مارتين لوتر و بازخواني مسيحيت (به مناسبت سالمرگ او)
ايمان در دل است، نه در كليسا
پل ورس / ترجمه: محسن ايماني
|
|
مارتين لوتر سال ۱۴۸۳ در كنت نشين مانسفلد متولد شد. اين منطقه يكي از ۳۵۰ منطقه اي بود كه امپراتوري ژرمن ها را تشكيل مي دادند. امپراتور با راي هفت شاهزاده انتخاب مي شد.
در حالي كه كشورهايي چون فرانسه و اسپانيا تحت لواي شاهان خود قدرت بيشتري مي يافتند، حكومت مركزي امپراتوري ژرمن رو به تضعيف بود و قلمروهايش يكي پس از ديگري مستقل مي شدند. امپراتور فقط در قلمرو شخصي خود صاحب قدرت بود. تنش ها رو به تزايد دارند، هرچه طبقه بورژوازي فرهيخته مرفه تر مي شود، شرايط زندگي براي دهقانان دشوارتر مي شود. بيكاري و محدود كردن حقوق بيشتر مي شود. قبل از ظهور لوتر شورش ها آغاز مي شود، به ويژه در جنوب آلمان. طبقه اشراف نيز بحران زده مي شود: مناصب سنتي آن ها به عنوان مشاور دادگاه توسط حقوقدانان حرفه اي از آن ها گرفته مي شود.
آلمان ها از بيرون نيز احساس خطر مي كنند. آن ها از چندين دهه پيشتر به انتقاد از نفوذ رومي ها در انتخاب كشيش ها و اسقف ها پرداخته بودند. روم به بذل و بخشش زياد متهم بود. به اعتقاد آلمان ها، پول زيادي روانه ايتاليا مي شد. افكار عمومي نسبت به زياده روي هاي كليسا حساس شده بود.
بايد به جنگ هاي مختلف كه پيوسته روي مي دادند نيز اشاره كرد. امپراتور شارل كنت، خصومت ديرينه اي با پادشاه فرانسه، فرانسواي اول داشت. درگيري با ترك ها نيز تهديد روزافزوني به شمار مي آمد. در سال ،۱۵۲۶سليمان دوم بوداپست را فتح كرد و در سال ۱۵۲۹ قواي عثماني به دروازه هاي وين مي رسند. امپراتور ژرمن ها از نظر نظامي و مالي در معرض تهديد قرار مي گيرد. در سال ۱۵۱۷ راهبي به نام مارتين لوتر از فرقه آگوستين، استاد الهيات در دانشگاه ويتن برگ، ۹۵ تز درباره آمرزش الهي به رشته تحرير درمي آورد. وي تلاش مي كند اصلاحاتي را در كليسا به وجود آورد، بدون اين كه قصد جدايي از كليسا را داشته باشد، اما مقامات مذهبي مارتين لوتر را مرتد اعلام مي كنند. در سال ۱۵۲۱ وي از كليسا اخراج مي شود و سپس دادگاه ورمز راي به محكوميت او مي دهد. طبق حكم اين دادگاه نوشته هاي لوتر بايد سوزانده مي شدند. در قلمرو امپراتور، لوتر هواخواهاني پيدا مي كند. مسئولان چندين شهر و قلمرو (همچون شاهزاده فردريك كه به لوتر پناه داده بود)، اجازه مي دهند كه اصلاحات مورد نظر مارتين لوتر تحقق يابند. كشيش ها ازدواج مي كنند و در عبادات، تغييراتي رخ مي دهد. در مراسم عشاي رباني همه پيروان مسيح نان و شراب مي خورند، در حالي كه قبلا شراب مختص كشيش ها بود. خطابه هاي ملهم از آموزه هاي لوتر گسترش مي يابند. از سال ،۱۵۲۵ كليساهاي مستقل از كليساي روم، با اتكا به پيام مارتين لوتر و با ابتكار عمل مقامات محلي، تاسيس شده و نهضت را ادامه مي دهند.
در سال ،۱۵۲۰ لوتر پذيرفت كه همه مسيحي ها، به خصوص مقامات محلي، در اداره كليساها نقش داشته باشند، به طور مشخص به منظور تشكيل يك شورا، چراكه كليساهاي نهادينه شده،ناكارآمد و مضمحل به نظر مي رسيد.
تاسال ۱۵۲۵مارتين لوتر اجازه مي دهد كه افكارش توسط واعظان ترويج شود و تلاش مي كند كه پيروانش در انتخاب وعاظ نقش داشته باشند. ولي از اين تاريخ به بعد و به تقاضاي لوتر، مقامات شهري در ساكس طي يك ابتكار عمل اقدام به سازماندهي بازرسي از كليساهايي مي كنند كه پيرو آيين لوترند و به نوعي دچار هرج و مرج شده اند.
به منظور آموزش جوانان و راهب هاي جوان، لوتر دو شيوه آموزشي مي نگارد كه تا قرن ها در كليساها استفاده مي شوند. لوتر معتقد است كه شاهزاده فقط در وضعيت هاي استثنايي در كليسا دخالت كند. شاهزاده هنگام ضرورت، اسقف است. اسقف هاي واقعي يا حداقل نمايندگانشان بازرسان كليسا هستند، البته در عمل، كليساها تا دوران معاصر در اطاعت شاهزاده ها هستند.
احداث كليساهاي انجيلي در قلمروها، نوعي ثبات براي اين شاهزاده ها به ارمغان آورده بود و باعث پيوندي ميان نهضت لوتر و مردم شده بود. از سال ۱۵۱۹ تا زمان مرگش، مارتين لوتر پيوسته در مسائل اجتماعي و سياسي موضع گيري مي كند.
مارتين لوتر بين قوانين حاكم بر زندگي انسان ها و ايمان آن ها كه برخاسته از درون است، تفكيك قائل مي شود. خطبا مي بايست اراده خداوند را مبني بر ايجاد قانوني كه زندگي انسان ها را بهتر كند، يادآور شوند. بنابراين آن ها مي بايست عيوب حكام دنيوي را محكوم كنند. آن ها بايد عقايد خود را درباره نهادها مطرح كنند، حتي اگر كتاب مقدس فاقد الگوهاي سياسي و اجتماعي معتبر براي همه اعصار باشد. لوتر خود را از دخالت در مسائل روزگار محروم نمي كند.
وي در مورد ازدواج و شيوه حكومت موضع گيري مي كند. لوتر خواهان ايجاد اصلاحات عميق در شيوه حكومت تك نفره پادشاهان مي شود. وي اغلب در مواردي چون تجارت، ربا، عملكرد حكام و محدوديت هاي قدرت ابراز عقيده مي كند. لوتر همچنين ديدگاه هاي خود را در حوزه آموزش و محتواي دروس در مدارس مطرح مي كند.
مارتين لوتر با تأكيد بر «حق» مي نويسد: «كسي كه با حق مبارزه مي كند، درواقع با خدا مبارزه مي كند، چراكه اين خداست كه حق را ايجاد كرده و از آن محافظت مي كند». اين بدين معني است كه مسيحيان نبايد از مقاماتي پيروي كنند كه دستوراتشان برخلاف حق و اراده الهي است. كتاب مقدس تصريح مي كند كه بايد از پروردگار اطاعت كرد و نه از بندگان، اما به اعتقاد مارتين لوتر نافرماني بايد به مقاومت انفعالي محدود شود.
اين برداشت لوتري از تاريخ، دورنمايي فاجعه آميز دارد. تاريخ صحنه نبردي طولاني بين خدا و شيطان است، شيطاني كه فقط به روح انسان ها حمله نمي كند بلكه تلاش مي كند با استفاده از نهادهاي مدني همچون ازدواج و شغل، مخلوق خوب خدا را به انحراف بكشاند.
لوتر در مانيفست خود به طبقه اشراف آلمان كه در سال ۱۵۲۰ چاپ شد، از اشرافيت مسيحي تقاضا مي كند كه در راه اصلاح كليسا و جامعه اهتمام ورزند. شواليه ها از اين دعوت چنين استنباط كردند كه مي توانند در صورت لزوم، براي وادار كردن كشيش ها به پرداختن به شغل صرفا معنوي خود، از زور استفاده كنند، ولي آيا اين فراخوان لوتر دعوت به تصاحب ثروت روحانيون و سكولاريزه كردن زمين ها و دارايي هاي كليسا نبود؟ آيا لوتر استفاده از زور عليه كليسا را براي آزادي ملت آلمان تجويز نمي كرد؟
باني اين جنبش، شواليه و شاعري به نام اولريخ فون هوتن بود و بازيگر اصلي اش فرانتس فون زيكينگن بود. هوتن قصد داشت زيكينگن را تبديل به رهبر شورش ملي آلمان كند؛ رهبري كه مي بايست مذهب جديد را نيز گسترش دهد و موجبات آزادي ژرمن ها را فراهم آورد. در ژانويه ،۱۵۲۲ فرانتس فون زيكينگن هدايت يك شورش در ميان خرده اشراف ها را در جنوب آلمان به دست مي گيرد. وي سرزمين هاي سر اسقف ترو را اشغال كرده و خود او را در پايتختش محاصره مي كند، اما عمليات شكست مي خورد و سر اسقف شورش را سركوب مي كند.
البته لوتر با اين جنبش اعلام همبستگي نكرده بود. وي معتقد بود كه نبايد انجيل را با خشونت بسط داد و نبايد آزادي مسيحي را با آزادي هاي اجتماعي و سياسي درهم آميخت. شورش دهقانان در سال ۲۵-۱۵۲۴ ابعاد مهم تري مي گيرد و بين۷۰ تا ۱۰۰ هزار قرباني به جاي مي گذارد. مارتين لوتر دقيقا چه نقشي در اين جنبش داشت؟ به باور برخي، شورش دوم بدون حضور لوتر روي نمي داد. عده ديگري معتقدند وي نقش يك كاتاليزور را داشته است. او دليل شورش نبوده است، ولي ناخواسته بر آتش دميده است. در مورد توسل به زور عملكرد لوتر در ابتدا مبهم است.
دلايل هرچه باشند و چه لوتر و نهضت انجيلي سهمي داشته اند يا خير، شورش در اواسط سال ۱۵۲۴ آغاز مي شود. دهقانان خواستار كاهش ماليات ها و لغو برده داري مي شوند. حركت در ابتدا صلح آميز بود، ولي خيلي سريع در برابر مقاومت اربابان تبديل به شورش مي شود. كشتار و ويراني، برخي شهرها را فرا مي گيرد. در ۱۵ مه سال ،۱۵۲۵ نيروهاي شاهزاده ها شورش دهقانان را خاموش كرده و سر از تن سردسته آنان جدا مي كنند. لوتر اين سركوبي را محكوم مي كند و به شاهزاده ها گوشزد مي كند كه ظلم آن ها باعث شورش شده است. لوتر تلاش مي كند كه شورشيان را از توسل به زور بازدارد و خطاب به آن ها مي گويد كه انجيل، اين بالاترين مرجع ايمان، براي مشكلات زندگي روزمره مانند مسائل اقتصادي راه حلي ندارد. سرانجام لوتر شورش را محكوم كرده و به مخالفت با آن برمي خيزد، اما در عين حال از شاهزاده هاي تشنه به خون مي خواهد كه دهقانان را ببخشند. شاهزاده ها كه معتقد به مذهب سنتي خود بودند، مارتين لوتر و پيروانش را مسبب جنگ دهقانان مي دانند. برخي از ارباب ها كه ابتدا درباره اصلاحات لوتري نظر مساعد داشتند، از نهضت انجيلي فاصله مي گيرند. كم كم از هيجانات اوليه پيروان مارتين لوتر كاسته مي شود، آن ها از اين كه نهضت نتوانسته بود شرايط زندگي را بهبود بخشد، سرخورده شده بودند.
در سال ،۱۵۳۹ لوتر تأكيد مي كند كه در برابر حاكمين كافر شورش مجاز نيست و تنها يك مقاومت انفعالي و آرام ممكن است. از سال ،۱۵۲۵ لوتر از مقامات پيرو نهضت انجيلي مي خواست كه به وضعيت كليساها سامان بخشند. ولي سرنوشت كساني كه مي خواستند به كليساي سنتي روم وفادار بمانند چه مي شد؟ لوتر آن ها را از كافرها جدا مي كند و تصريح مي كند كه شاهزاده پروتستان نمي تواند آن ها را وادار به پذيرش آيين انجيلي بنمايد و مي بايست به آن ها اجازه بدهد كه آزادانه كشور را ترك كنند. درواقع مارتين لوتر در اين تاريخ عقيده خود را تغيير مي دهد و مي گويد كه نبايد كسي را مجبور به پذيرش دين كرد، ولي او تأكيد مي كند كه بايد كساني را كه علنا كفر را ترويج مي كنند، سركوب كرد. ديگر در قلمرو پروتستان ها، شاهزاده ها و مقامات ارشد مي توانند از حقوق خاصي همچون انتخاب روحانيون برخوردار شوند. مقامات شهري قدرت خود را روي همه مظاهر مذهب و كليسا بسط مي دهد.
رعيت فقط يك انتخاب دارد؛ اطاعت يا مهاجرت. پيمان صلح اوگسبورگ در سال ۱۵۵۵ ميان پادشاه فرديناند اول و شاهزاده ها، پايان نيم قرن رفورم در آلمان است. اين پيمان آموزه هاي لوتر را كه از اين به بعد مورد حمايت حقوقي قرار مي گيرند، به رسميت مي شناسد. صلح همچنين به اميدهاي مارتين لوتر كه مي خواست كليت كليسا در آلمان را نوسازي كند، پايان مي دهد. اين صلح آيين لوتر را در سراسر آلمان عليا مستقر كرد و نفوذ شاهزاده ها بر كليسا را تقويت كرد.
آيين مارتين لوتر با خروج از قلمرو ژرمن ها و به مدد شاهزاده ها در ساير نقاط جهان مشخصا در حوزه اسكانديناوي نيز رخنه مي كند. همان قواعد در همه جا اجرا مي شوند: نظارت بر كشيش ها و بر كليساها از طريق نظام بازرسي، پرهيز از آموزه هاي ارتدوكس، طبقه بندي جماعت كليسا، ادعيه و سرودهاي مذهبي، اطاعت از مقامات، احترام به نظام اجتماعي و بها دادن به كار هر شخص در حوزه حرفه اي و خانوادگي.
تحول لوتر در مقابل كليساي كاتوليك منجر به آزار، اذيت و تعقيب پيروانش شد. كليساي كاتوليك با راه انداختن تفتيش مقدس عقايد، انسان ها را به طرز هولناكي آزار مي داد، اين برخلاف پيام عشق، احترام و عدالت مسيح بود. پاپ ها نه تنها جنايت مي كردند، بلكه بدتر، دستور كشتار مي دادند. كليسا به اغنيا كمك مي كرد و به تحقير فقرا مي پرداخت. در اسپانياي دوران فرانكو و شيلي دوران پينوشه، كليسا حق را به ديكتاتورها مي داد. حتي در دوران ما، هزاره سوم، پاپ هايي كه مخالف ازدواج كشيش ها هستند، به كودك آزاري روي مي آورند.
منبع: www.innovation_democratique.org
|