پنجشنبه ۸ دي ۱۳۸۴
بررسي اي پيرامون همكاري روزمره و همكاري غير روزمره
دو قلمرو هم پايه
نوشته: يي ژون چينگ - ترجمه: حسن قاضي مرادي
005505.jpg
در سالهاي اخير موضوع همكاري يا بستگي (association) ميان انسان ها به موضوعي عمومي در فلسفه تبديل شده است. اين امر، معرف تعميق تحقيق در تئوري تاريخ اجتماعي است. از منظر تئوريك، فلسفه علمي مبتني بر وحدت انسان با طبيعت و نيز انسان با انسان نمي تواند پيشرفت كند مگر آن كه الگويي منطقي از همكاري ايجاد كند. از منظر علمي نيز حال كه كمبودهاي مادي آزارنده و محدودكننده انسان تا حدودي رفع شده، «بينا ذهنيت» (intersubjectivity) كه از خلال رسانه ها از جمله زبان شكل مي گيرد موقعيت هر چه برجسته تري در زندگي بشر اشغال مي كند.
با اين حال تحقيقات متداول در موضوع همكاري خيلي سطحي بوده و اساساً در حد بحثي عمومي از تعريف نظري همكاري باقي مي ماند.در مقاله حاضر نويسنده معتقد است تحقيق درباره موضوع همكاري روزمره از خلال مقايسه همكاري روزمره با همكاري غير روزمره به حل چنين مسائلي كمك مي كند. تركيب همكاري ها و بستگي هاي روزمره و غير روزمره چشم انداز كاملي از همكاري هاي انساني را شامل مي شود و بنابراين چارچوبي براي مطالعه انواع، ساختارها و الگوهاي چنين همكاري هايي را مهيا مي كند. همچنين پيشرفت از همكاري روزمره به همكاري غير روزمره جلوه اصلي كامل تاريخي همكاري انساني بوده است. دو موضوع همزماني و ويژگي هاي تاريخي همكاري روزمره و غير روزمره، در اين مقاله مورد بررسي قرار مي گيرد.

همزماني: تعريف همكاري روزمره و غير روزمره
بيناذهنيت، هسته الگوي نظري همكاري است. بيناذهنيت كه به كمك نمادهاي زباني روي مي دهد معرف ذهنيت همگاني يا دو سويه است و رابطه ذهن با ذهن را منعكس مي كند. به طور خلاصه، همكاري عبارتست از كنش و واكنش، داد و ستد، مبادله و ادراك دو سويه ميان افراد همزيست. اين، شكل اساسي زندگي بشر است و به وضوح، طبيعت اجتماعي انسان را در تمايز اساسي از حيوانات آشكار مي كند.
همكاري ها و بستگي ها برمبناي بيناذهنيت و فعاليت هاي مادي توليدي براساس رابطه ذهن و عين اهميت يكساني در زندگي بشر دارند. توليد ابزار معيشت، نماد شروع تمايز ميان انسان و حيوان است. اين امر به نوبه خود در بردارنده داد و ستد افراد با يكديگر است. در حقيقت، كنش و واكنش هاي انسان با انسان و انسان با موضوعات طبيعت در ارتباط دو سويه با يكديگر قرار دارند. در زندگي بشر، موضوعات طبيعي واسطه بسيار مهمي براي همكاري انساني به حساب مي آيند. به اين معني كه همكاري انسان ها با يكديگر از خلال استفاده از و يا شيوه عمل با موضوعات اطراف شان روي مي دهد. موضوعات وارد شده به قلمرو فعاليت هاي علمي انسان به عنوان نتيجه رابطه بيناشخصي تغيير مي يابند و در طبيعت، شخصيت پردازي مي شوند.
با در نظر گرفتن روند پيشرفت تاريخي، همكاري نقش هر چه مهم تري در زندگي بشر در آينده به عهده خواهد داشت. در طول قرن بيستم، انسان ها به تدريج نسبت به نياز جبران آسيب هاي ناشي از همكاري هاي بيناشخصي كه به خاطر پيشرفت يك جانبه توليد مادي پيش آمده بود، وقوف يافتند، همچنان كه نسبت به تخريب بيناذهنيت به واسطه رابطه ذهن و عين آگاه شدند. اين امر به وسيله تكنولوژي مدرن و نقد عقلاني بازتاب مي يافت.
از اينجاست كه ما نبايد خود را در نظرگاه درشت نماي (macroscopic) عموميت يافته اي از همكاري محدود كنيم. بلكه بايد تمركز خود را به چشم انداز ريزنماي همكاري ها با خواص و اشكال گوناگون آن معطوف كنيم. همكاري ها مي توانند برحسب معيارهايي كه براي طبقه بندي آنها به كار مي رود به انواع گوناگون تقسيم شوند. به طور مثال اگر به ميانجي همكاري ها توجه داشته باشيم آنها مي توانند به همكاري هاي مادي و معنوي تقسيم شوند؛ همچنان كه برمبناي فاعلان شان به همكاري هاي فردي يا گروهي تفكيك شوند. آنها بر حسب رابطه ميان افراد مي توانند برابر يا نابرابر باشند و يا اگر از زاويه تسلسل زماني _ مكاني دولت ها و ملت ها مورد قضاوت قرار گيرند به همكاري هاي دروني و بيروني دسته بندي مي شوند. علاوه بر اين انواع گوناگون همكاري ها و بستگي ها مثل سياسي، اقتصادي يا فرهنگي و در محدوده هاي فعاليت بسيار متفاوتي وجود دارند. نويسنده معتقد است مهمترين طبقه بندي همكاري ها همان تفكيك همكاري هاي روزمره و غير روزمره است، چرا كه آنها تمامي حوزه و قلمرو همكاري ها را دربرگرفته و چشم اندازي منطقي درباره ساختار و گسترش تاريخي شان ارائه مي دهند.
تمايز ميان همكاري هاي روزمره و غير روزمره بايد با تعريف زندگي روزمره و غير روزمره مشخص شود. اين امر ممكن است ديدگاه نويني را درباره جامعه انساني پيش بكشد. در گذشته اساساً به اين اهميت مي داديم كه كشف ساختار جامعه انساني را برحسب توليد كالاهاي مادي و نيز برمبناي سنجش تضاد ميان نيروهاي توليدي و مناسبات توليد و تضاد ميان زيربناي اقتصادي و رو بنا در نظر بگيريم. اين در حالي بود كه به زندگي روزمره به عنوان بخش كاملي از زندگي انساني توجه ناچيزي شده بود. در واقع زندگي روزمره بيشترين اهميت را در زندگي و پيشرفت بشر دارد و شكل اساسي جامعه انساني است. ساختار جامعه انساني كه شامل نيروهاي توليدي و مناسبات توليد و نيز بنيان اقتصادي و روبنا است به تدريج از زندگي روزمره ابتدايي تحول پذيرفته است. در دوران نوين اگر چه زندگي روزمره از اين كه به عنوان وجه غالب زندگي فردي باشد، هر چه بيشتر به عقب و پيش زمينه رانده شده ولي هنوز پيشرفت زندگي اجتماعي را مشروط كرده و فعاليت هاي فرهنگي انسان را متعين مي كند. اگر بخواهيم ساختار، تاريخ و تكامل جامعه انساني را درك كنيم ناگزيريم مفهوم زندگي روزمره را در نظريه اي درباره تاريخ اجتماعي بر مبناي روابط بين زندگي روزمره و غير روزمره به كار ببريم.
به طور كلي مي توان گفت زندگي روزمره معرف قلمرو بازتوليد فردي است. در حالي كه زندگي غير روزمره قلمرو بازتوليد اجتماعي را دربرمي گيرد. زندگي روزمره به عنوان مفهومي عمومي براي فعاليت هاي گوناگون تضمين كننده بقا و باز توليد فردي مورد استفاده قرار مي گيرد. فعاليت هايي مثل خوردن، خانه داري، مسافرت و زندگي جنسي، به معني به دست آوردن و مصرف نيازهاي روزمره به منظور تضمين تداوم زندگي فيزيكي فردي است، همچنان كه همكاري و بستگي بر مبناي عواطف طبيعي و مناسبات خوني با استفاده از زبان روزمره به عنوان ميانجي مطرح است و همچنين ازدواج ها، مراسم تدفين، ديد و بازديدها، دادن و گرفتن هدايا و مفهوم سازي كه با انواع گوناگون فعاليت هاي روزمره همراه است. زندگي روزمره معمولا به عنوان قلمرو فعاليت هاي يكپارچه، آزاد، خودبه خودي و طبيعي در نظر گرفته مي شود كه مبتني است بر اعمال و مفاهيم تكرارپذير. زندگي غير روزمره واژه اي عمومي براي فعاليت هاي گوناگوني است متضمن تداوم بازتوليد اجتماعي. اين زندگي در پايان دوران جماعت هاي اوليه و در طول تقسيم كار اجتماعي، تفكيك و جداشدگي ميان توليد مادي و معنوي و پديداري طبقه و دولت شكل گرفت و پيشرفت كرد. زندگي غير روزمره شامل دو جنبه اساسي است: فعاليت هاي اجتماعي در مقياس سازمان يافته و كلان مثل توليد اجتماعي شده، اقتصاد، سياست، فعاليت هاي تكنيكي، مديريت امور عمومي .... و توليد معنوي انساني مثل علم، هنر و فلسفه.اين توضيح مختصر بنايي براي تعريف همكاري روزمره و غيرروزمره به دست مي دهد: همكاري روزمره عبارتست از همكاري بين انسان ها در زندگي روزمره، در حالي كه همكاري غير روزمره، همكاري بين آنان است در زندگي غير روزمره. البته اين تعريفي بسيار ابتدايي است؛ اما مي توانيم بر همين مبنا مقايسه هايي ميان همكاري روزمره و غيرروزمره در نظر بگيريم. به طور مثال بر مبناي مكان، مي توان خصوصيات انسان هاي در پيوند و روش هاي همكاري را بررسي كرد. چنين بررسي هايي نه فقط ادراك عميق تري از همكاري روزمره و غير روزمره به دست مي دهد بلكه همچنين در فهم ما از ساختار و خصوصيات عمومي همكاري مؤثر است.
۱ _ همكاري روزمره و غير روزمره بر حسب مكان: همكاري روزمره بين افراد در مكان نسبتاً محدود و بسته اي روي مي دهد. در حالي كه همكاري غير روزمره در مكان به تدريج گسترش پذيري انجام مي گيرد. زندگي روزمره در محيط بي واسطه خانواده و جماعت طبيعي فرد جريان دارد. بنابراين به طور اجتناب ناپذيري بسته و محدود است. برعكس، همچون نتيجه گسترش نقل و انتقالات و ارتباطات و نيز پيشرفت در همگرايي جهاني، جنبه هاي خاص همكاري غير روزمره متداوماً توسعه مي يابد. با شروع از مبنايي ترين همكاري در حوزه توليد و مكان كار، نمونه هاي اصلي همكاري را مي توان برحسب توسعه يابندگي مكان همكاري آور دسته بندي كرد: مثل همكاري مديريت، گردش كالايي منطقه اي، همكاري سياسي، اقتصادي و فرهنگي ميان مناطق مختلف و همكاري سياسي، اقتصادي، تكنولوژيكي و فرهنگي فراتر از مرزهاي ملي و جز آن.
۲ _ ۱ _ موضوع همكاري روزمره و غير روزمره: همكاري معرف رابطه انسان با انسان است. نه رابطه ذهن و عين بلكه يكي از روابط ذهن با ذهن است. بنابراين در مطالعه موضوع همكاري بايد به خصوصيات خود افراد و نيز وضعيت رابطه شان با يكديگر توجه خاصي داشته باشيم. تا آنجا كه فرد مورد نظر است، دست كم سه تفاوت بين همكاري روزمره و غير روزمره وجود دارد:
الف: نوع ايجاد همكاري بين افراد: به طور كلي بايد گفت همكاري روزمره اساساً ميان افراد برقرار مي شود. به طور مثال بين زن و شوهر، پدر و پسر، برادران يا دوستان و يا همسايگان و نيز همكاري بين اعضاي دو خانواده از سوي ديگر همكاري غيرروزمره معمولا همكاري آگاهانه اجتماعي است. افراد در اين همكاري مي توانند مثلا كساني باشند كه در محيط كار، سازمان ها، اتحاديه ها، دولت و... در ارتباط با يكديگر قرار مي گيرند. از اين رو محدوده افراد در همكاري روزمره به طور نسبي كوچك و انحصاري است: در حالي كه از آن همكاري غيرروزمره به طور نسبي پيچيده و متنوع است.
ب: تمايزاتي در مناسبات ميان افراد گوناگون وجود دارد. در كل، رابطه بين افراد در همكاري روزمره به طور نسبي ثابت بوده و در ميان اعضاي خانواده و يا وابستگان خوني، مردماني با وابستگي منطقه اي و دوستان روي مي دهد. در حالي كه افراد در همكاري غير روزمره اغلب تغيير مي كنند.
پ: در همكاري تفاوتي نيز از نقطه نظر وضعيت افراد نسبت به يكديگر وجود دارد. هر دو نوع همكاري مي تواند برابر يا نابرابر باشد. پيوستگي آزاد و برابر، آرماني است. اما در عينيت، همكاري به واسطه بسياري عوامل، مشخص، محدود و مشروط مي شود. مباني نابرابري ميان افراد در همكاري هاي روزمره و غير روزمره بسيار متنوع است. در همكاري روزمره نابرابري مبتني است بر اصول طبيعي مانند خويشاوندي هاي خوني و تقسيم كار. در حالي كه در همكاري غير روزمره، نابرابري افراد، بازتاب اصول اجتماعي مبتني بر تقسيم اجتماعي كار و يا مناسبات سلسله مراتبي يا سلطه جويانه و يا استثماري است. بنابراين نابرابري در همكاري روزمره، طبيعي است در حالي كه در همكاري غير روزمره اغلب حاصل بيگانه شدگي است.
۳ _ ۱- خصوصيات فعاليت ها در دو نوع همكاري: فهم الگوهاي اساسي فعاليت تعاملي به ارائه تعريف جامع و كامل از همكاري مي انجامد. از اين لحاظ دو نوع همكاري ذاتا از يكديگر متمايزند.به طور كلي بر زندگي روزمره عمل و انديشه تكراري تسلط دارد؛ در حالي كه زندگي غير روزمره با تسلط انديشه و عمل خلاق متعين مي شود. در زندگي معمولي روزمره مردم نيازي به پرسيدن «چرا» و «چگونه» احساس نمي كنند. آنها به طور خودبه خودي و برمبناي تجربه، دانش عمومي، آداب و رسوم و سنتهاي نسل ها عمل مي كنند. در زندگي غير روزمره مثلا در فعاليت هاي سازمان يافته اجتماعي و توليد آگاهانه معنوي، طرح و حل مسايل نمي تواند بدون تفكر خلاق و منطق علمي _ فلسفي انجام پذيرد. الگوهاي دو نوع همكاري دربردارنده اين گونه تفاوت هاي ذاتي است. الگوي همكاري روزمره مقدمتاً با دو عامل مشروط مي شود: اول سنت ها، آداب و رسوم، تجارت انتقال يافته و فعاليت هاي تعيين شده به وسيله اخلاق و دين و دوم عواطف طبيعي مبتني  بر مناسبات خوني و يا طبيعي. الگوي غير روزمره نيز با دو عامل مشروط مي گردد: اول قانون و مقررات گوناگون سازمان يافته و نهادينه شده و دوم انديشه عقلاني كه مبتني  بر عواطف نيست.
به طور كلي بر زندگي روزمره عمل و انديشه تكراري تسلط دارد؛ در حالي كه زندگي غير روزمره با تسلط انديشه و عمل خلاق متعين مي شود. در زندگي معمولي روزمره مردم نيازي به پرسيدن «چرا» و «چگونه» احساس نمي كنند. آنها به طور خودبه خودي و برمبناي تجربه، دانش عمومي، آداب و رسوم و سنتهاي نسل ها عمل مي كنند. در زندگي غير روزمره مثلا در فعاليت هاي سازمان يافته اجتماعي و توليد آگاهانه معنوي، طرح و حل مسايل نمي تواند بدون تفكر خلاق و منطق علمي _ فلسفي انجام پذيرد
تكامل تاريخي از همكاري روزمره به غير روزمره
پيشرفت همكاري انساني توامان است با كل تكامل تاريخي بشر. وقتي كارآمدهاي تاريخ بشري را از منظر رابطه ميان زندگي روزمره و غير روزمره بسنجيم درمي يابيم كه شكل گيري تاريخي جهان انساني در مسير اساسي از زندگي روزمره به غيرروزمره بروز يافته است. اين ميسر را به طور مقدماتي مي توان به سه مرحله تقسيم كرد:
۱- همكاري هاي اوليه باستاني: اينها صرفاً مربوط به زندگي روزمره بودند. چرا كه در اين مرحله، همكاري غيرروزمره وجود نداشت. در اساس، كل جهان اوليه (Primitive) در زمره قلمرو روزمره قرار داشت. زيرا كه محيط سخت و خشن و كمبود توانايي، انسان ابتدايي را وامي داشت تمام كوشش خود را بر تأمين لباس، غذا، سرپناه و نيز روابط جنسي متمركز كند. زندگي روزمره در آن دوران ذاتاً و اساساً طبيعي بود. موانع طبيعي و ارتباطات ضعيف به اين معني بود كه زندگي انسان ابتدايي محدود شده بود به خانواده و جماعت طبيعي همكاري ها بين آنهايي روي مي داد كه از گهواره تا گور در مناسبات خوني و يا قيودات عاطفي بودند. در عين حال همكاري ها اساساً توسط ريش سفيدان و يا ديگر اعضاي مورد احترام جماعت سامان مي گرفت و قاعده مند مي شد. حتي طوايف و ايلات اوليه كه در مرحله بلوغ جماعت هاي اوليه ظاهر شدند در واقع حاصل بسط خانواده هايي با روابط خوني بودند و نه سازمان هاي اجتماعي به معناي واقعي كلام. در همان زمان و در جهان اساطيري پيچيده و مغشوش جماعت اوليه، فقط آگاهي و خودآگاهي مبهمي وجود داشت و نه توليد معنوي آگاهانه. بنابر اين همكاري اجتماعي و سازمان يافته غير روزمره و همكاري معنوي آگاهانه و عقلاني در جماعت هاي اوليه باستاني گسترش نيافت.
۲- همكاري هاي سنتي در دوره اقتصاد طبيعي و جامعه كشاورزي: در طول اين دوران، علاوه بر همكاري روزمره، شكل گيري همكاري غيرروزمره آغاز شد. هر چند كه در اين دوران، نوع اول هنوز تسلط داشت. در اين دوره، همكاري هاي به طور نسبي عقب مانده غير روزمره با همكاري هاي پدرسالارانه و اخلاقي متعين مي شد.
پراكندگي سيستم طوايف (Clans) اوليه و زندگي روزمره ابتدايي شكل گيري قلمرو همكاري هاي غير روزمره به طور خود به خودي روي داد. پديدار شدن مالكيت خصوصي، طبقه و دولت در وراي زندگي روزمره، فعاليت هاي اقتصادي و سياسي را سمت و سو     مي داد و تقسيم كار مادي و معنوي به گسترش آگاهانه حوزه توليد معنوي انجاميد. پس از آن، همكاري انساني، ديگر منحصر به محيط مستقيم مانند خانواده و جماعت هاي طبيعي نبود و همكاري هاي غير روزمره در وراي چنين خويشاوندي هايي گسترش يافت. تغيير سلسله هاي حكومتي، وسيع شدن امپراتوري ها، تبادل شناخت و نشر فرهنگ، قلمروهاي هرچه بازتري از همكاري غيرروزمره را در اختيار بشر گذاشت. در عين حال وضعيت همكاري غير روزمره در طول دوران جامعه كشاورزي نبايد بيش از حد، تخمين زده شود. چرا كه فعاليت هاي اجتماعي غيرروزمره و توليد معنوي بسيار توسعه نايافته بود. تنها تعدادي از مردم مانند حكمرانان فئودال، صاحب منصبان حكومتي، هنرمندان، دانشوران و متفكرين توانسته بودند به قلمرو زندگي غيرروزمره وارد شوند. در حالي كه اكثريت مردم هم چون انسان اوليه پيشين به زندگي روزمره طبيعي خود ادامه مي دادند. از سوي ديگر در اقتصاد طبيعي، زندگي غير روزمره از طبيعي بودن زندگي روزمره بهره برد و روابط اجتماعي از وزن بالاي پدر سالارانه و اخلاقي برخوردار بود. روابط بين امپراتور و اتباعش- در درون نظم سلسله مراتب روحاني فئودالي- با رابطه پدر و فرزند در تشابه بود. بنابر اين همكاري غير روزمره در اين دوران خصلت مهم طبيعت وارگي داشت و هنوز به معناي نوين نه عقلاني شده بود و نه قانونمند.
۳- همكاري در عصر اقتصاد كالايي و جامعه صنعتي: در اين دوران، مرحله تسلط يافتن همكاري غير روزمره آغاز شد؛ در حالي كه همكاري سنتي روزمره به فعاليتي شخصي و خصوصي تبديل مي شد. انتقال از اقتصاد طبيعي به اقتصاد كالايي و از تمدن زراعتي به تمدن صنعتي، دراماتيك و بي سابقه بود. ضربه اقتصاد كالايي به شكست وابستگي سنتي به سرزمين و نيز تعلقات شخصي منتج شد. مردم از زندگي هاي روزمره بسته و در آرامش روستايي شان رانده شده و به زندگي غير روزمره اي پر از رقابت و خطر و نارسايي و در عين حال پر از فرصت هاي خلاقيت پرتاب شدند. با گسترش سريع اقتصاد كالايي، علوم، تكنولوژي و انديشه عقلاني و انسان گرايي، طرق انديشه و فعاليت هاي مردم به نحوي دراماتيك تغيير يافت. انسان از تفكر تكراري به انديشه خلاق اعتلا يافت. در نتيجه، مفاهيم پدر سالارانه و اخلاقي و مناسبات بتني بر وابستگي خوني يا عاطفي رو به پژمردن گذاشت و همكاري هاي عقلاني و قانون مند شده غير روزمره، بسيار محدود و خصوصي و شخصي شد.
اين تحليل مختصر، گرايش بينايي تكامل همكاري هاي انساني تا امروز را آشكار مي كند. بسياري گرايش هاي خاص در اين الگوي عام از تكامل مشاهده مي شود: نخست كه تكامل از همكاري روزمره به غير روزمره به تغيير ساختار اجتماعي از بسته به باز و نيز از عقب مانده به پيشرفته انجاميد. همچنان كه ميزان همكاري نيز در طول زمان افزايش يافت. دوم كه همكاري هاي خود به خود انساني به صورت آگاهانه درآمد. سوم كه همكاري انساني كه در غير عقلاني بودن و بنيان داشتن در عواطف دچار وقفه و سكون شده بود، عقلاني شد. همكاري غيرروزمره كه بر عقلانيت و منطق بنيان يافت محدوديت هاي تحميل شده به همكاري ميان انسان ها و از سوي عوامل غيرمنطقي را حذف كرد و نيروي پيش برنده دروني و خلاقي را آزاد كرد كه به كارآمدي بسيار بالايي در جامعه نوين انجاميد.
هماهنگي بين همكاري روزمره و غيرروزمره
دو نوع همكاري، تمامي قلمرو همكاري را شامل مي شود. از منظر تاريخي، وضعيت از شرايطي كه در آن همكاري روزمره غالب بوده به وضعيتي تغيير يافته كه با غلبه همكاري غيرروزمره مشخص مي شود. طبيعتاً هرگز جايگزيني تام و تمامي روي نخواهد داد. اين دو شكل همكاري، همزيستي دارند و بنيان هستي بشر را شكل مي دهند.
با نگاه خوشبينانه اي به پيشرفت جامعه بشري و هماهنگ سازي مناسبات اجتماعي، گرايش تكاملي از همكاري روزمره به غيرروزمره اثرات مثبت و منفي در برداشت:
نخست كه همكاري هاي خود به خودي روزمره مبتني بر مناسبات خوني و عاطفي، ايستاد محافظه كارانه بود. از اين لحاظ در طول دوره نوسازي، تسلط همكاري غيرروزمره آگاهانه، عقلاني و قانوني به جاي آن مي تواند معرف پيشرفت بزرگي باشد.اثرات منفي همكاري روزمره سنتي بر زندگي و پيشرفت انساني بيش از همه مبتني بر اين واقعيت است كه اين همكاري متكي بود بر مناسبات خوني، عواطف، سنت ها، تجارت نسل ها، آداب و رسوم. زماني كه چنين همكاري بسته و كم مايه فردي مسلط بود به طور اجتناب ناپذيري بر پيشرفت فردي و تعالي انساني تأثير منفي مي گذاشت. اين همكاري بسته و كم مايه نمي توانست باعث رشد نيروهاي مولده اجتماعي شود و به شكل گيري مناسبات بينا شخصي آزاد و برابر بينجامد. از اين رو جايگزيني همكاري غير روزمره به جاي روزمره قدم مثبتي بود. از جمله نتايج مبادله كالايي و فروش آزاد نيروي كار، كوچك و ضعيف شدن مناسبات وابسته و سلسله مراتبي همكاري سنتي روزمره بود. مردم مطابق با توانايي هايشان به واسطه شرايط منتج از تقسيم اجتماعي كار به مكان هاي متفاوت گسيل يافتند و در سازگاري با اصول عقلاني زندگي غير روزمره به طور روزافزوني مناسبات برابر بينا شخصي برقرار كردند. چنين همكاري هايي، خلاقيت فردي را به طور وسيعي از قيودات اجتماعي رهانيد و به شكل گيري نيروهاي مولده اجتماعي و مناسبات بينا شخصي برابر ياري رساند. هرچند اين پيشرفت به واسطه شكاف بزرگي ميان اصول و واقعيت ها از كمال، بسيار دور بود اما پيشرفت بي سابقه نيروهاي مولده اجتماعي به عنوان يكي از نتايج سرمايه داري براي همه آشكار بود. پيشرفت همكاري غيرروزمره پيش نياز اساسي براي پيشرفت سريع نيروهاي مولده بود.
ثانياً هرچند كه همكاري روزمره در محافظه كاري اش، منفي بود اما براي مردم حس امنيت و جهاني با عاطفه تدارك مي ديد. در حالي كه همكاري غيرروزمره كه به كارآيي و خلاقيت انساني بي سابقه اي انجاميد باعث بيگانگي در همكاري ها شده و در برخي از زمينه ها با از دست رفتن ارزش ها و معاني همراه شد. از اين رو تكامل از همكاري روزمره به غير روزمره جنبه منفي نيز داشت.
همكاري روزمره احساسات همدمي، امنيت و «در خانه بودن» - كه براي بقاي انسان ها ضروري است- تدارك ديد. احساساتي كه با آن، مردم توانستند در موقعيت خود استقرار يابند، به امور خود بپردازند و به ارزش هايي باور بياورند كه قابل اعتماد مي يافتند. اين عوامل، زندگي مشكل را با مداراجويي و معني پذيري قابل تحمل مي كرد.
وقتي همكاري غير روزمره مطابق اصول عقلانيت، خودآگاهي و قانون جلوه يافت انسان فضايي براي خلاقيت در همكاري باز به دست آورد. با اين حال چنين همكاري هاي عقلاني واستانده شده تحت شرايط و موقعيت معيني مردم را به احساس اضطراب و تنهايي سوق داد. انسان ها خود را در جهان ناپايدار و رقابت آميز يافتند در حالي كه دنياي رهاي قبلي شان را كه بر عاطفه و ارزش اخلاقي بنيان داشت از دست داده بودند. در اين مورد بهترين مثال حس جداافتادگي و بيگانگي در همكاري هاي بيناشخصي در كشورهاي پيشرفته صنعتي است.در نظام هاي اقتصادي- اجتماعي نوين بسيار عقلاني شده و خودكار، گرايشي وجود دارد به اين كه هر چيزي به صورت مجرد و ساده شده كه محاسبه پذير باشد در نظر گرفته شود. هم چنين انسان به صورت جزء مجزايي از سيستم تكنولوژيكي بسيار خودكار شده اي درآمده است. تحت چنين شرايطي آنها كه در همكاري با يكديگرند بيش از آن كه افرادي باشند با خون و گوشت و عواطف به نمادها يا موجودات مجردي تبديل مي شوند. اين امر معرف بيگانه شدگي همكاري ميان انسان هاست. آن سوي رابطه همكاري براي اين سو نه به عنوان طرف برابر بلكه چونان يك موضوع (شيئي Objest) و يا امري تجريدي در نظر گرفته مي شود. تا مادامي كه چنين همكاري هاي فاقد عاطفه و صرفاً عقلاني، كارآيي اجتماعي خيره كننده اي خلق مي كند مردم همچنان دچار بيگانگي مي شوند.
پيشرفت اجتماعي انساني فقط موضوع افزايش توليد نيست. بايد بهينه سازي متناسب با چنين افزايشي در مناسبات بيناشخصي انجام گيرد. «جمهوري انسان هاي آزاد» و آزادي و پيشرفت همه جانبه فردي به عنوان بينايي براي آزادي و پيشرفت همگان عينيت نمي يابد مگر كه پهلو به پهلوي پيشرفت توليد مادي، همكاري هاي برابر و محكم بين انسان ها وجود داشته باشد.
منبع: فصلنامه علوم اجتماعي چين شماره۴

مرور كتاب
جاي خالي آلكسي دو توكويل
نگاهي به كتاب «درباره نظريه آزادي انقلاب اسلامي»
005508.jpg
نويسنده: سيد جواد طاهايي ،ناشر: چاپ و نشر عروج ،چاپ اول: ۱۳۸۴ ،شمارگان: ۲۰۰۰ نسخه ،بها: ۱۵۰۰ تومان
كتاب حاضر به تبيين تجربه آزادي در انقلاب ۱۳۵۷ اختصاص دارد. واقعيتي توأمان بومي و فرارونده، حسي جسورانه از استعلا و ميلي خالصاً انساني و غيرارگانيستي به نسخ جهان موجود و خلق انسان و جهاني تازه تر و اخلاقي تر؛ زايشي طربناك از سوي فرهنگ امپرياليست ايراني... اما حقيقت سوگناك انقلاب ايران در آن است كه واقعيت آزادي آن، در متني از ايدئولوژي هاي آزادي(ابتدا سوسياليستي و سپس ليبرالي) به محاق رفت. در انقلاب ايران، نظريه آزادي واقعيت آزادي را تحقير كرد. «درباره نظريه آزادي انقلاب اسلامي» مي خواهد بر تازگي و شكوهمندي تجربه آزادي در انقلاب ايران تأكيد كند. اين آزادي تجربه اي توامان تاريخي و جسورانه بود. تاريخي بود زيرا نيروي ظهور خود را از منابع كهن به وام مي گرفت و جسورانه بود، چون تأسيس گرا بود و مي خواست براي ماندگاري آزادي، آن را در متن نهادهاي جديد جاري كند.
براي شروع، اين كتاب به نقد اصلي ترين روايت هاي موجود از آزادي مي پردازد؛ در نقد نظريه ليبرالي آزادي و نيز نظريه آزادي افراطي، از نظريه آريستو كراتيك آزادي استفاده مي كند. اين نظريه عمومي حدي ميانه و مستقل بين دو مكتب اصلي ليبرالي و اخلاقي(فلسفي) است كه نمايندگان آن به ترتيب زماني مونتسكيو، توكويل والي هاله وي هستند ودر زمانه ما ريمون آرون آن را نمايندگي مي كرده است؛ كسي كه به نحو رايج ليبرال انگاشته مي شود، اما دغدغه هاي آريستو كراتيك او به خوبي در كتاب «رساله اي درباره آزادي» اش نمايان است.
بر اين اساس كتاب حاضر در پي آن است كه نشان دهد نظريه آريستو كراتيك آزادي كه هم مؤكد بر حقوق و آزادي هاي فرد و هم موكد بر ضرورت  قدرت دولت و حرمت جامعه كل است، بهتر مي تواند يك نظريه ممكن از آزادي انقلاب اسلامي را توضيح دهد. فيلسوف آريستوكرات از آزادي ضمانت شده فرد در چارچوب جامعه تاريخي وي سخن مي گويد. اين آزادي بهتر از هرعنوان ديگري ذيل سياست Politics معنا مي يابد و مشخص مي شود. سياست همانا آزادي هاي نهادين است در اين راستا، پژوهش مي كوشد نظريه وجود سياست؛ يعني عمل ارتباطي و نهادمند افراد آزاد در جامعه تاريخي ايران را تقويت كند و سپس تسري آن در پديده انقلاب ۵۷ را نشان دهد. نظريه آزادي انقلاب اسلامي، نهايتاً همان نظريه سياست آن است.در اين ارتباط، امام خميني همچون اكسيري است كه اين پتانسيل تاريخي را به فعليت درمي آورد؛ پيوندي ميان زمينه و زمانه. از اين رو كتاب در پي آن است كه نظريه آزادي انقلاب اسلامي را از طريق گفتار امام خميني و در متن آن به دست آورد.در واقع توسط امام خميني بود كه آزادي  طلبي و فرديت مندرج در تاريخ و اجتماع ايران و بندگي (آسمان گرايي) مندرج در سياست ايران به هم پيوند خوردند و آميزه اي تابناك از ميل به بندگي و ميل به آزادي آفريده شد كه براي درك آن واقعاً جاي خالي توكويل احساس مي شود.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
علم
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |