يكشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
براي گذشتن از خودخواهي
000717.jpg
مدتي پيش در آشپزخانه، مشغول شستن ظرف ها بودم كه دختر شش  ساله ام آمد و پرسيد: مامان، آدم ها چرا ازدواج مي كنند؟چون هميشه سعي كرده ام پاسخ هاي كامل و ريشه اي به دخترم بدهم، كامل ترين پاسخي را كه به ذهنم رسيد به دخترم دادم و گفتم: «براي اين كه به تكامل برسند.» دخترم پرسيد: «به تكامل برسند» يعني چه؟
سعي كردم به تكامل رسيدن را براي او توضيح بدهم، اما از شما چه پنهان، متوجه شدم خودم هم معناي دقيق آن را نمي دانم!  براي همين هم گفتم: «خوب براي اين كه احساس آرامش كنند.»
دخترم كمي فكر كرد و گفت: پس چرا همسايه مان خانم فلاني، اصلاً  احساس آرامش نمي كند؟!
دخترم درست مي گفت، سروصداي مشاجره اين همسايه هر سه چهار روز يك بار، چنان بلند مي شود كه آرامش را از همه همسايه ها سلب مي كند! با خود فكر كردم، بسياري از مطالبي كه در زمينه آرامش در ازدواج مطالعه كرده ام گوياي اين هستند كه وقتي تنش ناشي از نيازهاي جسمي، به واسطه ارضاي آن ها برطرف مي شود، در فرد آرامش ظهور مي يابد، اگر چه نمي توانستم اين پاسخ را به دختر شش ساله ام بدهم اما خوب كه فكر كردم ديدم خودم را هم قانع نمي كند، چون در بسياري از زندگي هاي زناشويي، به رغم ارضاي نياز هاي مادي، حتي آرامش ظاهري هم وجود ندارد!  پس بالاخره تنها براي براي آن كه پاسخي به دخترم داده باشم، گفتم: «براي آن كه بعد از ازدواج، خدا يك دختر خوب و ناز مثل تو به آنها بدهد!»
دخترم لبخندي زد و بعد از كمي تأمل گفت: پس عمه اينا كه بچه ندارند چرا ازدواج كرده اند؟
باز هم حق با او بود! كمتر انسان عاقلي پيدا مي شود كه صرفاً بچه دار شدن را دليل محكمي براي ازدواج بداند. در تمام دنيا ده ها و صدها زوج از جمله خواهر همسرم، بدون آن كه فرزندي داشته باشند به زندگي مشترك ادامه مي دهند و همين طور هم بايد باشد...
آن شب با خودم فكر كردم يكي از جالب ترين تجربه هاي زندگي ام اين است كه بدون غرض و پيش داوري و قضاوت، به چيزهايي نگاه كنم كه هميشه در معرض ديد بوده اند اما توجهي را كه بايد، به آنها نداشته ام! درست مثل بچه ها و اينك، دخترم اين فرصت را در اختيار من قرار داد تا يك بار ديگر در مفهوم ازدواج (كه به گمان خود معناي آن را مي دانستم) عميق شوم و آن را به شكل ديگري مشاهده كنم تا شايد زوايا و ابعاد جديدي از معناي حقيقي ازدواج برايم معلوم شود.
البته آن شب خيلي دلم مي خواست مفهوم محبت بين زن و مرد را براي فرزندم توضيح دهم؛ محبتي اصيل كه مي تواند دستمايه  يك ازدواج اصيل باشد، اما نمي دانستم چگونه اين مفهوم را به او انتقال دهم تا در آينده، هر محبتي را با محبت حقيقي اشتباه نگيرد. راستش را بخواهيد، آن موقع بود كه فهميدم خودم هم نمي دانم محبت حقيقي بين زن و مرد چه معنايي دارد و چه معياري وجود دارد براي اين كه محبت حقيقي،  از محبت ظاهري و هوس آلود تفكيك شود؟ شايد اگر ما مي توانستيم اين مفهوم را به فرزندانمان انتقال دهيم امروز در دنيا شاهد اين همه دختر و پسر جوان و نوجوان نبوديم كه ارتباط با جنس مخالف را تنها نوعي تجربه هيجان انگيز، براي وقت گذراني و لذت ظاهري مي دانند! در اينجا ناگهان به ياد آمار طلاق افتادم كه مدتي پيش در اينترنت ديده بودم. ارقام وحشتناكي بود حاكي از افزايش عجيب ميزان طلاق در دنيا! از خودم پرسيدم با وجود اين همه طلاق در سرتاسر دنيا، آدم ها چطور جرأت مي كنند ازدواج كنند؟ دليل ازدواج از نظر آنها چيست كه اين قدر راحت، تن به انتخاب هاي ظاهري و غلط مي دهند؟ و چرا اصل و مايه حقيقي اكثر كارها در دنياي امروز فراموش شده است؟ وقتي اين سؤالات به ذهنم رسيد ناگهان به ياد يكي از دوستانم افتادم كه مدتي پيش به خاطر موضوع پايان نامه اش، يك نظرسنجي درباره علل ازدواج داشت، فكر كردم شايد نتيجه نظر سنجي بتواند پاسخ قانع كننده اي براي من و دخترم فراهم آورد! پس به سرعت با دوستم تماس گرفتم و موضوع را گفتم و او هم خيلي زود نتايح تحقيق اش را در اختيارم گذاشت. نتيجه حيرت آور بود، وقتي فهرست پاسخ هاي نظر سنجي را ديدم، جداً  نمي دانستم چه واكنشي داشته باشم!
سؤالي كه در نظر سنجي از افراد پرسيده شده بود اين بود: به نظر شما هدف از ازدواج چيست؟ و پاسخ ها بدون قيد اولويت و فراواني، عبارت بودند از:
- همرنگ جماعت شدن
- رسيدن به تنوع و هيجان بيشتر
- استقلال و زندگي مستقل
- داشتن هم صحبت و هم خانه و از تنهايي درآمدن
- رفع نيازهاي جنسي و عاطفي
- رهايي از فشارهاي خانوادگي و اطرافيان
- داشتن فرزند
- داشتن كسي كه دوستم داشته باشد!
- ثبات اجتماعي
- برآوردن آرزوي والدين
- رها شدن از فشارها و برچسب هاي نامناسب اجتماعي
- رسيدن به وضعيت مالي و اقتصادي بهتر
- داشتن كسي كه بتوانم بدون مزاحمت ديگران با او سفر بروم
- رهايي از بلاتكليفي
- داشتن كسي كه لباس هايم را بشويد، غذا درست كند و من هم مخارج او را تأمين كنم
- كسب احساس آرامش و امنيت بيشتر
- افزايش مزاياي شغلي و اعتبار اجتماعي
- تضمين دوران پيري و كهولت
- ...
وقتي خوب دقت كردم متوجه شدم اكثر اين جواب ها، در واقع پاسخ به «هدف  ازدواج» نيست بلكه گويي پاسخ به اين سؤال است كه «چه مي خواهيد؟» يا مثلاً «به چه چيزهايي نياز داريد؟»
با كمي دقت در پاسخ هاي ذكر شده، شما هم مي توانيد ببينيد تمام آنچه وجود دارد نوعي «خواستن» ، «نياز» و «تمايل به داشتن» است. هيچ كس ازدواج را براي خود ازدواج نخواسته است. هيچ كس ازدواج را براي زوج شدن نخواسته. انگار ازدواج يك فروشگاه زنجيره اي بزرگ است كه با يك سبد بزرگ به آنجا مي روي و بعضي وسايلي را كه لازم داري مي خري و بيرون مي آيي!  راستش خجالت كشيدم اين چيزها را به دخترم بگويم. در حالي كه در پي اين بودم كه محبت حقيقي ميان زن و مرد را به نحوي قابل درك و بي شبهه براي او توضيح دهم (كه البته از آن عاجز بودم) به فهرستي برخورد كرده بودم كه عمدتاً  بيانگر اين بود كه براي خودخواهي بيشتر، به چه لوازمي نياز داريم؟! با خودم فكر كردم بي جهت نيست كه ما به عنوان انسان امروز، تا اين اندازه از اصل و خميرمايه انساني- الهي خود دور شده ايم و سرگردان و بي هدف، اين طرف و آن طرف مي رويم و حتي درك درستي از كارهاي عادي اي كه انجام مي دهيم نداريم. نمي دانم عمدي است يا سهوي، اما به هر حال چندان در پي فهم آنچه بايد بفهميم هم نيستيم و بهانه مان اين است كه وقت نداريم و مشغله مان زياد است.
وقتي در پي آن برآمدم كه براي فهم بيشتر معناي حقيقي ازدواج، به سراغ منبع غني آن، يعني سخن خداوند بروم تا ببينيم در آيات قرآني درباره ازدواج چه داريم، باز هم بيشتر شرمند شدم. خصوصاً  اين كه با خواندن اين آيه متوجه شدم كه خيلي پيش از اينها مي بايست در مورد ازدواج، تعمق و فكر مي كردم!
آيه ۲۱ از سوره مباركه روم، در اين مورد مي فرمايد:
«و از نشانه هاي اوست، اين كه براي شما از نفستان زوج هايي مي  آفريد تا با آنها آرام گيريد و بين شما مودت و رحمت قرار داد كه همانا در اين آيات، نشانه هايي است براي كساني كه اهل فكرند.»
اگر چه اين سعادت را ندارم كه با نظر كارشناسانه، اين آيه را تفسير كنم اما حداقل مي توانم بفهمم كه سخن از همرنگ جماعت شدن، وضعيت مالي بهتر، رهايي از بلاتكليفي و فشارهاي خانوادگي و اجتماعي و ... نيست. هر چقدر اين آيه را بيشتر مرور مي كنم بيشتر مي فهمم كه سخن از چيزي بسيار فراتر از برداشت هاي ما درباره ازدواج، وجود دارد. اين كه از نفس شما زوج هايي آفريده شده تا با آنها آرام گيريد و بين شما دوستي و رحمت قرار داده شده، نه تنها از «نشانه هاي اوست» بلكه نشانه اي است كه براي كساني كه اهل تفكرند. «اينك از خود مي پرسم براي كساني كه اهل تفكرند در اين آيه چه چيزي بايد آشكار شود؟ وقتي معناي كلمه نفس را از فرهنگ عربي در آوردم بيشتر شگفت زده شدم. نفس يعني: روح، خون، خود چيزي، حقيقت مطلب و ... گويي اين آيه كريمه مي خواهد بگويد: براي شما از خود يا از روح شما، جفت هايي آفريده شده تا با آنها آرام گيريد و البته اين» آرام گيريد «معنايي بسيار عميق تر از آنچه در دانش موجود، تنها ارضاي برخي نياز ها را در برمي گيرد، داراست.
اينك بياييد با هم تصور كنيم اگر از خود خود شما، جفتي برايتان آفريده باشد، يعني قرينه اي وجود داشته باشد تا در كنار او و با او آرام بگيريد و خداوند نيز، بين شما و آن جفت، كه از خود شماست، دوستي و رحمت وبخشش و شفقت هم قرار دهد، چه حالي پيدا مي كنيد؟ آيا آن وقت كسي حاضر خواهد شد به خاطر امنيت مالي، خانوادگي يا اجتماعي با شخص ديگري ازدواج كند؟ شايد بتوان گفت اگر چنين ازدواجي امكان وقوع داشته باشد، هر انساني با عقل سليم، خود را نه وارد آن، كه در آن پرتاب مي كند، آن هم نه به خاطر هيچ گونه عايدي يا كسب يا داشتن چيزي، بلكه تنها به خاطر خود ازدواج. به خاطر مفهوم خاص مزدوج شدن و يكي شدن نهايي كه در آن نهفته است. تجربه  اي كه به نظر خيلي ناب و خالص مي آيد و با برداشت هاي متداول ما ازدواج، بسيار فاصله دارد...
نمي خواهم بگويم با همه اين حرف ها، اينك دليل ازدواج يا معناي حقيقي آن را يافته ام، اما حداقل فهميدم كه بايد به ازدواج به گونه اي ديگر نگاه كنم. به خودم گفتم اگر معناي حقيقي و دليل اصلي ازدواج را آن گونه كه شايسته است درك نمي كني، حداقل اين را بفهم، كه از فرصتي كه ازدواج در اختيارت قرار مي دهد چگونه بايد استفاده كني؟ اين مفهوم، كمي كاربردي تر و ملموس تر است. پس به دنبال پاسخ اين سؤال گشتم. از آنجا كه وقتي سؤالي در ذهن ما پيش مي آيد، گويي همه كائنات دست به دست هم مي دهند تا پاسخ را برايمان فراهم آورند، ديري نگذشت كه پاسخ شايسته و در عين حال ساده و قابل فهم پيش رويم قرار داده شد. عبارتي كه وضعيت موجود در انتخاب همسر، فرصتي را كه ازدواج در اختيار ما قرار مي دهد و نگرش نه چندان درست ما را به ازدواج به زبان ساده و ملموس ارائه مي كند:
» ازدواج، يكي از فرصت هاي فراروي از خود و كنار گذاشتن خودخواهي است، اما بيشتر تجربه كنندگان، آن را به عنوان فرصتي براي خودخواهي هاي بيشتر مي بينند و در آن، خودبينانه تر از قبل عمل مي كنند. «(ا.م.ر)
اگر چه در ابتدا باورش سخت است اما همه داستان همين است:» گذشتن از منيت! «كسي كه بتواند از خود بيرون بيايد و خودبيني و خودخواهي را كنار بگذارد، نه تنها مفهوم ازدواج، بلكه احتمالاً  معناي حقيقي همه زندگي دنيايي را فهميده است؟ براي اين كه موضوع را دقيق تر توضيح دهم، توجهتان را به اين قطعه جلب مي كنم:
» همه چيز، همه حقيقت و كل اسرار الهي در وجود انساني است، قدرت، شعور و حيات بيكران در طبيعت الهي انسان وجود دارد. بنابراين نياز به ايجاد چيز جديد يا تقويت چيزي نيست بلكه بايد اين حقيقت را آشكار كرد... انسان به خود مي انديشد و چون در فكر خود است، خداوند را و حقيقت اصلي خويش را از ياد برده،  خود را مي بيند و با ديدن خود از ديدن اسرار الهي محروم مي شود... تنها يك مشكل وجود دارد و بقيه مسائل و گرفتاري هاي انسان از اين مشكل اساسي سرچشمه مي گيرد. اين مشكل بزرگ و ريشه اي «منيت» است. منيت يعني خودبيني، خودخواهي، خودپرستي، خودشيفتگي، خودستايي، خودفريبي، خودمحوري، خودباختگي. شيطان در هر فردي نماينده اي دارد. منيت تاريك، نماينده شيطان در انسان است... منيت، فاصله بين انسان تا خداوند است. اگر منيت از ميان برود،  انسان به خدا رسيدن و وصل به لايتناهي را تجربه مي كند. «(۱)
اما منيت چگونه از بين مي رود؟ مسلماً  از بين بردن آن كاري خيلي خيلي مشكل است و اگر چيزي يا كاري وجود داشته باشد كه بتواند اين فرصت را در اختيار ما قرار دهد. نبايد از آن غافل بمانيم و ازدواج چنين فرصتي را مي تواند در اختيار ما قرار دهد.» اگر ازدواج، يكي از فرصت هاي فراروي از خود و كنار گذاشتن خودخواهي است. «يعني ازدواج اين خاصيت بالقوه و اين پتانسيل را دارد كه اگر درست انجام شود، منيت تاريك، يعني فاصله ميان انسان و خداوند را بردارد و انسان را به سوي وصل به لايتناهي رهنمون شود. پس ازدواج، يك فرصت است، فرصتي براي فرا رفتن از خود. آيا به همين دليل نيست كه خداوند از خود ما، جفتي برايمان قرار داده و دوستي، مودت و رحمت را هم ميان ما نهاده تا به واسطه اين جفت و اين مودت و رحمت، فرصتي فراهم شود تا از خود به درآييم، آن هم نه با رنج و زحمت كه به واسطه محبت و دوستي و عشق به ديگري، از خود به در آييم و در پرتو اين فراروي از خويشتن به تجربه بالاتري دست يابيم؟ تجربه باور نكردني وصل به لايتناهي؟
به اين ترتيب تا حدي مشخص مي شود كه اكثر ما چقدر از درك معناي حقيقي ازدواج دور مانده ايم. اكثر ما در ازدواج به دنبال» به دست آوردن «هستيم. به دست آوردن چيزهايي ك قبلاً نداشته يا آن طور كه مي خواهيم نداشته ايم:
- به دست آوردن پول و ثروت و منزل مستقل و ماشين و امكانات...
- به دست آوردن كسي كه به او دستور دهيم و بدين وسيله احساس رياست و قدرت كنيم.
- به دست آوردن كسي كه نيازهاي رواني، عاطفي و جسمي مان را برطرف كند.
- به دست آوردن كسي كه به ما خدمت كند.
- به دست آوردن هر چه آنچه قبلاً  نداشته ايم و اينك هوس كرده ايم داشته باشيم و ...
كمتر كسي از ميان ما، ازدواج را فرصتي براي گذشتن از خود مي داند. كمتر كسي در ازدواج به فكر دادن امتياز به ديگري به هموارتر ساختن راه عبور و تعالي ديگري و مانند اينهاست. ازدواج براي بسياري از ما تنها در به دست آوردن چيزهايي خلاصه شده كه در طول زندگي از كودكي تا به امروز نتوانسته ايم به دست آوريم!
« در ازدواج واقعي، هيچ گونه انتظاري جز تعاون و همكاري از همديگر نداشته باشيد. ازدواج مي كنيد تا هر آنچه در توان داريد به شريك زندگي تان تقديم كنيد، همين و بس. هدف واقعي ازدواج، ايثار و بخشش است، نه خواستن چيزي براي خود. چنين ازدواجي يك پيوند روحاني و آسماني است. عشق حقيقي داد و ستد نمي شناسد و نظر به سود ندارد، بلكه ايثار است و ايثار است و ايثار »
پس ازدواج يك راه است، راهي براي از بين بردن يا كم رنگ كردن خودخواهي و منيت و رسيدن به هدف واقعي زندگي. يعني وصل به خداوند و لايتناهي.
اينك مي توانم به دخترم بگويم؛ ازدواج يك تمرين است، تمرين سختي است براي رسيدن به يك هدف متعالي و بسيار باارزش تر و فرصتي را در اختيار قرار مي دهد براي فرا رفتن از خود، فرصتي كه اگر از آن بهره لازم را نبريم، زندگي خود را باخته ايم و ازدواج ما معنايي نخواهد داشت.
پي نوشت:
۱- جريان هدايت الهي
ركسانا خوشابي

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |