چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۴ - - ۳۸۴۵
يك فيلمفارسي كم اشتباه
005316.jpg
آكواريوم آخرين ساخته ايرج قادري كه سه هفته اي از اكرانش مي گذرد، يكي از آن فيلمفارسي هاي خوش ساخت دهه 80 است كه تازه صدايش هم ديجيتالي شده. براي آنهايي كه هنوز با طعم آبگوشت و كوچه مردها درگيرند، ديدن فيلم را توصيه مي كنيم
آيدا آزاد- طلسم شكست. براي تماشاگراني كه از فيلم هاي پيش از انقلاب ايرج قادري خاطره دارند، قطعا فيلمي مثل آكواريوم هيجان انگيز خواهد بود. آكواريوم، يك مزه پنهان از فيلم هاي فارسي دارد؛ جوان هايي كه يا خوبند يا بد، مي خواهند بروند، بلندپروازي دارند و... . به روايت خلاصه داستاني كه خودشان براي فيلم نوشته اند، فيلم داستان يك جوان قهرمان اتومبيلراني ست كه براي رفتن به آمريكا، به تركيه سفر مي كند و در آنجا با مشكلات عديده اي مواجه مي شود. حال خوب است مشكلات عديده را بدانيد؛ امين حيايي (جاويد) قهرمان اتومبيلراني يك روز به دايي قراب (ايرج قادري) مي گويد: دايي! اينجا سقفش كوتاست، نمي ذارن قد بكشي و به ناگهان دختر دايي قراب را (شيلا خداداد) كه شيريني خورده همديگر هم بودند رها مي كند و مي رود تركيه تا قد بكشد. حلقه اش را هم جا مي گذارد و نامه اي كه مي نويسد پر از شرمساري براي دايي ست، نه براي نامزدش.
جاويد تا پايش مي رسد تركيه، نامروتان ترك جيبش را مي زنند و پسر فيلم زخمي و خسته به هتل مي رسد. فوري عاشق دختر پاك و معصومي (مهناز افشار) مي شود كه در چنگ صاحب بدذات و خشن (ايرج نوذري) گرفتار شده. از اينجا ديگر قصه كارتون هاي والت ديزني را داريم تا آنجايي كه دايي قراب و دخترش مي آيند تركيه و براي جاويد كه گرفتار شده نقش منجي را بازي مي كنند... . قادري در سي و هشتمين فيلمش بعد از 23 سال باز هم جلو دوربين ظاهر شد و از آمار فروش فيلم مي توانيم به اقبال بلندش پي ببريم.
فيلم ويژگي هاي مثبتي براي فروش كم ندارد. داستان آنقدر مخاطب را بالا و پايين مي كند كه راضي از سينما بيرون مي آيد. جوان فيلم معتاد مي شود، از خودگذشتگي و فداكاري آدم ها در مقابل خشونت صاحب هتل بيشتر به چشم مي آيد و... .
غير از آنها كه گفتيم سيروس گرجستاني و نيما فلاح، ديگر بازيگرهاي فيلمي هستند كه درمهرماه 1383 جلو دوربين قادري رفتند. آكواريوم در ابتدا آفتاب تلخ ناميده مي شد. تهيه كننده فيلم هم سيران فيلم است.
ايرج قادري درباره بازي كردن در فيلمش بهانه داشته؛ خودش مي گويد: نمي خواستم در فيلمم بازي كنم. مي خواستم بعد از 23 سال، حضور پرسروصداتري داشته باشم. خيلي اتفاقي در اين فيلم بازي كردم؛ تنها هدفم اين بود كه نقش دايي قراب را درست بازي كنم .
قادري در دوره جديد فيلمسازي اش كه از 1373 با فيلم مي خواهم زنده بمانم شروع شد تا 1381 كه فيلم چشمان سياه   را ساخت، هيچ وقت تلاش نكرد فيلم پرفروش بسازد، اما ساخت. به جز شهرت (1378) كه به مسئله لقاح مصنوعي مي پرداخت و اجازه نمايش نگرفت، بقيه فيلم هايش اكران شده اند و بد هم نفروخته اند.
او كه در بين هشت فيلمي كه بعد از انقلاب ساخته، حتي دو فيلمش دوبله بودند، حالا همه مساعي اش را به كار گرفته تا مدرن باشد و صداي فيلمش دالبي ديجيتال است با اين اميد كه صحنه هاي زد و خورد فيلمش، كم از انفجار قطار دوئل نداشته باشد. براي اينكه بگوييم برويد و آكواريوم، آخرين فيلم قادري را ببينيد، بايد بگوييم كه اگر طرفدار فيلمفارسي هستيد، يكي از كم اشتباه ترين هايشان اكران شده. فرصت را از دست ندهيد!

ختم به گل و نور و مجسمه
005340.jpg
آئين بزرگداشت مردگان مكزيك، در خانه هنرمندان تهران برگزار شد! آنهايي كه به برگزاري چنين مراسمي مي خنديدند، پس از مراسم، شايد فكر مي كردند به جاي عجز و لابه و فرياد هيستريك و بر سركوبيدن مي شود همه چيز را آرام تر برگزار كرد.
ليلا فكور - زمين و زمان سياه تالار تجربه خانه هنرمندان، پر است از كاغذهاي رنگي بريده شده به اشكال و هندسه هاي عجيب و غريب. آن سو به ديوار يك اسكلت آويزان شده و اين سوي تالار، شمع هاي فراواني كه روي هره اي چيده شده. يكي از اضلاع تالار، سراسر پر شده از گل ، شمع و ميوه و خوراكي و مجسمه. صداي يك موسيقي عجيب  مي آيد كه شاد است.
معلوم نيست بوي چيست، اما بوي خوبي هم مي آيد. سالن پر است از خارجي هاي خوشحال و ايراني هايي كه متعجب و خنده رو كنار هم ايستاده اند، حرف مي زنند و مي خندند و در و ديوار را نگاه مي كنند و منتظرند تا اتفاقي بيفتد؛ اتفاقي كه هيچ كس نمي داند چيست. مطمئنا كسي دقيقا نمي داند در ميانه اين دكوراسيون عجيب كه مي بينند و موسيقي غريبي كه مي شنوند چه حادثه اي رخ مي دهد. تا اينكه مجري مراسم به زبان انگليسي از سفير مكزيك مي خواهد تا پشت ميكروفن بيايد و خودش توضيح بدهد اينجا چه خبر است؟
سفير مكزيك در همان چند لحظه ابتدايي مي گويد: اينجا يك مراسم آئيني ست در بزرگداشت مردگان! 
پس از سخنراني كوتاه سفير، هدايت جمعيت به خارج از سالن و بالكن براي پذيرايي با چاي شيرين و دارچيني و يك نوع شيريني خوشمزه مكزيكي، بخشي از جمعيت، تازه متوجه بروشور مراسم مي شوند كه بزرگ، در كنار در ورودي به ديوار چسبانده اند. متن بروشور اين بود:آئين بزرگداشت مرگ كه در ماه نوامبر هر سال برگزار مي شود يكي از ريشه دارترين سنت هاي مكزيك است. مرگ در طول تاريخ و در ميان تمام ملت ها مايه هراس و غم و اندوه، افتخار و احترام، استهزاء و طنز و بخصوص پرستش و تمجيد بوده است. در كشور مكزيك آئين روز مردگان آميزه اي از سنن دوران پيش از استعمار اسپانيا و آداب و اعتقادات دين مسيحيت است براي مردمي كه در دوران قبل از استعمار ساكن منطقه سرخپوستي آمريكايي (شامل بخشي از مكزيك و آمريكاي مركزي) بودند. زندگي به منزله گامي بود به سوي مرگ و بار ديگر بازگشت به زندگي. در چنين تعبيري ، مرگ به معني نقطه پايان نبود، بلكه تنها بخشي از يك چرخه لاينقطع به شمار مي آمد.
به عقيده مردمان دوران قبل از استعمار اسپانيا، مردگان همچنان به زندگي ادامه داده و به همان چيزهايي نياز داشتند كه زندگان محتاج آن بودند. به همين دليل، آنان مردگان خود را با ظرف هايي انباشته از خوراكي ها و نوشيدني ها و نيز ابزار و وسايلي كه در انجام كار و حرفه خود مورد استفاده قرار مي دادند، به خاك مي سپردند. برطبق اين سنت مردگان در روزي كه خويشان و عزيزانشان براي بزرگداشت آنان آلتار ها يا به گفته ديگر محراب هايي را به عنوان تحفه مهيا ساخته و مراسم روز مردگان را برگزار مي كنند به سوي ايشان باز مي گردند. در آلتارها علاوه بر تصاوير، لباس هايي از مردگان، غذاهاي مورد علاقه و برخي از وسايل شخصي و زينت آلات آنان و نيز تصاوير مذهبي قرار داده مي شود. باوجود اينكه نحوه مهيا ساختن و چيدن آلتارها بر حسب مناطق مختلف ، گوناگون ومتفاوت است، عناصري چون آب و نمك وگل و شمع، به لحاظ مفهومشان، در همه آلتارها به چشم مي خورند.
آب، تشنگي روح را برطرف ساخته و راه او را به سوي دنياي ديگر هموار مي كند. نمك كه به منزله دعوت به ميهماني ست، پالاينده جوهره و ذات روح هم هست و شمع ها نشانه ارواح عزيزان هستند و گل هاي سمپاسوچيتل با رنگ زرد و پرتقالي خود به منزله نور و خورشيد هستند كه به كمك ارواح شتافته تا راه بازگشت به خانه را گم نكنند. مهيا ساختن فرشي از گل از آلتار تا كوچه و خيابان براي آنكه مردگان بتوانند راهشان را به سوي آلتار پيدا كنند نيز از سنت هاي آئين روز مردگان يا رفتگان به شمار مي رود.
پيش از مراسم خيلي ها از اجراي چنين برنامه اي در خانه هنرمندان تهران با تعجب ياد مي كردند و خيلي ها هم مسخره اش مي كردند. اما پس از مراسم، قطعا همه آنها به چيز ديگري هم فكر مي كردند.

كتابخانه
دلباخته شرقي
درباره رمان ترس و لرز نوشته آملي نوتومب؛ رماني كه با ظرافت و طنز، تضاد دنياي شرق و غرب را به تصوير مي كشد و تحليلي ست موشكافانه از سوءتفاهم هاي ناشي از برخورد فرهنگ  ها و تمدن هاي گوناگون.
بنفشه نگارنده - روز هشتم ژانويه سال 1990، آسانسور مرا در آخرين طبقه ساختمان يوميموتو بيرون انداخت. پنجره ته راهرو مانند پنجره شكسته يك هواپيما مرا بلعيد. شهر خيلي دور به نظر مي رسيد، آنقدر دور كه شك كردم روزي پايم به آنجا رسيده باشد. حتي به فكرم هم خطور نكرد كه بايد خودم را به اطلاعات معرفي كنم. در واقع در ذهنم هيچ فكري نبود، جز شيفتگي در برابر فضاي تهي پشت پنجره سراسري و بس. سرانجام صدايي خشن نامم را از پشت سر صدا زد؛ برگشتم. مردي در حدود 50 سال سن، كوتاه قد، لاغر و زشت مرا با نارضايتي نگاه مي كرد.
- چرا ورودتان را به اطلاعات اعلام نكرديد؟
پاسخي پيدا نكردم و سكوت كردم. شانه ها و سرم را پايين انداختم. متوجه شدم كه در روز ورودم به شركت يوميموتو در عرض 10 دقيقه بدون اينكه حتي كلمه اي بر زبان بياورم، تاثير بدي از خود به جا گذاشتم.
اين شروع داستان ما بود. خلاصه اين قصه كه روي جلد انتهاي كتاب مي خوانيم اين است: در اوايل سال هاي 1990 زني بلژيكي و تحصيلكرده، در يك شركت بزرگ ژاپني مشغول به كار مي شود. حيران و مبهوت در برابر قوانين و مقررات خاص و عجيب كشور آفتاب تابان آنقدر ندانم كاري مي كند تا عاقبت نظافتچي دستشويي ها مي شود و در پاراگراف بعدي اين طور ادامه پيدا مي كند: اين رمان كه جايزه مهم ادبي فرهنگستان فرانسه را در سال 1999 از آن خود كرد، با ظرافت و طنز، تضاد دنياي شرق و غرب را به تصوير مي كشد و تحليلي ست موشكافانه از سوءتفاهمات ناشي از برخورد فرهنگ و تمدن هاي گوناگون .
با وجود آنكه آملي نوتومب، در ايران نام شناخته شده اي نيست، رمان ترس و لرز به ترجمه شهلا حائري خواندني و دوست داشتني   ست؛ اثر پرمغزي ست كه در پس ظاهر شادمانه و سرخوشانه و طنزآلودش، تصويرگر و نگارنده سلسله مراتب دلباختگي شرقي و ارتباط مرادي و مريدي و مفهوم اصيل و صادقانه عشق است. شايد بيشتر از اين نياز به توضيح نباشد. خواندن اين رمان براي مخاطب عادي سرگرم كننده و شادي آور و لذتبخش است و براي مخاطب اديب و كتابخوان، مبهوت كننده و حيرت آور. ترس و لرز را از دست ندهيد. ترس و لرز، آملي نوتومب، ترجمه شهلا حائري، نشر قطره، بها:900 تومان.

دكه
گل آقا
شماره جديد ماهنامه طنز سياسي، اجتماعي، انتقادي گل آقا مثل هر ماه، در 68 صفحه و با قيمت 300 تومان منتشر شد.
نيما قاضي مراد ـ آبان ماه هر سال ياد آور سالگرد انتشار هفته نامه گل آقا ست اما حالا كه چند سالي از خاموشي اين هفته نامه و موسس اش (كيومرث صابري) مي گذرد، تنها مي توان با تورق ماهنامه گل آقا و هفته نامه بچه ها ... گل آقا ياد آنها را زنده نگه داشت.
در اين شماره از ماهنامه گل آقا مثل هر ماه مي توان بخش هاي ثابت مجله را مطالعه كرد؛ از وقايع اتفاقيه به روايت محمدرفيع ضيايي و پير ما گفت منوچهر احترامي گرفته تا اخموها را به بهشت راه نمي دهند و يادداشت هاي يك استعداد درك نشده كه همين بخش آخر جزو جذاب ترين و پرخواننده ترين قسمت هاي مجله است و اگر حتي يك بار اين قسمت را خوانده باشيد، مي دانيد كه جزو طنزهاي مطبوعاتي درجه يك اين روزهاست.
از اينها گذشته عمران صلاحي هم كه براي خودش يلي در عرصه شعر طنز است مثل شماره هاي پيشين به بررسي طنز سعدي در بوستان پرداخته و قسمت ديگري از اين بررسي و تحقيق خواندني اش را منتشر كرده است. ديگر قسمت جذاب اين شماره هم اختصاص به
گفت وگو با برندگان جشنواره مطبوعات در عرصه طنز مكتوب دارد و در آن حرف هاي اميرمهدي ژوله و الهام صالح به چاپ رسيده است.
روي خط گلنا هم كه چند ماهي بيشتر از تولدش نمي گذرد، ديگر بخش اين شماره است كه اختصاص به طنز سياسي دارد و به نوعي هجويه اي ست بر خبرگزاري هاي متعددي كه اين روزها بازارشان گرم است و از طرفي ياد آور طنز سياسي دوران هفته نامه گل آقا نيز هست.
از اخبار طنز و مطالب كوتاهي درباره
يكي- دو فيلم كمدي روز هم كه بگذريم، جذاب ترين قسمت اين شماره پرونده اي ست كه با موضوع شبكه هاي هرمي و راه هاي نوين پولدار شدن جمع آوري شده و جزو خواندني ترين قسمت هاي صد و شصت و هشتمين ماهنامه گل آقا به شمار مي رود. پشت جلد اين شماره هم اختصاص به كاريكاتور چهره آنگلا مركل، صدراعظم جديد آلمان دارد كه حسين صافي آن را كشيده است.

آب و هوا
برف ، برف
005313.jpg
پشت سر گذاشتن يك تابستان گرم و طولاني باعث شده دلمان براي برف تنگ شود، ولي حالا مي توانيم حداقل در ارتفاعات برف ببينيم.
سياوش بختياري - شمال غربي ايران اين روزها شاهد بارش برف است. در ديگر نقاط كشور هم ارتفاعات برفي خواهند بود. كوه هاي تهران كه پوشيده از برف شده اند و اگر هوا تميز باشد با نگاهي به شمال مي توانيد خودنمايي سفيدشان را ببينيد.
امروز و فردا هواي تهران سرد و نيمه ابري ست و احتمالا فردا شب به زير صفر درجه هم خواهد رسيد. شمال كشور همچنان باراني ست و شمال شرقي هم از امروز شاهد بارش باران است. مشهد امروز باراني ست. توده  هوايي كه اكنون در شمال غربي كشور برف و باران توليد مي كند، حركت كندي دارد و احتمالا چند روزي طول مي كشد تا به شرق كشور برسد.

در شهر
تئاتر در فضاي باز
تماشاي تئاتر در فضاي باز هم لذتي دارد كه نگو. مجموعه تئاتر شهر، پس از آنكه در شب هاي قدر چند تعزيه را در فضاي باز مقابل ساختمان اجرا كرد، اين بار قصد دارد 10 نمايش را در اين مكان به معرض ديد عموم بگذارد.
رحيم بختياري - اجراي تئاتر در فضاي باز چيز جديدي نيست وسال هاي پيش هم چنين مراسمي اجرا شده است، اما تماشاي تئاتر آنقدر لذتبخش است كه اگر هر روز هم تكرار شود باز هم آدم را به شوق مي آورد.
محمود فرهنگ - دبير دومين فستيوال نمايش هاي خياباني - در اين رابطه گفته است: 10 نمايش خياباني از برگزيده هاي جشنواره خياباني سال گذشته، قرار است از هفته آينده تا اول دي ماه در فضاي باز تئاتر شهر اجرا شوند. هر كدام از اين نمايش ها 20 اجرا دارند و در هر روز سه كار به نمايش درمي آيد.
اين تئاتر هاي خياباني به همت تالار سنگلج اجرا مي شوند. محمود فرهنگ، دبير دومين فستيوال نمايش هاي خياباني، مدير تئاتر سنگلج نيز هست.
نمايش هاي انتظار به كارگرداني عبدالرضا فريد زاده، نقل زندگي به كارگرداني مرتضي وكيليان، آخرين نمونه به كارگرداني حميد  رضا مرادي، بستور به كارگرداني ايرج كله چاهي، قوانين شهروندي به كارگرداني داريوش نصيري، نيم ساعت نفس گير به كارگرداني سيد وحيد ميريونسي، مگر شهر آتيش گرفته به كارگرداني حميد رضا حسين علي، آخرين النگو به كارگرداني جمشيد عسگري، مزاحم به كارگرداني اباذر چهل اميراني و بطري به كارگرداني اكبر قهرماني، كارهاي خياباني هستند كه قرار است از هفته آينده در تئاتر شهر اجرا شوند. حالا كه صحبت از تئاتر سنگلج و مدير آن شد، بد نيست به نمايش هاي كودك كه در اين سالن اجرا مي شوند، نيز اشاره كنيم.
فرهنگ مي گويد: نخستين نمايش كودك با عنوان پسرعموها و با كارگرداني جواد عزتي، سومين روز اجراي خود را سپري كرده و تا امروز حدود 5هزار دانش آموز براي ديدن اين نمايش نوبت گرفته اند. پيش بيني ما نيز اين بوده كه در طول 10 اجرا براي هر نمايش كودك، حداقل 3 هزار دانش آموز از هر نمايش ديدن كنند كه فعلا به رقمي بيش از آن دست پيدا كرده ايم و اميدواريم اين روند همچنان ادامه پيدا كند. اگر دانش آموز هستيد به پدر و مادر و مسئولان مدرسه اصرار كنيد كه شما را براي ديدن اين نمايش ها ببرند و اگر مسئول مدرسه هستيد، يك روز را براي اين كار اختصاص دهيد. آشنا كردن دانش آموزان با هنر و بخصوص نمايش و تئاتر آنها را در آينده آدم هاي هنري تربيت مي كند. تعليم وتربيت كه فقط كتاب درسي خواندن نيست.

نگاه
قانون، شكم است!
ليلي نيكونظر
ساعت 11 صبح: گوينده زن راديو با لحني مهربان و موقرانه اعلام مي كند؛ از امروز پانزدهم آبان، رانندگان مجاز نيستند روي صندلي جلو دو سرنشين داشته باشند. راننده تاكسي پيچ راديو را مي بندد و زير لب پچ پچ مي كند. نجوايي كه نمي فهمم. راننده آشكارا عصبي ست. مسافري كه پياده مي شود و در را پشت سرش محكم مي بندد، چهار- پنج تا ناسزاي آبدار نوش جان مي كند.
ساعت 5 بعد از ظهر: تاكسي پر شده است. 4نفر سرنشين هستند. جلو، يك مرد چهار شانه كت و شلواري نشسته است. راننده ايستاده بيرون از ماشين و شاد و سرحال چاي مي نوشد و اين پا و آن پا مي كند و با راننده تاكسي عقبي گپ مي زند. سرنشين جلو سرش را از ماشين بيرون مي  كند و داد مي زند: آقا، پر شده راننده با ليوان چايش جلو مي آيد و مي پرسد: دو نفر حساب مي كنيد؟
مسافر انگشت اشاره اش را بالا مي آورد و مي گويد از امروز فقط يك نفر را مي توانيد جلو سوار كنيد. راننده آشكارا از لحن صريح و جدي مسافر جا مي خورد، ليوان چايش را در جوي آب خالي مي كند و با عصبانيت سوار مي شود و شروع مي كند:
- حالا چون شماييد من چيزي نگفتم، اما من 5نفر سوار مي كنم.
مسافر پشت سر راننده مي گويد:
- خب جريمه مي شوي!
راننده صدايش را بلند مي كند:
- اگر صد دفعه جريمه شوم، تمام برگه ها را ... مي دهم. بيخود مي كنند جريمه كنند. چه كسي خرج شكم زن و بچه مرا مي دهد؟
مسافر پشت سري جواب مي دهد:
- اي بابا! خب قانون است.
راننده شمرده، شمرده مي گويد:
- قانون شكم است. قانوني كه هواي من و زن و بچه ام را نداشته باشد، به درد نمي خورد. پول بنزين را كم مي كنند؟ يا لوازم يدكي را ارزان مي كنند؟من جلوي قاضي اش هم مي ايستم.
دختري كه كنار دستم نشسته، سرش را كنار گوشم مي آورد و به نجوا مي گويد:
- براي دخترها خوب شد، وقتي كه جلو مي نشستي يا بايد دو نفر حساب مي كردي يا اگر فقط جلو جا بود، اصلا سوار نمي شدي.
سرنشين جلو، موقع پياده شدن، كرايه يك نفر را حساب مي كند، راننده پول را مي گيرد و دوباره همان حرف ها را شروع مي كند.
صبح فردا، ساعت 11: مسافري كه پياده شده با لهجه تركي غليظش مي گويد:
- 200 تومان مي شود، نه 250 تومان، من هر روز اين مسير را مي آيم. راننده هم اين طور جوابش را مي دهد.
- چهار نفر شده، 50 تومان روي كرايه مي آيد.
پيرمرد ترك زبان، فرياد مي كشد:
- پنج نفر سوار كن، به من چه؟ من الان شماره ات را يادداشت مي كنم. راننده جواب مي دهد:
- برو.
و گاز مي دهد و زير لب به پيرمرد ناسزا مي گويد.

از صبح تا شب
حميد رضا پور نصيري
چند روز پيش دوست خواننده اي بحق خرده گرفته بود كه چرا بعضي از اطلاعات اين ستون نادرست است و نگارنده اگر حق التحريري بابت اين مطالب دريافت مي كند، بدون شك حرام است و خوردن ندارد. همان طور كه عرض شد اين انتقاد، انتقاد بجايي ست و مخاطبان اين ستون حق دارند كه برنامه روزانه شان را براساس اطلاعات داده شده تنظيم كنند تا هم از رسانه ملي غافل نشوند و هم بتوانند به
كار وزندگي شان برسند. اما مشكل اينجاست كه صفحات ضميمه ايرانشهر كمي زودتر از ديگر صفحات روزنامه به چاپخانه فرستاده مي شود و از طرفي منابع معتبري در زمينه برنامه هاي تلويزيون وجود ندارد تا به آنها استناد شود.
تنها منبع تقريبا قابل اطمينان، روزنامه رسمي صدا و سيماست كه هنوز سريال هاي چند ماه پيش را در برنامه هاي هفتگي شبكه هاي مختلف درج مي كند و نمي توان كاملا به آن اعتماد كرد. خلاصه اينكه اگر اشتباهي در برنامه هاي اعلام شده در اين ستون مي بينيد، مقدار ناچيزي از آن را هم به حساب تلويزيوني ها بگذاريد كه عادت ندارند يك برنامه هفتگي (يا حتي روزانه) براي خودشان اعلام كنند و به آن پايبند بمانند.
از اين حرف ها گذشته، امشب اگر اتفاق خاصي نيفتد، مي توانيد حدود ساعت 19 از شبكه تهران مجموعه بازرس فويل را تماشا كنيد و ساعت 20:15 هم از طريق شبكه۳ به تماشاي مجموعه
شبي از شب ها بنشينيد.
ساعت 21 هم از شبكه۲ مجموعه نه چندان ديدني تا غروب پخش مي شود كه ابوالفضل پورعرب و مرجان شيرمحمدي از بازيگران آن هستند. اما حدود يك ساعت پس از پخش اين مجموعه، يعني در حدود ساعت 22، از شبكه 4 تله تئاتر جديدي پخش مي شود با عنوان مرگ دستفروش كه براساس يكي از معروف ترين نمايشنامه هاي دنيا به همين نام از
آرتور ميلر ساخته شده است.
اكبر زنجانپور علاوه بر كارگرداني اين مجموعه، نقش اصلي آن را هم ايفا كرده است كه به نظر مي رسد تماشايش جزو پيشنهادهاي قابل دفاع اين روزها باشد. درضمن سينمايي ها هم مي توانند ساعت 21:45 از طريق همين شبكه۴ برنامه سكانس برتر را ببينند كه اختصاص به نمايش و بررسي بهترين سكانس هاي تاريخ سينما دارد.
با تمام شدن سريال فصل زرد كه پيش از ماه رمضان، هر چهارشنبه از اين شبكه پخش مي شد قرار است مجموعه روح مهربان جايگزين آن شود اما شايد امشب شبكه يكي ها خلاصه اي از تمام قسمت هاي فصل زرد را پخش كنند و يكي- دو هفته اي هم آن را در برنامه نقد اول بررسي كنند. به خاطر همين با قطعيت نمي توان گفت كه ساعت۲۲ امشب از شبكه يك چه برنامه اي را مي بينيد اما به احتمال زياد ساعت 23 از همين شبكه برنامه طلوع ماه پخش مي شود كه داريوش ارجمند مجري آن  است و هر قسمت آن اختصاص به گفت وگو با يكي از استادان علم و فرهنگ و هنر دارد.

مائده هاي زميني
رنگ هايي كه لبخند مي زند
005307.jpg
پيشنهاد ما، براي آنها كه از گوشت پرهيز مي كنند، غذاهايي ست كه مايه اوليه آن سبزيجات  است.
سعيدغريب- مائده هاي زميني، اگر بتواند سبد خريد گوشت را در خانواده ها به حداقل برساند، كارستاني انجام داده كه دو فايده عمده دارد؛ اول اينكه ميزان مصرف ماهانه سبزيجات را كه حاوي خواص فراوان است بالا برده و به لحاظ اقتصادي به جيب شما كمك مي كند و دوم آنكه تبعات مصرف زياد گوشت را به پايين ترين حد خود رسانده است. شاه بيت غذاهايي كه سبزيجات در آن نقش اول را بازي مي كنند، كوكوست و بر صدر همه آنها كوكوسبزي. خانم هاي خانه دار تنبل عمدتا سبزي پاك كرده و بسته بندي شده آماده را از سوپر ماركت  تهيه مي كنند. اما بعضي از خانم ها همچنان به شكل سنتي، مايلند سبزي را از بازار بخرند و آن را پاك كرده و بشويند و خرد كنند. قبول كنيد كه لذت بيشتري دارد. سبزي تازه كجا و سبزي منجمد بسته بندي شده كجا. حالا به هر دسته كه تعلق داريد، نتيجه ماجرا يكي ست. سبزي  كوكو مي خواهيم؛ چند عدد تخم مرغ، نمك، فلفل و زردچوبه كه آنها را با هم مخلوط مي كنيم. ساقه سير تازه هم، بدكي نيست براي آنها كه از سير تنفر ندارند؛ خرد مي كنيم و همچنان به شكل دوراني بهم زدن اين تركيب ادامه مي دهيم. در ماهي تابه هم از قبل روغن داغ كرده ايد. كمي نمك براي نسوختن روغن كافي ست. وقتي روغن خوب داغ شد، مخلوط موجود را كف ماهي تابه داغ پهن كنيد و بعد از گذشت چيزي حدود 15 دقيقه آن را برگردانيد. اگر مي خواهيد كوكوي شما برشته شود مدت زمان بيشتري بايد روي اجاق بماند.
بوي مطبوع سبزي، آشپزخانه شما را برداشته؛ كوكو را در قطعات كوچك داخل سيني بچينيد و براي تزئين آن از زيتون و ترب قرمز و پيازچه استفاده كنيد. حالا رنگ ها به شما لبخند مي زند. نان تافتون پيشنهاد مي كنيم يا سنگك خشخاشي برشته. براي عصرانه هم مي توانيد از اين پيشنهاد اشتها برانگيز ما بهره ببريد. حيف، تحريريه ايرانشهر جاي خوبي براي پخت كوكو نيست!

ميهمان روز
نيما فلاح در ايرانشهر
005346.jpg
نيما فلاح، متولد 1351 و بازيگر است. او ورژن كوچكي از محمد رضا شريفي نيا به حساب مي آيد؛ در پشت صحنه سينما هر كاري كه از دستش برمي آيد، انجام داده؛ فقط مي ماند كار گريم و صدا. گفت وگويي با او انجام داده ايم كه در دو سه روز آينده مي خوانيد...
 نگار مفيد با نوروز 74 وارد تلويزيون شده؛ مي گويد: از آن گروه، هيچ كس محو نشده. همه شان در سينما و تئاتر ماندگار شده اند . به گروه ساعت خوش پيوسته، بلافاصله جنگ 77، بعد از آن بيست و بعد از آن ببخشيد، شما؟ . اينها را تا قطارابدي ادامه بدهيد. خودش كه خوشحال است از كارهايي كه با سيروس الوند، مرضيه برومند و ايرج قادري انجام داده. بهانه گفت وگوي ما هم همين ايرج قادري و فيلم تازه اش آكواريوم بود. آكواريوم از مهر ماه در سينماهاي تهران اكران شده و به سلامتي، فروش خوبي هم دارد.
نيما فلاح با همان احساسات پاك و كودكانه اي با ما گفت وگو كرد كه مي گويد در هر نقشي دنبالش مي آيد و رهايش نمي كند. مي گويد: حتي اگر بخواهد نقش قاتل را بازي كند، باز هم اين كودك شيطان و احساساتي رهايش نمي كند. فلاح سال 1351 متولد شده و كارشناسي گرافيك مطبوعات خوانده. با تمام مثبت انديشي اش وقتي در مورد سيزده گربه روي شيرواني صحبت مي كند، نارضايتي اش عيان است. اين نارضايتي در مقابل تجربه جديدش -آكواريوم- هيچ رنگي ندارد. كم رنگ است. از آكواريوم كه صحبت مي كند، هيجان زده مي شود. خاطره هاي خوبي از سفر يك ماهه اش به تركيه دارد. آرام صحبت مي كند. روي بعضي كلمه ها مكث اضافي دارد. خيلي از سئوال ها را با بله و خير جواب مي دهد يا تك كلمه اي؛ موافقم ، سخت بود ، سعي مي كنم .
در مدت 40 دقيقه اي كه گفت و گو يمان طول كشيد، به دفعات خنديد، احساساتي شد و همان كودك شيطان و بازيگوش درونش او را قلقك داد. به فهرست كارهايي كه نيما فلاح در سينماي ايران انجام داده، طراحي پوستر را هم اضافه كنيد. گفت وگو با نيما فلاح را مي توانيد همين روزها در صفحه شهر تماشا بخوانيد. گفت و گويي درباره آكواريوم، ايرج قادري، پرونده اش در سينماي ايران و كودكي كه گاه و بيگاه به سراغش مي آيد.

تهرانشهر
آرمانشهر
ايرانشهر
خبرسازان
در شهر
علمي
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  در شهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |