دوشنبه ۲۶ دي ۱۳۸۴ - - ۳۹۰۰
روزهاي خوب در راهند
ادبيات زيرزميني در واگن شماره 5
000264.jpg
محمد مطلق
- تو رو خدا هلم بديد برم تو... آقا هل بده؛ اين سومين قطاره كه جا موندم... هل بده! آها... محكم تر!
- يه خورده رژيم بگير، چه وضعيه، مثل تانك داري صافمون مي كني... آخ.
- پدر جان آرنجت رو سفت نگير سينه ام سوراخ شد.
- بايد خودمو يه جا بند كنم يا نه؟
- همه بندبازيم؛ بند كردن نمي خواد ديگه، دستت رو از رو سر چهار نفر دراز كردي... بابا ول كن اين لاكردارو گلوم پاره شد.
- آقا ول كن ديگه، اهه، اول صبحي اعصابمون رو چكش كاري مي كنين!
- ببخشيد جناب! صبحانه سيرابي ميل كردين؟
- بله؟!
- محبت كنين كمي دماغتون رو اون طرف كج كنين ممنون مي شم، عين موتور دواگزوزه باد مي وزه توي ريه هام.
- نچايي قشنگ!
خيام
غول آهنين به خيام كه برسد، ديگر همه شاعر شده اند. مي گويند شاهكارهاي ادبي در شرايط بحراني خلق مي شوند؛ فشار بكش بكش، نبرد بگيربگير و بچاپ بچاپ؛ البته ناگفته پيداست كه در آن وضعيت بغرنج و اسفناك، ابتدا ادبيات زيرزميني   شكل مي گيرد و بعدا اگر در امان مانده باشد، همه گير مي شود؛ مثل شاهنامه فردوسي و مثل غزليات حافظ. حمله مغول، از حافظ شاعري ساخت براي تمام زمانه ها و نيز بخش عظيم شاهكارهايش از ترس فشار خارج از قاعده به شاخ نبات سپرده شد تا در تشت رختشويي خاتون شسته شود.
غول آهنين در دالان هاي تاريك زيرزمين ليز مي خورد و در چشم به هم زدني به خيام مي رسد:
اين كوزه چو من عاشق زاري بوده است
در بند سر زلف نگاري بوده است
اين دسته كه بر گردن او مي بيني
دستي است كه در گردن ياري بوده است
ديگر نمي تواني خودت را ميان انبوه دست ها و گردن هاي مشتاقان ادبيات زيرزميني جا بدهي، چاره اي نيست از اينكه بروي ميان موج شاعران و به پشت سري ات بگويي:
- تو رو خدا هلم بديد برم تو... آقا هل بده... آها محكم تر.
اين تازه موج اول   است. مامور درشت اندام و خوش پوش، ميان جمعيتي كه باعصبانيت شيشه ها را به مشت گرفته اند، مي دود و به تمامي درهاي نيمه باز سر مي زند، دست ها و پاهاي بيرون مانده را با دقت تا مي كند و غول آهنين به راه مي افتد. ايستگاه بعدي مولوي است، آنجا ديگر بهانه اي براي شاعر شدن باقي نمانده است.
- بنده خدا اين خانومه هم ديگه حواس پرتي گرفته؛ به سعدي مي گه خيام، به مولوي مي گه ميرداماد.
- ايستگاه بعد چند نفر مرامي پياده بشن.
- رفيق ما روهم دست به دست بدين بره بيرون ثواب داره، الهي خير ببينين.
- 36 تا بادكنك 200 تومن، 36 تا بادكنك 200 تومن
- آخ
مولوي
از لاي دست ها و شانه هاي كج و معوج و سرهايي كه در زاويه هاي مختلف چيده شده اند، مي تواني سه چشم آبي مو بور را ببيني كه بي هيچ توجهي به جمعيت، آرام نشسته اند و در حال تماشاي نقش ونگارهاي مولوي هستند. جوان كوتاه قدي كه كاپشن خلباني به تن دارد مقابلشان بارفيكس مي رود؛ با دو دست، خودش را از ميله بالا مي كشد، در حالي كه آويزان است به همه لبخند مي زند و دوباره خودش را ول مي كند وسط جمعيت. تلاش او بي فايده است چون موبورهاي چشم آبي برگشته اند و در امتداد شانه هايشان غرق نقش ديوارند:
- وري گود... وري گود.
- مي شه بفرمايين اون بالا چكار دارين مي كنين؟ چرا با كفش داري مي ري روي سر ملت؟
- آقا ما بچه ته نقشه ايم، خارجي نديده ايم، بذار يه خورده باهاشون حال كنيم.
يكي از چشم آبي ها متوجه كشمكش و جدال مي شود و به جوان كوتاه قدي كه ديگر معلوم نيست برايش چه شكلكي درمي آورد، مي گويد:
- وري گود... وري گود.
مردي كه تنها صدايش را مي شنوي، مچ دست جوان كوتاه قد را روي ميله گرفته و به طرف پايين مي كشد، اما سماجت او در نوك انگشتان قدرتمندش پيداست و بالاخره موفق مي شود يك بار ديگر از آن بالا به همه جمعيت لبخند بزند:
- آي نه نه ات به عزات بشينه وري گود.. اوكي؟
مرد موبور مي گويد: اوكي... اوكي، ولي چرا پسرم... معلومه جوان با استعدادي هستي، خوشم اومد، حالا مي تواني يه شعر از مولوي برايم بخواني؟ تقريبا كسي نمي خندد و تمام سرها و شانه هاي به هم چسبيده كج و معوج به سمت وري گود در حال رديف شدن هستند.
صداي زنگ موبايل بلندتر از هميشه به نظر مي رسد؛ ماريا كري در حال خواندن است. شايد آن مرد لاغراندام و رنگ پريده بلندقامت، مولوي است كه روي سر همه آدم هاي قطار ديده مي شود؛ نه خودخود اوست، از لباس ارغواني و كشكول و خرقه اش پيداست:
- يا هو مدد... دست درويش بگير كه پادشا دستت گيرد، نفس درويش حقه جوان؛ دست رد به سينه ام نزن، الهي كه حق بلندت كنه زمينت نزنه.
آخ دلي ديروم خريداره محبت
- بابا خدا پدرت رو بيامرزه آخه دست تو جيب مي ره كه دست رد به سينه ات نزنيم؟
- دل خوش سيري چند درويش؟
- درويش تبرت كو؟
- آقا جان چكارش داري، درويش مي خواد محبت بخره... واگن رو اشتباه اومدي.
- آقاي محترم دست جنابعالي توي جيب بنده چه كار مي كنه؟
سه سوت ممتد به علامت باز شدن درها مي پيچد توي واگن. درها باز مي شود و موج، مولوي و جوان قد كوتاه و موبورهاي چشم آبي و كشكول و بادكنك فروش را با خود مي برد. مجبوري دستت هايت را محكم به ميله هاي عمودي بگيري و ضربه ها را تحمل كني تا سيل تو را از جا نكند؛ درست مثل كسي كه در مسير آبشار، تك درخت لب پرتگاه را گرفته باشد. چند ثانيه ديگر تحمل كني كافي است چون سيل مخالف در راه است و تا لحظه اي ديگر مي تواني در كمال آرامش به ديواره روبه رو بچسبي.
سعدي
تا حالا اگر تحمل كرده اي، ديگر به سعدي كه برسي شاعر شده اي؛ قول مي دهم. سعدي را كه مي شناسي؟ همان شاعر اهل سفر كه يك جا بند نمي شد؛ شاعري نغزپرداز كه ادبيات زيرزميني او بوي طنز مي دهد.
- خوبه شنبه است و ديروز همه حسابي دوش گرفتن، بوي كته ترشيده خفه مون كرده. مردم چي مي كشن پنج شنبه ها!
- آقا تورو خدا يه كم خودت رو جابه جا كن، نفسم گرفت.
- منظور؟
- چرا من زور؟ توداري زور مي گي، بابا هي زير بغلت رو نمال به دماغ صاب مرده ما... اه.
- اينكه الان بگفتي يعني... چه؟
روي صندلي ها هنوز آرامش برقرار است و رديف هاي روبه رويي كه انتظار نشستن را مي كشند تمام فشارها را تحمل مي كنند تا چيزي روزنامه خواندن يا چرت زدن آدم هاي خوشبخت روي صندلي را مختل نكند؛ روزنامه خواندن هاي الكي وچرت زدن هاي الكي تر. آنهايي كه ايستاده اند قيافه ها را برانداز مي كنند: اون كه بربري دستشه گلوبندك پياده مي شه، نه... دروازه دولت. اون آقاي خوش پوش كه راحت لم داده تا خود ميرداماد پياده بشو نيست، آخ كمرم، ديگه نمي تونم روي پاهام بايستم يه جوري برم سمت اوني كه بربري دستشه خوبه .
يك پايت را بلند مي كني و با نوك پنجه دنبال فضاهاي خالي مي گردي. بعضي از آنهايي كه نشسته اند طوري چشم ها را بسته و سرشان را به كنج شيشه پشتشان تكيه داده اند كه انگار هفت شب متوالي نخوابيده اند. گاهي كه صداي سه بوق ممتد مي آيد مثل آدمي كه چشم هايش ورم كرده باشد نگاهي از سر رخوت به اين طرف و آن طرف مي اندازند و دوباره فرو مي روند توي كاپشن هايشان يعني كه خيلي خسته ام، مي ترسم خوابم عميق شود و ايستگاه را رد كنم . همين كه به مرد بربري به دست مي رسي، مرد خوش پوش پياده مي شود و تو حسرت مي خوري. اشتباه كرده اي مرد بربري به دست تا خود ميرداماد روي صندلي لم خواهد داد. چاره اي نيست مي تواني به ايستگاه ها نگاه نكني، بازي خوبي است اين طوري نمي فهمي كي رسيدي. همان طور كه آويزان شده اي، چشم هايت را ببند و به موزيكي كه به ناچار بايد بشنوي گوش بده.
- اين هدفون ها جديده؟
- چطور؟
- آخه براي يه قطار آدم موزيك پخش مي كنه.
- صدا رو بلند كرده از بغل گوشاش داره مي ريزه بيرون.
- مترو جاپونم اينجور شلوغه جواد؟
- از اين بدتره ولي اونجا كسي بلندبلند حرف نمي زنه.
صداي پيرمردي را چند قدم آن طرف تر مي شنوي كه يكباره وارد گفت وگوي جواد و دوستش مي شود:
خدا پدرت رو بيامرزه باز الان خوبه، آخر شب كه مردم خسته از كار برمي گردن بيا و ببين اين جوونا چه جوري دسته جمعي مي ريزن توي واگن و داد و بيداد مي كنن .
و صداي ديگري آن طرف تر جوابش مي دهد:
- اون شب يه عده از اين فوتباليا با پرچم مرچم ريختن توي قطار... باور كن چند نفر بيشتر توي واگن نبوديم... داشتيم از ترس زهره ترك مي شديم، از اين طرف مي دويدن اون طرف، از اون طرف مي دويدن اين طرف. مي اومدن طرف ما با پرچم بادمون مي زدن و داد مي كشيدن. باور كن دو- سه نفر از ترس پياده شدن.
و باز صدايي آن طرف تر و آن طرف تر. گفت وگو تا انتهاي واگن ادامه پيدا مي كند و وقتي برمي گردد مسير حرف ها عوض شده؟
ميرداماد
ميرداماد مرد بزرگي بود و شما محور نظريه هاي فلسفي او را حتما مي دانيد: وحدت در عين كثرت و كثرت در عين و حدت . توضيحش ساده است اگر خوب به آدم هاي داخل واگن نگاه كني اثبات اين نظريه را به عينه مي بيني. اصلا نگاه كردن نمي خواهد چون چيزي جز چهره مردي كه 10 ايستگاه تمام از فاصله چند ميلي متري تحملش كرده اي، نخواهي ديد. پس همچنان كه آويزاني، چشم ها را ببند و به صداها گوش بده؛ گفت وگويي كه مثل موج از اين سوي واگن به آن سوي واگن مي رود و وقتي برمي گردد، ديگر مسير حرف ها عوض شده:
- مثل تن ماهي له شديم روي هم ديگه رفيق... واي!
- زمستون له شدن روي هم ديگه خيلي هم بد نيست آخ خدا به دادمون برسه تابستون.
- قطار چيني همينه ديگه... آخ!
- اين چشم بادمي ها بي سر و صدا دنيا رو فتح كردن... واي.
- كجايي نادرشاه افشار كه يادت بخير... آخ.
- معلومه زياد... آخ راديو بي آخ سي آخ گوش مي دي... واي.
- 36 تا بادكنك، آخ 200 تومن، آخ 36 تا بادكنك 200 تومن آخ.
- گرون مي دي آخ نادرشاه ... واي
- چن بار جون مي گيري عزرائيل.. آخ.. كار ما كه از فشار قبر هم گذشته آخ..
-باباجون سرجات وايستا و ...ا...ي كم وول بخور آخ.
به ميرداماد كه برسيد ديگر هم شاعر شده اي هم فيلسوف و اگر اين شعر و فلسفه زيرزميني اندكي در مقابل فشار خارج از قاعده تاب بياورد به زودي همه گير خواهد شد. فشارها را تحمل كن همشهري؛ روزهاي خوب در راهند.

اكستازي؛انتخاب سوم
هانيه ورشوچي- شيوع مصرف اكستازي براساس نتايج يك پژوهش به حدي رسيده كه پس از حشيش و ترياك در رده سوم مصرف مواد قرار دارد.
از دردي سخن مي گوييم كه جوانان جامعه را سوزانده است. سخن گفتن زماني سخت مي شود كه قبل از پيشگيري به فكر درمان هستيم. بارها شنيده ايم كه مي گويند پيشگيري بهتر از درمان است، حال آنكه عمل نمي كنيم به آنچه گفته ايم. مگر نمي گويند آبي كه ريخته شود، جمع نخواهد شد، پس چرا قبل از اينكه آبي به زمين ريخته شود، جلو آن را نگيريم.
نمي دانم تا حالا برايتان واقعيت تلخ اكستازي روشن شده است يا نه. آيا تا به حال نام ATS (اكستازي) را شنيده ايد؟ اكستازي واقعيت تلخي است كه سال هاست با آن روبه رو هستيم. اكستازي در قالب قرص هاي شادي بخش به طاعون خفته عصر ما تبديل شده است.
طي تحقيق انجام شده، تمامي كشورها (توليدكننده، مصرف كننده) به نوعي درگير مشكل ATS هستند. سوء مصرف ATS، قطع نظر از سن، جنسيت، مليت يا ميزان درآمد رو به افزايش است و سوء مصرف مواد مخدر صنعتي در كشورهايي كه به سهولت يافت مي شود به ميزان قابل ملاحظه اي افزايش داشته است. خطرات بهداشتي همچنان رو به تزايد است. مصرف آمفتامين ها موجب افزايش كهولت زودرس ذهني شده و در نهايت باعث بروز علائم آلزايمر مي شود.
به راستي چه كسي پاسخگوي نسلي است كه به دليل مصرف مواد، كارايي مفيد خود را در مدارس و محيط كار از دست داده اند؟!
در اين خصوص با خانم عاتكه طهراني، كارشناس پيشگيري از اعتياد و محقق به صحبت نشسته ايم. وي مي گويد: امروزه انسان ها تلاش مي كنند تا بيشتر لذت ببرند. جاي تعجب نيست كه انسان ها به ويژه قشر جوان، به سوي هر ماده اي كه به آنها انرژي مضاعف و شعف بدهد يا لحظه اي آنها را از واقعيت دور كند، كشيده مي شوند. اينجاست كه اين تكنولوژي جديد با ظاهر فريبنده اش تحت نام هايي نظير اكستي، اسپيدريا و دنياي خيال پديدار مي شود .
وي افزود: مصرف مواد محرك از نوع آمفتامين در كوتاه مدت باعث احساس شعف و رفتن به عالم خلسه مي شود، ليكن در بلندمدت پيامدهاي منفي براي بدن در پي خواهد داشت. حفظ سلامتي خود و وجدان و تعهد اجتماعي، بسياري را ترغيب به حفظ سلامت جامعه مي كند كه در واقع در تضاد با ايده مصرف مواد مخدر و پذيرش تمام خطرات آن است .
طهراني گفت: اكستي يا MDMA يك ماده صناعي و از خانواده آمفتامين هاست و اولين بار در سال 1914 ساخته شد و در دهه 80 به عنوان ماده توهم زا و انرژي زا رواج پيدا كرد .
اين محقق يادآور شد: با اپيدمي بزرگ سوء مصرف آمفتامين ها در اواخر دهه 60، احتمال مسموميت آنها مطرح شد، به خصوص كه در موارد تزريق وريدي بارزتر است .
طهراني گفت: اكستي معمولا به شكل قرص يا كپسول و با دوزهاي 100 تا 150 ميلي گرم مصرف مي شود و با اين دوز، تاثير آن چهار تا شش ساعت دوام مي يابد كه گاه تا 12 ساعت باقي مي ماند. خوردن از راه هاي اصلي مصرف است، اما تزريق قرص هاي حل شده در آب و نيز انفيه كردن قرص هاي خرد شده يا استفاده مقعدي، از روش هاي ديگر مصرف است .
وي گفت: علايم مصرف اين ماده عبارتند از: كندي تنفس، تنگي نفس، حركات تكراري، لرز و تعريق، كم تحركي يا پرتحركي، دندان قروچه، اختلال در تمركز، تيك، كاهش حافظه، سرخوشي و بي تفاوتي يا تمايل به معاشرت و صحبت با ديگران، تحريك پذيري و خشم به خصوص در روابط بين فردي و بي اشتهايي و بي مبالاتي جنسي.
از خطرات و عوارض طولاني مدت مصرف اين مواد مي توان وابستگي، سايكوز، اختلال خلقي، اختلالات جنسي، اختلالات خوابي، مسموميت و از بين بردن حافظه را عنوان كرد .
وي با اشاره به تحقيق انجام شده در خصوص بررسي وضعيت سوء مصرف مواد شبه آمفتاميني در تهران در سال 82 كه براي سازمان UNODC (مركز بين المللي كنترل مبارزه با مواد و جرم) انجام شده است، آمار و ارقام قابل توجهي با در نظرگرفتن جمعيت نمونه در اين پژوهش ارائه داد. اين آمار و ارقام حاكي از اين است كه اكثريت جمعيت نمونه مورد مطالعه در اين پژوهش، اكستي را به عنوان ماده مصرفي اصلي عنوان كرده اند. انواع مواد مصرفي توسط نمونه مذكور در رده اول حشيش، در رده دوم ترياك و در رده سوم LSD و مشروبات الكلي در رده چهارم است.
وي افزود: نكته قابل توجه در پژوهش مذكور مصرف LSD است كه در رده سوم قرار دارد و اين براي سياستگذاران مربوطه و متخصصان امر زنگ خطري است زيرا همان گونه كه در ستون تخصصي مربوط آمده است، مصرف كنندگان LSD براي تحمل توهم اين ماده ابتدا مصرف  اكستي را كه يك ماده نيمه توهم زاست شروع مي كنند تا قدرت تحمل توهم كامل را از لحاظ جسمي و رواني كسب كنند .
اين محقق گفت: در جمعيت نمونه مصرف كنندگان در اين پژوهش دامنه سني شروع مصرف مواد بين 13 تا 26 سالگي بوده است. مي توان گفت باتوجه به نتايج حاصل از اين تحقيق 7/58 درصد نمونه مذكور مصرف مواد را در زير 20 سالگي آغاز كرده اند. ميانگين سني شروع اكستي 25/20 سالگي، حشيش 41/17 سالگي، ترياك 23 سالگي و سيگار 5/18 سالگي است .
وي در مورد سابقه مصرف در اطرافيان گفت: 66 درصد نمونه مذكور سابقه مصرف مواد در اطرافيان خويش را گزارش كرده اند. در واقع نسبت فرد معتاد با بستگان در درجه اول دوستان، در درجه دوم خويشاوندان درجه دو و در درجه سوم بستگان درجه يك قرار دارند .
اين كارشناس اولين موقعيت آشنايي با اكستي را 2/70 درصد در منزل دوستان، 9/14 درصد در منزل خود و 8/12 درصد در ساير مكان ها از جمله مدرسه نام برده  است. همچنين اثرات ماده اكستي قبل از اولين بار مصرف 2/70 درصد نشاط آور، 2/70درصد هيجان انگيز، 2/36 درصد افزايش ميل جنسي، 7/27 درصد اعتيادآور و 1/19 درصد ايجاد بي اشتهايي است.
اين آمار و ارقام علامت سوالي است تا بپرسيم عوامل موثر در ادامه مصرف اكستي چيست؟ وي مي گويد: كسب هيجان در رده اول 3/41 درصد، اعتياد به ساير مواد اعتيادآور 4/17 درصد و افزايش انرژي 9/10 درصد در ادامه مصرف اين مواد نقش دارد، ضمنا 2/15 درصد نمونه مذكور به عدم آگاهي نسبت به دليل مصرف اشاره كردند .
طهراني درخصوص پيشنهاددهندگان مصرف مواد گفت: در رده اول دوستان (8/84 درصد) و در رده دوم توزيع كنندگانATS (8/7 درصد) قرار دارند .
اين محقق در خصوص علت شروع اين افراد به مصرف مواد عنوان كرد: دلايلي از قبيل افزايش انرژي، كنجكاوي، كسب هيجان، خسته شدن از ماده مصرفي قبلي و همچنين فشار دوستان و رفع افسردگي در اين زمينه موثر است. باتوجه به نتايج تحقيق در رده اول كنجكاوي (9/31 درصد)، كسب هيجان (5/25 درصد)، در رده سوم رفع افسردگي (4/23 درصد)، در رده چهارم افزايش انرژي (1/19 درصد) و در رده پنجم فشار دوستان (6/10 درصد) است .
اين كارشناس مهم ترين عوامل خطر جهت سوء مصرف جوانان را به شرح زير عنوان كرد: عوامل خطر مبتني بر خانواده عبارتند از: تاريخچه خانوادگي الكليسم، مصرف الكل و تنباكو توسط والدين و مراقبت كنندگان (به طور مثال روشن كردن سيگار پدر خانواده توسط فرزند يا پر كردن ليوان آبجو)، فقدان محبت و مراقبت و تعارض بين والدين يا مراقبت كنندگان .
وي عامل بعدي از عوامل خطر را مبتني بر فرد ناميد و گفت: مصرف هر ماده براي نخستين بار طي سال هاي اوليه نوجواني رخ مي دهد و تاثير و اطمينان بيشتر به همسالان نسبت به والدين براي نصيحت و راهنمايي از اهميت ويژه اي برخوردار است و همچنين وجود دوستان مصرف كننده از عوامل مهم درگيري با اين مواد است، ضمن اينكه عوامل خطر مبتني بر مدرسه را نيز مي توان نام برد .
در حالي كه مسئله اعتياد به مواد اكستازي همچنان مطرح است، هنوز خيلي از والدين در اين مورد آگاهي درست پيدا نكرده اند و جوانان ما به دليل نداشتن آگاهي و بي توجهي، به عواقب مصرف اين ماده نمي انديشند و باتوجه به اين مسائل، كنترل اين امر براي دستگاه هاي دولتي و غيردولتي و خانواده ها هزينه بسياري دارد. بايد اين امر را ياد آور شد كه اگر مصرف قرص هاي اكستازي را كنترل و مهار نكنيم، تلفات آن تا حد غيرقابل تصوري افزايش خواهد يافت.

ايرانشهر
آرمانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |