يكشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
گل سرخ زير باران
000720.jpg
طراح: راشين خيريه
اصغر نديري
مادر با عجله و در حالي كه دست  تنها دخترش را در دست داشت، خود را به چند قدمي باجه بليت  فروشي رساند و گفت: «بدو. بايد بليت تهيه كنيم...!»
بيدار و آماده كردن «سوري» ، صبحانه دادن به همسر و هميشه دير به اتوبوس واحد رسيدن، به مشغوليت هر روز صبح او تبديل شده بود. نمي توانست و نمي خواست از انجام وظايف خود در قبال خانواده بگذرد. كابوس اين كه اول هر ماه بايد كرايه اي هنگفت را نقداً به آقاي صاحب خانه بدهد برايش كافي بود تا تمام اين سختي ها را تحمل كند.
ماشين نزديك تر شده بود.
مادر جوان نگاهي به پشت سر انداخت. با تمام مكرر بودن اين وضعيت، سنگيني به دنبال كشيدن دخترك و عذاب دير رسيدن به محل كار قدرت تصميم گيري را از او سلب كرد. هوا سرد و گرفته بود. اگر نمي جنبيد، امكان داشت زير باران بمانند.
او بايد در يك لحظه چند فكر مي كرد و تصميم مي گرفت: خيس شدن و چتر همراه نداشتن؛ رسيدن يا نرسيدن سر وقت به مدرسه دختر و اداره خودش؛ سوار شدن به اتوبوس و سرپا ماندن؛ ولي به اين يكي فكر نكرده بود: بليت نداشتن.
معمولاً شب قبل، وسايل روز بعد را فراهم مي كرد و اين ديگر برايش تازگي داشت.
مانعي نداشت. رضايت داد كه اين دفعه قيد خريد بليت را بزند و از نيمه راه به خيابان پريده و مثل خيلي ها چند قدم مانده را تند به دنبال ماشين و تا ايستگاه حركت كند.
هيچ وقت فكر نمي كرد كه آيا شوهرش هم اين قدر دوندگي مي كند! در نظرش او هم مشكلات خودش را به خاطر زندگي مشترك داشت و از اين لحاظ، نشده بود كه از اين همه دردسر شكايتي كند. هر روز اين همه تصوير در تماشاخانه ذهنش به حركت درمي آمد و او به خاطر نجابت و اميدي كه داشت، همه قسمت هاي سخت آن را فراموش مي كرد.
به خاطر آلودگي هوا، طرح تردد پلاك هاي فرد و زوج در مورد خودروها اجرا مي شد. به همين دليل اتوبوس شلوغ تر بود. با خودش گفت: «باز خدارو شكر كه لااقل يك نفر با اين فكر اساسي قسمت زنانه را جدا كرده!»
كودك كه ذوق خريد بليت داشت و در خم حساب و كتاب بزرگسالان نبود، داد زد كه: «مامان، بليت! راننده دعوامون نكنه؟»
مادر ظاهراً بي توجه، كشان كشان به پاي ركاب رسيد. مي خواست بگويد شيرين زباني ات گل نكند، اما سكوت كرد. نبايد آن وقت صبح و بيش از اين، خستگي و عصبانيت را پر و بال مي داد. سپس در حالي كه به در جلو اشاره مي كرد- يعني بليت را بعداً مي دهم- به سوري گفت: «شايد تو كيفم باشه. پياده كه شديم يا در داخل حتماً بليت مي دم.»
بچه، خود را از پاسخ قانع نشان داد، با خودش تكرار كرد: «پياده كه شديم، حتماً بليت رو مي ديم.»
در ازدحام به زحمت خود را در پاركابي جا كردند. آخرين نفر دخترك بود كه در، به زور بسته شد. دست در دست هم، مطمئن شدند كه كنار هم هستند. زن جوان به كرايه  زياد مسافركش ها يا مسيرهاي مستقيم تاكسي ها فكر مي كرد و سوري به اين كه آيا مي تواند در ميان بزرگ ترها به مادرش چيزي را يادآوري كند يا نفسي راحت بكشد. كم كم جابه جا و به هم نزديك شدند.
راننده طبق معمول به كساني كه فوق العاده يا تا آن هنگام رايگان سوار شده بودند، كنايه اي زد كه: «اون آقا و سه تاخانم كه بليت ندادن، بي زحمت دست به دست بفرستن جلو.»
بعد غرولند كنان اضافه كرد: «اگر سوار نكنيم مي گن بي انصافي و اگر سوار كنيم بليت نمي دن. يك هو سر و كله  بازرس شركت پيدا مي شه و بي سؤال و جواب، جريمه. حالا خر بيار و مسافر ببر...!»
در آن سكوت اول روز و نيم هراس مردم، دخترك كه حواسش جمع بود با صداي بلند گفت: «پياده كه شديم، بليت رو مي ديم.»
همه سرها نشسته و ايستاده به عقب برگشت. بعضي لب ها به نشانه تحسين و بعضي چشم ها به علامت تعجب باز شد. در آن صبح زود، تكان هاي اتوبوس و ترمزهاي نابهنگام آن مثل زدن دست مادر به پشت نوزاد بود، مثل حركت تند ننو براي خواباندن بچه.
پشت شيشه هاي بخار گرفته، هر كسي در عالم خود فرو رفته بود و راهي براي فرار از باد گزنده پنجره  خراب و به موقع رسيدن مي جست.
با بيشتر شدن تعداد ايستگاه ها و ترمز ها، به تدريج حوصله ها كم مي شد و مسافر زياد. گويا طفلي از خواب بيدار شده بود:
- آقا حركت كن ديگه، ظهر شد.
- همه تهران را مي خواي جارو كني اين تو؟ ... ايستگاه بربري پياده مي شم! اما سوري به چيز ديگري فكر مي كرد. وقتي از لابه لاي جمعيت سرك مي كشيد و مي خواست حروف و جملات داخل اتاق را بخواند، حوصله اش سر مي رفت و با سقلمه به مادر مي گفت:«اون جا چي نوشته؟ ب ... برنده... »
مادر هم با يك نگاه همه را مي خواند:«برنده خوشبخت بانك... برنده اتومبيل دويست ميليوني. در قرعه كشي ما شركت كنيد. كلاس كنكور، قسطي و تضميني. وام مسكن!... ارائه بليت، نشانه شخصيت خوب شماست...!»
دخترك كه در خانواده اي زحمت كش و فرهيخته رشد كرده بود، معني چند كلمه به ويژه «شخصيت خوب » را فهميد و به نشانه تأييد، سرش را تكان داد.
بالاخره پنجاه دقيقه كش وقوس و چيزي شبيه ورزش صبحگاهي يا زورخانه اي تمام شد. حالا دختر به دست و صورت مادر خيره مي نگريست و مادر هم به راه پيش رو. بايد بچه را به مدرسه نزديك اداره مي برد و بعد به سرعت فاصله  ده دقيقه اي اداره را به دو طي مي كرد. پس با عجله از اتوبوس پياده شد و چند قدم حركت كردند. ناگهان سوري فرياد زد:«مامان بليت... نشانه شخصيت...!»
مادر كه در آن شرايط آماده شنيدن چنين تذكري نبود، با اندكي شرم، سريع دختر را كنار جدول خيابان متوقف و دست در داخل كيف دستي اش كرد تا... اما اتوبوس حركت كرده بود.
- آقا نگهدار. مي خواستم بليت بخرم.
ولي ديگر دير شده و باران هم شروع كرده بود. ساعت از هشت مي گذشت و هيچ خودروي ديگري در پايين دست به چشم نمي خورد.
مادر خسته، اما صبور بود. دختر هم به او مي مانست.
دخترك لحظه اي فكر كرد حالا كه چتر ندارد و مادر هم اخم كرده، شايد بتواند با شيرين زباني خستگي را بتاراند. سرش را به سمتي كج كرد و با لحني معصومانه گفت:«عيبي نداره. دفعه بعد آقاي راننده رو مي بينيم و بليت مي ديم... مامان راستي گفتي معني سوري چي مي شه؟»
زن كه از شنيدن صداي نوگلش لذت مي برد، نگاهي به او كرد و با تبسم گفت:«سوري يعني گل سرخ. تو گل سرخ مامان و بابا هستي.»
سوري هم گفت:«مامان راستي مي دوني كه گل سرخ زير بارون، خندان و زيباتر مي شه!»

نشريات
000726.jpg
شماره دوم «روو دو تهران»
دومين شماره ماهنامه فرانسوي زبان «روو دو تهران» منتشر شد. اين نشريه توسط مؤسسه مطبوعاتي اطلاعات منتشر مي شود و شماره جديد آن در برگيرنده مطالبي از قبيل سينما در امتحان ادبيات، رولان بارت در ايران، از چاپار تا پست الكترونيك و مصاحبه با آنتوان فور رئيس راديو فرهنگ فرانسه و ميشل كازناو شرق شناس فرانسوي است.معرفي نيما يوشيج و عرضه برخي اشعار وي به فرانسوي، معرفي حكمت  باباطاهر عريان و گزارشهايي در مورد برخي زيباييهاي گردشگري ايران بخشي ديگر از اين نشريه فرانسوي زبان است كه در ۶۴ صفحه و با بهاي ۵۰۰تومان در اختيار علاقه مندان قرار مي گيرد.
000723.jpg
«وب» جديد
شصت و هشتمين شماره ماهنامه آموزشي، پژوهشي و اطلاع رساني «وب» ، ويژه بهمن ماه ۱۳۸۴ منتشر شد.
در اين شماره ماهنامه وب اين مطالب را مي خوانيد: گيم نت، وسوسه مشترك مشتريان و مغازه داران/ تحليلي از تصميم مايكروسافت در پشتيباني از ديسك هاي HD DVD/ ويندوز از نوزادي تا جواني/ گذشته، حال و آينده ويندوز از زبان بيل گيتس/ مصاحبه با جف هاوكينز، مخترع كامپيوترهاي Palm/ چالش هاي فراروي اجراي قانون تجارت الكترونيكي در ايران/ ويروس هاي موبايل، واگيردار و خطرناك/ معرفي سبك هاي بازي/ رنسانس تصاوير/ خوب و بد مايكروسافت/ ابر كامپيوترها، قدرتمندان عرصه ديجيتال/ بررسي الگوريتم فشرده سازي lzw/ ترفندهاي آفيس براي غيرحرفه اي ها مروري بر پرتال هاي اينترنتي/ راه اندازي كامپيوتر از طريق يك درايو USB/ راز عنكبوت هاي گوگل/ چگونگي عملكرد فايل هاي INF/ ترفندهايي در فتوشاپ/ تسريع عمليات در WORD/ اين شماره مجله وب در ۹۶ صفحه و قيمت ۹۸۰تومان منتشر شده است.
000732.jpg
فصلنامه «كاريكاتور گل آقا»
نخستين شماره فصلنامه كاريكاتور گل آقا در ۸۸ صفحه و به قيمت ۱۵۰۰تومان منتشر شد.در اين شماره، كاريكاتورهايي از محمدعلي  بني اسدي، توكا نيستاني، بهمن عبدي، بزرگمهر حسين پور، امير حسين داودي، بهرام عظيمي، علي رادمند، حسن كريم زاده و... منتشر شده است. در اين شماره كاريكاتور گل آقا اين مطالب را مي خوانيم:
كبوتر نامه رسان (عمران صلاحي)، يادم مي آيد كه... (منوچهر احترامي)، استاينبرگ: جادوي خط(يحيي تدين)، شام كاريكاتوريستي به قدرت دوميه(محمد رفيع ضيايي)، پينوكيو پيرمرد صدساله(محمدعلي بني اسدي)، گفت وگو با هنرمندان كاريكاتوريست: جواد عليزاده، سلمان طاهري، حسين صافي و مهدي كريم زاده به همراه گزارش هايي از هفتمين دوسالانه بين المللي كاريكاتور تهران، جشن تولد گل آقا در اصفهان و ديدار مولاتيه از آبدارخانه گل آقا.
فصلنامه كاريكاتور گل آقا نشريه اي تخصصي در زمينه كاريكاتور است كه از اين پس هر فصل تقديم علاقه مندان خواهد شد. شماره بعدي اين فصلنامه با موضوع «فرم» و كاريكاتورهايي با عنوان «بودن يا نبودن» منتشر خواهد شد.

بازار فرهنگ
000735.jpg
عروس خزر
نويسنده: فريده انوش/ انتشارات گلبرگ/ چاپ اول، ۱۳۸۴ ، ۲۷۲ صفحه/ ۲ هزار تومان
وقايع اين داستان بلند كه براساس خاطرات يك زن كهنسال به نام «كشور» شكل گرفته، در سال هايي رخ مي دهند كه مردم شهربندري باكو (پايتخت جمهوري آذربايجان كنوني) هنوز نخستين سال هاي حكومت اتحاد جماهير شوروي سابق را تجربه مي كردند، در آن سال هنوز حكومت شوراها مجال كنترل كامل مرزها و منع آمد و شد ساكنان دو سوي مرز را نداشت و شمار قابل توجهي از مهاجران ايراني و بيشتر از شهرهايي همچون اردبيل و آستارا، براي دستيابي به كار بهتر رهسپار آن سوي مرز مي شدند. باكو كه كم كم سيماي يك شهر صنعتي را پيدا مي كرد، پذيراي خيل جويندگان كار بود، اما كاميابي ها كمتر از آن بود كه مهاجران با دست پر به زادگاه خود بازگردند.
حوادث اصلي قصه بر مشكلات اقتصادي و زيستي كشور شكل گرفته و فراز و فرودهاي عاطفي نيز فضاي دراماتيك قصه را تشديد كرده است. آشنايي خواننده با برخي ويژگي هاي سياسي و اقتصادي و مناسبات اجتماعي آن دوران، از مزاياي اين كتاب است.
000729.jpg
رضاشاه و ديدگاه ها (خاطرات)
پژوهش و تأليف: كيوان پهلوان/ ناشر: خاور زمين/ ۴۲۴ صفحه، وزيري/ با جلد سلفون/ چاپ اول، ۱۳۸۴/ ۴۵۰۰ تومان.
كتاب رضاشاه و ديدگاه ها (خاطرات) مجموعه اي از خاطراتي است كه نويسنده در تحقيقات خود از بستگان، آشنايان و افرادي كه به نوعي خاطراتي را شنيده و يا اين كه خود با آن مواجه بودند، ثبت كرده است. همان طور كه از نام كتاب برمي آيد، زندگي سياسي و شخصي رضاشاه و حتي خاطرات افرادي كه در زندگي او نقش داشته اند، در اين مجموعه گردآمده است. خاطرات به گونه اي جمع آوري شده كه خواننده نه تنها مي تواند با ويژگي هاي شخصيتي رضاشاه آشنا شود، بلكه به شرايط اجتماعي ۲۰ سالي كه او حكومت كرده است، نيز پي مي برد.
مؤلف در مقدمه كتاب مي نويسد: رضاشاه نيز يكي از شاهان ايراني است كه وارث حكومت هاي استبدادي دو هزار ساله است و نمي توان وي را از ديگر پادشاهان مستثني كرد. انقلاب مشروطه روي داد تا اراده مردم را جايگزين كند، اما اين نتوانست فرهنگ استبدادي دو هزار ساله را ريشه كن سازد. تنها رضاشاه مستبد نبود، افراد پيرامون او چون رشد يافته همان فرهنگ استبدادي و شاهي بودند، خود به خود شاه را كه از لحاظ رواني روحيه اي ستمگر داشت، به سوي ديكتاتوري سوق مي دادند. رضاشاه پرورده تفكر استبدادي اعوان و انصار خود نيز هست. اگر به خوبي دقت كرده و تك تك ياران و عاملان به قدرت رساندن رضاشاه را بررسي كنيم، در خواهيم يافت كه آنها خود روحيه ديكتاتوري داشتند.
نويسنده سعي دارد خارج از مقدمه وارد قضاوت تاريخي نشده و فقط چهره هاي متفاوت و چند لايه رضاشاه را از زبان ديگران به تصوير كشد.

فرهنگ
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |