سه شنبه ۲ اسفند ۱۳۸۴
كودكاني كه از كتابخواني بيزارند
مترجم: ا. امير ديواني
001572.jpg
در دوران دبستان كه از «جسي داين» مي خواستند تا كتابي را براي خواندن برگزيند، وي پيوسته كم حجم ترين كتابي را كه مي توانست بيابد، برمي داشت. «جسي» زماني كه دانش آموز كلاس ششم ابتدايي بود، به كتابدار آموزشگاهش، خانم «ديان لافرناي» گفته بود: «مطالعه، دل آزار است!»
بعدها در سن ۱۳ سالگي «جسي» در طرح مخصوصي كه جهت شاگردان گريزان از كتابخواني برنامه ريزي شده بود، نام نويسي كرد. مطابق مقررات ساده طرح ياد شده، وي ناچار نبود كتابي را كه دوست ندارد، به پايان برساند و براي مطالعه آن نوع كتاب هايي كه به دلش مي نشست، محدوديت زماني نداشت.
معجزه وقتي رخ داد كه «جسي» فهميد جهان پهناور مطالعه از مرز درس نامه ها (كتاب هاي درسي و كمك درسي) فراتر رفته و سرگذشت نامه ها، كتاب هاي لطيفه، چيستان ها و داستان هاي علمي- تخيلي را نيز در بر مي گيرد. او مي افزايد: «هيچ گاه در خيالم نمي گنجيد كه اين گونه كتاب هاي جالب وجود داشته باشد». فعلاً  وي در ۱۶ سالگي در زمينه هاي گوناگون ادبيات از «فرانگشتاين» گرفته تا «آواي وحش» را مي خواند. به گفته خانم لافرناي: «جسي در زمره آن گروه از بچه هايي بود كه پدر و مادر و معلمشان اميدي به كتابخوان شدن شان نداشتند؛ گرايش به مطالعه او دليلي بر اين مدعاست كه هر بچه اي با اندكي سعي مي تواند فراگيرد كه از كتابخواني لذت ببرد» .
در زير به بررسي چند روش ساده و در عين حال مؤثر مي پردازيم كه افراد بي ميل به مطالعه را به خوانندگاني علاقه مند بدل كرده اند:
۱- از علاقه هاي آنان سود بجوييد
چه بسا بچه هايي مانند «جسي» در جست وجوي جاذبه هايي هستند كه دستيابي بدانها فقط به وسيله كتاب امكان پذيراست. همچون سفر به مريخ، حضور در پشت صحنه يك برنامه ساز و آواز (كنسرت) يا آشنايي با سامانه انتقال نيرو در خودرو. «مري لئونارد» - نويسنده اثر «نود و نه روش ايجاد علاقه به مطالعه در بچه ها و يكصد كتاب مورد توجه آنان» توصيه مي كند: «تا آنجا كه امكان دارد بكوشيد آتش اشتياق به خواندن در بچه ها شعله ور شود» .
اگر فرزندتان از مطالعه آثار شكسپير خودداري مي كند، كتاب هاي فكاهي، مجله هاي فراخور سن آنها يا كتاب «ثبت حد نصاب (ركوردها)» را به وي بدهيد يا چنانچه دوستدار ورزش است، نشريات ورزشي يا زندگينامه بازيكن محبوبش را در اختيارش بگذاريد.
۲- آنها را در انتخاب مطالب آزاد بگذاريد
به گفته «لئون هارد» : «معمولاً  پدران و مادران مي خواهند اطمينان يابند كه مبادا مواد خواندني كه در اختيار فرزندانشان قرار مي گيرد، جنبه بدآموزي داشته باشد. ولي لذت ناشي از مطالعه، مفهومي بيش از اينها دارد. شايد ساده تر، اين باشد كه حق گزينش بين كتابي پرمحتوا و اثري پيش پا افتاده را به فرزندتان واگذار نماييد» .
بايد در نظر داشت كه بعضي از دانش آموزان ممتاز دبستاني «لئون هارد» بهتر آن مي دانستند كه آثار «بي محتوا» بخوانند، تا جايي كه يكي از شاگردان برتر در دور و بر كتابفروشي ها پرسه مي زد و صبر مي كرد تا به محض نشر، بخش ديگري از همين مجموعه هاي بي ارزش را تهيه كند. بعدها همين دانش آموز براي ادامه تحصيل به دانشگاه آكسفورد رفت.
۳- خونسردي خود را حفظ كنيد
چنانچه فرزندتان كتابي را تمام نكرد، ناراحت نشويد.به قول «لئون هارد» : «همين قدر كه بچه اي شروع به خواندن كتابي بكند، ولو اينكه آن را به پايان نرساند، جاي شكرش باقي است كه حداقل كتابي به دست گرفته است» . شمار صفحه هايي را كه بايد در مدتي مشخص بخواند، معين كنيد. همچنين از پاداش و تنبيه دوري  گزينيد. نظر «سوزان روزنويك» - استاد دانشكده علوم كتابداري و اطلاع رساني- بر اين است كه چنانچه قصد بچه از مطالعه، جلب رضايت پدر و مادر باشد، اين كار چندان طول نمي كشد. پس بايد دانست كه لذت مطالعه با امر و نهي به دست نمي آيد.
۴- تمامي افراد خانواده را در مطالعه، مشاركت دهيد
« روت گريدز»كه رئيس پيشين سازمان غيرانتفاعي ادبي موسوم به «مطالعه عملي اساسي» است اعتقاد دارد: «خيلي از پدران ومادران پس از خوابيدن فرزندانشان مطالعه مي كنند. نتيجه اين مي شود كه كودكان فكر نمي كنند كه والدينشان، كتابخوان باشند».
بگذاريد فرزندانتان، شما را در حين خواندن كتاب ببينند. برخلاف بزرگ ترها كه مطالعه را تلاشي انفرادي مي انگارند، كودكان مايلند با ديگران به اين مهم بپردازند. بچه هاي خردسال تر ميل دارند كسي داستاني برايشان بخواند. آنان قصه گويي را بيشتر دوست دارند كه بي هيچ مقدمه اي آن را شروع كرده، اغراق گويي كند و ايشان را در بطن داستان قرار دهد.
جمع زيادي از كودكان دوست دارند كه داستان را با صداي بلند براي پدر و مادر يا برادر و خواهرشان بخوانند، چون امكان دارد بچه هاي بزرگ تر درباره آنچه كه خوانده اند، با ديگران تبادل نظر كنند. نگريستن به كتاب هاي آنها ضروري است. بچه هايتان را به تماشاي نمايشنامه يا فيلمي ببريد كه درباره اش كتاب هايي خوانده اند. خانم «لئون هارد» مي گويد:« هرچند ممكن است آهنگ پيشرفت به كندي گرايد، ولي هيچ گاه كودكي را كه عادت به مطالعه ندارد، به حال خود رها نسازيد. عشق به مطالعه، بزرگ ترين ارمغاني است كه مي توانيد به فرزند خويش ارزاني داريد؛ حتي بهتر از امكان تحصيل در يك آموزشگاه خصوصي،  نيكوتر از خريد رايانه و حتي برتر از مدركي كه مثلاً  دانشگاه هاروارد به وي اعطا مي كند. عشق به كتابخواني، همه چيز را دگرگون مي سازد ».
منبع: Womanشs Day

نگاه فرهنگ
مسابقه بي برنده
پروين قائمي
001575.jpg
«چرا مي آ سايي؟ تا بتوانم كار كنم! چرا كار مي كني؟ تا بتوانم بياسايم. توليد براي مصرف و مصرف براي توليد. انسان امروز چه مي كند؟ اين همه كار و رنج و تلاش سرسام آور براي چيست؟ براي تهيه وسايل آسايش. آسايش زندگي، فداي ساختن وسايل آسايش زندگي! »
(دكتر علي شريعتي، هبوط)
چنان با درد و اندوه به ويترين مغازه زل زده بود كه اگر او را نمي شناختم، گمان مي كردم پشت ويترين آن مغازه، جنازه يكي از عزيزانش را گذاشته اند، هرچند آخرين باري كه يكي از عزيزانش فوت كرده بود، چنان در فكر نشان دادن گوشي موبايل جديدش به حضار محترم حاضر در قبرستان بود كه نرسيد فاتحه اي هم براي عمويش بخواند و صداي شيك و تودماغي اش، حسابي توي ذوق  صاحبان عزا زد كه پشت گوشي گفت:«عمرشو كرده بود ديگه!»
از صبح تا شب در مسابقه اي افتاده بود كه نه خط شروعش معلوم بود، نه نقطه پايانش. نوبت به تقسيم امراض كه مي رسيد، چنان داد سخن مي داد كه فكر مي كردي به تنهايي يك پلي كلينيك را حريف است. با دوستانش كه دور هم جمع مي شدند و انواع و اقسام مسابقه ها كه تمام مي شد، نوبت به تقسيم امراض مي رسيد:
«ديروز كه بردنم دكتر، گفت خيلي پوستت كلفته كه نمردي! فشارم اومده روي ۲!»
«اينكه چيزي نيست. ماه قبل سه شب پشت سر هم نخوابيدم. مگه خوابم مي برد؟ با خودم شرط كرده بودم حتي اگر بميرم، قرص خواب آور نخورم. بالاخره افتادم ديگه. وقتي بردنم دكتر گفت اصلاً فشار نداره!»
« وا! مگه مي شه؟ شنيده ام فشار زير شش و هفت، فاتحه!»
نخودي خنديد و گفت:
« خلاف به عرضت رسوندن. اون مال قديم ها بود. اين روزها آدم ها با فشار خون پنج هم راه مي رن و طوريشون نمي شه.»
«منو كه بكشي بدون قرص نمي تونم بخوابم.»
«چي مي خوري حالا؟»
«يكي دو تا نيست كه  پنج شيش جور قرص رو با هم مي خورم.»
«اي بابا! پنج شيش جور كه چيزي نيست. من يه وقت ۲۴ تا شو با هم مي خورم!»
و اين قصه سر دراز دارد. رقابت در همه چيز شايد پذيرفتني باشد، اما رقابت در بيماري، اختراع عجيب و غريبي است كه فقط از دست ما برمي آيد.
هنگامي كه عرصه هاي رقابت هاي سالم به روي افراد جامعه، به خصوص جوانترها بسته مي شوند، وقتي كه نمي توان به شكلي شايسته با نشاط و مناسب، دوره پز دادن را سپري كرد، آن وقت است كه مصرف به صورت يك بيماري مزمن و آزاردهنده، سرمايه هاي كشور را به جيب سازندگان آت و آشغال هاي آرايشي، لوازم خانگي يك بار مصرف، ماشين هاي به درد نخور و انواع و اقسام گوشي هاي با صدا و بي صدا و امثال اينها سرازير مي كند و براي صاحبانش هم جز حسرت «انواع جديد» كالاها، ارمغاني به همراه نمي آورد. هنگامي كه تعريف توسعه، به جاي توجه به كيفيت، متوجه كميت، آن هم از نوع درجه سه و چهار شود و به جاي پرداختن به غني سازي زمينه هاي اصلي اقتصادي و فرهنگي، همه انرژي و فكر و ذهنمان متوجه نمايش مضحكي از رفاه باشد، بديهي است كه كودكانمان از عدم بهداشت از دست مي روند و تبليغ پفك و نوشابه و تنقلات پرضرر، جاي آموزش براي تغذيه صحيح را مي گيرد. همين مشكل هم در رقابت هاي سخيف ديگر، گريبان  جامعه را گرفته و جز نااميدي و حسرت ناشي از نوعي سرمايه داري لجام گسيخته و مصرف زدگي بيمارگونه، نتيجه اي ندارد. لباس و كفش كه بايد به تناسب مكان، شغل، سن و مؤلفه هاي ديگر اجتماعي، انتخاب شود و به ويژه راحتي لازم براي انجام فعاليت هاي ضروري را فراهم آورد، اينك به معضلي دردناك تبديل شده و پيروان خود را به انواع بيماري هاي ستون فقرات و پاها مبتلا كرده است.
زندگي عرصه رقابت هاي ساده و دشوار است و آدمي، براي نيل به مقصود، چاره اي جز رقابت سالم ندارد. رقابت است كه ضعف ها را عمده مي كند و فرد را به فكر اصلاح امورش مي اندازد، اما متأسفانه، عاملي چنين سازنده، در جهت تخريب سرمايه هاي مالي و انساني به كار افتاده و شهر و كشور ما را به نمايشگاهي از كالاهاي بنجل مصرفي تبديل كرده است.
در بازاري چنين تهي از خلاقيت هاي بومي، بديهي است كه استعدادها و توانايي ها، به تمامي در خدمت ارضاي خواسته هاي پيش پا افتاده صرف مي شوند  و انسا ن هايي كه بايد در پي افزودن نقشي زيبا بر اين هستي باشند، دائماً مي خواهند نقش دهان بلعنده مصرف كننده اي را ايفا كنند كه سيري ناپذير هم هست. تا هنگامي كه با اتكا به ارزش هاي حقيقي، عرصه را براي رقابت هاي سالم اقتصادي، اجتماعي، ورزشي و هنري فراهم نياوريم، خودنمايي هاي بيمارگونه و به تبع آن، مصرف زدگي ناشيانه، همه سرمايه هاي انساني و مادي ما را به باد خواهد داد و زمينه هاي رشد خلاقيت  و كارآمدي افراد جامعه را از بين خواهد برد.

فرهنگ
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
موسيقي
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |