انقلاب اسلامي ايران در آيينه «نظريه هاي انقلاب»
فراتر از تحليل يك بعدي
|
|
رضا آزادپور
انقلاب به عنوان يكي از مهمترين مباحث علوم اجتماعي، بخشي از تئوري هاي علمي را به خود اختصاص داده است. تئوري هاي انقلاب، وقايع گوناگوني را كه تاريخ انقلاب را تشكيل مي دهند تعبير و تفسير كرده و توضيحي منطقي نسبت به علل شكل گيري وقايع ارائه مي دهد. انقلاب اسلامي مردم ايران از همان آغاز پيروزي، اعجاب همه صاحب نظران را به خود معطوف كرد، زيرا انقلاب ايران برخلاف ساير جنبش ها، نهضت ها و قيام ها بدون تكيه بر اسلحه و كشتار و با اتكا به حضور ميليوني توده ها و رهبري فوق العاده يك روحاني به ساحل پيروزي رسيد؛ پيروزي سريع و شگفت انگيزي كه باعث محو سلسله پادشاهي در ايران شد. در اين نوشتار نويسنده بر آن است تا برخي از مهمترين برداشت هاي صاحب نظران را كه پيرامون انقلاب اسلامي ايران كندوكاو كرده اند به طور مجمل مطرح كند.
عوامل اقتصادي و جامعه شناختي در پيدايش انقلاب
يكي از صاحب نظراني كه عوامل اقتصادي- اجتماعي را در تبيين ريشه هاي انقلاب اسلامي موثر مي داند، رابرت لوني است. وي در كتاب «ريشه هاي اقتصادي انقلاب ايران» با بررسي استراتژي توسعه به اين نتيجه مي رسد كه با توجه به فقدان اصلاحات نهادي، حكومت شاه نتوانست نارضايتي هاي ناشي از بي عدالتي و جابه جايي هاي اجتماعي را برطرف كند.
تدا اسكاچپول نظريه پرداز معروف انقلاب، در مقاله اي با عنوان «دولت تحصيلدار و اسلام شيعي در انقلاب اسلامي» فساد اقتصادي ناشي از نفت و ايدئولوژي شهادت طلبانه تشيع با نماد اسطوره اي ايثار را از علل انقلاب ايران معرفي مي كند. وي مي گويد: «اگر فقط در يك مورد انقلاب عامداً از سوي يك جنبش اجتماعي توده اي با هدف براندازي نظام كهن ساخته شده باشد، انقلاب ايران است... ديدگاهي كه به روابط متقابل ميان دولت، جامعه و سياست سازمان يافته در ايران مي پردازد ديدگاهي كلان نگر و ساختاري است و ايران را در بستر سياسي و اقتصادي متحول بين المللي قرار مي دهد.» (۱) تدا اسكاچپول چارچوب تحليلي خود را بر مبناي طبقات اقتصادي مي داند، اما اهميت عقايد و نظام هاي فرهنگي را در ايجاد كنش انقلابي ناديده نمي گيرد.
نظريه اسكاچپول هرچند به عنوان بخشي از عوامل مؤثر در وقوع انقلاب ايران راهگشاست، اما با توجه به اين كه به شرايط طغيان طبقات تحت سلطه يعني «كارگزاران» اصلي انقلاب نمي پردازد علت تامه محسوب نمي شود.
عوامل روانشناختي و ذهني در پيدايش انقلاب
تحليل هاي روانشناختي برخلاف تحليل هاي جامعه شناختي به متغيرهاي خرد و انفرادي تأكيد دارد. با توجه به نوع حكومت شاه كه حكومتي فردي و غيردموكراتيك بود برخي از روانشناسان از زاويه ويژگي هاي رواني شاه و تصميمات او انقلاب اسلامي را ريشه يابي كرده اند.
از جمله صاحب نظراني كه شخصيت فردي و رواني محمدرضا شاه را كاويده اند مي توان از «ماروين زوينس» نام برد كه در كتاب «شكست شاهانه» به ريشه هاي پيروزي انقلاب و شكست شاه پرداخته است. زوينس معتقد است:«اگر شاه قبل از انقلاب دست به اصلاحات دموكراتيك زده بود و يا پس از انقلاب قدرت سركوب آن را داشت، مي توانست حكومت خود را حفظ كند، اما شخصيت او حاصل تربيت دوره كودكي او بود و در همه موارد با ترديد و دودلي و دير و غيرمؤثر عمل كرد و به همين سبب راه سقوط او هموار شد.»(۲)
هرچند خصايل شخصي شاه را نمي توان در روند انقلاب و خيزش ملي ناديده گرفت، اما توجه به عوامل سياسي- اجتماعي و فرهنگي كه اجازه شكل گيري چنين حكومتي را مي دهد و نيز عواملي كه منجر به خيزش و مقاومت ناگهاني توده ها مي شود ضروري است. در تاريخ بسياري از جوامع، شخصيت هايي نظير شاه ايران وجود داشته اند كه با انقلاب و جنبش اجتماعي از اريكه قدرت به كنار نرفته اند.
نقش عوامل سياسي در پيدايش انقلاب
عده اي از نظريه پردازان برآنند تا از منظر سياسي به ريشه هاي انقلاب اسلامي بپردازند. به عقيده آنان شاه هنگامي كه برنامه هاي توسعه اقتصادي- اجتماعي خود را عملي مي كرد، گروه هاي سياسي جديدي به وجود آمدند كه لازم بود در نهادهاي سياسي حكومت جذب شوند، اما شاه نهادهاي بادوامي ايجاد نكرد تا آن گروه ها را جذب و سازماندهي كند و لذا در كوتاه زمان تبديل به گروه هاي معارض و اپوزيسيون شدند.
آبراهاميان مي نويسد:« انقلاب به اين علت رخ داد كه شاه در سطح اجتماعي- اقتصادي دست به نوسازي زد و به اين ترتيب طبقه كارگر صنعتي را گسترش داد، اما نتوانست در سطح سياسي دست به توسعه بزند و اين ناكامي به شكلي اجتناب ناپذير شكاف ميان حكومت و ساختار اجتماعي را تشديد كرد. كانال هاي ارتباطي ميان نظام سياسي و كل جمعيت را مسدود و شكاف ميان محفل حاكم و نيروهاي اجتماعي جديد را گسترده تر كرد و مهمتر از همه اين كه چند پلي را كه در گذشته ميان تشكيلات سياسي و نيروهاي اجتماعي سنتي خصوصاً بازار و مراجع مذهبي پيوند ايجاد كرد، شكست. »(۳)
تحليل كاركرد عدم توسعه سياسي، در پيدايش انقلاب اسلامي جزء متغيرهاي مقطعي و غيرمستقل است، در حالي كه بسيج توده از پايين در انقلاب ايران مستلزم توجه به ايدئولوژي هاي مستقل است و متغيرهاي كاركردي به اين رويكرد ها توجه ندارد و نمي تواند توضيح دهد كه چرا توده ها از رهبر و يا گروه خاصي- به طور مثل روحانيون- تبعيت مي كنند و نه ديگران؟
تأكيد بر عوامل فرهنگي و مذهبي در پيدايش انقلاب
جنبش هاي مذهبي و ديني باعث شده اند كه پژوهشگران در كنار ساير عوامل ظهور انقلاب، عوامل فرهنگي را نيز مدنظر داشته باشند. كپل در كتاب ارزشمند خود «انتقام خداوند» معتقد است كه پروژه روشنگري پس از جنگ جهاني دوم مبني بر جدايي دين از سياست سبب واكنش نخبگان مذهبي و شكل گيري جنبش هاي مذهبي از دهه ۱۹۷۰ به بعد شده است و انقلاب اسلامي ايران نيز واكنشي عليه«سكولاريسم » بود كه به دنبال رويكردهاي سكولاريزاسيون در غرب به وجود آمد. طبق آموزه هاي كپل ريشه انقلاب ايران را نبايد در كاركردهاي اقتصادي و سياسي جست وجو كرد، بلكه بايد علت موجده آن را در عوامل فرهنگي و به ويژه نقش رهبري مذهبي آن جست وجو كرد.
حامد الگار در كتاب «ريشه هاي انقلاب اسلامي» موضوعات مذهبي نظير تشيع، رهبري امام خميني(س) و اسلام به عنوان يك ايدئولوژي را به عنوان عوامل تعيين كننده در پيدايش انقلاب برمي شمارد. يان ريشار اسلام شناس فرانسوي معتقد است كه حكومت شاه پس از دهه ۱۹۶۰ به طور فزاينده اي مجذوب فرهنگ غرب و اين امر موجب نگراني اغلب طبقات اجتماعي ايران به ويژه بازاريان و علما شد. انديشه هاي غربي به تسلط سياسي و اقتصادي آنان در دهه ۱۹۷۰ پيوند خورد و اين موضوع ضديت با غرب گرايي از طرف رهبران روحاني را به دنبال داشت كه همواره مسأله بازگشت به هويت فرهنگي ايران را دستمايه خود قرار مي دادند. ريشار عنوان مي كند كه در انقلاب ايران تشيع از يك باور متعالي به يك ايدئولوژي متعالي تبديل شد و از آن براي مبارزه بر سر هويت در جهان افسون زده استفاده شد.(۴)
فرايندهاي چند علتي در پيدايش انقلاب
تعداد زيادي از صاحب نظران انقلاب برآنند كه تقارن عوامل متفاوتي مانند عوامل اقتصادي، سياسي، فرهنگي و ايدئولوژيك سبب پيدايش انقلاب اسلامي شده است. برخي از اين تحليل گران همه عوامل را مساوي مي دانند و هيچ كدام از آنها را ترجيح نمي دهند، اما برخي ضمن اعتقاد به عوامل متعدد، تأثير و نقش بعضي از آنها را برجسته تر مي دانند.
نيكي. آر. كدي در كتاب «ريشه هاي انقلاب ايران» فرآيندهايي نظير اصلاحات نامتعارف شاه و تأثير منفي آنها بر طبقات مختلف، سركوب گروه هاي سياسي، فقدان آزادي، ايدئولوژي انقلابي مذهب شيعه، شكاف ميان انتظارات و واقعيات و ... را مورد توجه قرار مي دهد.(۵)
فرد هاليدي در مقاله اي تحت عنوان «انقلاب ايران: توسعه ناموزون و مردم گرايي مذهبي» پنج علت را در انقلاب ايران عنوان مي كند كه عبارتند از: توسعه ناهماهنگ و سريع اقتصاد سرمايه داري در ايران، ضعف سياسي رژيم شاهنشاهي، ائتلاف گسترده نيروي مخالف، نقش اسلام در بسيج نيروها، زمينه متغير و نامعلوم محيط بين المللي. ( ۶)
جان فوران نيز از تحليل گراني است كه مي كوشد با ارائه هم نهادي از رهيافت هاي مختلف به تبييني از انقلاب اسلامي دست يابد. البته او بيشتر تأكيد بر ساختار اجتماعي دارد. فوران هم چنين عامل فرهنگ را تحت عنوان «فرهنگ هاي سياسي مخالف و مقاومت» از عوامل ظهور انقلاب محسوب مي كند. علاوه بر اين او معتقد است كه تقارن افول اقتصادي به وقوع انقلاب منتهي شد. ماحصل نظريه او اين است كه چهار عامل: توسعه وابسته، دولت وابسته و سركوب گر، گشايش در نظام جهاني و افول اقتصادي باعث ظهور بحران شد و وجود فرهنگهاي سياسي مخالفت بازيگران مختلف را به سمت و سوي ائتلاف انقلابي و ضد دولت هدايت كرد و در نهايت به پيروزي انقلاب اسلامي منجر شد.
نتيجه
انقلاب اسلامي ايران پديده شگفتي در جنبش هاي معاصر است كه همه نظريه پردازان علوم اجتماعي را به چالش كشيده و باعث شده است كه نظريات متعددي در اين زمينه به وجود آيد.
هيچ كدام از تبيين هاي انحصاري نظير عوامل سياسي، اقتصادي، اجتماعي و يا روانشناختي نمي توانند به تنهايي كنش انقلابي مردم ايران در بهمن ماه ۵۷ را تبيين كنند. به نظر مي رسد رهيافت چندعلتي با محور عامل فرهنگ و مذهب بيشتر مي تواند به اين رويداد مهم قرن بيستم كمك و آن را تبيين كند.
پانوشت ها؛
۱- حديث انقلاب، جمعي از نويسندگان، الهدي، ۱۳۷۷ ص، ۱۷۴ مقاله خانم حميرا مشيرزاده به نقل از:pp256 ، Rentier…، skopol
۲- شكست شاهانه، ماروين زوينس، ترجمه عباس مخبر، طرح نو، تهران، ۱۳۷۰
۳- اروند آبراهاميان، به نقل از «حديث انقلاب» ص ۱۸۲
۴- حديث انقلاب ص ۱۹۰
۵- همان مأخذ ص ۱۹۴
۶- fred Halliday,صThe Iranian Revolution'
|