سه شنبه ۲ اسفند ۱۳۸۴
اصلاحات، كودتا و فروپاشي
پايان اتحاد جماهير شوروي
پروفسورآرشه براون - ترجمه :رقيه يوسفي
001557.jpg
001560.jpg
سرعت دگرگوني و در نتيجه متلاشي شدن اتحاد جماهير شوروي تا اندازه اي تعجب برانگيز بود؛ نظام غيرقابل نفوذي كه براي تغييرات اساسي و ريشه اي در طول سال هاي ۱۹۸۲- ۱۹۶۴ لئونيد برژنف، رهبري دفتر سياسي حزب كمونيست آن را برعهده داشت. بيشترين مخالفان اتحاد جماهير شوروي ملتهاي بالتيك شامل كشورهاي استوني، لتوني و ليتواني بودند. آنها حتي در خواب هم نمي ديدند كه ميخائيل گورباچف، كنستانتين چرننكو را در مارس سال ۱۹۸۵ به عنوان دبير كل كميته مركزي حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي انتخاب كند، با وجود اينكه او هفت سال بيشتر در ايالات استقلال يافته زندگي نكرده بود.
جريانات مهيج بعد از تغيير رهبر در سال ،۱۹۸۵ در زمان فروپاشي و اضمحلال اتحاد جماهير شوروي در آخر دسامبر سال ۱۹۹۱ به اوج خود رسيد، اما اين اتفاقات شكل و زمان دگرگوني نظام را به انتها نرساند. روسيه كه سه چهارم از كل سرزمين اتحاد جماهيرشوروي را به خود اختصاص داده بود، سياستي متفاوت در زمان مرگ چرننكو- كه زمان مرگ جوزف استالين ۳۲ سال قبل از آن بود- اتخاذ كرده بود. اين در حالي بود كه سطح تحصيل و آموزش افزايش يافته بود و ميليونها نفر خواهان تحصيل در رده هاي بالا بودند و سطوح تحصيلات بهتري بيرون از مرزهاي آنها فراهم بود. افراد متخصص تحصيلكرده جزو گروه هاي اجتماعي شده و آماده براي پذيرفتن آزادي فرهنگي كه در دوره گورباچف به وجود آمده بود، شدند.
ميزان رشد اقتصادي در اتحاد جماهير طي سالهاي ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰ دچار سقوط و تنزل شد. متوسط عمر به خصوص در ميان مردان (با توجه به بررسي هاي انجام شده در اثر مصرف زياد الكل) در سطح خيلي پاييني بود و ميزان مرگ و مير در ميان كودكان افزايش يافته بود.
با وجود عواملي اين چنيني توضيحي براي تغييرات اساسي در نيمه دوم سال هاي ۱۹۸۰ و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي نبود. بعضي از ايالتها قادر به اصلاح اين كمبودها شدند، ولي در چنين شرايط اقتصادي- اجتماعي موقعيت اتحاد شوروي وخيم تر از شرايطي بود كه نشان مي داد.
اتحاد جماهير شوروي در شرف تجديد برنامه اصلاحات اقتصادي گورباچف، دبير كل حزب كمونيست، مسائل و مشكلات اقتصادي و سياسي فراواني را پيش رو داشت. در حقيقت، اين مسئله نه تنها كشورهاي غربي، بلكه كشورهاي تازه استقلال يافته آسيا را هم دچار عقب افتادگي مي كرد. اين مسائل در حالي در كشور به وجود آمدند كه هيچ گونه بي ثباتي و اغتشاش و بحراني وجود نداشت. دو عامل آزادي و استقلاليت جزو عواملي بودند كه رژيم را به نقطه بحراني رساندند.
عوامل دگرگوني در چند سال اخير در اتحاد جماهير شوروي به وجود آمدند كه اين كشور را به مرز فروپاشي و اضمحلال نزديك كردند. تشخيص و تمايز بين برچيده شدن نظام كمونيست و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي از اهميت زيادي برخوردار است.
گورباچف شروع به پياده كردن اصول ليبراليسم كرد، اما در سال ۱۹۸۸ او دوباره به طرف دموكراسي تغيير مسير داد. او اين روش را قبل از اينكه دبير كل حزب شود پياده كرد، اما نقطه اصلي اين تغيير سرنوشت ساز وقتي بود كه او نوزدهمين كنفرانس حزب كمونيست را در تابستان سال ۱۹۸۸ براي رقابت در رأي گيري براي مجلس جديد- كه كنگره نماينده مردم ناميده مي شد- به پاداشت. رأي گيري تا بهار سال بعد به طول انجاميد و در مغلوب كردن تعدادي از مقامات رسمي حزب و پيروزي براي بعضي از منتقدان رهبرحزب كمونيست نتيجه داد.
منتقدان شامل كساني چون بوريس يلتسين بودند كه عضو كميته مركزي حزب كمونيست بود كه قبل از پاييز سال ۱۹۸۷ بركنارشده بود و اين كميته ارگان جديد رقابتي در رأي گيري بود كه او را قادر به داخل شدن در سياست مي كرد. در سال ۱۹۸۹ فضاي باز سياسي- كه گورباچف از زماني كه عضو حزب كمونيست و رهبر ملي آن شده بود - به وجود آمد كه اين امر خود آزادي بيان را به دنبال داشت. مخالفان اصلاحات گورباچف مثل الكساندر سولژنيتسين مطالب زيادي را به چاپ رساندند. اين در حالي بود كه هنوز اتحاد جماهير شوروي موجوديت خود را حفظ كرده بود.
نظام اقتصادي اتحاد جماهير شوروي به سرعت به سوي تمركزگرايي كه براساس طرحي پنج ساله بود پيش رفت. تصميم گيري ها در مورد اينكه چند تن ميخ يا چند جفت كفش بايد توليد شود، مي بايست در وزارتخانه مسكو توسط كميته طراحي ايالتي مورد هماهنگي قرار مي گرفتند نه توسط نيروهاي وابسته به بازار. گورباچف شديداً طرفدار نيروهاي وابسته به بازار بود. اگرچه او آزادسازي و رهايي قيمتها را به حالت تعليق گذاشته بود ولي از اين موضوع آگاه بود كه اين مسئله باعث افزايش سريع قيمت ها در بازار خواهد شد و اين بوريس يلتسين رئيس جمهور روسيه از جناح چپ بود كه ايگورگايدار را براي اين منظور در ژانويه سال ۱۹۹۲ سر كار آورد.
موجوديت اقتصاد اتحاد جماهير در دو سال اخير در برزخ كامل بود. اصلاحات مهم همچون اجازه فعاليت دادن به بخش تجارت آزاد در سال ،۱۹۸۶ واگذار كردن نيروهاي كاري بيشتر به كارخانه ها در سال ۱۹۸۷و دادن اعتبار قانوني به شركتهاي تعاوني در سال ،۱۹۸۸ تغييرات جزئي در اقدامات تجارت آزاد را باعث شد كه به ساختار سازماني لطمه وارد كرد و باعث بروز نتايج ناخواسته و نامطلوبي شد، اما راه چاره هاي بهتر در نظام اقتصادي روي كار آمد.
تغييرات در سياست داخلي و خارجي در نيمه دوم سال ۱۹۸۰ به صورت فشرده اي به وقوع پيوست. گورباچف سياست خارجي را دنبال كرد كه «افكار سياسي جديد» ناميده مي شد. اين ايده و عقيده در مفهوم اتحاد جماهير نو و جديد بود و شامل باوري است كه ارزشها و علايق جهاني و بين المللي را شامل مي شد و بر علايق طبقاتي شرق و غرب غالب آمد و تمام كشورها حق داشتند درباره ماهيت نظام سياسي و اقتصادي خود تصميم بگيرند.
آخرين عقيده و تصميم يعني «حق انتخاب» ارزشي بود كه توسط مردم مركز اروپاي شرقي در سال ۱۹۸۹ بعد از رأي گيري كه جدا از قوانين كمونيستي بود، به وجود آمد. با وجود رد اصلاحات در اتحاد جماهير شوروي از طرف دولتهاي جديد، گورباچف معتقد به تشويق و پشتيباني از نيروهاي خود براي مانع شدن از آنچه كه منتقدان داخلي مي گفتند، بود. اين امر مساوي با زيانهايي بود كه اتحاد جماهير در نتيجه جنگ جهاني دوم، به دست آورد (از دست دادن ۲۷ ميليون نفر از مردم). هيچ آتش و تيراندازي از طرف سربازان اتحاد جماهير به عنوان كشور اروپاي مركزي و شرقي گشوده نشد، چرا كه مي خواستند سرنوشت و تقدير كشورشان را در دست داشته باشند. در پايتخت كشورهاي غربي اين عقيده يك حقيقت و قاعده كلي بود كه با به قدرت رسيدن گورباچف اتحاد جماهير به عنوان كشور اروپاي شرقي غيرقابل مذاكره نخواهد بود و از همه مهم  تر اينكه بهبودي در وضعيت رژيم هاي سركوبگرانه پديد خواهد آمد.
فروپاشي اتحاد جماهير شوروي
تظاهركنندگان روي يك تانك اتحاد جماهيرشوروي در ۱۹آگوست ۱۹۹۱ ايستاده اند، درست هنگامي كه لهستاني ها، چك ها و مجارها و سايرين با موفقيت و افتخار استقلاليت ايالتهاي خود را مدعي شدند كه اين امر خود يك بي ثباتي را در داخل اتحاد جماهير باعث شد. انتظارات و توقعات مردم ليتواني، استوني و لتوني با ديدن آنچه كه در «ظاهر امپراتوري» رخ مي داد، بيشتر بود و آنها بر اين باور تكيه داشتند كه خود مي توانند امپراتوري را از درون تغيير دهند. در حقيقت دموكراسي موجود در اتحاد جماهير براي ايالتهاي بالتيكي نامناسب و ناموفق بود تا حدي كه تضاد اين جمهوريها با ماهيتي كه مركز آن مسكو بود به صورت آشكاري نمايان بود. با اين وجود قبلاً چنين مقرر نشده بود كه تمامي ايالتهاي اتحاد جماهير شوروي تفكيك و از هم جدا شوند.
مهم ترين دليل و عامل در فروپاشي شوروي بازي بوريس يلتسين برخلاف برنامه هاي شوروي بود. اگرچه روسيه و مردم آن تسلط زيادي بر ايالتهاي خود داشتند، امور غيرمترقبه اي براي رهبر روسيه وجود داشت (يلتسين رئيس مجلس اعلاي شوروي از سال ۱۹۹۰ بود و به عنوان رئيس جمهوري اين كشور در سال ۱۹۹۱ انتخاب شد) يلتسين تقاضاي استقلاليت شوروي را در سال ۱۹۹۰ نمود كه در سال ۱۹۹۱ به وقوع پيوست. گورباچف و باقي حاميان او در چارچوب رهبري دولت فدرال معاهده جديد شوروي را بين فصل هاي بهار و تابستان سال ۱۹۹۱ مورد بحث و گفت وگو قرار دادند و طرح و برنامه آنها بر اكثريت آراي جمهوريها، مخصوصاً روسيه بود.
كمونيست هاي محافظه كار در حزب سياسي، شامل ارتش و KGB ، آخرين رأي براي انجام اين كار بودند تا جايي كه آنها در آگوست سال ۱۹۹۱ كودتايي را باعث شدند كه در هجدهم آن سال با بازداشت كردن گورباچف و زنداني كردن او در خانه اش در قصر كرملين شروع شد و در همان سال به پايان رسيد. كودتائيان خود از تغييرات به وجود آمده در سال هاي قبل از كودتا متأثر شده بودند و آنها بي نتيجه بودن كار خود را وقتي كه مخالفت يلتسين و هزاران شهروند روسي كه ساختمان پارلماني را كه هنوز يلتسين از طريق آن با دنياي بيرون ارتباط برقرار مي كرد، احاطه كرده بودند را ديدند. دو ماه بعد وقتي يلتسين آراي عمومي را به دست آورد، ادعا كرد كه از طرف مردم سخنراني خواهد كرد.
كودتا بنا به چند دليل با شكست مواجه شد، از جمله به خاطر تقسيماتي كه در ارتش و KGB به وقوع پيوست. طي چند روز شورشي هاي اصلي تحت بازداشت بودند و گورباچف، كسي كه در مارس سال ۱۹۹۰ بيشترين رأي رياست جمهوري در اتحاد جماهير را به خود اختصاص داده بود، نه فقط توسط شهروندان، بلكه به طور غير مستقيم توسط نمايندگان كنگره و شورشي ها به ضعف و انزوا كشانده شد. يلتسين زمان زيادي را براي به دست آوردن موقعيت قدرت جديدش صرف نكرد، چرا كه از اين واقعيت كاملاً مطمئن بود كه اگر اتحاد جماهير نباشد گورباچف نيز در كرملين نخواهد بود، بنابراين او شروع به ايجاد گسستگي در روابط داخلي USSR توسط دو رهبر ديگر يعني جمهوريهاي بلاروس و اوكراين كرد. در ۲۵ دسامبر سال ۱۹۹۱ پرچم سوسياليست ها از كاخ كرملين پايين آورده شد و در آخر همان ماه اتحاد جماهير شوروي به تاريخ پيوست.۱۵ ايالت جديد در حالي به وجود آمدند كه سلطه يك ابرقدرت تا چندي پيش آنها را تحت نفوذ داشت.
نه تنها نظام، بلكه اتحاد جماهير ناگزير از قبول آن بود. قبل از به وجود آمدن ليبراليسم و دموكراسي تعداد معدودي از افكار مخالف جرأت اعتراض و شكايت در ملاء عام را داشتند. رهبري غير از گورباچف نمي توانست اعمال اصول سبك قديمي يعني توسل به زور را در پيش بگيرد، چرا كه معتقد بود اصلاح گرايي باعث از بين رفتن كنترل مي شود. رهبري مغاير با يلتسين كه در حفظ مرزهاي روسيه بزرگ تلاش و مبارزه كرد، مرزهايي كه فراتر از محدوده واقعي خود بودند و آخر اينكه بيشتر از ۲۵ ميليون روسيه اي ناگهان خودشان را در خارج از اين مرزها يافتند، هر كدام از اين دگرگونيها و تحولات بزرگ بر ديگري تأثير گذاشت.
اما سلسله مراتب بدين صورت بود كه اتحاد جماهير شوروي در ابتدا اصلاح و رفرم شد، سپس متحول و دگرگون شد و سپس در ظرف شش و نيم سال تجزيه شده و از هم پاشيد. نظام كمونيستي از زمان رقابت براي رأي گيري از بهار سال ۱۹۸۹ رو به افول و زوال رفت. در درون حزب كمونيست بحث عمومي و دموكراتيك جايگزين مركز گرايي شد. اگرچه ركن اساسي نظام در نظام سياسي و اجتماعي بود ولي از هر طرف يكباره به تلاش و فعاليت واداشته شد.
براي بيشتر دانستن راجع به اين موضوع مي توانيد به منابع زير رجوع كند:
عامل و فاكتور گورباچف به قلم Archie Brown (انتشاراتي دانشگاه آكسفورد، ۱۹۹۶)
گورباچف، يلتسين، پوتين رهبران سياسي در تحولات روسيه نوشته Archie Brown و Lilia sheutsoua نظام اتحاد جماهير شوروي: از ظهور تا سقوط نوشته Alevander Dalleh و Gail Wlapidus (انتشاراتي Westuiew سال ۱۹۹۵).
روسيه و عقيده غرب: گورباچف، انديشمندان و پايان جنگ سرد نوشته (انتشاراتي Westuiew ، سال ۱۹۹۵).
دموكراسي و انقلاب در اتحاد جماهير شوروي در سال هاي ۱۹۹۱-۱۹۸۵ نوشته Jerry F Haogh (مؤسسه Brookings، ۱۹۹۷).
دوري از جنگ نهايي: افول و سقوط اتحاد جماهير شوروي ۲۰۰۰- ۱۹۷۵ نوشته Stephen Kotkin (انتشاراتي دانشگاه آكسفورد، ۲۰۰۱)
انقلاب پايان ناپذير روسيه: تغييرات سياسي از گورباچف تا پوتين نوشته Michel Mc Faul (انتشاراتي دانشگاه Comell ، ۲۰۰۱).
كالبد شكافي يك امپراتوري: روايت سفيري كبير آمريكا از سقوط اتحاد جماهير شوروي نوشته Jack F Matlock tr (،۱۹۹۵ Random House )
مقبره و آرامگاه لنين: آخرين روزهاي امپراتوري اتحاد جماهير شوروي نوشته David Remnick (وايكينگ، ۱۹۹۳).

سياست
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
فرهنگ
موسيقي
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |