گوشه
با «هارولد پينتر»،برنده نوبل ادبي ۲۰۰۵
برخورد نزديك با مرگ
سيداحمد نادمي
|
|
اگر بخواهيم از هارولد پينتر بنويسيم و سخن از تئاتر مدرن به ميان نياوريم (و اين بسيار سخت است زيرا نويسنده اين سطرها، با نام پينتر، به سالهاي نوجواني اش بازمي گردد كه اولين تصاوير از جامعه موحش مدرن را با خواندن نمايشنامه هاي او به ذهن سپرده است) شايد مناسب ترين آغاز، گفتن از وضع جسماني پينتر باشد كه مانع از شركت او در مراسم نوبل و دريافت جايزه شد.هارولد پينتر گرفتار سرطان مري و شيمي درماني است، بيماري اي كه خود، آن را «يك برخورد نزديك با مرگ» (close encounter with death a) خوانده است و با تداعي فيلم معروف استيون اسپيلبرگ، مواجهه اش را با مرگ و با متافيزيك، فضاسازي كرده است.او قرار بود كه ديروز، شانزدهم آذرماه (هفتم دسامبر) خطابه اش را در دربار سوئد قرائت كند و شنبه، نوزدهم آذرماه (دهم دسامبر) جايزه يك ميليون كروني اش را از خانواده سلطنتي بگيرد. اما در مراسم جشن آكادمي، استفن پيج (Stephen page) از انتشارات فيبراندفيبر (faber&faber) كه ناشر آثار پينتر است، به نيابت از او حضور نخواهد داشت. تصوير ويدئويي خطابه پينتر، ديروز بر پرده اي بزرگ در استكهلم به نمايش درآمد. سالهاست كه انستيتو نوبل، نقش «كاشف نام هاي ناشناخته و متعلق به اقاليم خاص» را با همتي بليغ ايفا مي كند.بسياري از اين نويسندگان، محدوده شهرتشان تا اعلام نام نويسنده بعدي كه جايزه به او تعلق مي گيرد (يعني تا يك سال!) است. مي توان نامهاي بسياري را (البته نه به كمك حافظه، بلكه با مدد جستن از آرشيوهاي خبري) رديف كرد. نزديكترين نام، همين خانم الفريده يلنيك است كه پارسال يكي از اعضاي آكادمي نوبل در اعتراض به انتخاب او از عضويت در شوراي داوري استعفا داد. اما از سوي ديگر، كافي است كه برنده جايزه، اوكتاويو پاز باشد يا همين هارولد پينتر تا اعتبار جايزه ادبي نوبل، دفعتاً ارتقا يابد.
هارولد پينتر از همان سالهاي جواني، جايگاه خود را در ادبيات (به ويژه، ادبيات نمايشي) يافته است. ابسورديته دراماتيك او، لحن مشخصي دارد كه از لحن نوشته هاي ساموئل بكت و اوژن يونسكو قابل تميز است. او روايتگر روابط معناباخته انسان امروز است و در ترسيم تعرض قدرت (رسمي و غيررسمي) به شأن انساني بسيار مؤثر قلم مي زند. اين ويژگي ، به او حيثيت يك منتقد اجتماعي- سياسي عملگرا و معترض به سياست هاي ضدانساني و جنگ طلبانه بخشيده است. او به نوشتن اكتفا نمي كند، خطابه هاي او عليه بمباران آمريكا در افغانستان و كوزوو و اخيراً در عراق، بسيار پرشور است. براي نمونه، او خطابه اش را در «سراي گفتار عمومي» پارلمان انگليس در ۲۱ ژانويه سال ۲۰۰۳ ميلادي اين چنين آغاز مي كند:«يكي از مهوع ترين تصاوير سال ،۲۰۰۲ تصوير توني بلر، نخست وزير ماست كه روز كريسمس در كليسا پيشاپيش همه مردم براي «صلح روي زمين» و «آرزوهاي نيك» زانو بر خاك نيايش گذاشته در حالي كه همزمان براي معاونت در كشتار هزاران انسان بي گناه در عراق آماده مي شود...»
*
جايزه ادبي نوبل در سال ،۲۰۰۵ يكي از بسيار جوايزي است كه هارولد پينتر هفتاد و پنج ساله در طول فعاليت ادبي هنري اش دريافت كرده و مي كند. (او جايزه كافكا را پس از جايزه نوبل دريافت كرد.) يكي ديگر از اين جوايز- كه بهانه نوشتن اين سطرها در يك صفحه شعر است- جايزه شعر ويلفرد اوون (Wilfred owen) در سال ۲۰۰۴ به او و براي كتاب «جنگ» اوست.بنياد ويلفرد اوون، تنديس اين جايزه را هر دو سال يك بار، به نويسنده اي كه سنت ادبي و ضد جنگ اوون را ادامه داده باشد، اهدا مي كند. شيموس هيني شاعر ايرلندي و برنده جايزه ادبي نوبل، از دريافت كنندگان اين جايزه شعر بوده است. ويلفرد اوون را كه در سن ۲۵ سالگي در جنگ جهاني اول كشته شد، بهترين شاعر جنگ انگلستان مي شناسند.كتاب «جنگ» هارولد پينتر از هشت شعر- كه عليه حمله آمريكا و متحدانش به عراق سروده شده- و يك خطابه تشكيل شده است.
پينتر ۶۰ سال است كه به نوشتن شعر ادامه مي دهد. (او پس از سالها چاپ نوشته هايش در مجلات ادبي، اولين كتاب شعرش را در سال ۱۹۵۰ منتشر كرد.) او مي گويد: «گاهي، در شعرها، من فقط به طور مبهمي از زمينه فعاليتم آگاهي دارم و «كار» طبق قانون و نظم خودش پيش مي رود و من در اين ميان، همراهي مي كنم، اما اگر همين آگاهي نيز نبود، بهتر بود.» الكساندر پوپ، جان دان، جرارد منلي هاپكينز، از شاعران كلاسيك و تي.اس. اليوت، ويليام باتلريتيس و فيليپ لاركين از شاعران مدرن انگلستان، شعرهاي مورد علاقه هارولد پينتر را سروده اند.
بمب ها
ديگر واژه اي نيست كه گفته شود
تمام آنچه براي ما مانده همين بمب هاست
كه مي تركاند سرهاي ما را
تمام آنچه كه مانده، همين بمب هاست
كه آخرين قطره هاي خون ما را مي مكد
تمام آنچه باقي گذاشته ايم همين بمب هاست
كه برق مي اندازد جمجمه مردگان را
آمريكا خدا خيرت دهد!
يانكي ها با زره پوش هايشان
باز رژه مي روند اينجا
سرود شادماني مي خوانند
به دنياي بزرگ كه مي تازند
خداوندگار آمريكا را مي ستايند
مردگان، آبراهه را بند آورده اند
آنها كه نتوانسته اند همراه شوند
ديگراني كه نخواستند سرود بخوانند
آنها كه صدايشان را گم مي كنند
آنها كه آهنگ را فراموش كرده اند
سواران، تازيانه هايي گسسته دارند
سر شما مي غلتد بر شن
سر شما گودالي ست در خاك و خل
سر شما لكه اي است در غبار
چشم هايتان درآمده و شامه تان
فقط گندناي مردگان را درمي يابد
و هواي مردگان زنده است
با بوي خداوندگار آمريكا
(از كتاب «جنگ» از انتشارات «فيبراندفيبر»)
|