سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۴
همزمان با بيست و هفتمين سالروز پيروزي انقلاب اسلامي
ضرورت هاي آسيب شناسي فرهنگي
ابراهيم  اصلاني
001173.jpg
بيست و هفت سال از پيروزي انقلاب اسلامي مي گذرد. شايد گذر اين سال ها براي نسل انقلاب؛ يعني كساني كه روزها و خاطره هاي آن ايام را تجربه كرده اند، باور كردني نباشد. انقلاب اسلامي در حالي به پايان سومين دهه خود نزديك مي شود كه از سال ۵۷ تاكنون، رويدادهاي گوناگون و به تبع آن، شرايط متفاوتي را تجربه كرده است: شور و هيجان روزهاي اول، دولت موقت، دفاع مقدس، رحلت حضرت امام خميني(ره)، دوم خرداد و بسياري اتفاقات ديگر كه نام بردن از هريك، خاطره هايي را در ذهن مردم بيدار مي كند. انقلاب خواهي و اصلاح طلبي نزد ايرانيان سابقه اي ديرينه دارد. ميل به پيشرفت و گرايش به طرحي نو درانداختن، مضمون هميشگي حرف و سخن مردم ايران در سطوح گوناگون بوده است. انقلاب اسلامي، فرصتي براي تحقق خواسته هاي ديرين مردم فراهم كرده است؛ فرصتي كه بايد از آن به درستي استفاده شود. در باب اصلاحات و تحولات، كم سخن گفته نشده است. انديشه هاي نقادانه، طرح هاي بلندپروازانه، ايده هاي روشنفكرانه، ديدگاه هاي مقلدانه و گاه تجويزهاي ستيزه جويانه، هيچ كدام به نتايج مورد انتظار منجر نشده اند. به نظر مي رسد در همه طرح ها، برنامه ها، فعاليت ها، برنامه ريزي ها و سوژه پردازي ها، كمتر به مباني فرهنگي نظام اجتماعي ايران توجه شده است. در بسياري از طرح ها و برنامه ها، چون به نتايج حداكثري نمي رسيم، به حداقل رضايت  مي دهيم تا طبق عرف ايراني، قضيه جوري ختم به خير شود. «آسيب شناسي فرهنگي» موضوعي است كه جسته و گريخته درباره آن حرف هايي گفته شده و كتاب هايي نوشته شده است. آسيب شناسي فرهنگي با بررسي و تحليل بنيادهاي رفتارجمعي سر وكار دارد. مقاله اي كه مي خوانيد به بيان ضرورت هاي آسيب شناسي فرهنگي پرداخته است تا توجه همگان را به اهميت موضوع جلب كند.
روانشناسي فرهنگي
مطالعه و پژوهش روي رفتارهاي جمعي، مورد توجه چند رشته علمي از جمله: زيست شناسي، روانشناسي اجتماعي، جامعه شناسي و مردم شناسي بوده است. با گسترش رويكردهاي ميان رشته اي، در زمينه رفتارهاي جمعي نيز، گرايش هاي جديدي به وجود آمده است. روانشناسي فرهنگ نگر (cultural psychology) از جالب ترين رويكردهاي ميان رشته اي است كه به مطالعه تأثير فرهنگ بر بازنمايي هاي ذهني و فرآيندهاي رواني افراد مي پردازد. روانشناسي فرهنگ نگر، نهضتي است ميان رشته اي، متشكل از روانشناسان، مردم شناسان، جامعه شناسان و ديگر دانشمندان علوم اجتماعي؛ و اين فرض را دنبال مي كند كه مردمان فرهنگ هاي مختلف، ويژگي هاي رواني كاملاً همانندي ندارند(اتكينسون و همكاران، ترجمه براهني و همكاران۱۳۷۸،).
روانشناسي فرهنگ نگر، مي تواند به سئوال هاي ابتداي بحث، پاسخ هاي دقيق تري بدهد. اين مطالعات، حداقل سه فايده دارد:
۱-تحليل و شناخت فرآيند شكل گيري رفتارهاي اجتماعي؛
۲-آسيب شناسي فرهنگي هر نظام اجتماعي؛
۳- بررسي ارتباط ها و تعامل هاي بين فرهنگي.
به اين ترتيب، ابتدا بايد هر فرهنگ را، نه نسبت به فرهنگ هاي ديگر، بلكه به كمك منطق خاص خود كه با الگوي آن در رابطه است فهميد و درباره اش قضاوت كرد. هر فرهنگ، بدون بهره مندي از تحليل و شناختي دروني، به آساني نمي تواند به استقبال فرهنگ هاي ديگر برود. در دنياي امروزي و در عرصه تقابل فرهنگ ها، فرهنگي كه بدون شناخت كاركردها، گرايش ها و استعدادهاي خود، وارد ميدان شود به «فرهنگ تماشاگر» مبدل خواهد شد. مطالعات روانشناسي فرهنگي را به سه گروه تقسيم مي كنند.
۱-روانشناسي تك فرهنگي-مطالعاتي كه شامل رابطه بين امر رواني و امر فرهنگي در وضعيت هايي است كه به يك فرهنگ مربوط مي شود.
۲- روانشناسي بين فرهنگي-مطالعاتي كه بر فرآيندهاي تعاملي چندين فرهنگ بين افراد و گروه هايي كه از يك رشته فرهنگي نيستند، تكيه دارد.
در ميان دو وضعيت بالا، موردي وجود دارد كه تكثر فرهنگي ناميده مي شود. اين مورد شامل مطالعاتي درباره گروه ها يا افرادي است كه فرهنگ هاي متفاوت آنها همزيستي دارند، بي آنكه با هم در ارتباطي كنشي قرار بگيرند.
۳-روانشناسي فرهنگي تطبيقي- پژوهش هايي كه با مقايسه فرهنگ هاي مختلف صورت مي گيرد، اما انتخاب فرهنگ ها به هيچ روي، به معناي تعامل بين اين فرهنگ ها نيست. (تاپيا، ترجمه كتبي۱۳۸۲،).
آسيب شناسي فرهنگي
فرهنگ ها، چه قصد تقابل و سلطه جويي و چه قصد مدارا و تفاهم داشته باشند، ناچار از شناخت دروني هستند. هر فرهنگ بايد نقاط قوت و ضعف خود را بشناسد تا بتواند به حيات خود ادامه دهد. اين امر، براي فرهنگ هاي تماشاگري كه از فرهنگ هاي ديگري تأثير مي پذيرند و خود نقش تعيين كننده اي ندارند، ضروري تر است.
قلمرو فرهنگ به وسعت حيات اجتماعي انسان و شامل تمامي ذخاير و ميراث هاي انديشه و دست انسان از آغاز تا امروز است. تايلر معتقد است، فرهنگ مجموعه پيچيده اي شامل: معارف، اعتقادها، هنرها، صنايع، فنون، اخلاق، قوانين، سنن و بالاخره تمام عادت ها و رفتارها و ضوابطي است كه فرد به عنوان عضو جامعه، از جامعه خود فرا مي گيرد(روح الاميني۱۳۸۲،).
فرهنگ هاي امروزي، كاركردهاي بسيار پيچيده تري دارند. در مطالعات روانشناسي فرهنگي و آن بخش كه مربوط به روانشناسي تك فرهنگي است، بايد اين كاركردها در رويه اي منطقي شناخته و تحليل شوند. يكي از ضرورت هاي اساسي چنين مطالعاتي، آسيب شناسي فرهنگي است. در آسيب شناسي فرهنگي، به آفت ها و الگوهاي نادرست در روش هاي فكري و رفتاري نظام فرهنگي پرداخته مي شود. اين بحث به طور مشخص، با چند موضوع سرو كار خواهد داشت:
۱-شناخت آفت ها و معايبي كه مانع اعتلاي فرهنگ مي شوند؛
۲-شناسايي موانع كسب هويت فرهنگي و عوامل تكثر فرهنگي؛
۳-بررسي سوابق و پيشينه هاي تاريخي فرهنگ براي شناسايي و تحليل ريشه هاي آفت ها؛
۴- آينده شناسي و به تبع آن، اقدام به آينده سازي.
ما نمي توانيم آينده را پيش بيني كنيم، اما مي توانيم به شكل گرفتن آن ياري رسانيم؛ زيرا آينده طبيعت چيزهايي است كه مستند نشده اند. البته آينده تنها به ما بستگي ندارد، ليكن در گستره زيادي در دستان هر يك از ما آرميده و توسط مجموعه اي از كنش هاي نوع انسان شكل گرفته شده است. بنابراين، نگريستن به آينده، هر اندازه هم كه دشوار باشد، ضروري است(تاجيك۱۳۸۳،).
آسيب شناسي فرهنگي به ما خواهد گفت در گذشته چه بوده ايم؟ چرا اين گونه شده ايم؟ چه هستيم و به كجا مي رويم؟ و براي آينده سازي، بايد به چه الزاماتي توجه كنيم؟
ما و آسيب شناسي فرهنگي
آسيب شناسي فرهنگي براي جامعه ايراني، ضرورتي حتمي و سرنوشت ساز است. به طور معمول، ما ايراني ها به چند دليل، به چنين موضوع هايي روي خوش نشان نمي دهيم:
اول- ما عادت به نوعي خودشيفتگي داريم و براي همين، از تعريف و تمجيد، بيشتر استقبال مي كنيم. داستان ها، ضرب المثل ها و نگرش هايي بين ما رايجند كه تأييد كننده انواع برتري هايمان هستند.
دوم- اگر چه ما در لايه هاي پنهان زندگي، وجود انواعي از آسيب ها و نابهنجاري ها را پذيرفته ايم، اما بيان آنها را در سطح آشكار و گسترده برنمي تابيم. هر حرف و سخني كه در زمينه معايب و آفت هاي فرهنگ ما باشد، نوعي توهين و گاهي نشانه اي از خودباختگي تلقي مي شود.
سوم- ما گاهي ناخواسته و ندانسته، بيان آسيب هاي فرهنگي را تقابل با باورها و ارزش هاي مذهبي تصور مي كنيم. تأكيد بيش از حد بر افتخارات گذشته، سستي هاي زمان حال و نگاه مبهم به آينده، باعث در جا زدن مي شود؛ تا جايي كه حاضريم با آنچه داريم بسازيم، ولي ضرورت هاي تغيير را نپذيريم.
چهارم- بي برنامگي فرهنگي و به تعبيري آشفتگي فرهنگي، مزيد بر علت شده و ما را از پذيرش ضرورت هاي آسيب شناسي فرهنگي دور نگه مي دارد. نبود سياست هاي فرهنگي مشخص و عدم اتكا به تئوري فرهنگي، باعث غفلت  ما از واقعيت ها مي شود.
به اين ترتيب، ما ايراني ها از ناهماهنگي ها و نابساماني هاي موجود در نظام اجتماعي كه همه را رنج مي دهد، مي ناليم، ولي از پذيرش آسيب هاي فرهنگي طفره مي رويم.
براي برون رفت از معضلات فرهنگي، فقط به قانون گذاري، طرح سازي، اقدامات موضعي و موقتي و شعار تبليغات اكتفا مي كنيم و هيچ گاه هم نتيجه نمي گيريم. رفتارهاي جمعي ما به شكل آزارنده اي، امنيت رواني همه را تهديد مي كند، اما به اين رويه خو گرفته ايم. نمونه هاي ناسالم رفتارهاي جمعي در مراودات، خانواده، آموزش، لباس، مسكن، سرگرمي، ترافيك و غيره، فراوان است، ولي هر كدام از ما، چه در سطح شخصي و چه به عنوان فرد يا نهادي تأثيرگذار، فقط ايراد مي گيريم و به تعبيري نق مي زنيم. پديده هايي مانند: قانون گريزي، خودمداري، فردگرايي، رفتار احساسي، اتلاف زمان و...، اگرچه ناسالمند ولي به سبب عموميت يافتن آنها، به هنجار تبديل شده اند.
نقطه آغاز پيشرفت ما، شناخت عيب هايمان است
نظام اجتماعي امروز ما به شدت به مباحثي چون روانشناسي اجتماعي، جامعه شناسي و روانشناسي فرهنگي نياز دارد. يكي از پيامدهاي اين نياز، پرداختن به آسيب شناسي فرهنگي است. براي آسيب شناسي فرهنگي در نظام اجتماعي ما ضرورت هايي وجود دارد:
۱- در خصوص علل عقب ماندگي كشور ما از قافله توسعه و پيشرفت، ديدگاه هاي متفاوتي بيان شده است. در بيشتر اين ديدگاه ها،  علل اقتصادي، سياسي و تكنولوژيكي، مورد استناد قرار مي گيرند و كمتر به علل فرهنگي توجه مي شود. به نسبت ساير ديدگاه ها، نوشته ها و منابع موجود درباره دلايل فرهنگي عقب ماندگي، كمتر است.
نمود عيني و عملي غلبه ديدگاه هاي اقتصادي، سياسي و تكنولوژيكي، گرايش هاي مديريتي در كشور است. بيشتر مديران كشور، از بين مهندسين و سياستمداران انتخاب مي شوند و اعتماد چنداني به تيپ هاي فرهنگي موجود نيست.
بعد از سال ها تحليل و توجيه دلايل عقب ماندگي با ديدگاه هاي مختلف كه نتايج مشخصي نداشته، اينك نوبت آن است كه ديدگاه هاي فرهنگي، به طور جدي مورد توجه قرار گيرند.
۲- در حالي كه مباحث پيچيده اي درباره فرهنگ در مجامع علمي جهان وجود دارد، نگاه ما به فرهنگ، ساده انگارانه، نامنسجم و غيرتئوريك است. ما، دلايل مشكلات را در عوامل بيروني جستجو مي كنيم و به ضعف هاي دروني كه عمده ترين آنها، نبود نظريه  فرهنگي و كاستي هاي نظريه پردازي فرهنگي است توجه نداريم.
۳- آينده سازي ما، منوط به شناخت واقعيت هاي جهاني از يك طرف و قابليت هاي دروني از سوي ديگر است. بيش از صد سال است كه براي رسيدن به آينده اي بهتر نقشه مي كشيم، اما فاصله ما از آينده، هميشه نسبتي ثابت است. تكنولوژي را وارد كشور كرده ايم، از نظريه هاي اقتصادي غربي سود جسته ايم؛ با مظاهر فرهنگي غرب، علي رغم مقاومت هاي اوليه، در بيشتر موارد به سازگاري رسيده ايم، به علم و دانش روز نزديك شده ايم؛ اما با همه اين ترفندها، به تحولات و اصلاحات مورد انتظار دست نيافته ايم.
۴- يكي از آسيب هاي فرهنگي ما «خودشيفتگي» است كه باورهاي كاذبي را به وجود مي آورد. حتي اگر ايراني در هوش، استعداد و هنر، برتري هايي داشته باشد؛ بايد درباره دلايلي كه مانع بروز اين برتري ها مي شود، حساسيت  و كنجكاوي به خرج دهيم. سال ها در همه سطوح از برتري هاي ايراني بودن گفته ايم، ولي جرأت نقد دروني را به خود نداده ايم. پذيرفتني نيست كه از يك طرف همه عوامل مربوط به موانع پيشرفت و توسعه را به بيرون نسبت دهيم و از طرف ديگر، هوش و هنر برترمان را به رخ بكشيم. اگر ديگران از علم و هنر ايراني استفاده مي كنند، چرا و به چه دلايلي اين امكان در ايران فراهم نمي شود؟
۵- يك معضل فرهنگي در نظام اجتماعي ما، نگاه جزئي و پراكنده به مسائل است. در كشور ما، هر حوزه كار خودش را انجام مي دهد و اگر امكاني هم براي همكاري و هماهنگي به وجود مي آيد، كسي آن را جدي نمي گيرد. مسئولين و غيره، طرح ها و برنامه هاي خود را اجرا مي كنند. اما، فرهنگ موضوعي تعاملي است و همه پديده هاي مرتبط فرهنگي در هم تنيده اند. گره هايي كور ايجاد شده و بسياري از فعاليت ها، به دليل آن است كه نگاهي تعاملي وجود ندارد. چگونه مي توان انتظار داشت كه انسان هاي «خودمدار» ، فرهنگ  ترافيك را رعايت كنند؟ فرهنگ، با وجود آن كه عناصر و تركيب هاي مختلفي دارد، ولي هسته اصلي آن مشترك است.
۶- بي توجهي به آسيب  شناسي فرهنگي، به آسيب  افزايي مي انجامد. وقتي نظام اجتماعي آسيب هايش را نشناسد، در گذر زمان، آسيب هاي بيشتري را تجربه خواهد كرد. بي تحركي فرهنگي نظام اجتماعي، شرايطي را به وجود مي آورد كه فرهنگ بدون پيش بيني ها و آمادگي هاي قبلي، هر زمان با آسيب هاي جديدي مواجه شود و به جاي راهگشايي در شرايط دشوار، در همه حال، تدافعي عمل كند.
۷- فرار از آسيب شناسي فرهنگي، انكار واقعيت هاست. در احاديث بسيار بر بيان عيوب يكديگر از سر صدق تأكيد شده است. اين توصيه فردي، وجه اجتماعي هم دارد. جامعه اي كه بر معايب خود سرپوش بگذارد دچار خودفريبي و توهم مي شود. آسيب شناسي فرهنگي، مقدمه رشد و تعالي فرهنگي است. هويت فرهنگي ما و رهايي نسل جديد از تكثر فرهنگي، در گرو نگاه واقع بينانه و منطقي به فرهنگ است.
مراحل و ملاحظات آسيب شناسي فرهنگي
آسيب شناسي فرهنگي هم تبعات مثبت دارد و هم تبعات منفي. عاقلانه به نظر نمي رسد كه به يك باره معايب و آسيب ها را اعلام كنيم تا مردم، خود چاره اي بينديشند. براي آن كه آسيب شناسي فرهنگي به نتايجي مؤثرتر برسد توجه به مراحل و ملاحظاتي لازم است.
مراحل
۱- انجام پژوهش هاي لازم در قالب كرسي هاي نظريه پردازي.
۲- شناسايي و جمع بندي و طبقه بندي آسيب هاي فرهنگي.
۳- بررسي راهكارهاي عملياتي براي ايجاد اصلاحات عمومي.
۴- ايجاد زمينه براي پذيرش آسيب ها در سطح عموم و آمادگي ملي براي تغيير.
۵- انجام اقدامات فرهنگي گسترده و متنوع براي اصلاح  آسيب ها به صورت برنامه ريزي شده و مستمر.
۶- توجه مداوم به بازخوردها و عواقب مثبت و منفي اقدامات.
۷- طراحي الگوهاي مختلف قومي و بومي.
۸- حركت براي طراحي و تدوين تئوري هاي فرهنگي.
آنچه بيان شد تنها به عنوان مقدمه اي براي تدارك و تكميل چارچوب هاي بحث بوده و تدوين و تنظيم دقيق مراحل، منوط به مطالعات و پژوهش هاي مقدماتي است.
ملاحظات
۱- ورود عملي به حوزه آسيب شناسي فرهنگي شامل دو سطح آشكار و پنهان است. اقدامات نسنجيده و عجولانه باعث لطمه به حيثيت و اعتبار ملي مي شود. بخش عمده اي از فعاليت ها در سطح پنهان و به صورت پژوهش هايي براي نظريه پردازي  صورت مي گيرد. فعاليت هاي سطح آشكار، طي فرآيندي تدريجي، حساب شده و احتياط آميز آغاز مي شود.
۲- جستجو و يافتن آسيب ها بدون توجه به محاسن و ويژگي هاي مثبت، منطقي نيست. بنابر اين هم در مراحل مطالعاتي و هم در مراحل عملياتي، بايد از ويژگي هاي مثبت در جهت اصلاح  آسيب ها سود جست.
۳- رعايت اخلاق، تعهد و حس مسئوليت پذيري، اصولي قطعي در همه فعاليت هاست.
روانشناسي فرهنگي و نظريه پردازي
اگر بپذيريم كه بخش عمده اي از مشكلات نظام اجتماعي ما ناشي از فقر نظريه فرهنگي است و اگر قبول كنيم كه به شدت به چنين نظريه اي نياز داريم، روانشناسي فرهنگي بستري بسيار مناسب براي تحقق اين هدف را فراهم مي آورد. روانشناسي فرهنگي با تجميع تخصيص هايي چون: روانشناسي اجتماعي، جامعه شناسي، مردم شناسي، علوم ارتباطات و ديگر دانشمندان علوم اجتماعي، مي تواند يك نظريه فرهنگي جامع و راهگشا ارائه دهد. روانشناسي فرهنگي، حوزه هاي ديگري از علوم را نيز به فعاليت وامي دارد، رويكردهاي ميان رشته اي در چند دهه آينده،  نقش پراهميتي خواهند داشت و افق هاي جديدي را براي مطالعه پديده ها خواهند گشود.
نظام اجتماعي ما، راه هاي مختلفي را براي برون رفت از معضلات و نابساماني ها آزموده است. توجه به حوزه هايي مانند روانشناسي فرهنگي و نظريه پردازي در اين زمينه، آزمودن راهي جديد است كه به احتمال زياد، به بن بست نخواهد خورد. نظريه پردازي در حوزه روانشناسي فرهنگي، بستر لازم را براي آسيب شناسي فرهنگي فراهم ساخته و به بازيابي هويت فرهنگي، وحدت و انسجام ملي و افزايش انگيزه هاي پويايي و شادابي منجر خواهد شد.

منابع
۱- اتكينسون، ريتا ال و همكاران: زمينه روانشناسي هيلگارد. ترجمه محمدنقي براهني و همكاران (۱۳۷۸). تهران: رشد، چاپ سيزدهم.
۲- تاپيا، كلود و همكاران. درآمدي بر روانشناسي اجتماعي. ترجمه مرتضي كتبي(۱۳۸۲). تهران: نشر ني، چاپ دوم.
۳- تاجيك، محمدرضا (۱۳۸۳). دهه سوم. تهران: فرهنگ گفتمان.
۴- روح الاميني،  محمود (۱۳۸۲). زمينه فرهنگ شناسي. تهران:  عطار، چاپ هفتم.

فرهنگ
ادبيات
اجتماعي
انديشه
سياست
موسيقي
ورزش
|  ادبيات  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |