شنبه ۵ آذر ۱۳۸۴
گفت وگوي اسلام و مسيحيت
به سوي كلمه مشترك
اشاره: گفتگوي بين فرهنگها و اديان در گذشته به خودي خود صورت مي گرفت و نيازي به طرح و برنامه اي از پيش انديشيده براي آن وجود نداشت؛ اما امروزه فرهنگها و اديان به دلايلي از هم جدا افتاده اند و اين بي شك به همزيستي ميان پيروان آنها خدشه وارد مي سازد. مطلبي كه از پي مي آيد، متن سخنراني مرحوم پرفسور عبدالجواد فلاطوري است كه سالها پيش در جمع مسلمانان و مسيحيان آلمان پيرامون اين مساله ايراد شده بود، با هم مي  خوانيم:
004113.jpg
۱ـ سرآغازها و پيشرفت ها
برخلاف منازعات دفاعي، گفتگوي مسالمت آميز بين اديان و فرهنگ ها تنها هنگامي و در جايي ضروري است كه پيروان اديان و فرهنگهاي مختلف از روي اراده يا به اجبار در يك مكان با هم زندگي مي كنند. با اين حال گفتگوي مسالمت آميز مستلزم اين است كه همه يكديگر را بپذيرند يا لااقل با همديگر مدارا كنند.
شروع چنين گفتگويي از جانب اسلام در زماني بود كه محمد(ص) هنوز در مكه بود(قبل از ۶۲۲ ميلادي)، يك سوره مكي(سوره ۲۹)، مداركي براي اين امر در اختيار ما مي گذارد. در آنجا آمده است: «و با اهل كتاب منازعه نكنيد؛ مگر به بهترين شيوه و روش. كساني كه ظالم اند از اين مستثني هستند. و بگوييد: ما به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر شما نازل شده ايمان داريم؛ و خداي ما و خداي شما يكي است و ما به او تسليم شده ايم.» بر پايه اين مبناي مشترك، يعني اين اعتقاد كه در اين سه دين صحبت از يك خداست، توصيه مي شود كه به بهترين شكل گفتگوهايي با يهوديان و مسيحيان انجام شود. اين وضع به اصلي تبديل مي شود كه بايد رابطه مسلمانان با غير مسلمانان را تنظيم كند. در سوره ۱۶- آيه ۱۲۵ آمده است: ادع الي سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه وجدالهم بالتي هي احسن ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين.«به راه پروردگارت فرا خوان با حكمت و موعظه حسنه و با آنان به بهترين نحو جدال كن. محققاً خدا بهتر از همه مي داند كه چه كسي از راه او منحرف شده است؛ و او بهتر از همه آنهايي را كه به راه راست هدايت شده اند مي شناسد.» اين نه تبليغ، بلكه توصيف خود و برانگيختن علاقه به آن اصل است. اين اصل، درخواست تغيير دين گروهي را محال مي داند و به گروه ديگر اين آزادي را مي دهد كه اين دعوت را بپذيرند يا رد كنند، بعد از آن كه اين نياز به وضوح آشكار شده است. آيه ۲۵۶ «سوره بقره» نيز به چنين طرز برخوردي اشاره مي كند: «هيچ اجباري در دين نيست. اكنون راه راست از راه غلط به روشني قابل شناسايي شده است. كسي كه به خدايان دروغين كفر ورزد و به خدا]الله[ايمان آورد، به ريسمان مطمئن چنگ زده است كه پاره شدني نيست و خدا شنوا و داناست.» اين آيه قرآن مخصوصاً از اين جهت قابل توجه است كه مستقيماً متوجه بت پرستان است و مي تواند خيلي بيشتر متوجه اهل كتاب باشد. اين طرز فكر باعث شد كه حتي از يهوديان و مسيحيان درخواستي شود كه اهميت ارتباط عميق اسلام و مسلمانان با يهوديان و مسيحيان را نشان مي دهد. اين نيز به آشكارترين شكل در دوره مدني، يعني تقريباً در سال هاي ۶۲۵/۶۲۴ بيان مي شود، در سوره ،۳ آيه ۶۳ آمده است: «بگو، اي اهل كتاب به سوي كلمه اي كه ميان ما و شما يكي است بياييد، يعني اين كه غير از خدا كسي را نپرستيم و هيچ چيز را شريك او قرار ندهيم و اين كه بعضي از ما بعضي ديگر را ارباب خود ندانند مگر خدا را، و اگر آنها امتناع كردند بگوييد: شهادت دهيد كه ما مسلمان هستيم. اين موضع اساسي قرآن در برابر مسيحيان و يهوديان سرانجام به عنوان قانوني اجتماعي اعلام شد. به رغم همه منازعاتي كه در طي ۲۳ سال قرآن و محمد)ص(با يهوديان و مسيحيان دارند، به رغم انتقادي كه به عقيده و شيوه رفتار يهوديان و مسيحيان مي شود، در پايان دوره ي وحي به مسلمانان توصيه مي شود كه خود را براي همزيستي متداوم و مسالمت آميز با اهل كتاب آماده كنند. در سوره ،۵ آيه ۵ چنين آمده است:« امروز همه چيزهاي خوب براي شما حلال شده است. و طعام كساني كه كتاب بر آنها نازل شده است براي شما حلال است، همان طور كه طعام شما براي آنها حلال است و زنان پاكدامن مؤمن و زنان پاكدامن از كساني كه قبل از شما كتاب بر آنها نازل شده است، اگر به آنها مهرشان را بدهيد و فقط براي ازدواج و نه براي فحشا و دوستي پنهاني...»
اين طعام مشترك و ازدواج با يكديگر در ميان اهل كتاب از اين لحاظ حائز اهميت زيادي است كه در اين هر دو مورد، حداقل در آن زمان، مسأله نه ارتباط دو انسان منفرد، بلكه اتحاد خانواده هاي بزرگ بود. هنگامي كه از مدارا در اسلام صحبت مي شود بايد گفت كه منشأ اين مدارا در آيه اي است كه در بالا ذكر شد. امر لااقل باعث شده كه اجتماعات يهودي و مسيحي به عنوان اقليت در ميان مسلمانان حق زندگي مسلم شان را حفظ كنند. اين انحرافات از آن اصل، از نظر علّي، بايد معلول اراده فردي، رويدادهاي موردي يا حتي منافع سياسي و البته نه منبع حقيقي اسلام، يعني قرآن، دانسته شوند.
در مورد شروع چنين گفتگويي از طرف مسيحيت با ديگر اديان، مخصوصاً با اسلام، بايد به اختصار گفت كه از نظر مسيحيان عمدتاً بعد از جنگ جهاني دوم، همواره هم به همين علت، شروع گفتگو با مسلمانان ضروري دانسته شد. كليساهاي پروتستان  و كاتوليك هر دو در اين خصوص رسماً اقداماتي كرده اند و اين كار را تا حدي جايگزين فعاليت تبليغي كلاسيك دانسته اند. شوراي دوم واتيكان بيانيه اي در اين باره دارد:« كليسا به مسلماناني كه خداي يكتا، حي، موجود در خود، مهربان و همه  توان، خالق آسمان و زمين را كه با انسانها صحبت كرده است، مي پرستند، نيز با احترام نگاه مي كند. آنها تلاش مي كنند كه با تمام توان تسليم فرمانهاي پنهان  او بشوند، همان طور كه ابراهيم تسليم خدا شد، ايمان اسلامي آنها هم با اشتياق به او استناد مي كند. مسيح، كه البته او را خدا نمي دانند، اما به عنوان پيامبر به او احترام مي گذارند و به مادر باكره اش مريم، كه گاهي از او به پرهيزكاري ياري مي طلبند،  نيز احترام مي گذارند. علاوه بر اين آنها منتظر روز جزا هستند، كه در آن خدا همه انسانها را زنده مي كند و به آنها عوض مي دهد. به همين جهت آنها به زندگي اخلاقي اهميت مي دهند و خدا را مخصوصاً با نماز، انفاق و روزه ستايش مي كنند. با اين حال از آنجا كه در طول قرن ها بعضي اختلافات و دشمني ها بين مسيحيان و مسلمانان به وجود آمده است، شوراي مقدس كليسا به همه تذكر مي دهد كه گذشته را كنار بگذارند، صادقانه براي فهم متقابل تلاش كنند و با هم براي حفاظت و حمايت از عدالت اجتماعي، مواهب اخلاقي و نيز صلح و آزادي براي همه انسانها تشريك مساعي كنند. »اسنادي شبيه اين را، اگرچه نه به اين روشني، كه در عين حال دال بر پذيرفته شدن مسلمانان از سوي كليسا هستند، مؤسسات مختلف كليساي پروتستان به عنوان توصيه منتشر كرده اند. مهمترين آنها تصميم شوراي پنجم EKD در نشست شوراي كليسا در تاريخ ۵ تا ۱۰ نوامبر در بتل(Bethel) است كه در آن آمده است: حضور ۹/۳ ميليون خارجي در جمهوري فدرال آلمان انگيزه اي براي بررسي دقيق محتواي آموزش آنها است. رشد يكپارچه اروپا مقتضاي سعه صدر در برابر فرهنگ هاي ديگر و نيز توانايي و آمادگي براي گفتگو با كليساي ارتدكس و مواجهه با اسلام است. حدود يك ميليون نفر از فرزندان زير ۱۸ سال كارگران خارجي در حال حاضر در آلمان زندگي مي كنند. سهم متولدين خارجي در ۱۹۷۵ در فرانكفورت بالغ بر ۴۱%، در اشتوتگارت ۵/۳۶% و در كلن ۳۴% بود. تعداد زيادي از فرزندان خارجي ها براي هميشه در آلمان خواهند ماند، اگرچه والدين آنها بخواهند روزي به وطن بازگردند. طرد خارجي ها، كه هنوز هم خيلي گسترده است، تنها هنگامي مي تواند كاهش يابد كه جوانان بياموزند كه به فرهنگ هاي ديگر احترام بگذارند. بايد دقيقاً بررسي كرد كه آيا كتابهاي درسي به شناخت بهتر كشورهاي خاستگاه شهروندان خارجي كمك مي كنند.
مسائل
حال هنگامي كه اين گذشت ها، تفكرات، شيوه هاي رفتاري و توصيه ها را مد نظر مي دهيم، مجازيم با اميد كامل انتظار داشته باشيم كه ديگر چيز زيادي بر سر راه نوعي صلح ميان اين سه دين جهاني قرار نداشته باشد. با اين حال در عمل با مشكلاتي مواجه مي شويم كه پابه پاي تلاش براي گفتگو، راه آن را دشوار مي كنند و بازگشت به وضع بد گذشته را موجب مي شوند. آنچه ذيلاً مي آيد سبب ساز اين مسأله است: از يك سو موضع متفاوت مسلمانان در سطح جهاني و نيز در آلمان در مورد گفتگو. در جهان اسلام در ابتدا به مأموريت كليسا براي گفتگو بعد از جنگ جهاني دوم به طور گسترده با شك نگريسته شده. علل اين اقدام جديد كه براي مسلمانان غير منتظره بود مورد مطالعه قرار گرفته است. يكي از توضيحاتي كه در اين باره داده شده و حتي درباره آن مطالب نوشته شده اين حدس است كه «آيا كليسا نمي خواهد با اين كار دوره جديدي از فعاليت تبليغي را شروع كند.» در حالي كه اين حدس موضع اكثر متكلمان را تعيين مي كرد، پيش از همه گروهي از مسلمانان روشنفكر در جهان اسلام حاضر به ورود درگفتگو شده اند. امروزه گفتگو با مسيحيان در جهان اسلام شايع است، زيرا در اين اثناء واقعاً پي برده اند كه از اين طريق براي پيروان هر دو دين ممكن است سوء تفاهمات و پيش داوري هاي مرسوم را كاهش دهند. در محدوده آلمان فرآيند گفتگو در ابتدا به گونه  ديگري صورت مي گرفت. در آغاز دهه ۶۰ مسلمانان روشنفكر آلمان كه اسلام شناسان خيلي بزرگي نبودند بدون واهمه در گفتگوهايي كه كليسا شروع كرده بود شركت كردند كه با گذشت زمان براي هر دو طرف مثمرثمر بود. اما با پذيرش چندين ميليون كارگر مسلمان در آلمان اين وضعيت تغيير كرد.
فعاليت مؤسسات وابسته به كليسا به طرز بي سابقه اي افزايش يافت. در مقابل، جمعيت كارگران مسلمان براي پذيرفتن دعوت ]دين جديد[ نه توانايي داشت و نه آمادگي. اين امر به وضوح ريشه در حقايق تاريخي داشت كه در طول قرنها رابطه پيروان اين دو دين را به شدت تحت تأثير قرار داده بود. ثانياً اين موضوع عميقا ريشه در شكي داشت كه مسلمانان هنوز هم، در نتيجه تسلط استعمار، نسبت به مبلغان مسيحي داشتند. توده مسلمانان به سادگي اين كار را تلاشي براي تبليغ مسيحيت دانسته و آن را رد كردند. مؤسسات كليسايي هم، به واسطه تصميمات يا فعاليت هاي فردي، به اين مسأله كمك نكرده اند. كم نبوده اند مسيحيان پرهيزكاري كه با هدف ارشاد به مسيحيت خود را مسئول دانسته اند كه كارگران خارجي را به آيين  مسيحيت درآورند . در نتيجه اين روند كشمكشي به وجود آمد كه از يك سو به واسطه پيش داوري هايي كه از قديم در مورد مسلمانان مرسوم بود و از سوي ديگر به واسطه حوادث مطابقي در سطح سياست بين المللي عمق پيدا كرد، اين موضوع منجر به كشمكش در درون گروه هاي مسلمان در آلمان شد. اين منازعات خيلي تشديد شد و منجر به اين گرديدند كه ديگر مسلمانان كه مخالف ارتباط نزديك با مسيحيان بودند، آنها را كمابيش به دنباله روي مقاصد كليسا متهم كنند. از سوي ديگر آنهايي كه موافق گفتگو بودند ديگران را در اين راستا مثل خودشان كردند كه آنها مي خواهند همزيستي مسالمت آميز پيروان اين دو دين را غيرممكن سازند. سالهاست كه ما- اين فرايند هنوز پايان نيافته است- با اتهامات يك طرف و دفاع طرف ديگر سرو كار داريم. امروزه ما دليل كافي داريم كه روي عادي سازي روابط حساب كنيم.
كاميابي ها
در اين ميان معلوم شده است كه تعداد خيلي زيادي از مسائل معلول نسل و ذهنيت ها بوده اند. نسل جديد شهروندان مسلمان، كه بيشتر آنها در اينجا به دنيا آمده اند و در همين جا تحصيل كرده اند، اگرچه در عمل مسلمانان راسخي هستند اما با اين حال در تربيت و الفتشان به آداب و رسوم اينجا به قدري در مقابل گفتگو باز هستند كه غالباً آنها ابتكار عمل براي آن را به عهده مي گيرند. در پايان ميل دارم بخشي از بيانيه يكي از بزرگترين سازمانهاي ترك تبار (AMGT)، را نقل كنم. هدف اين بيانيه اين است كه با اتهامات متعدد مخالفت كند و در عين حال آمادگي و ضرورت زندگي مسالمت آميز و تفاهم با مسيحيان در چارچوب قانون اساسي آلمان را مورد تأكيد قرار دهد. ذيل عنوان«اسلام و مسلمانان، قانون اساسي آلمان و پاي بندي به قانون اساسي »از جمله آمده است:در كنار مشكلات متعدد اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كه زندگي به عنوان اقليت در خارج به همراه دارد، به دليل وجود دين ديگر و عمل به آن دين انبوهي از مشكلات وجود دارد. اين كه اكنون تقريباً همه گزارش هاي عمومي درباره اسلام نه از سوي ۲ ميليون مسلماني كه در آلمان زندگي مي كنند، بلكه پيش از همه به واسطه حوادثي در ديگر نقاط جهان، - آن طور كه اعتراف شده به مراتب پر سر و صداتر هستند- تدوين شده، به وجود آ مدن سوءتفاهمات و تصورات غلط را قابل فهم مي سازد. بايد افزود كه جديدترين تحقيقات علوم اجتماعي نشان مي دهند كه مكانيسم هاي اجتماعي، كه در طول تاريخ رشد يافته اند، وجود دارند كه به پيدايش و دوام پيش داوري ها درباره مسلمانان و اسلام مساعدت مي كنند. در اين اثنا عبارت «بنيادگرايي اسلامي» را بيشتر مي شنويم، و تصوير عمومي از اسلام در غرب ارائه مي شود همچنان تصويري از يك دين خشن و وحشت  انگيز است. ما مسلمانان به واسطه دين مان موظف به رفتار سازنده و گفتگو هستيم، همزيستي در صلح اجتماعي هدف ماست. اين كه به واسطه سوءتفاهمات و پيش داوري ها درباره ما و دين مان اين برداشت به وجود مي آيد كه ما مي توانيم صلح اجتماعي را دچار مخاطره كنيم، ما را آزرده خاطر مي كند. به واسطه اظهار نظر هيأت رئيسه «حقوق» كه اكنون قابل ارائه است و رياست آن را ضروري دانسته است، مي خواهيم تلاش كنيم تا روشنگري كنيم، براي غلبه بر چنين تصورات غلطي كه اگر درست بودند، همزيستي را غيرممكن مي ساختند، در جهت روشنگري تلاش كنيم. پاي بندي به قانون اساسي كه مسلمانان تاكنون به طرز غيرمنتظره  نشان داده اند، نشان مي دهد كه ظاهراً از جانب مسلمانان مسائل هميشه اين طور فهميده  و بديهي تلقي مي شوند، همان طور كه در اظهارنظر كارشناسان بيان شده است... در اسلام هم كرامت انسان، توسعه آزاد شخصيت، برابري در برابر قانون، آزادي مذهب، آزادي عقيده، حفظ پيمان زناشويي و خانواده و حقوق اساسي ديگر نيز همانقدر اصولي مهم و واجب الرعايه هستند. نظام ارزشي اسلام و نظام ارزشي قانون اساسي آلمان اختلاف اساسي با يكديگر ندارند، و اين امر به علاوه پذيرش نظام حقوقي آلمان را براي مسلمانان آسان مي گرداند. تا اينجا بحث در مورد پيشرفت از جانب مسلمانان بود. پيشرفت مثبتي كه از طرف مسيحيان و در سطح رسمي مي بينيم دقيقاً به همين اندازه خوشحال كننده است. اينجا قبل از هر چيز بايد فعاليت هاي آكادمي علوم اسلامي را ذكر كرد، كه مخصوصاً براي فهم فرهنگي ملت ها تأ سيس شد و نقش پيشگامانه اش را با موفقيت اثبات كرده است و آن هم عمدتاً در بررسي كتاب هاي مدرسه در مورد اسلام در مورد درس هاي تاريخ، مذهب پروتستان و كاتوليك، جغرافيا و نيز خط مشي تدريس. اين تحليل در سلسله نوشته هاي مؤسسه گئورگ اكرت در براونشويگ منتشر شده اند و همه مدارس، معلمان و موسسات فرهنگي نسبت به اين مجلدات واكنش مثبت نشان داده اند. در اين ميان مي توان حتي تأثيرات مستقيمي بر روي نويسندگان كتاب هاي درسي را نشان داد. هدف هفت جلدي كه تاكنون به اتمام رسيده و توسط انتشارات دينتسوك فروخته شده، اين است كه به زندگي مشترك كودكان آلماني و خارجي و خانواده هاي آنها كمك كند و از گفتگوي بين فرهنگ ها حمايت كند. تنها زماني مي توان به اين هدف نايل شد كه حضور گروه هاي بزرگ برخاسته از كشورها و فرهنگ هاي ديگر در آلمان را از موضع دفاعي ننگرند، بلكه به عنوان فرصتي براي گسترش و توانگر ساختن افق هاي زندگي خود بدانند. مسأله تنها بر سر حمايت آموزشي و همزيستي كودكان خارجي نيست، بلكه علاوه بر آن پرداخت مشترك مطابقي در مورد درس مدرسه و تربيت خارج از مدرسه است كه به واسطه آن كودكاني از فرهنگ ها و مذاهب مختلف قادر مي شوند به اين كه با يكديگر با تفاهم و سعه صدر برخورد كنند. تربيت تنها از اين طريق مي تواند سفارش قانون اساسي را به درستي انجام دهد كه هدف آن آزادي مذهب و وجدان به معني وسيع كلمه است.
ادامه اين جريان در عمل بستگي به اراده نيك پيروان نيك هر دو دين دارد كه متقابلا مراعات همديگر را بكنند و به يكديگر احترام بگذارند.
عبدالجواد فلاطوري - ترجمه: مهدي كهنداني

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
سينما
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |