درسهاي قيام بزرگ -۳
مباني نظري عزت حسيني
دكتر محسن اسماعيلي
همه تصميم گيري ها و اقدامات ارادي انسانها مبتني بر نوع برداشت و نگاهي است كه آنان به جهان هستي دارند. جهان بيني آدمي است كه كنش ها و واكنش هاي او را در عرصه هاي مختلف زندگي شكل مي دهد.
نا گفته پيداست كه رفتار آن كس كه همه چيز را در زندگي دنيوي و لذت هاي مادي خلاصه مي بيند با رفتار كسي يكسان نيست كه اصولا حيات را در سرايي ديگر جستجو مي كند و لذت واقعي را در ترك لذت هاي نفس مي داند.
طبيعي است كه چنين كسي در برابر طمع ورزي ها و جاه طلبي ها سر فرود نمي آورد و خود را بزرگ تر از آن مي داند كه براي رسيدن به نان و نام، انسانيت خود را فدا كند. وارستگي و آزادگي حسين ابن علي عليه السلام ناشي از عمق چنين ديدگاهي است.
آن حضرت اصولا فلسفه خلقت و ارزش انسان را همين مي داند كه در سايه بندگي خدا زهرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است. شيخ صدوق رضوان الله تعالي عليه از آن بزرگوار نقل مي كند كه فرمود: اي مردم! پروردگار بزرگ، بندگان را نيافريد مگر براي اينكه او را بشناسند و آنگاه كه او را بشناسند، پرستش كنند و با پرستش خدا از بندگي غير او بي نياز شوند (علل الشرايع، ص ۹). همين نگاه است كه همه هستي، منهاي خدا، را هيچ و غير قابل اعتنا مي بيند و مي گويد همه آنچه خورشيد در شرق و غرب عالم بر آن مي تابد، درياها و خشكي ها، دشت ها و كوهها، از نظر آن كس كه خدا را مي شناسد و به او دل داده است، تنها مانند يك سايه است.
آيا آزاد مردي هست كه آن را به اهلش واگذارد؟ (مجموعه آثار شهيد مطهري، ج ،۱۷ ص ۴۶) امام حسين عليه السلام حتي مبناي توجيه حسنات اخلاقي را نيز همين مي داند كه با عزت و سربلندي انسان همسو است، در حالي كه خصلت هاي ناپسند موجب فرومايگي و سقوط شأن اوست. از جمله اينكه راستگويي عزت است و دروغگويي عجز و ناتواني و كسي كه انفاق و بخشش كند بزرگواري كرده است و آن كسي كه بخل ورزد، پستي نموده است از آن طرف نيز دراز كردن دست تمنا به سوي ديگران، از آن رو كه نوعي خواري مي آورد، مورد پسند حضرت نيست و توصيه مي كند كه آبرويت را از ذلت در خواست نگهدار و اصولا انسان را هشدار مي دهد كه از هر چه موجب عذر خواهي مي شود بپرهيز زيرا مومن نه بد مي كند و نه پوزش مي طلبد (فرهنگ سخنان امام حسين (ع) ص ۸۱ ، ۸۲ و ۲۴۸).
بلندي طبع مومن و عزت نفس او مانع از آن مي شود تا كاري كند كه سر افكندگي را در پي داشته باشد. آن حضرت در يك كلام زندگي و مرگ را نيز به عزت و ذلت تفسير كرده و ارزش گذاري مي كند و به همين دليل معتقد است: مرگ با عزت برتر از زندگي ذليلانه است (همان، ص ۵۵۴) و لذا در اوج حماسه عاشورا چنين مي سرود: الموت اولي من ركوب العار والعار اولي من دخول النار.مرگ مردانه بهتر از زندگي با خواري است و اين بهتر از ورود در آتش خشم خدا. او عزت را در اقامه حق و اجتناب از باطل مي ديد و از اين رو مرگ در اين راه را سعادت جاودانه مي دانست.
حضرت در پاسخ آنانكه از علت قيام خونبار او مي پرسيدند، با شگفتي مي پرسيد: مگر نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل دست بر نمي دارند؟ در چنين وضعيتي آرزوي مرگ براي مومن سزاوار است و از اين رو من شهادت را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز بدبختي نمي دانم.
|
|
|
|
|