شنبه ۵ آذر ۱۳۸۴
ماجراي فرار مغزها ادامه دارد
004080.jpg
نتايج تحقيق بانك جهاني كه به تازگي منتشر شده است، حاكي از آن است كه گاه ، بخش عمده اي از نيروي كار تحصيلكرده دانشگاهي در كشورهاي آفريقايي، آمريكاي جنوبي و كارائيب به كشورهاي ثروتمند مي روند. اين يافته ها مبتني بر مطالعه اي گسترده شامل سرشماري و ساير اطلاعات در ۳۰ كشور عضو سازمان همكاري و توسعه اقتصادي است كه در برگيرنده بيشتر كشورهاي ثروتمند دنياست.
اين مطالعه نشان داد حدود يك چهارم تا نيمي از شهروندان تحصيلكرده دانشگاهي در كشورهاي فقيري مانند غنا ، موزامبيك ، كنيا ، اوگاندا و السالوادور در كشورهاي عضو اين سازمان ساكن هستند؛ هرچند كه اين نسبت درمورد هائيتي و جامائيكا به ۸۰ درصد مي رسد. در عوض، فقط ۵ درصد شهروندان تحصيلكرده كشورهاي در حال توسعه ، مانند: هند، چين، اندونزي و برزيل در كشورهاي عضو سازمان يادشده كار مي كنند.
خروج گسترده تحصيلكردگان لطمه زيادي به كشورهاي فقير كوچك تا بزرگ مي زند؛ در حالي كه كشورهاي بزرگ در حال توسعه بهتر مي توانند پيامدهاي از دست دادن تعداد نسبتاً اندك تحصيلكردگان را تحمل كنند و حتي از بازگشت نيروي كار ماهر يا سرمايه گذاري در كشور مادري خود بهره مند شوند. آلن وينترز محقق بانك جهاني گفت: وقتي كشورش يك سوم تحصيلكردگان خود را از دست مي دهد، بايد نگران بود.
مطالعه بانك جهاني كه در كتابي به نام «مهاجرت بين المللي، پول هاي پس فرستاده و فرار مغزها» منتشر شده است، به تحليل آثار پس فرستادن پول نيروي كار مهاجر گواتمالا، مكزيك و فيليپين به خانواده هايشان مي پردازد. اين مبالغ به كاهش فقر در اين كشورها كمك كرده و منبع عمده اي براي كسب ارز بوده، اما تبعات گسترده تر آن پيچيده بوده است. مثلاً در گواتمالا، خانواده هاي روستايي كه اين پول ها را دريافت مي كنند، آن را بيشتر صرف آموزش مي كنند تا مصرف عادي. اما در مكزيك كودكان در خانواده هاي مهاجر تحصيلات كمتري از غيرمهاجران داشتند. شايد علت آن بود كه خانواده هايشان فكر مي كردند نهايتاً بايد براي كسب مشاغل ساده به آمريكا بروند و براي اين مشاغل نياز به سطح بالاي تحصيل نيست.
برخي از داده هاي اين مطالعه درباره فرار مغزها محل مناقشه است. مارك رزنزويگ استاد دانشگاه ييل معتقد است اندازه گيري بانك از اين جهت اغراق آميز است كه مهاجراني را كه در بچگي به كشورهاي ثروتمند مهاجرت كردند يا تحصيلات دانشگاهي خود را آنجا به انجام رساندند، مستثني نمي كند. به گفته وي مثلاً اطلاعات موجود درباره مهاجران جامائيكايي نشان مي دهد حدود ۴۰ درصد آنان پيش از ۲۰سالگي به آمريكا مي روند.
محققان بانك جهاني اكنون در حال گردآوري اطلاعاتي از اين دست هستند، هرچند كه اين اطلاعات درمورد بسياري از كشورها وجود ندارد. آنان يادآوري مي كنند دانستن محل تحصيل اين مهاجران سودمند است. اما اين محققان و ساير كارشناسان معتقدند گزارش اخير جامع ترين ارزيابي را از ابعاد فرار مغزها از كشورهاي در حال توسعه به دست مي دهد.
بيشتر كارشناسان بر اين اعتقادند كه خروج كارگران مهاجر از كشورهاي فقير نشانه مشكلات عميق اقتصادي، اجتماعي و سياسي در اين كشورهاست و اين پديده مي تواند در بخش آموزش و بهداشت زيان هاي بزرگي برجا گذارد. جگديش باگواتي استاد اقتصاد دانشگاه كلمبيا كه در اواخر ۱۹۶۰ از هند مهاجرت كرد، خروج مهاجران به معناي فرار آنان از كشورهايي است كه درست اداره نمي شوند و از نظر اقتصادي نابسامان هستند. آنان با خروج توجه دولت را جلب مي كنند. به گفته وي، اگر بمانند، هيچ اهرم فشاري ندارند.
اما برخي ديگر از كارشناسان مي پرسند آيا فرار مغزها باعث چرخه باطل قهقرايي توسعه يافتگي نمي شود و باعث نمي شود كشورهاي فقير افراد پرانرژي داراي توان و همت مقابله با فساد و حاكميت ناتوان را از دست بدهند. دوش كاپور و جان مك هيل محققان مركز توسعه جهاني معتقدند از دست دادن نهادسازان _ يعني مديران بيمارستان،  مديران گروه هاي آموزشي در دانشگاه ها و تحول خواهان سياسي و غيره- باعث ماندن كشورها در فقر مي شود. به اعتقاد آنان اين امر نه فقط از دست دادن برخي افراد كارشناس، بلكه از دست دادن طبقه متوسط است.
اين سئوال كه براي كاهش زيان چه كار مي توان كرد، بغرنج است و گاه به اين سئوال منتج مي شود كه آيا بايد مهاجرت كارگران ماهر را محدود كرد يا نه؟. سياست هاي مهاجرت در كشورهاي ثروتمند مانند آمريكا،  كانادا، انگليس و استراليا در پي جذب افراد تحصيلكرده براي افزايش توان رقابتي و از بين بردن كمبود در برخي عرصه هاست.
بسياري از كارشناسان مي گويند با تلاش براي محدوديت جابجايي مهاجران مخالف هستند، اما در مورد راه هاي كمك به كشورهاي فقير در اين زمينه اتفاق نظر ندارند. باگواتي در سال هاي دهه ۱۹۷۰ پيشنهاد كرد كشورهاي در حال توسعه بايد از كارگران خود در خارج از كشور ماليات بگيرند. اين پيشنهاد به تازگي مورد توجه قرار گرفته است.
نگارندگان گزارش بانك جهاني مي گويند شايد نياز به سياست هايي باشد كه درآمد متخصصان را در كشورهايشان افزايش دهد. ديگران شامل كاپور و مك هيل معتقدند بايد راه هاي جديدي براي جبران زيان كشورهاي متضرر پيدا شود. آنان خاطرنشان مي كنند كشورهاي ثروتمند بايد در مورد صدور رواديد زمان دار بررسي كنند. اخذ اين رواديد به اين معناست كه فرد متخصص بايد پس از چند سال دانش و اندوخته مالي خود را بردارد و به كشورش برگردد. كاپور دريافت رواديد كار در كشور ثروتمند را به برنده شدن در بخت آزمايي تشبيه مي كند، چون حاصل اين مهاجرت بسيار زياد است. وي معتقد است به هر حال بايد مزاياي اندك افرادي كه بخت كار در خارج را پيدا مي كنند، بايد در قياس با هزينه هاي متوجه به ديگر افراد كشورهاي فقير در نظر گرفته شود.
منبع :نيويورك تايمز
مترجم: رضا محتشم

پيام مديريت
تعامل كيفي فوتبال و مديريت!
مهشيد باستاني پور مقدم
مشاور ديرين و نامدار مديريت و مؤلف آثار برجسته مديريتي، پروفسور كنت بلانچارد و مربي افسانه اي فوتبال آمريكا، دان شولا، سال هاست كه با هم همكاري دارند. آنها توانسته اند با تركيبي از دانش مديريت و علم فوتبال، تيم هاي گوناگوني را در اين كشور، به بالاترين رتبه هاي ورزشي و بهترين كاركردها برسانند. اين دو معتقدند كه پنج گام مهم براي كيفيت برتر و پيروزي در هر كاري وجود دارد. آنان رمز رهبري را در قالب تجربه و كاركردهاي خود، اين چنين بيان كرده اند:
* گام نخست: عقيده مندي
رهبران كارآمد به انجام رسالت ويژه اي، متعهد هستند به ارزش ها و ديدگاه هاي خود بينديشند و آنها را با افراد پيرامونشان در ميان بگذارند. به ارزش هاي سازمان خود بينديشيد. آيا به ارزش هاي بنياديني پايبنديد؟ اگر چنين نيست از هم اكنون روي اين موضوع كار كنيد. با ديگران مشورت كنيد و به ديدگاهي مشترك برسيد.
* گام دوم: يادگيري فراوان و دائمي
راه برتري را آسان نمي توان پيمود. بايد آن قدر تمرين كرد كه كامل شد.براي اين منظور، راه ميان بري وجود ندارد. نتيجه هاي عالي و برجسته در سايه يادگيري مداوم و آموزش هميشگي و در سايه تمرين و آمادگي به دست مي آيند.
* گام سوم: هوشياري و گوش به زنگ بودن
در دنياي امروز، هيچ چيز ثابت و بدون تغيير نمي ماند؛ از جمله: ساختارهاي سازماني، فناوري، باورها، ارزش ها، نگرش ها، شناخت ها، و رفتارهاي فردي و گروهي. از اين رو، بايد همواره گوش به زنگ بود. آمادگي براي دگرگون سازي و مقابله با دگرگوني ها به هنگام نياز، همراهي و همخواني با تغييرات و نرمش پذيري را، هم بايد تمرين كرد و هم به ديگران آموخت.
* گام چهارم: پايداري
واكنش مربيان و مديران بزرگ نسبت به افراد قابل پيش بيني است. آنان به افرادي كه بهترين كارآيي را از خود بروز دهند، توجه مي كنند و در صورتي كه كاركرد آنان را قابل قبول تشخيص دهند، بي درنگ آماده تشويق آنان مي شوند و چنانچه فرد يا افرادي از مجموعه آنها، كمتر از انتظار و يا غيركيفي كار كنند، به راهنمايي و يا سرزنش توأم با اصلاح رفتار آنها خواهند پرداخت. ولي يك نكته ثابت است؛ اينكه چنين مربيان و مديراني در همه موارد مشابه، پيوسته همين گونه رفتار مي كنند و پايداري رفتاري آنها مثال زدني است. در واقع، رفتار مديران و مربيان كارآمد، به حالات لحظه اي و رفتارهاي كنوني آنان بستگي ندارد، بلكه كاركرد افراد است كه نوع رفتار با آنان را مشخص مي كند.
* گام پنجم: درستكاري و رادمردي
مديران و مربيان كارآمد، سخت درستكارند، با ديگران كنش و واكنش روشن و سنجيده اي دارند، برنامه هاي پنهاني ندارند، دو پهلو حرف نمي زنند، از انسان ها بهره برداري نابجا نمي كنند، بي ريا و صميمي اند، به خلوص كامل رسيده اند، هم با ديگران و هم با خود به امانت و راستي رفتار مي كنند، به ديگران دروغ نمي گويند و در سايه رادمردي، بهترين كاركرد را دارند؛ زيرا همه به آنها اعتماد دارند.
يك مربي ورزيده فوتبال، با همراهي يك عالم آگاه به مديريت نوين، با عمل به يك شيوه نامه پنج مرحله اي، موفق ترين تيم هاي فوتبال را مديريت كردند. آيا ما نمي توانيم سازمان هاي خود را موفق تر كنيم؟
منابع:
۱- مدير در نقش مربي، كنت بلانچارد، انتشارات فرا (تهران)، ۱۳۸۲.
۲- صفت هاي بايسته  يك رهبر، جان ماكسول، مهندس كياوند، انتشارات فرا (تهران)، ۱۳۸۳.

نكته ها
غيبت كن حرفه اي
پروين قائمي
روي صندلي عقب تاكسي، كنار در نشسته ام. نفر وسط يك كرايه مي دهد، ولي جاي دو نفر را گرفته است. چندان چاق و درشت اندام نيست، ولي دوطرفش دو خانم نشسته اند و چشمشان كور، بايد رعايت آقا را بكنند! آن يكي ظاهراً دختركي دبيرستاني است، لاغر و رنگ پريده خودش را مثل يك تكه مقوا به در چسبانده است. اين طرف هم من نشسته ام كه هنوز تبديل به يك تكه مقوا نشده ام، ولي تا به مقصد برسيم، قطعاً چنين اتفاق خجسته اي روي خواهد داد. سر صبح است و هوا سرد! بوي عرق و خميازه و سيگار و خواب، فضاي ماشين را پر كرده است، معجون كامل! اما از همه بدتر صداي تلق و تولوق در است كه اعصاب براي كسي نگذاشته است. به پشت گردن مسافر جلويي نگاه مي كنم كه چه بي خيال همه نشسته است و انگار نه انگار كه تلق تولوق در بغل دستش، همه را كلافه كرده است. موي چرب و گردن كثيفش نشان مي دهد كه بويي از پاكيزگي و نظم نبرده است. لابد در زندگي خانوادگيش هم شلخته است. از آن مردهايي كه تا به خانه مي رسند، كت را يك طرف مي اندازند و باقي را طرف ديگر. بيچاره مادرش يا شايد هم زنش! مي خواهم فرياد بزنم، «اي بابا! اون در را يك بار باز كن و ببند. مرديم از اين سر و صداي صبحگاهي!» اما مي ترسم حرف بدي در جواب بگويد و خلقم از اين هم كه هست تنگ تر شود. شايد هم پياده شود... خدا را چه ديدي؟ تازه با اين سرعت ها كه كسي از ماشين به بيرون پرت نمي شود!
راننده روي فرمان قوز كرده... درست مثل همه راننده هاي شهر... لابد آرتروز گردن هم دارد. سر صبحي كه اين قدر عصباني است، واي به حال عصر! چنان مستعد دعواست كه كافي است كسي جيك بزند، چه برسد به اين كه از همه بخواهد يك بار درهاي بغل دستشان را باز كنند و ببندند! به دخترك مدرسه اي كه ابداً نمي شود از اين حرف ها زد، چون به قدري از توسعه طلبي مسافر وسطي وحشت كرده كه كافي است يك كلمه حرف به او بزني تا قبض روح شود!
برنامه صبحگاهي راديو با موسيقي هيجان آور و ريتم سريع السير و خودماني گوينده، سخنان مبسوطي درباره لزوم خوش خلقي و رعايت حقوق ديگران، پخش مي فرمايد و معلوم نيست به چه دليلي ياد سازمان ملل مي افتد و اين كه سعدي عليه الرحمه فرموده: «بني  آدم اعضاي يكديگرند» و از اين حرفها!
يادش بخير روزگاري كه در اتوبوسي، ميني بوسي، ماشيني «دچار» آزار ديگران مي شدي، مي توانستي به ريش سفيدي، لوطي مسلكي، فرهنگي محترمي متوسل شوي كه به فرد «آزار نده!» تذكري بدهند، ولي حالا در عصر «حقوق بشر» بهترين پاسخي كه مي گيري اين است كه «خانم! مي خواي راحت باشي با تاكسي تلفني برو و بيا!» يا ا «زن بايد خودش شأن خود شو حفظ كنه» يا «با اين همه بيكاري، كي گفته شماها جاي مردها برين سر كار؟» و يا ... بگذريم.
همه غير از راننده و دخترك مدرسه اي و من، دارند چرت مي زنند و هر چند وقت يك بار به طرف يكي از همانهايي كه «بايد شأن خود را حفظ كنند» پرت مي شوند! اما صداي در تبديل به سمفوني شكنجه شده است.
بالاخره مسافر جلويي پياده مي شود و خوشبختانه در را هم محكم مي بندد. از صداي در راحت خواهيم شد! پولي را مي پردازد و راننده اعتراض مي كند دويست تومن نه، دويست و پنجاه تومن و مسافر اعتراض مي كند كه والله! به پير، به پيغمبر، همين ديروز صد تومن دادم، كه نعره راننده به آسمان هفتم مي رسد كه ديروز، ديروز بوده، امروز، امروزه! مگه خير سرت توي اين مملكت زندگي نمي كني؟
با نگراني به ساعتم نگاه مي كنم. حال و روز دخترك مدرسه اي از من بدتر است. آقايان ديگر هيچ نوع مداخله اي نمي كنند. پنجاه تومان به دست راننده مي دهم و مي گويم: آقا! راه بيفتين، دير شده.
راننده پول را مي گيرد، ولي مي گويد: نقل اين حرفها نيست مادر! يارو انگار هواپيمايش تازه نشسته.
مسافر ۵۰ تومان را نمي دهد و مي رود و پشت سرش، لعنت و نفرين و آه و ناله راننده را سوغات مي برد. مسافر بغل دست من همچنان خواب است و در حال كش و قوس آمدن! راننده نجنبد، من و دخترك مدرسه اي بايد باقي راه را بيرون از پنجره، به ماشين آويزان شويم.
ماشين كه راه مي افتد، صداي تلق تولوق دوباره شروع مي شود. يعني چه؟ گوشهايم را تيز مي كنم. در كنار دست خودم است كه صدا مي دهد. درست بيخ گوش خودم! غيبت پشت سر بقيه و غفلت از تلق و تلوق كنار دست! حرفه اي كامل!

فرهنگ
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
سينما
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |