نيست. هنرمند داراي ويژگي ها و حساسيت هايي است و به جهان طوري مي نگرد كه مي خواهد اثري را خلق كند. او نمي تواند مدير مؤسسه هنري شود كه قرار است همه جانبه و به طور منصفانه مسائل هنري را اداره و برنامه ريزي كند. در نتيجه هنرمندان هيچ وقت در طول تاريخ مديران خوبي نبوده اند. به همين علت است كه مي بينيم در دنياي غرب موزه هاي بزرگ دنيا مدرسه اي دارند كه اصلاً  مدير هنري تربيت مي كنند، به اين ترتيب مدير هنري بدون شك بايد اطلاعات كافي از آن چه انجام مي دهد داشته باشد. آگاهي به هنر و نيازهاي هنرمندان، آگاهي به جامعه شناسي و روانشناسي از اهم مواردي است كه يك مدير هنري بايد دارا باشد مديران هنري خوب دنيا كساني اند كه به اين نكات توجه مي كنند و در اين زمينه تجربه پيدا كرده اند. حال اگر اين معيارها را به عنوان پايه هاي اوليه مديريت هنري بدانيم، مي توان براساس آنها مسير هدفمندي را طي كرد.
همانطور كه پيش از اين اشاره كردم در ايران، تجربه درستي در اين زمينه وجود نداشته و قاعدتاً  هم مدير هنري خوب تربيت نشده است؛ همان گونه كه نقد هنري نداريم و منتقد هنري تربيت نكرده ايم. در طول هفتاد سال تاريخ نقاشي ايران، فقط عده انگشت شماري نقدهايي نوشته اند. در حالي كه منتقدان هنري دنيا را ببينند كه چه زمينه ها و گذشته هايي دارند و با چه پيش زمينه هايي به خود اجازه مي دهند نقد هنري كنند. زماني هم كه نقد مي كنند، آنقدر موثر واقع مي شود كه منجر به ايجاد جرياني در هنر مي شود. شكي نيست كه تمامي اينها داراي آموزش اند. آموزش براي بوجود آوردن مدير هنري، منتقد هنري و گالري دار خوب از جمله موضوعات بااهميتي است كه در دنيا به آن پرداخته مي شود.
* در صحبت هايتان به نتايج ناموفق سپردن امور هنري به هنرمندان اشاره كرديد. از طرفي هنرمندان در سالهاي اخير در زمينه امور اجرايي تجربياتي داشته اند كه از جمله مي توان به برگزاري دو سالانه هاي نقاشي و مجسمه  اشاره كرد، به نظر شما اين نمونه ها موفقيت آميز نبوده اند؟
- اتفاقاً به موارد خوبي اشاره كرديد. من از چگونگي برگزاري هر يك از اين دو سالانه ها كه نام برديد، آگاهي داشتم. موزه هنرهاي معاصر، مسئوليت  تشكيل بي ينال ها را به انجمن ها سپرد و حق هم همين بود كه انجمن ها به دليل وظايفي كه بر عهده دارند بايد برنامه هاي هنري را خود پي بگيرند. ولي نتيجه عملاً  چه بود؟ زماني كه انجمن نقاشان ششمين دوسالانه نقاشي را برگزار كرد، ديديم كه تمام برنامه ريزي هاي كار توسط موزه هنرهاي معاصر انجام شد، پرسنل با تجربه موزه به اجراي امور پرداخت. براين اساس، چون هنرمندان در اين زمينه تجربه اي نداشته اند، يك مركز دولتي مسئوليت برگزاري چنين برنامه هايي را به عهده داشت. البته مركز دولتي هم در بسياري موارد؛ فاقد برنامه ريزان و مديران اصولي بوده است و فقط يك روندي را پيش مي برده و در نهايت معلوم مي شده كه كار درست انجام شده يا غلط.
بهرحال من مخالف انجام كار به دست هنرمندان نيستم، اما مي گويم از ده بي ينالي كه انجمن نقاشان برگزار مي كند و هنرمندان امورش را به انجام مي رسانند، ممكن است، يازدهمين بي ينال به نتيجه مطلوب برسد. چون آن موقع ديگر تجربه كافي به دست آمده است. از آنجا كه من به عنوان يكي از دست اندركاران تشكيل انجمن نقاشان بوده ام، با شناختي كه از برخي دوستان هنرمند داشته ام، احساس كردم چقدر از واقعيت ها دور هستند، در برج عاج خود نشسته اند و با تصورات خود زندگي مي كنند. اينها خلاف يك مديريت درست است. يعني اگر قرار باشد يك مدير هنري به احساسات و ذهنيات شخصي اش بال و پر دهد، عواقب ناگواري پيش خواهد آمد. جار و جنجال هايي هم كه مي بينيد هميشه در برنامه هاي هنري پيش مي آيد، به دليل برخوردهاي احساسي است. نظرات مدير در آنجا كه شخصي شود، هرگز نبايد به منصه ظهور برسد. مشاوره به همين دليل در مديريت انجام مي شود، مثال ساده اش مديريت آقاي سميع آذر مدير سابق موزه هنرهاي معاصر و مركز هنرهاي تجسمي است كه شاهد بوديم در جاهايي كه به عنوان يك مدير مي خواست عاشقانه عملي انجام دهد، جلسات بسياري با تعداد كثيري از هنرمندان برگزار مي كرد و نظريات همه را جويا مي شد و در صورت مثبت بودن نتيجه، همان را اجرا مي كرد. من فكر مي كنم هنرمندان از جهاتي مي توانند كمك بسياري به مدير هنري كنند، اما مديريت كاري بسيار دشوار است.
003252.jpg
هنرمند داراي ويژگي ها و حساسيت هايي است و به جهان طوري مي نگرد كه مي خواهد اثري را خلق كند. او نمي تواند مدير مؤسسه هنري شود كه قرار است همه جانبه و به طور منصفانه مسائل هنري را اداره و برنامه ريزي كند
نظرات مدير در آنجا كه شخصي شود، هرگز نبايد به منصه ظهور برسد. مشاوره به همين دليل در مديريت انجام مي شود من فكر مي كنم هنرمندان از جهاتي مي توانند كمك بسياري به مديران هنري كنند، اما مديريت كاري بسيار دشوار است

* فكر مي كنيد مديران هنري ما طي سالهاي اخير چقدر قادر به فراهم كردن زمينه هاي بروز خلاقيت در هنرمندان بوده اند؟
- در سالهاي اوليه پس از انقلاب به دليل ضرورت جابجايي در مديريت كشور، طبيعي بود كه همه چيز به هم ريخته باشد و انتظاري هم وجود نداشت كه مديريت هنري سامان يافته اي را شاهد باشيم. اما پس از مدتي موزه هنرهاي معاصر به خود آمد و شروع به كار كرد. به اين دليل به موزه هنرهاي معاصر اشاره مي كنم كه در تاريخ نقاشي بعد از انقلاب، جايگاه مهمي به لحاظ انجام فعاليتهاي عمده هنري و شناخت هنرمندان دارد. طي اين سالها بي ينال ها و نمايشگاههايي برگزار شد كه معناي واقعي خود را نداشت. در اين بي ينال ها حتي تا سومين و چهارمين دوره، هر كار بي ارزشي به نام اثر هنري جوايز بزرگ مي گرفت كه اثرات سوء بسياري داشت. چون يك جوان وقتي كاري را مي بيند كه جايزه به آن تعلق گرفته، همان را معيار كارش قرار مي دهد و ما بد آموزي هاي بسياري بابت اينگونه جوايز در بي ينال هاي اوليه داشتيم. بتدريج كه پيش رفتيم، دوران ديگري براي هنر و هنرمندان آغاز شد؛ از سال ۱۳۷۶ به بعد يعني دوران رياست جمهوري آقاي خاتمي، توجه به تشكيل انجمن ها و نهادهاي هنري (چيزي كه همواره آرزوي همه هنرمندان بود) مي شود. در اين مدت هنرمندان و بخصوص هنرمندان جوان رشد چشمگيري در كار خود داشتند. به گونه اي كه دانشكده هاي هنري فارغ التحصيلان بسياري تحويل جامعه دادند، بحث هنر داغ شد و برنامه ريزي هاي مركز هنرهاي تجسمي وزارت ارشاد و موزه  هنرهاي معاصر تهران در جهت معرفي هنر ايران به جهان و بالعكس منسجم و جدي شد. به اين ترتيب زمينه هاي گفت وگو، بده بستان هنري بين داخل و خارج از كشور تا حدي بسيار فراهم آمد. در واقع ما در طول هفتاد سال تاريخ نقاشي معاصرمان، يك دوره درخشان در برنامه ريزي و مديريت هنري داريم كه آن نيز همين هفت، هشت ساله اخير است. نتيجه اين است كه اكنون شاهد ايجاد يك جريان اساسي در هنر تصويري كشور هستيم و اكثر هنرمندان با استعداد ما آثارشان در گالري هاي بزرگ دنيا خريد و فروش مي شوند، به نمايش درمي آيند و جايزه مي گيرند. همه اينها نتايج يك مديريت درست است. در حالي كه قبل از اين دوران من شخصا يكي از معترضين به جريان فعاليتهاي موزه هنرهاي معاصر بودم.
چرا كه در بي ينال هاي بين المللي، بي ارزش ترين آثار افرادي كه نبايد نام هنرمند بر آنها گذاشت، به نمايش درمي آمد. به همين علت هنر ايران اصلا ديده نمي شد و بحثي را بوجود نمي آورد. ببينيد تفاوت مديريت در اينجا معلوم مي شود. البته ايرادهايي هم به دوران هشت ساله اخير وارد است و مي توانست خيلي بهتر از اين باشد ولي اجراي برنامه هاي هنري صحيح، نياز به بودجه هاي مناسب خودش دارد كه هرگز بودجه كافي در اختيار مركز هنرهاي تجسمي و موزه هنرهاي معاصر قرار نگرفته بود. بنابراين بودجه برگزاري يك نمايشگاه خوب در خارج از كشور و نيز برپايي يك نمايشگاه خوب هنرمندان جهاني در داخل، با هزاران زحمت و به دشواري فراهم مي شد. بهرحال اختصاص نيافتن چنين بودجه هايي، چوبي بود كه لاي چرخ روند تكامل جامعه هنري قرار مي گرفت. با اين اوصاف، مي بينيم كه اين تنها دوران درخشان هنرهاي تجسمي است.
* به نظر شما مدير هنري براي چه كسي كار مي كند؛ دولت، مردم، مجلس يا هنرمند؟
- اين سؤال سختي است. آيا اين امكان وجود دارد كه يك مدير هنري فقط به هنرمند فكر كند و به دولت اصلاً فكر نكند؟ حيات مدير به لحاظ بودجه در دست دولت است. پس نمي تواند براي هنرمندان به طور خاص قدم بردارد، چون به  هر حال به عنوان يك مدير دولتي،  نظرات حكومتي را نيز بايد در نظر بگيرد. در واقع اينجاست كه اشكال به وجود مي آيد. به اين معنا كه هنرمندان فقط به خودشان فكر مي كنند و انتظار دارند مدير هنري به شكلي همه جانبه براي آنها كار كند. دولت هم از طرفي وقتي مديرش را برمي گزيند، از وي انتظار دارد تا ضمن رسيدگي به امور و خواسته هاي هنرمندان به عنوان بخشي از وظايف دولت، در چارچوب هاي تعيين شده انجام وظيفه نمايد.
پس در اين ميان مي بينيم كه يك مغايرت وجود دارد. حال ما مي گوييم مدير هنري خوب كسي است كه در شرايط جهان سومي ما بتواند حد تعادل را حفظ كند. من فكر مي كنم دولت هيچ گاه در مقابل هنرمند قرار نگرفته و وظيفه دارد به برنامه ريزي هاي مدير هنري در راستاي آماده كردن بستر شكوفايي هنر و استعدادهاي هنري كمك كند. در هر صورت، مدير هنري هيچ راهي ندارد به جز اينكه از همياري دولت درجهت رفاه هنرمندان و تعالي فرهنگ كشور استفاده كند.
* هنرمندان از مدير هنري چه انتظاراتي مي توانند داشته باشند؟
- هنرمندان افراد بسيار قانعي  هستند. فقط بايد فضاي آزاد فكر كردن و خلق كردن به آنها داد؛ چرا كه هنر در اين صورت به شكوفايي مي رسد. هنرمند به حداقل رفاه رضايت مي دهد و كارش را مي كند. اين چيزي است كه همواره در طول تاريخ اتفاق افتاده است. جامعه اي كه هنرمند آزادانه در آن امكان بروز ذهنيات خود را نداشته باشد، دچار مشكل مي شود و اين مشكلات به صورت اعتراض درمي آيد. مديران هنري بايد به اين نكته توجه بسياري داشته باشند. البته من فكر مي كنم كسي جلوي اين آزادي را نگرفته و فقط بايد به اين جريان كمك شود. در شرايطي كه هنرمند با مشكلات فراوان مالي و اقتصادي روبه رو باشد، اصل خلاقيت هنري زير سؤال مي رود. بايد دغدغه معيشت را از هنرمند گرفت. سپس ايجاد امكانات به منظور دسترسي به جهان براي هنرمند است. اميدوارم جريان فعلي كه درحوزه هنرهاي تجسمي به راه افتاده ادامه يابد و اگر قرار باشد به هر دليلي متوقف شود، قابل پذيرش نخواهد بود؛ چرا كه توقف آن ضربه هاي بسيار سنگيني به جامعه هنري كشور وارد خواهد آورد. البته من شك دارم كسي متوجه اين قضيه نباشد و مديران فعلي نيز متوجه اين جريان و سيل خروشاني كه در هنر به راه افتاده،  هستند.
تاريخ به ما مي گويد كه مديران هنري در تغيير سليقه و نگاه جامعه به هنر تأثيرات بسيار والايي داشته اند. يك مدير هنري آگاه به مسائل جامعه شناسي و روان شناسي كه هنر را نيز به خوبي مي شناسد، دقيقاً ارزيابي مي كند با چه نوع برنامه ريزي و فعاليتي چه نوع تأثيري در جامعه مي توان گذاشت
* همان طور كه گفتيد هنرمند براي بروز خلاقيت هايش نياز به فضاي امن ذهني دارد. به نظر شما تغيير مديريت ها يعني موضوعي كه همواره در تاريخ كشور ما وجود داشته،  در كار هنرمندان چه اثراتي برجاي مي گذارد؟
- به هر حال واكنش هاي اين قضيه، واكنش هاي عميقي است كه در خلاقيت هاي هنري ديده خواهد شد؛ چرا كه اصلاً مقدار زيادي از كار خلاقيت هنر، بيان واقعيت هاي اجتماعي است و در هر شكل و اثر هنري، اين واقعيت ها منعكس مي شود. چنانچه تغيير مديريت ها، زاويه بسيار شديدي داشته و موجب تغييرات كلي شود، طبيعتاً بر روي خلاقيت هنري هنرمندان اثر مي گذارد. در طول تاريخ هم مي بينيم آنجا كه طي يك جريان، فشارها و نابساماني هاي روحي و اجتماعي به وجود مي آيد و هنرمند نمي تواند حرفش را صريح بگويد، به سمبل ها و نمادها پناه آورده است. من فكر مي كنم هنرمند در هر حال كار خودش را انجام مي دهد و اتفاقاً در ميان فشارهايي كه به او وارد مي شود،  خلاقيتش اوج مي گيرد. البته نتيجه چنين روندي ممكن است اين باشد كه هنرمند از فعاليت هاي آزادانه اش دور بيفتد.
در اين صورت، جامعه نيز متضرر خواهد شد. من در هشت سال اخير آدم هايي را مي ديدم براي بازديد از نمايشگاه هايي چون كانسپچوال و آثار كاملاً مدرن به موزه هنرهاي معاصر تهران مي آمدند كه شايد در عمرشان به طرف يك گالري هم نرفته بودند. بنابراين، جامعه نيازمند هنرمندان و بيان هنري آنهاست. اگر قرار باشد هنرمند تحت تأثير اين گونه تغييرات در لاك خود فرو رود و جريان فعال هنر به ركود كشيده شود، اين خبر بسيار ناگواري خواهد بود. هنر، خاصيتي دارد كه خود را مانند نور خورشيد مي پراكند و به هر حال نمي توان جلوي اين نور خورشيد را گرفت. هنرمند، در هر شرايطي خلق مي كند و هنر خود را مي پراكند، حال اگر به او اجازه دهيم به راحتي اين كار را انجام دهد، به نفع جامعه است.
* به طور كلي يك مدير هنري چگونه مي تواند طرز تلقي جامعه را نسبت به هنر تغيير دهد و آيا اصلاً لازم است كه او چنين كاري را انجام دهد؟
- تاريخ به ما مي گويد كه مديران هنري در تغيير سليقه و نگاه جامعه به هنر تأثيرات بسيار والايي داشته اند.
يك مدير هنري آگاه به مسائل جامعه شناسي و روان شناسي كه هنر را نيز به خوبي مي شناسد، دقيقاً ارزيابي مي كند با چه نوع برنامه ريزي و فعاليتي، چه نوع تأثيري در جامعه مي گذارد. اگر شما به نمايشگاه هاي بزرگ هنري در كشورهاي اروپايي و آمريكايي نگاه كنيد، مي بينيد برنامه اي مثلاً دوماهه بوده ولي شش ماه تمديد شده است و تا آخرين لحظه برگزاري، صف هاي طويل براي بازديد از آن تشكيل مي شود. چنين چيزي معنايش اين است كه مديران هنري در تغيير نگاه مردم به جهان و به طور كلي در تغيير ذائقه هنري مردم نقش بسيار تعيين كننده اي دارند و البته در كنار آنها منتقدين هنر نيز حضور دارند و به اين جريان كمك مي كنند. من پيشنهاد مي كنم روزي همين موزه هنرهاي معاصر تهران و حتي مكان هاي ديگري در شهر همت كنند تا مديريت هنري را به بحث بگذارند و درباره آن سخنراني و صحبت كنند. به هر حال بحثي را كه شما با عنوان مديريت هنري آغاز كرده ايد، مي تواند سرآغاز چنين فعاليت هايي نيز باشد و تداوم يابد.

نگاه امروز
مديريت ابتكار
قاعدتاً مدير را با دو ويژگي اصلي مي شناسند. اول هدف و دوم برنامه، همچنين مدير دو ابزار اصلي در اختيار دارد؛ رهبري و روش اجرايي، و نيز مدير با دو گروه انساني درگير است، نخست كساني كه براي مدير كار مي كنند و بعد از آن، كساني كه مدير و همكارانش براي آنها فعاليت مي كنند. اما مدير هنري يك ويژگي مهم ديگري نيز دارد اين كه او براي هنر و هنرمندان و مردم هنردوست و اشاعه هنر در تمام سطوح جامعه انتخاب شده، سپس هدفي را تعريف كرده و در جهت نيل به اين هدف برنامه اي را تنظيم و اجرا مي كند. از طرفي تفاوت عمده مدير هنري در گستره نامحدود، نامتعارف و نامعقول(منظور احساسي) هنر و هنرمند است.
به عبارت ديگر مدير در هر بخشي گروهي از افراد متخصص را تحت نظارت دارد تا هدفي عام المنفعه را به اجرا درآورد اما آيا هنر و هنرمندان هم شامل اين تعريف كلي مي شوند.
هنرمند نيازمند محيطي آرام، امن و به دور از نگراني هاي روزمره است تا به پرورش استعدادهاي خود بپردازد و بتواند روحيه خلاقانه اش را تقويت كند. بنابر اين وقتي بحث مديريتي يك مدير هنري براي هنر و هنرمند به ميان مي آيد، تعاريف مصطلح و رايج مديريتي جاي خود را به ابتكار و نوآوري مي دهد و مدير هنري يك مدير منحصر به فرد و به دور از محدوديت ها عادي بايد عمل كند و از همكاران خود انتظار داشته باشد با روحيه احترام به هنر، هنرمند و مخاطب اثر هنري مجريان برنامه هايي متغير و همسان با روحيه هنري جامعه باشد. از اين رو اصل مهم براي يك مدير هنري، نرمش پذيري و انطباق با شرايط است و اين انطباق صورت نمي گيرد مگر با تداوم در امر مديريت و شناخت. به عبارت ديگر يك مدير هنري حداقل ده سال تجربه نياز دارد كه هنرمندان حوزه مديريتي خود را بشناسد. همين مقدار زمان لازم است تا روحيه مخاطب خود را شناسايي كند و چيزي نزديك به همين مدت زمان نياز است تا در فضاي امن بتواند هنرمند را آزاد بگذارد تا روح هنري خود را در كالبد جامعه بدمد و آنها را در اين موهبت الهي سهيم كند. از اين رو، وقتي تداومي در مديريتي هنري نباشد، وقتي امنيتي و احترامي براي هنر و هنرمند قايل نشويم اساساً هر گونه بحثي در مقوله مديريت هنري هيچ تفاوتي با مديريت توليدي پيدا نمي كند و همه مي دانيم وقتي از هنرمند بخواهيم بدون عشق و ايمان هنر «توليدكند» چه آثار بي ارزشي تحويل جامعه مي دهد. از اين رو، به راحتي مي توان نتيجه گرفت آنچه باعث خلق اثر، ماندگاري و تداوم هنر در يك جامعه مي شود. ارتباط دوستانه و سازنده مدير هنري و هنرمند در فضايي سرشار از احترام به هنر است.

به انگيزه برپايي نمايشگاه «از نقطه تا نور» آثار محمدرضا لاهوتي
هنر در دو راهي تخيل و تجسم
003258.jpg
محمود عباديان
رسم بر آن است كه آثار هنري را در گالري ها و نمايشگاه ها با عنوان هايي متناسب با انديشه محتوايي هر اثر زيور كنند تا بدان وسيله به ارتباط بيننده با مضمون اثر و نيت  هنرمند كمك شود. با آنكه آثار به نمايش گذاشته شده بيننده را در همه حال ترغيب به ارتباط با خود مي كنند، اين نيز هست كه او به وسوسه بيفتد كه بي واسطه ترين برداشت هاي خود از آثار را با عنوان هايي كه معرف آثارند، بسنجد.
دور نيست كه نتيجه آن شود كه مقايسه دريافت شخصي وي با آنچه عنوان تابلو ابلاغ مي كند او را شگفت زده كند يا به انديشه بدارد، امري كه به آن مي انجامد كه برداشت خود را تصحيح يا تكميل كند، كم اتفاق مي  افتد كه آن را ناديده گيرد يا نپذيرد.
آنجا كه عنوان ها بر موضوع هاي محسوس يا اعلام و اسم هاي خاص دلالت دارند، معمولاً برداشت شخصي با توصيه عنوان بيشتر هماهنگي دارند تا اختلاف.
يك زمينه عيني و طبيعي نايكساني ميان برداشت خودي و محتوايي كه عنوان بر آن دلالت دارد آن است كه بين نيت هنرمند كه محرك خلق اثر بوده است و پيامد مشخص و تجسم آن تفاوت به وجود مي آيد، البته شدت و يا كيفيت عيني و ذهني اين تفاوت به رويكرد بيننده به اثر نيز مؤثر است. علاوه بر اين نوع مصالحي كه هنرمند براي تجسم انديشه هنري خود از آن عزيمت مي كند نيز ايفاي نقش دارد. عزيمت از مصالح ملموس يا محسوس موجب مي شود كه نتيجه تصويرپردازي هر اندازه هم كه انتزاعي باشد با زمينه عيني مصالح به بيننده امكان مي دهد به خوبي با اثر ارتباط برقرار كند.
در موردي كه ايده هنري نه از مصالح عيني، كه از تصورات اعتلايي با معنوي سرچشمه مي گيرد، محصول فعاليت هنرمند تصويري مي شود كه صفت مشخصه آن تنشي ميان انديشه اعتلايي هنرمند و تجسم محسوس يا فن آورانه آن است.
در چنين مواردي به اين گونه آثار قاعدتاً عنواني تعلق مي گيرد كه مصداق در ذهن هنرمند دارد و غرض از اعلام آن كمك به بيننده اثر مي باشد تا بتواند با آن ارتباط هنري بيابد.
003255.jpg
در نمايشگاه آثار عكاسي محمدرضا لاهوتي اكثر تابلوها داراي عنوان اند تعدادي نيز «بدون عنوان» اند، اين آثار آنهايي اند كه مصداق برون هنري شان گوياتر است. بيننده بر حسب بينش استتيكي خود با آنها ارتباط مي گيرد. در مورد تصويرهاي عنوان دار امر متفاوت است. عنوان در اينجا وساطت مي كند. در واقع پلي مي شود ميان انتزاع موضوع و تجسم حساني آن.
اين تصويرها معرف انتزاع نيرومند هنري اند. عنصر تمثيل نيز به اين امر كمك كرده است. تمثيل ها غيرسنتي اند و در عرف هنرهاي تجسمي چندان شناخته نمي نمايند، در نتيجه نقش عنوان اثر مورد نظر زمينه ساز ارتباط بيننده با تابلو مي شود.
تنش ميان اثر هنري و عنوان معرف آن گوياي كيفيت نيروي انتزاع هنرمند در پرورش انديشه هنري است. اين تنش طبيعي در عين حال به عنصر استتيكي آثار قوت بخشيده است. «طبيعي» بودنش در آن است كه براي هنرمند- لذا براي هر كسي- ميسر نيست آنچه را عاطفي تجربه يا تخيل مي كند، آن را با كيفيتي ذهني كه داراست، تجسم محسوس و عيني بخشد و انتقا ل پذير كند. اين نكته هم در ادبيات (به ويژه در شعر) و هم در هنرهاي تجسمي معتبر است. هر انديشه يا عاطفه شخصي و يكتا وقتي در مصالح حساني حلول كند به تبع امكانات آن مصالح دريافت شدني است.
بنابراين حركت از تخيل به تجسم توأم با نوعي ذهنيت زدايي است. وقتي به ضوابط محسوس درمي آيد راز ورزي خود را از دست مي دهد. اين تنش هنري بين تخيل و تجسم در همه آثار نمايشگاه، البته با تفاوت هاي موضوعي و شدت مختلف انتزاع به چشم مي خورد. انتزاعي كه بيننده در اين تابلوها تجربه مي كند، زاييده استقراء نيست، حاصل مكان و زمان زدايي در بازي و نور و تاريكي و كنتراست رنگ هاست.
تصويرها از مصالحي كه در بنايشان مشاركت داشته اند اكثر وارسته اند، قادرند از خود سخن بگويند.
كوتاه اين كه مي توان انتظار داشت كه از بيشتر تابلوها يك دريافت دوگانگي بر ذهن بيننده خطور كند، برداشت خود انگيخته  شخصي و ناوابسته به محتوايي كه عنوان اثر بر آن نشانه مي رود و دريافتي كه عنوان اثر در القاي آن سهيم است.
از آنجا كه تصويرهاي «بدون عنوان» نيز در آن ميان يافت مي شوند، آثار عنوان دار را هم مي توان بي عنوان تلقي كرد و هر اثر را به اعتبار متن خود مختار آن تجربه كرد، تجربه آزاد تصويرها به تنوع برداشت و به نيروي تخيل بيننده قوت مي بخشد، عزيمت از عنوان ها به برداشت ها همسويي مي دهد...

سايه روشن هنر
در گفت وگو با نويسندگان و پژوهشگران مطرح شد:
عيد فطرموضوع مغفول ادبيات ديني
003249.jpg
محمدرضا اسدزاده
عيد فطر يكي از دو عيد بزرگ مسلمانان محسوب مي شود. عيدي كه پس از يكي از بزرگترين ماه هاي اسلامي، دريچه هاي عميقي از مفاهيم اسلامي را به روي مسلمانان مي گشايد. كشورهاي اسلامي به عيد فطر توجه ويژه اي داشته و براي بزرگداشت آن از هر وسيله اي استفاده كرده اند. توليدات رسانه اي اين عيد را بايد از جمله مشهورترين و متنوع ترين حوزه ها در كشورهاي اسلامي دانست. چنان كه مضامين عيد فطر در اشعار، سرودها، ترانه ها و آهنگ هاي متنوعي بروز كرده و در بزرگداشت اين جشن نقش مؤثري داشته اند.
اين در حالي است كه در كشور خودمان، اگرچه هرساله عيد فطر مهم و بزرگ شمرده مي شود، اما تاكنون مضامين و مفاهيمي از اين عيد بزرگ در ادبيات ديني نويسندگان، شاعران، محققان و اصحاب قلم ظهور و بروز چشمگيري نداشته است.
حقيقت اين است كه وقتي اين موضوع را با تني چند از محققان و دين پژوهان درميان گذاشتيم، عموماً با تعجب خاصي تصريح كردند كه نسبت به موضوع عيد فطر در ادبيات ديني غفلت شده است. جالب اين كه هيچ يك از اهل ادبيات و نويسندگان، شعر، داستان، سرود، ترانه و حتي كتابي ساده در موضوع و مفهوم اين عيد نمي شناختند.
