گفت و گو
مقصد بعدي كجاست؟
نگاهي به آثار زهرا رهنورد به انگيزه برپايي نمايشگاه آثار هنرمند در گالري كمال الدين بهزاد
|
|
فرشته نايبي
فاصله نه چنداني است از سروده نخستين من در بياني ساده و صميمي از آثار دكتر زهرا رهنورد كه در محل نگارخانه كمال الدين بهزاد برگزار شد.
ولي اين بار نه به عنوان يك منتقد و مخاطب كه خود تحت تأثير فضاها و مكان نگارخانه اي محدود كه آثار در حصار و چنگ آن به نمايش درآمده بود، بلكه فقط به عنوان يك منتقد، در فضايي معلق و رها (با فيلم و عكس هايي كه از اين مجموعه تهيه شد) به ارزشيابي و نقد آنها پرداخته مي شود.
آنچه پس از زيبايي موزون و رمزگونه آثار، تو را به تأمل وامي دارد، همانا تنوع به لحاظ تكنيك (شيشه و نقاشي مجسمه، فلز و بوم)، انتخاب رنگ، شكل، فرم و پيش زمينه ها، جنس و مضامين (ديني - مذهبي، عرفاني _ ادبي و اسطوره) است كه بسيار متنوع و كاملاً با يكديگر متفاوت هستند و بعضاً حتي در تضاد نيز بسر مي برند. اما در نهايت تو گويي كه زبان و بيان همه آنها يكي است و مي تواني كل اين آثار را همانند خود هنرمند و خالق اثر كه واحد است در حكم يك اثر نقد، تفسير و تحسين كني. آنچه اين مجموعه نفيس را از بيشتر توليدات برخي از هنرمندان اين روزگار متمايز مي كند، اين است كه زهرا رهنورد با داشتن علم و آگاهي و اشراف كافي بر تمامي سبك ها (برنده جايزه بين المللي خوارزمي براي نوشتن ۵ جلد كتاب تاريخ هنر ايران در دوره اسلامي)، چنان از چارچوب حصار و مرز سبك ها عبور كرده و آنها را پشت سرگذارده است كه در هيچ يك از آثار او، به هيچ وجه از تكلفات سبكي ابداع ديگران، خبري نيست. و هر چه هست جرأت، جسارت، خلاقيت، نبوغ محض رهنوردي است كه قطعاً اين ره را آسان «نه ورديده» است!
و ردپاي تاول هاي مسير را در زيربنا و اعماق پس زمينه هاي محتوايش، كمرنگ، ولي هنوز مي بيني...
سبكش منحصر به فرد، زبانش كنوني و پيامش جهاني است و فرم هاي ناب و زيبايش در ظرف و قالب محتوي، حامل پيام است و آنچه بيان مي كند، حرف دل من، تو، او، ما، شما و ايشان و ... وحدت بشريت است.
با آثارش ايمان، دين باوري و معرفت را ارج مي نهي، ادبيات و فرهنگ را حس مي كني، تاريخ و سنت را پاس مي داري و زمزمه اشعار را ظريفتر از شاعراني كه آنها را سروده اند، مي شنوي و زيبايي، نوآوري و خلاقيت را در اوج مي بيني.
با بشارت رسولان فرياد مظلومانه هزاران فلسطيني در سرت طنين مي اندازد و قلبت به تنگ و به درد مي آيد. در مقابل «يا ابا عبدالله الحسين» با تركيبي از رنگ و فلز كه در كمال سادگي و كم گويي مضمون آن هزار مي گويد، ناخودآگاه به پاس احترام دست به سينه مي گذاري و هنگام وداع، آهسته آهسته عقب مي روي تا از آن دور شوي. با ديدن «بلقيس» ، «زمزمه» ، «طوبا» از درون، دلت حال مي آيد و حالت جا مي آيد. با «خسروشيرين»، «ليلي» و «رقصي چنان ميانه ميدانم آرزوست» گويي بر بال فرشته مي نشيني و گشتي در ادبيات و عرفان مي زني. و اما «سيب و مهتاب» كه مؤيد پيام خودآگاهي است ترا به اسطوره ها مي برد و يكهو توجه ات را به دگر سيب هاي شيشه اي كه سمبل پيام نهفته شناخت و معرفت اند، معطوف مي كند كه بكر و صيقلي، با شفافيت خود، ترا به اعماق پنهان و پيداي ضمير بشريت فرا مي خواند.
درميان اين مجموعه، گاه چنان باكثرت پيوند مي زني و احساس مي كني كه بر سر سفره يادها و خاطراتت در ميهماني پرشور آب و آيينه، شمعدان و نقل و سپند نشسته اي و گاه در تنهايي و سكوت چنان به خويشتن خويش رجعت مي كني و «خود وهمي ات» را در پس آيينه حضور حاضر، پشت سرمِي گذاري كه حيرت آور است. و قبل از آني كه بداني، سفر به دنيايي از رنگ، خيال، ابهام، ايهام، زيبايي و مهمتر از همه تفكر و انديشه را آغاز كني. و آهسته و زير لب با خود مي گويي:
به راستي كه اينجا اتفاقي بديع و نوظهور بوقوع پيوسته است، اعتقاد و ايمان، پاسداري از سنت ها و عناصر بصري آشناي اسلامي، اشكال هندسي و ردپاي حضور حجم ها و نگارگري ايراني، تركيب نخستين تكاپوي انساني در اعماق تاريخ و طبيعت بهاري، در بازي رنگ هاي زنده و فرم هاي مدرن با بياني هنري، چه زيبا و گويا دست به دست يكديگر داده و در هم آميخته اند. ارتباط و دلبستگي و پيوند جدايي ناپذير فرم و محتوي چه خلاقانه به پرده كشيده شده است و خودنمايي مي كند!
آثار به لحاظ محتوا، سمبليك و نمادين هستند و آرك تايپ ها متعال و پيام ها و معناها همه ايزوتريك و رنگ ها اصيل و زنده و فرم هاي بديع همه تازه و دعوت كننده و شناور در حوضچه اكنون اند. و تا چشم كار مي كند تمثيل و تشبيه و نوآوري و خلاقيت محض است كه نگاه حسرتي و نوستالژيك هنرمند را همه جا به بدرقه دارد و در انتها تو را به انتزاع مي كشاند و به تأمل وا مي دارد كه : به راستي در درون شماست كه همه چيزها مدام دست به گردن يكديگر دارند و پيش مي روند. آنچه او را مي خواهيد و آنچه از او مي ترسيد، آنچه شما را از خود مي راند و آنچه شما را به خودمي كشد، آنچه در پي اش مي گرديد و آنچه از او مي گريزيد. اين چيزها در درون شما در گردش اند، مانند روشني ها و سايه ها كه به هم پيوسته اند.
خاستگاه نهايي آثار مذكور، سرچشمه هاي متعالي است و به هيچ عنوان از ردپاي اطاعت هاي مطلق سبكي در كارهاي دكتر زهرا رهنورد اثري نيست و آزادگي و جسارت، زيبايي و رهايي را با آنها احساس مي كني.
چقدر دلم مي خواهد بدانم مقصد بعدي اين «خادم القرآن» كجاست؟اين بار كوله بار انديشه و نوآوري، اين سنت گراي سنت شكن را به كدامين سرزمين خيال و هنر مي كشاند؟
او چگونه تكنيك و يا مضاميني را بر مي گزيند؟
|