درگيري هاي خياباني از 1968 تا 2005؛ راهي به بلنداي تاريخ
آ تش در خرمن دموكراسي فرانسه
|
|
گزارش اول/سهيلا قاسمي- امنيت، مهمترين و مشروع ترين نياز هر شهروند است و البته پليس، ضامن تامين اين نياز مشروع شهروندان به شمار مي رود. نقش پليس، بويژه در كشورهاي پيشرفته و شهرهاي بزرگ تر و صنعتي تر، پررنگ تر به نظر مي رسد، چرا كه چنين شهرهايي مهاجرت هاي بسيار و ناگزير پديده حاشيه نشيني را به دنبال دارند. اختلافات طبقاتي و فرهنگي حاصل از اين مهاجرت ها و حاشيه نشيني ها و همچنين معضلات پيچيده شهرنشيني و مشكلاتي از جمله بيكاري، به افزايش آمار بزهكاري در شهرهاي بزرگ دامن مي زنند و در اين ميان وظيفه پليس و دولت براي برقراري امنيت و آرامش عموم شهروندان بسيار حساس تر خواهد بود.
اين روزها پايتخت فرانسه اي كه به اصطلاح مهد دموكراسي و مدرنيته شناخته مي شود و بويژه حومه آن، شاهد صحنه هايي بي سابقه از آشوب و درگيري ست، اما در اين جنگ شهري، در يك سو جوانان حاشيه نشين قرار گرفته اند و در سوي ديگر پليس. هر چند اعتصاب، اعتراض، تظاهرات و حتي شورش در فرانسه امري متداول است، اما اين بار وضعيت كاملا متفاوت و اوضاع بشدت بحراني ست. تخمين تعداد جواناني كه به پليس حمله مي كنند، كار ساده اي نيست. آنها در گروه هاي كوچك 10 تا 15 نفره و با صورت هاي نقاب زده بسرعت حركت مي كنند و در شرايطي كه كودكان 10 تا 12 ساله هم در ميانشان ديده مي شود، هر روز صدها خودرو را به آتش مي كشند؛ شيشه هاي مغازه ها و خانه ها را مي شكنند و با سنگ، چماق و كوكتل مولوتوف از نيروهاي پليس و گلوله هايشان پذيرايي مي كنند. صداي انفجار بمب هاي دست ساز و اشك هاي ناشي از گازهاي اشك آور پليس و دود آتش هاي افروخته در كوچه و خيابان هاي فرانسه از روز 27 اكتبر تاكنون ادامه دارد و ظاهري رعب آور به عروس شهرهاي جهان بخشيده است. به رغم حضور بيش از يكهزار و 400 نيروي پليس، دامنه اين حوادث به ساير شهرها نيز كشيده شده و اين وضعيت، آن روي كريه چهره يك جامعه مدرن را به نمايش گذاشته است.
در سال 1990 براي اولين بار بود كه فرانسه به مشكل محله هاي حاشيه اي پي برد و تلاش كرد تا سياستي جامعه شناختي براي اداره شهرها بيابد. دولت در اين 15سال طرح هاي مختلفي ارائه و ميلياردها پول خرج كرد تا مشكل خشونت در حاشيه شهرها كه اكثر ساكنان آنها مهاجراني از كشورهاي حوزه بالكان، مستعمرات سابق فرانسه و بويژه سياهپوستان آفريقايي تبار و مسلمان هستند، به نحوي حل شود، اما با گذشت زمان، شكست اين طرح ها ثابت شد. طبق آمار موجود، در سال هاي دهه ۹۰ ، بيش از 200 محله فرانسوي مشكل دار به حساب مي آمدند، اما امروزه اين رقم به 900 محله رسيده است. از ابتداي سال جاري ميلادي تا زمان وقوع اين شورش، 30 هزار دستگاه خودرو به آتش كشيده شده كه اين رقم يعني 3 هزار خودرو در ماه و 100 خودرو در روز. به اين ترتيب شهرونداني كه اسير زندگي در اين محله ها شده اند هر روز ناچارند در جهنمي از مدرنيته دست و پا بزنند.
سياستمردان فرانسوي كه اين روزها به ظاهر اختلافات خود را فراموش كرده اند و سعي دارند با اتحاد خود، وضيعت را آرام كنند، هر كدام تفسيري از اين وضعيت ارائه مي دهند. برخي اين مشكل را ناشي از تسهيلات دولتي براي مهاجرت هاي خانوادگي سال 1974 و مكانيسم ادغام خارجي ها با فرانسوي ها مي دانند. ژان ماري لوپن، افراط گرا كه دور قبل نامزد انتخابات رياست جمهوري فرانسه و رقيب شيراك بود و به دليل باورهاي نژادپرستانه نتوانست پيروز شود، مي گويد كه اين وضعيت يعني حمله خارجي ها به فرانسه . برخي ديگر نيز با نگاهي واقع بينانه به وضعيت موجود، عدم امكانات و آموزش هاي كافي، بيكاري و نابرابري هاي اجتماعي را دليل اين امر دانسته و از رئيس جمهور خواسته اند كه شخصا وارد صحنه شود. به هر حال اين روزها اوضاع آنقدر بحراني ست كه مقامات برخي كشورها از جمله آمريكا، پرتغال و روسيه از شهروندان خود خواسته اند كه از حضور در حومه پاريس و شهرهاي بحران زده خودداري كنند.
علاوه بر بحث هاي نژادي و مليتي، در اين ميان بحث هاي مذهبي را نيز نمي توان ناديده گرفت. در ميان حومه نشينان پاريس، بويژه مي توان مسلمانان را ديد كه به دليل شرايط نامساعد و رفتارهاي تبعيض آميز، به حمايت از جوانان آشوب طلب مي پردازند. در جريان اولين روزهاي درگيري به مسجدي در منطقه سن سن دوني نيز حمله شد و خساراتي به آن وارد آمد. پليس، جوانان را مقصر دانست، اما مردم منطقه مي گويند كه پليس به اين مسجد حمله كرد تا به تفرقه در ميان مهاجران دامن زند. به هر حال اين كار از هر جبهه اي كه آغاز شده باشد، گسترش درگيري ها را به همراه داشت.
پليس محلي
اما سئوالي كه پيش مي آيد، اين است كه در چنين شرايطي وظيفه پليس چيست؟ ميشل ماركوس، نماينده سازمان امنيت شهري فرانسه (FFSU) معتقد است كه اين ناآرامي ها بيشتر نشان دهنده بحراني واقعي در روابط پليس و مردم است تا اينكه بيان كننده بدبختي هاي مردم حومه باشد . به اعتقاد او پليس آنگونه كه بايد با اين محله هاي حساس منطبق نشده است. از نظر او شيوه مداخله پليس فرانسه، نحوه استقرار و افراط در كنترل هويت افراد بسيار ناشيانه است.
در چند روز گذشته بحثي كه از سوي مقامات محلي و احزاب گوناگون مطرح شده، شامل ايجاد پليس محلي واقعي به جاي پليس قضائي ست كه به طور همزمان به پيشگيري، پراكنده كردن شورشي ها و سركوب ناآرامي ها بپردازد. هر چند از ماه مي سال 2002 پليس همجوار يا پليس محلي همچنان به كار خود ادامه مي دهد، اما به نظر مي رسد كه نقش اين پليس بيشتر جنبه نمادين دارد و آنقدرها كه بايد قوي ظاهر نمي شود. آغاز به كار اين پليس نيز با دشواري هاي بسياري همراه بود، چرا كه حضور تازه واردها و خارجي ها به ميان مهاجران از نظر آنها نوعي تجاوز به حقوقشان به حساب مي آيد، اما به مرور اين رابطه بهتر از قبل شده است. به هر حال نكته قابل توجه اين است كه پليس فرانسه در رفتار صلح آميز و جلب اعتماد مهاجران، ناتوان عمل كرده و چه باعث مرگ نوجوانان شده باشد چه نه، مردم ترجيح مي دهند پليس را مقصر بدانند.
اين بهانه كافي بود تا مردم يكپارچه شوند. هم اكنون علاوه بر پاريس، شهرهاي تولوز، نيس، رن، استراسبورگ، مارسي، ديژون، ليل، نانت، روان و سواسون نيز شاهد درگيري مردم با پليس است. گويي يكباره همه دست به دست هم داده اند تا چهره كريه نژاد پرستي، تبعيض و بدرفتاري دولت با مهاجران آفريقايي تبار را به عنوان اصلي همه روزنامه هاي جهان تبديل و فريادشان را در گوشه گوشه دنيا طنين انداز كنند. مردم فرانسه نيز در اعتراض به اين وضعيت در راهپيمايي تحت عنوان راهپيمايي صلح خواستار برقراري آرامش در كشورشان شدند.
هم اكنون تنها كاري كه پليس مي تواند انجام دهد، استقرار هلي كوپترهايي در مناطق آشوب زده و دستگيري صدها جوان معترض به جرم شركت در آشوب هاست. در همين روز ناآرامي ها، هزاران خودرو در آتش سوختند و صدها نفر دستگير شدند.
نيكولا ساركوزي، وزير كشور فرانسه معتقد است كه عوامل اصلي خشونت هاي اخير، بشدت سازماندهي شده عمل مي كنند و به طور هماهنگ از تلفن هاي همراه براي اطلاع دادن برنامه ها و اقدامات پليس به هم استفاده مي كنند. او وبلاگ ها را نيز وسيله اي مي داند كه براي تهييج مردم از آنها استفاده مي شود. براي برقراري آرامش، وزير كشور تنها عاملان حادثه را تهديد به حبس هاي سنگين كرده است.
آشوب در دولت
وزير كشور و نخست وزير فرانسه لائيك كه هر دو خود را آماده انتخابات رياست جمهوري سال 2007 كرده اند، در چنين شرايطي براي اينكه مانع از از هم گسيختن دولت شوند، دست به دست هم داده اند و هر چند ظاهري، اتحاد پيشه كرده اند تا فضا آرام تر شود. در سايه اليزه، دومينيك دوويلپن با وزير كشورش جلسات متعددي تشكيل مي دهند و با كمك گرفتن از ساير وزرا، اعضاي پارلمان و سران احزاب به بررسي خسارات وارده و تحولات هر روز مي پردازند، اما در مقابل واكنش هاي تند و خشن ساركوزي، ويلپن سياست گفت و گو با حاشيه نشينان و گوش دادن به حرف هاي بزهكاران را به سركوب ترجيح مي دهد. جلسه اي نيز ترتيب داده شد كه در آن 20 وزير، راهكارهاي خود را ارائه دادند. دولت همچنين در اقدامي 4 ميليارد يورو اعتبار اختصاص داده شده براي سال 2005 را لغو كرد و قرار شد 310 ميليون يورو از آن به نفع حومه ها در راستاي كمك به اسكان مهاجران و سرمايه گذاري براي توسعه حومه ها هزينه شود.
نخست وزير فرانسه در اقدامي ديگر به همراه 8 وزير كليدي دولت خود با دليل بوباكر، امام جماعت پاريس ديدار و گفت وگو كرد. در اين نشست بوباكر از دولت خواست كه لحن خود را تغيير دهد. وي اعلام كرد تنها چيزي كه جوابگو خواهد بود، حرف هاي صلح جويانه است. ساركوزي و ويلپن با ديدار از خانواده دو نوجوان قرباني و ملاقات با چهره هاي تاثير گذار و همچنين ساكنان مناطق آشوب زده، قصد دارند فضا را تغيير دهند، اما سخنان هفته گذشته ساركوزي كه شورشيان را آشغال خوانده بود، به اين زودي ها فراموش شدني نيست. در همين راستا بسياري از سياستمداران فرانسوي و بويژه چپ گرايان، خواستار استعفاي وزير كشور شده اند. رهبر حزب كمونيست، سياست هاي وزير كشور و اظهارات او را غير مسئولانه و مبتني بر باورهاي شخصي و جاه طلبي مي داند و معتقد است كه تنها راه عادي سازي اوضاع، استعفاي اوست. نماينده حزب سبزها نيز ساركوزي را فرمانده اصلي جنگ حاشيه نشينان توصيف كرده و او را فردي افراط گرا مي داند كه فرضيه استعفايش بايد خيلي زود عملي شود.
يكي از اعضاي بلندپايه حزب سوسياليست نيز شكست ساركوزي را كامل مي داند و معتقد است كه او بايد از اين جريانات درس عبرت بگيرد و حتي اگر كمترين احساس مسئوليتي در وجودش باقي مانده است، بايد استعفا دهد. دبير كل اين حزب نيز از دولت ويلپن خواسته است كه شفاف عمل كند و با همكاري و گفت وگو راه حلي جدي و دائمي براي مشكلات موجود بيابد.
همه اين اظهار نظرها در شرايطي صورت مي گيرد كه تا چندي پيش نام ساركوزي به عنوان نامزد اصلي جانشين شيراك و محبوب ترين چهره عرصه سياسي فرانسه بر سر زبان ها بود.
با اين حال در حزب راست UMP ، او طرفداراني دارد كه كارنامه اش را مثبت ارزيابي مي كنند و اظهارات مخالفان را سوءاستفاده از بحران موجود براي رسيدن به اهداف سياسي خود مي دانند. ساركوزي هم اين روزها لحن ملايم تري در پيش گرفته و مي گويد كه براي حل مشكلي 30 ساله نياز به زمان بيشتري ست. او خواستار زمان بيشتري براي ارائه طرح هاي عملي تر و ريشه اي تر شده است.
وزيري كه يكباره چهره شد
در دولت فرانسه پستي هست به نام وزارت توسعه برابري فرصت ها و ازوز بگاگ، مردي كه اين پست را در اختيار دارد تا چندي پيش در خود فرانسه هم كاملا ناشناس به شمار مي رفت، اما حوادث اخير او را تبديل به چهره ماه اين كشور كرد. اين مرد راست گراي مخالف ساركوزي كه موافق گفت وگو و دشمن سيستم هاي امنيتي سفت و سخت است، پا به عرصه مبارزه ويلپن - ساركوزي گذاشته است. هنوز دود خودروهاي آتش زده شده در حومه پاريس كه در پي اظهارات تند و تيز ساركوزي صورت گرفته بود، فرو ننشسته بود كه اين وزير به اظهار نظر پرداخته و سخنان وزير كشور را محكوم كرد. طرفداران ساركوزي و ويلپن او را فرصت طلبي مي دانند كه به بهترين شكل ممكن از آشوب موجود استفاده كرده است. ازوز بگاگ از پدر و مادري الجزايري تبار زاده شده و خود نيز در مناطق حاشيه اي پرورش يافته و از همان ابتدا با وجود زندگي دشوار خود، رئيس جمهور شدن را هدف قرار داده است. زوزو (نزديكانش او را به اين نام صدا مي زنند) شب و روز كار كرده، ديپلم جمع كرده و هر روز بر افتخارات خود افزوده است تا راه را هموارتر كند. او دكتراي علوم اقتصادي دارد، در مدرسه ليون اقتصاد درس مي دهد، در مركز تحقيقاتي فعال است و كتاب هاي بسياري نوشته و هنوز هزاران برنامه ديگر در سر دارد.
او يك بار ديگر در سال 1995 زماني كه خالد كلكال اسلام گراي متهم به اعمال تروريستي، توسط نظاميان هدف قرار گرفت، وارد عرصه شد و به ديدار ژاك شيراك رفت تا مشكل را حل كند. او در كتاب خود تحت عنوان جمهوري زير آسمان باز كه چندي پيش به رشته تحرير درآورده، از لزوم افزايش نيروهاي پليس برخاسته از ميان مهاجران سخن گفته بود. مدتي پس از انتشار اين اثر بود كه او توانست وزير برابري فرصت ها در دولت ويلپن شود. به نظر مي رسد بحران كنوني راه او براي رسيدن به اليزه را بسيار هموار كرده است. با توجه به اوضاع روز كشور فرانسه و زير سئوال رفتن مدل سوسيال و امنيت اجتماعي كه فرانسوي ها به آن مي بالند، به نظر مي رسد كه اين كشور بشدت نيازمند يك روند جديد و جدي در سيستم سياسي خود است. در اين شرايط هيچ بعيد نيست كه مردي مثل بگاگ بسادگي همه معادلات موجود را به هم بريزد.
ماجرا از كجا آغاز شد؟
همه چيز از ساعت 17:30 عصر روز 27 اكتبر آغاز شد. در اين زمان دو نوجوان 15 و 17 ساله سياهپوست كه در پست برق منطقه سن سن دوني كليشي سوبوا پناه گرفته بودند، بر اثر برق گرفتگي جان باختند. اين دو نفر به باور هم محلي هايشان از دست پليس گريخته و به اين نقطه پناه آورده بودند، اما پليس از همان ابتدا اين اظهارات را شايعه دانسته و اعلام كرد كه آن روز هيچ تعقيب و گريزي صورت نگرفته و مرگ اين دو تنها بر اثر تصادف بوده است، اما جوانان حومه پاريس به قدري بر باور خود پافشاري مي كنند كه قصد دارند تا آخر به مبارزه ادامه دهند. وزارت كشور فرانسه نيز گروهي را مامور تحقيق در اين زمينه كرده است كه طبق گزارش اوليه آنها، پليس نقشي در مرگ اين دو نفر نداشته است.
مسئولان تحقيق اين پرونده، سومين قرباني اين ماجرا را نيز شاهد قرار داده اند. اين جوان كه به همراه دو قرباني، وارد پست برق شده و با وجود آسيب شديد از حادثه جان سالم به در برده است، تعريف مي كند كه پس از تماشاي بازي فوتبال ليل منچستر، گروهي از جوانان اين منطقه به انباري هجوم مي برند، اما با رسيدن پليس همه آنها متواري مي شوند. او نيز به همراه دو دوستش محل را ترك مي كنند. اين شاهد كه به دليل مصدوميت، جزئيات را بخوبي به خاطر نمي آورد، تاكيد كرده كه نه به هنگام فرار و نه در نزديكي پست برق، هيچ مامور پليسي را نديده است.
به هر حال تحقيقات همچنان ادامه دارد، اما واقعيت اين است كه اين حادثه چه پليس در آن مقصر باشد و چه نه، بهانه اي ست براي نشان دادن نارضايتي اقليت ها از وضعيت موجود. طي چند ماه گذشته چندين بار شاهد انفجار در ساختمان هايي بوديم كه ساكنانش را مهاجرنشينان و بويژه سياهپوستان تشكيل مي دادند. اين حوادث كه به مرگ افراد زيادي از جمله كودكان انجاميد، بيشتر به دليل نابساماني اوضاع ساختمان ها و فرسودگي آنها بود و هر چند اعتراضاتي در پي داشت، اما هيچ تغييري در وضعيت اقليت هاي حاشيه نشين به وجود نياورد.
|