دكتر «محسن الويري» رئيس گروه فرهنگ و تاريخ دانشگاه امام صادق(ع) با تصريح بر اين كه هيچ كتابي در اين زمينه در سال هاي گذشته تاكنون در دسترس عموم قرار نگرفته است، گفت:«تنها در كتاب هاي طرح هجرت ويژه اعزام مبلغ مسائلي مطرح شده كه البته آن را نمي توان اثر مستقل مكتوب و عمومي دانست. لذا در موضوع عيد فطر به آثاري با نگرش و نگارشي نو نيازمنديم كه تاكنون اثري شايسته توسط پژوهشگران و دين پژوهان و نويسندگان عرضه نشده است.»
حجت الاسلام «علي دواني» نيز در اين زمينه تأكيد كرد:«خيلي موضوعات هست كه هنوز كار نشده است. با تمام گستردگي كه در عرصه پژوهش هاي ديني بعد از انقلاب داشته ايم، اما واقعيت اين است كه گستردگي موضوعات و تنوع مفاهيم ديني خيلي از موضوعات را از چشم ما دور نگه داشته است. فكر مي كنم وظيفه اديبان و نويسندگان است كه در موضوع عيد، حتماً و به طور جدي فكر كنند تا آثار درخوري توليد شود.»
«محمود حكيمي» نويسنده مذهبي نويس كشورمان با تعجب از اين كه چگونه چنين موضوع مهمي از نگاه نويسندگان مغفول مانده گفت:«واقعاً به نكته مهمي اشاره كرديد؛ خود من تاكنون به اين موضوع فكر نكرده بودم. واقعاً هيچ كتابي و هيچ اثر ادبي و تحقيقي در موضوع عيد فطر نمي شناسم. فكر نمي كنم نويسندگان ديگر هم در اين موضوع اثري به ياد داشته باشند.واقعاً مغفول مانده است. من حتي با شعري هم از شعراي بعد از انقلاب روبه رو نشده ام كه به اين موضوع پرداخته باشد يا در بزرگداشت اين عيد سروده شده باشد.»
«دكتر صادق آيينه وند» پژوهشگر، مورخ و استاد دانشگاه نيز با اذعان به اين مطلب كه عيد فطر موضوع مغفول ادبيات ديني است گفت: «ما شيعيان خيلي درباره عيدين يعني عيد قربان و عيد فطر كم كاري كرده ايم. اساساً اين دو عيد و خصوصاً عيد فطر به درستي شناخته و شناسانده نشده است. البته من در بين قدما و در دوران خلفا، شاعراني را مي شناسم كه اشعاري درباره عيد فطر دارند، اما هرگز با اثري مدون يا كتاب مشخص قبل و بعد از انقلاب روبه رو نشده ام و واقعاً بايد بگويم كه غفلت شده است. » البته محمود حكيمي به دليل خاصي براي اين غفلت اشاره نكرد و فرصتي خواست تا در اين زمينه تحقيق كند. اما دكتر آيينه وند معتقد بود شايد عظمت ماه رمضان و توجه جدي به موضوعات اين ماه مثل شب هاي قدر يا شخصيت امام علي(ع) باعث شده تا رويكردهاي همه نويسندگان به اين موضوعات باشد و از عيد فطر غفلت كنند. البته وي غفلت شيعيان از مسائل اصلي را به دليل گرايش به مسائل فرعي دانست.
«حسين مهديان» مديرعامل دفتر نشر فرهنگ اسلامي نيز كه عموماً آثاري در حوزه علوم اسلامي دارد، تأكيد كرد: «اثري در موضوع عيد فطر به ياد ندارم. ما هم در اين دفتر، كاري براي چاپ نداشته ايم و من بعد از انقلاب هم كتابي در اين موضوع نمي شناسم و نديده ام.»
وي نيز علت اين موضوع را غفلت نويسندگان دانست و اهميت رمضان و توجه همگان به اين ماه را از جمله دلايل آن خواند.
در مجموع اين بررسي اجمالي، ما را به اين نتيجه رساند كه كار درخور و اثر شايسته اي در دوران معاصر در حوزه پژوهش و ادبيات ديني درباره عيد فطر توليد و منتشر نشده و عيد فطر حقيقتاً موضوعي مغفول در بين شعرا، نويسندگان، پژوهشگران و دين پژوهان بوده است.

هنر
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
علم
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |