پنجشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۴
اجتماعي
Front Page

اعتماد اجتماعي و روابط محله اي
001947.jpg
اميد سليماني فاخر
زندگي مدرن شهري با تراكم جمعيت از يك سو و تراكم اخلاقي از سوي ديگر، مناسبات و روابط اجتماعي را سرد، شكننده و بي روح مي كند. در چنين فضايي همكاري و مشاركت به حداقل مي رسد، روابط اعتمادآميز اجتماعي به حداقل مي رسد و غريبگي ناشي از تراكم، فضاي مناسب و مساعدي براي جرم و بزهكاري فراهم مي كند. احياي روابط محلي و محله اي راهي براي فائق آمدن بر چنين مشكلاتي است.
احياي شوراهاي محلي و نهاد شوراياري و نيز تقويت رسانه هاي محلي چون ضمائم همشهري محله، از اقدامات اساسي جهت تقويت هويت محله اي است. در آستانه انتخابات جديد نهادهاي شوراياري محله اي، اين گزارش موضوع احياي روابط محله اي را مورد بررسي قرار داده است؛ با هم مي خوانيم.

وقتي صحبت از محله به ميان مي آيد، توجه خاص به نيازهاي محلي شهروندان به ذهن متبادر مي شود. قسمتي از اين نياز، عام است كه با نيازهاي شهروندان ساير محلات يكسان است؛ نشاط و شادابي، ورزش و آرامش رواني در اين رده اند. نيازهاي ديگري وجود دارد كه تقريباً به يك محله خاص محدود مي شود. چنين به نظر مي آيد كه محله محوري و انس با محله، به نياز خاص محلات تعبير مي شود. در نگاهي ديگر نيازهاي خاص برخي از محلات ايجاب مي كند برنامه هاي خاصي نيز براي شهروندان طراحي شود. هدف از توزيع جغرافيايي مراكز فرهنگي در سطح شهر، در گام نخست با توجه به نيازهاي خاص محلات صورت مي گيرد. از زاويه اي ديگر، ساكنين و اعضاي يك محله انتظار دارند كه مراكز فرهنگي، هنري و ورزشي منحصر به آنها باشد يا اينكه ساكنان در اولويت باشند.
وقتي امروزه از محلات سخن به ميان مي آيد، از هويت گمشده هاي آنها نيز ياد مي شود. براي بازگشت به اين هويت وقتي به منشاء پيدايش محلات رجوع مي كنيم، درمي يابيم كه جامعه ايراني از ابتداي شكل گيري تا چندي پيش، يك جامعه عشيره اي بود و هنوز هم بسياري از آثار آن نوع زندگي و نحوه تفكر ناشي از آن در زندگي مان جاري است.
مفهوم شهر در قبل از ظهور اسلام به معناي قلمروي حكومتي بوده كه در دوره ساساني براي يك منطقه وسيع اداري مورد استفاده قرار مي گرفت. شايد واژه هاي ايرانشهر، شهريار و شهربانو اين ادعا را به منصه حقيقت نزديك كند.
اساس اوليه شكل گيري محلات در ايران، روابط خوني و قومي بود. با پيدايش فرقه هاي مذهبي يا اسكان در كنار ساكنين غيرمسلمان، تفاوت هاي عقيدتي و ديني نيز به تدريج به جداسازي سكونت اهالي يك شهر انجاميد و محلات متفاوت را برحسب نظام عقيدتي آنان شكل داد.
نتيجه آنكه، براي حال و آينده محله، گفتن اين مسأله مهم است كه محله سنتي از تجمع اتفاقي و بي ضابطه افراد شكل نگرفته است.
اعضاي يك محله يكپارچه اند و در ريشه ها، هويت، خاطرات و علايق، بعضاً مشترك بوده اند، اما در چنين قرني با چنين پيشينه اي، محله محوري به كم رنگي رابطه ها انجاميده است. شايد فروپاشي نظام سنتي، شرايط جديد و تغييرات اقتصادي و اجتماعي پرشتاب و سهل انگارانه، شالوده محله را به تزلزل و بي هويتي سوق داده است.
شايد آگاه باشيد كه شهرسازان با حربه هاي توجيه گونه در زمينه علمي و مباني عاريت گرفته و از بين رفته غرب به صورتي غيرنظام مند و بي سمت و سو به تخريب، تضعيف و نابودي محلات همت گمارده اند و تعاملات همسايگي و اجتماعي اهالي محلات را سركوب نموده اند.
سهم ريشه ها و عمق خواسته ها در كجاست؟
امروزه ما محكوميم؛ با هر دليل و هر بهانه اي محكوميم به آنكه در تكه هاي ريشه هايمان دست و پا بزنيم و هركس خرد ه اي از آن مي گيرد و شكلي ديگر با سليقه و منفعت خود به آن مي دهد.
در جامعه كنوني با تعاريف مدرن و از هم گسيخته اي كه از محله عنوان مي شود، هيچ اصالت و ماتركي از سنت هاي ساماندهي و مديريت شهري وجود ندارد و كاش اگر براي تخريب محلات گام هاي درشتي برمي داريم لااقل از كپي ناقص و ناشيانه تئوري هاي شهرسازان غربي وام نگيريم. فرهنگ و تمدن ما اجازه نمي دهد كه مفهوم همسايگي فرنگي را مترادف محله ايراني و اسلامي خود قراردهيم.
محله همچون يك واحد فيزيكي با هويت كاملاً مشخص اجتماعي و الگوهاي مشترك زندگي براي استفاده برابر از امكانات و مؤسسات عمومي به عنوان ابزار كار برنامه ريزان شهري شناخته مي شود.
بي ترديد مؤثرترين و پايدارترين برنامه هاي توسعه اي، آنهايي هستند كه مبتني بر ويژگي ها و نيازهاي زيستي، رواني و اجتماعي خانواده ها و جمعيت هاي محله اي با نياز اقتصادي و اجتماعي مشابه طراحي، تدوين و ارائه گردد.
جست وجوي سنت ها در مدرنيته
آيا امروزه محله اي منسجم به نام قيطريه، اميريه و اختياريه وجود دارد؟ واقفيم كه بزرگراه براي كلانشهري چون تهران ضروري و حياتي است ولي آيا بايد از قلب محله رد شود؟ ما ايراني ها يك مكان و يك زيستگاه جهان هستيم و انزال يك محله يعني فروپاشي شالوده و اساس يك محله و يك زيست جهاني در ذهن جهانيان. راحت سخن به ميان آوريم؛ شهرسازان ما جامعه خود را به خوبي نمي شناسند. توجه اصلي ما به اين است كه غربيان چه كرده اند تا با هيچ تأملي فقط دنباله رو و مقلد باشيم. عمق خواسته و ريشه رفتارهاي شهروندان چه سهمي در نگاهداري محلات دارد؟ آيا فقدان محله گرايي فرهنگ و هنر را متضرر نمي كند؟ چرا نمي دانيم يا نمي خواهيم بفهميم كه غرب، دنياي منحصر و جداگانه اي براي شهروندان دارد اما آنها هم مدرنيته را در سنت ها جست  وجو مي كنند؟
تغيير در ديدگاه ها براي بازگشت هويت گمشده شهرهاي امروزي، اساسي و لازم الاجراست. متأسفانه فارغ التحصيلان و صاحبان علم نيز در رشته هاي شهرسازي با وجود جنبه هاي فرهنگي- اجتماعي، به شهر و شهروندمداري توجهي نكرده اند. آيا تكنيك به جز در محيط فرهنگي با جمعي از گروه هاي مردمي و اجتماعي به كار ديگري مي آيد؟ چرا در بلاد اروپايي، محلاتي خاص پديد آمده كه هر مليتي در محله خاص خود سكني مي گيرد و با تعاملات سرزمين خود فرهنگ و هنر خود را دنبال مي كند.
اگر محورها و مؤلفه هاي اساسي، برنامه هاي آموزشي، بهداشتي، فرهنگي و اجتماعي را با ويژگي ها و نيازهاي مخاطبان اصلي محله همخوان كند، تكوين بازخوردها و نگرش هاي مثبت و حداكثر حمايت در اهداف مشاركتي، از اولي ترين نتايج آن به دست مي آيد.
تعامل با نهادهاي محلي يا نهادهايي كه براي محله فعاليت مي كنند از مواردي است كه حفظ و جهت دهي آن براي توسعه محله، ارتقاء تعاملات فرهنگي و هنري و ايجاد وحدت، بايستي مورد توجه متوليان باشد.
محله به مفهوم ايراني يا شرقي، ريشه اي هزار و چهارصدساله در فرهنگ شهرنشيني ما دارد، ليكن امروز در چنين جامعه اي واژه محله را به كار مي بريم ولي منظورمان از محله، تقسيمات در سلسله مراتب اداري شهر است. محله هاي شهرها و روستاهاي بزرگ كشورمان داراي هويت فرهنگي و اصالت خاصي بودند و اگر محله اي وجود داشت، به خاطر همين تفاوت هاي فرهنگي بود و حال آنكه عواطف خوشايند انسان ها نسبت به تعلقات محله اي و مشاركت داوطلبانه مردمي و اجراي مسالمت آميز برنامه هاي مختلف فرهنگي و اجتماعي را با توفيقات چشمگير همراه مي سازد.
انس با محله، زمينه اعتماد اجتماعي
رعايت نگاه محله گرايانه، اين مهم را ثابت مي كند كه هر مركز فرهنگي به نوعي مدير وضعيت فرهنگي پيرامون محله شهري خود است. پذيرفته نيست كه در زندگي با همسايگي يك مركز فرهنگي، ناهنجاري هاي بارز فرهنگي و اجتماعي نمود يابد. محله گرايي داراي دو مؤلفه انس با محله و تعامل با نهادهاي محلي مي باشد. انس با محله به معناي اعتمادسازي ورود به زندگي و روابط اجتماعي يك محله است. تعامل با نهادهاي محلي به معناي مشاركت هاي مالي يا به دوش كشيدن وظايف ساير نهادها نيست. هر نهاد، كاركرد اجتماعي و فرهنگي و هنري خود را دارد و تعامل نهادهاي محلي به معني بهره گيري از ظرفيت ها و منابع مشترك براي مديريت فرهنگي يك محله است. امروزه مرز تفكيك بين محلات را خيابان ها تشكيل مي دهند، در صورتي كه اين نوع مرزبندي نه فقط در ريشه، بلكه در سنت محله بندي نيز وجود ندارد.
كاهش آسيب، افزايش امنيت
محله گرايي نتايج مثبتي در ايجاد روابط بهينه  فرهنگي و اجتماعي به ارمغان مي آورد. شناسايي و به كاربري ظرفيت ها و استعدادهاي محله اي، تمركززدايي در تصميم گيري هاي شهري، افزايش توانمندي مردم در مقابله با بلايا، كاهش آسيب پذيري، ايجاد نظم اجتماعي، گسترش خدمات آموزشي و فرهنگي، ا رتقاء روابط در سطح محلات، افزايش امنيت اجتماعي، ايجاد مديريت پايين به بالا و در نهايت، تعادل بين عرضه و تقاضا را در حوزه مديريت شهري به متعاملان اهدا مي كند.
يكي از مباحثي كه با تفاسير فوق، لزوم اشاره به آن مقتضي است، پرداختن به نيازهاي شهروندان محله است؛ به اين ترتيب كه توجه به خواسته هاي تك تك اعضاي يك خانواده در اولويت قرار گيرد. از چنين منظري بايد بررسي كرد كه هر يك از افراد خانواده چه نيازي دارند. در اين نگرش، عدالت به برنامه هاي فرهنگي جايگاه خود را مي يابد، ليكن عدالت فرهنگي را مي توان از چند بعد لحاظ كرد، لذا عدالت سني، جنسيتي، قشري و اقتصادي بدون شناخت محله، عينيت نمي گيرد.
نياز به بازتعريف هويت
ساكنين يك محله به ساكنين شبانه و روزانه تقسيم مي شوند. در اين تقسيم بندي، ساكنين شبانه، شهرونداني هستند كه زندگي آنها در آن محله است و ساكنين روزانه به كاركنان ادارات، صاحبان مشاغل و فروشگاه ها و آن محله اطلاق مي شود كه در بحث پرداختن به محله محوري جايي بس مهم و قابل برنامه ريزي دارد.
نيازسنجي مستمر، زمينه سازي جلب مشاركت هاي مردمي، تمركز فعاليت ها از طريق كانون ها و تشكل هاي مردمي، مخاطب يابي و استمرار ارتباط با مخاطبان از مقولاتي است كه در محله گرايي بدون مدد آنها، ره به جايي نخواهد رفت.
با بررسي چنين كشور پهناوري كه بالغ بر ۵۰۰ شهر دارد، با وجودي كه اغلب اين شهرها محله هاي قديمي و تاريخي وسيعي دارند و به طور عمده داراي فرسودگي شديد و خالي از جمعيت هستند، اشغال بهترين اراضي شهري، توسعه بي رويه شهري، وجود ساختمان هاي با ارزش تاريخي و پديد آمدن مشكلات اجتماعي و سياسي از جمله دلايلي هستند كه پرداخت به مسائل و مشكلات اين گونه بافت ها را توجيه مي كنند.
زندگي در شهر تهران، با تشتت فرهنگي موجود، نيازمند بازتعريف مفهوم هويت و اهليت منطقه اي براي استحكام پيوندهاي روحي ساكنين محله هاي مختلف با محل سكونت خود است و نيز به دليل گستردگي جغرافيايي و فرهنگي موجود و عدم هماهنگي و توسعه تاريخي مناطق گوناگون، برنامه ريزي فرهنگي بدون توجه به ويژگي هاي محلي امكان پذير نيست.
سطح درآمد، تحصيلات و حتي شرايط جغرافيايي باعث شده در امكانات تقسيمي ناهمگن و ناعادلانه اي صورت گيرد.
نبود محيط زيست بومي، سبب عدم وجود بافت فرهنگي متناسب با شأن هويتي جامعه گرديده كه در بحث آسيب هاي اجتماعي، جامعه را به شدت تحت الشعاع قرار مي دهد، لذا محله گرايي به عنوان شعار محوري متوليان فرهنگ شهري مي تواند در تغيير شرايط فرهنگي شهر به زيستگاهي فرهنگي، مؤثر باشد.
به راستي گرفتاري هاي جامعه متوقف مي شود؟ پاسخ بديهي است. قبل از هرچيز بايد ريشه مشكل را شناخت و اتخاذ راهكار نمود و نبايد فراموش كرد كه سازمان ها و نهادها چه نقشي در توسعه محله محوري و تعميم اين نياز به امور فرهنگي دارد و نهادهاي فرهنگي چون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، شوراي عالي انقلاب فرهنگي و سازمان فرهنگي- هنري شهرداري تهران در عالي ترين سطح اين تأثيرگذاري نقش بسزايي دارند. اين دستگاه ها، مي بايست در سطح فرهنگ عمومي و براساس «نياز اصلي» مردم شهر از رهگذر تصدي مراكز فرهنگي متبوع و اعمال راهبردهاي علمي و كارآمد، ارتقاي فرهنگ شهري و محله اي را وجهه همت خويش نمايند. آگاهيم كه سعي در حل مسائل و مشكلات فرهنگي مي تواند تهران را به «زيستگاهي فرهنگي» تبديل كند و اين، بي مدد تعامل محله اي، ارتقاء فرهنگ شهري، توسعه اخلاق، رعايت عدالت فرهنگي، بازگشت به منشاء و هويت اصيل ايراني- مذهبي، نوآوري و طراحي مهندسي فرهنگي و مشاركت هدفدار مردمي، امكان پذير نيست.

آسيب شناسي فرهنگي و اجتماعي فعاليت ها در گفت وگو با دكتر محمدرضا ناري ابيانه
خانه تكاني در افكار، ابزار و روش ها
001950.jpg

عباس اسدي
آسيب شناسي فرهنگي فعاليت ها و اقدامات اجتماعي براي تقويت «شادابي اجتماعي» يكي از مؤلفه هاي پژوهشگران، انديشمندان و صاحب نظران است. در اين زمينه كمتر مقوله هاي فرهنگ و اجتماع، آسيب شناسي شده است. برنامه ها، ايده ها و آرمان ها در بسياري از موارد بدون مطالعه جنبه هاي روانشناختي و فارغ از جغرافياي زمان به مجريان سپرده شده و آنها فارغ از اين كه تا چه ميزان تأثير برجاي مي گذارد در اجراي آن همت كرده اند، در حالي كه اگر اقدامات فرهنگي به صاحبنظران سپرده شود دامنه تأثيرگذاري مطلوب و بهينه آن صدچندان خواهد شد.آسيب شناسي مسائل فرهنگي موضوع گفت وگوي ما با دكتر «محمدرضا ناري ابيانه» است. وي كه فارغ التحصيل رشته پزشكي است بيش از آن كه دغدغه درمان و تجويز نسخه براي بيماران نارسايي هاي جسمي داشته باشد، دلمشغول ناكارآمدي بخشي از ارگان ها و نهادهاي فرهنگي است كه در جامعه اي ناشاد و افسرده رخ نموده و دامنه آن روز به روز گسترده و گسترده تر مي شود. دكتر ابيانه كه مديركل مراكز فرهنگي _ هنري شرق تهران است بنا دارد در حوزه اي كه مسئوليت پذيرفته است ديدگاه ها و نقطه نظرات خود را در حوزه محله اي و منطقه اي عملياتي سازد. متن اين گفت وگو در ادامه از نظرتان مي گذرد.
* آقاي دكتر بسياري از افراد جامعه اعم از صاحبنظران، جامعه شناسان و آسيب شناسان اجتماعي بر اين باورند كه بخش عمده اي از مسائل و مشكلات پيرامون جامعه ما ريشه در فرهنگ و نوع نگاه مابه اين پديده ها دارند. شما به اين مسأله چگونه نگاه مي كنيد؟
- قبل از آن كه بخواهم چنين نگره اي را رد يا تأييد كنم بايد به يك نكته به عنوان يك معضل اجتماعي دامنگير امروزين مديريت جامعه اعتراف كنم و آن نگاه جزيره اي به بسياري از مسائل پيرامون جامعه است. اين ديدگاه قبل از آن كه فرهنگ را يك پروسه و يك دوره زماني ببيند كه در گذر زمان شكل مي گيرد به آن به عنوان يك پروژه مي نگرد. وقتي چنين نگاهي شكل مي گيرد و متأسفانه، دامنه آن اغلب حوزه هاي مديريتي را دربر مي گيرد در مقابل تغيير و تحولات مقاومت مي كند و وقتي مديري مي خواهد اين قالب را بشكند و طرحي نو دراندازد با مقاومت ها روبه رو مي شود به همين خاطر عرصه فرهنگ يكي از مشكل ترين عرصه هاست.
اگر دقت كنيم مي پذيريم كه رفته رفته با ورود به هزاره سوم تحولات شگرفي در عرصه هاي گوناگون در حال شكل گيري است، عصر انفجار اطلاعات، رويكرد جامع جهاني از ابزارمحور به دانايي محور را به سمتي رهنمون مي كند كه فرهنگ را يك پروسه بدانيم و تلاش كنيم در حوزه منابع انساني، ابزار و ثروت جهاني، قدمت اطلاعات سهم خود را به كف آوريم زيرا تا تحرك و پويايي نداشته باشيم كسي چيزي در انبان ما نمي گذارد، بلكه خود بايد وارد ميدان و كارزار نهضت توليد علم شويم و فرهنگ را با بهره گيري از ريشه تاريخي غني و جوهره دين به گونه اي عرضه كنيم كه جذابيت هاي آن روز به روز بيشتر شود.
در مورد مسائل و مشكلات فرهنگي بايد بگويم، مشكلات فرهنگي امروز ما بخشي مديريتي ،بخشي ابزاري، اندكي ناشي از روش هاي نادرست و غيركارآمد و تا حدي هم محتوايي است. در حوزه مديريتي بايد نگاه كلان و ملي را بر نگاه هاي سليقه اي و جناحي ترجيح بدهيم. در حوزه ابزاري بايد بپذيريم ابزارهاي تازه، وارد ميدان شده اند و ما با بهره گيري از ابزار روزآمد بايستي منويات و ديدگاه هاي خود را بازتاب دهيم. در حوزه روش ها بايستي بپذيريم كه روش هاي منسوخ و نخ نما در حوزه فرهنگ ديگر جواب نمي دهد، بلكه بايد در روش هايمان تجديد نظر كنيم و آنچه را كه پيش از اين آزموده ايم و پاسخ نگرفته ايم رها كرده و تجربيات موفق را به نسل هاي آينده انتقال دهيم.
در بخش محتوايي واقعيت اين است كه ادبيات گفتاري ونوشتاري در حوزه فرهنگ نمي تواند تأثيرگذاري قابل توجهي داشته باشد و در اين زمينه بايد ادبيات تصويري متمايل به زبان و ادبيات جهاني را يافته و با اين روش با دنيا سخن بگوييم. متأسفانه در اين زمينه شاخص ها هنوز تعريف و تبيين نشده اند و به خاطر نبودن اين شاخص ها آنچنان كه بايد و شايد نتوانسته ايم موفق شويم.
* فكر مي كنيد چه رويكردي در قالب فعاليت هاي حوزه مديريتي رخ نموده كه با وجود پيشينه تاريخي چندين هزار ساله هنوز نتوانسته ايم جايگاهي متناسب با شأن و منزلت خود را به دست آوريم.
بايد خود را نقد كنيم و نقد را از درون آغاز كنيم، بايد به اين نكته مهم و حياتي باور داشته باشيم كه در سطوح استراتژيك بدون توجه به مسائل جهاني قادر به تصميم گيري نيستيم. شما در كشوري زندگي مي كنيد كه ۱۷ سازمان، نهاد و جريان متولي كار فرهنگي هستند، در عرصه برنامه ريزي اغلب به صورت مستقل، غيرهماهنگ و سازمان محور فعاليت مي كنند. اين اقدام فرهنگي غير متمركز در بسياري از موارد به موازي كاري مي انجامد. در حوزه هايي كه نيازهاي فوري و فوتي وجود دارد هيچ كس نيست كه پاسخگوي نيازهاي مردم باشد و در حوزه هايي كه نيازي براي آن وجود ندارد، چندين سازمان و نهاد به صورت موازي كار مي كنند. در فعاليت اين نهادها چيزي كه مشترك است و همه آن را مشاهده مي كنيم فقدان تنوع و نوآوري، سطحي نگري بدون نيازسنجي و مخاطب شناسي و ابزارشناسي است و كسي هم در مقابل اين كم كاري، كاستي ها و نقصان پاسخگو نيست. شما بايد خيلي جسور، معتقد و باورمند باشيد كه اين قالب هاي تكراري را بشكنيد و با تأسي به فرهنگ ديرينه و تمدن پر مغز اين سرزمين كاري را صورت دهيد كه پاسخگويي به نيازهاي مخاطبان شما باشد.
* شما به عنوان يكي از مديراني كه ۴۰ مركز فرهنگي را تحت مديريت داريد اگر بخواهيد طرحي نو دراندازيد، آيا با مقاومت مديران و حوزه هاي متولي امور فرهنگي و اجتماعي مواجه هستيد؟
بگذاريد مثالي بزنم. سازمان فرهنگي -هنري شهرداري نه مقام قانونگذار دارد كه در نقش شوراي عالي انقلاب فرهنگي و فرهنگستان هاي جمهوري اسلامي ظاهر شود، نه سياستگذار كلان اجرايي است كه بار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي را به دوش بكشد، نه دستگاهي پژوهشگر است كه وارد حيطه هاي تخصصي حوزه و دانشگاه شود و نه مسئول برگزاري جشنواره ها و تربيت هنرمندان و هنروران است كه جامه رقابت با حوزه هنري را بر تن كند. سازمان فرهنگي _ هنري دستگاهي است كه بايد در سطح فرهنگ عمومي و براساس «نياز اصلي» مردم شهر تهران از رهگذر تصدي مراكز فرهنگي متبوعش و اتخاذ راهبردهاي علمي و كارآمد، ارتقاي فرهنگ شهري تهران را وجهه همت خويش كند، تلاش براي حل مسائل و مشكلات فرهنگي _ اجتماعي مي تواند تهران را به زيستگاه فرهنگي تبديل كند. اين گونه چارچوب گذاري در سياست ها و برنامه ها، موجب همگرايي در طراحي ها و هم افزايي در توان عمليات است و مانع ديگر كاري ها و فرسايش فكرها و توان هاست. اگر شما بخواهيد آنچه را گفتم اجرايي و كاركردي كنيد قطعا با مقاومت مواجه مي شويد اما اگر به چيزي باور داريم بايد آن را عملي كنيم.
اشاره داشتيد به اينكه عملكرد مديران در حوزه فرهنگ و مسائل اجتماعي بايد محله اي باشد، تا چه ميزان به مشاركت محله ها در حوزه فرهنگ و گشايش مسائل اجتماعي باور داريد؟
هر مركز فرهنگي به نوعي مدير وضعيت فرهنگي پيرامون محله شهري خود است. پذيرفته نيست كه در نزديكي يا همسايگي يك مركز فرهنگي، ناهنجاري هاي بارز فرهنگي و اجتماعي نمود پيدا كند. محله گرايي داراي دو مؤلفه «انس با محله» و «تكامل با نهادهاي محلي» است. انس با محله به معناي اعتمادسازي ورود به زندگي و روابط اجتماعي يك محله است. تعامل با نهادهاي محلي به معناي مشاركت هاي مالي و يا به دوش كشيدن وظايف ساير نهادها نيست، هر نهاد كاركرد اجتماعي و فرهنگي و هنري خود را دارد و تعامل نهادهاي محلي به معناي بهره گيري از ظرفيت ها و منابع مشترك براي مديريت فرهنگي يك محله است.
واقعيت اين است كه در كنار محله گرايي وظيفه اصلي ما در سازمان فرهنگي _ هنري شهرداري تهران، حركت در مسير بهبود فرهنگ شهري تهران است. فرهنگ شهري يا شهروندان تنها فرهنگ ترافيك يا زباله نيست، هر نوع رفتار شهري و شهروندي فرهنگ خود را دارد و برنامه هاي پيشنهادي بايد ناظر به بهبود و توسعه فرهنگ شهري در تمامي حوزه ها باشد؛ به عبارتي در طراحي برنامه ها بايد تبيين اجتماعي و تأثير آن در فرهنگ شهري همواره رعايت شود.
* در برنامه ريزي اجتماعي براي شهروندان به ويژه در حوزه مسائل اجتماعي و فرهنگي چه اولويت هايي را پيش رو داريد؟
روزآمد كردن فعاليت ها و تلاش ها نياز امروز جامعه است و اگر كسي مي خواهد آسيب هاي اجتماعي را مهار و فرهنگ دگرخواهي را تقويت كند بايد از ابزارهاي روز، نگاه هاي مدرن و نوين و آسيب هاي پيش روي جوامع شناخت كافي داشته باشد. اكنون بايد اولويت ها را مشخص كنيم و براساس آن تلاش نماييم ،بدون شناخت اولويت  ها راه به سرمنزل مقصود نخواهيم برد.
ما در بحث اولويت ها مي توانيم انتخاب كنيم و متناسب با نياز زمانه حركت و تلاش خود را هماهنگ سازيم. در بحث ضرورت هاي زمانه و مقطعي بايد تضمين كنيم كه افراد جامعه با حضور در اين عرصه مي توانند به يكسري نيازهاي خود دست پيدا كنند و پاسخگويي به اين نيازها را در حركت هاي ملي همداستان سازند. در برابر آسيب هاي اجتماعي موجود و آسيب هايي كه از اين پس ممكن است دامن جامعه را بگرد با برنامه هاي علمي، كارشناسانه و روزآمد قدرت دفاع اجتماعي را بالا ببريم و به گونه اي رفتار كنيم كه قدرت تخريبي اين آسيب ها به حداقل ممكن برسد.
در برابر تهديدهايي كه ممكن است حوزه اجتماع و فرهنگ را نشانه رود اهرم هاي پيشگيرانه را به كار بنديم و به اين نكته باور داشته باشيم كه اگر اقدامات و تدابير پيشگيرانه را در برابر تهديدها نداشته باشيم، در مواقع لزوم خلع سلاح شده و نمي توانيم كاري از پيش ببريم.
در برابر آنچه به عنوان كمبود احساس مي كنيم و اين كم و كاست هويت و مليت ما را خدشه دار مي كند برنامه اي جبراني تدارك ببينيم. واقعيت اين است كه ما در بسياري از عرصه هاي فرهنگ و اجتماع يك سري كمبودهايي داريم كه متأسفانه تاكنون درباره آن چاره نينديشيده ايم، اكنون اين بستر فراهم شده است كه كمبودها را با طراحي و برنامه ريزي برنامه هاي جبراني به حداقل برسانيم.
ما در برنامه هاي فرهنگي و اجتماعي در بسياري از موارد خلاءهايي را شاهد هستيم كه هنوز براي آن برنامه هاي ايجادي پيش بيني نكرده ايم. اگر مي خواهيم كه خلاءها نتوانند قدرت تخريب كنندگي داشته باشند بايد طرحي نو دراندازيم و با بهره گيري از ايده هاي نو، انديشه هاي نوين، بهره مندي از ابزارهاي روز آنچه را به عنوان خلاء خودنمايي مي كند ايجاد كنيم. البته يك واقعيت را نمي توان انكار كرد كه ما توانمندي ها و پتانسيل هايي هم داريم كه بايد قدرت و تأثيرگذاري آن را ارتقا دهيم و با بسيج افكار عمومي و به ميدان آوردن بيشتر مشاركت عمومي آنچه را تاكنون از آن بهره مناسب گرفته ايم تقويت سازيم.
* اقاي دكتر، تهراني خسته از مه دود و پرتنش، بيش از هميشه نيازمند شادابي و نشاط براي دميدن روح كار و تلاش است. فاصله طبقاتي بسيار ژرف و دغدغه و دلواپسي ناشي از دو مشكل بزرگ و لاينحل ترافيك و آلودگي هوا نشاط و سرزندگي را از اغلب مردم گرفته است، چگونه مي توان روح اميد و نشاط به پيكره افسرده شهر وارد كرد؟
من اين واقعيت را انكار نمي كنم كه تهران شهري خسته و پرتنش است. بازگرداندن شادابي اجتماعي به تهران از اولويت هاي مديريت فرهنگ شهري است. در طراحي برنامه ها بايد بهره گيري از قابليت ها و زمينه هاي مناسب و متناسب براي گسترش نشاط اجتماعي در اولويت قرار گيرد. البته صرف نظر از اين كه تهران شهري خسته و پرتنش است توسعه اين شهر تأثير منفي بر حفظ هويت فرهنگي آن داشته است تا جايي كه خيلي ها مي گويند تهران شهري بي هويت شده است.
نگاه هويت گرايانه در تمام شئون زندگي شهري و تلاش براي بازسازي هويت فرهنگي و اجتماعي تهران بايد بر ارائه برنامه ها سيطره داشته باشد.
ما در حوزه فعاليت هاي فرهنگ به شدت از كليشه اي شدن _ كه بزرگترين آفت يك فرآيند و برنامه فرهنگي است -پرهيز داريم، متأسفانه اين آفت، ستاد و مراكز سازماني را به شدت تهديد مي كند. هنگامي كه طراحي برنامه اي مبتني بر يافته هاي آرشيو و بايگاني طرح هاي غيرموفق باشد، مطمئن باشيد ركود فرهنگي بر جامعه حاكم شده و افسردگي پديدار خواهد شد. بي ترديد سرمايه اصلي يك مدير و مسئول فرهنگي، نوآوري خلاقيت و جوشش فرهنگي است؛ جوششي كه مي تواند در تمام اجزا و مراحل يك فرآيند فرهنگي جاري شود. ما بر اين باوريم آنچه كه مي تواند يأس و نوميدي را از جامعه بزدايد همانا جلب مشاركت هاي مردمي در بسياري از شقوق اجتماعي به ويژه در حوزه هاي تصميم سازي و تصميم گيري است، بهره گيري از ابتكارات و خلاقيت هاي مردم و نهادهاي مردمي يكي از راهبردهاي اساسي برنامه ريزي است. البته نهادهاي مردمي تنها تشكل هاي غيردولتي به معناي مصطلح آن نيست، همه مردم و ساير مجموعه مردمي مي توانند در فكر، برنامه ريزي و اجرا، نقش هدفداري را ايفا كنند. براي گسترش فرهنگ بايد فرهنگ را متناسب با اقتضاي زمان، نيازهاي مردم و مبتني بر باورهاي حاكم بر جامعه تقويت كرد.

خاطرات زندگي روزانه

در زندگي روزمره هريك از ما اتفاقات و رويدادهاي كوچك و بزرگ فراواني وجود دارد كه گرچه به سرعت مي گذرند اما مي توانند قابل توجه باشند و در ميان خاطرات زندگيمان ماندگار شوند؛ اتفاق هايي كه آنها را براي دوستان و همكاران خود تعريف مي كنيم و گاه بعد از گذشت چند سال همچنان شنيدني و شيرين هستند. از يك ماجراي جالب در زمان خدمت نظام وظيفه تا يك خاطره از يك مهماني خانوادگي و... هريك از اين خاطرات كوتاه چون يك عكس يادگاري در آلبوم ذهن ما باقي مانده اند. در ورق زدن آلبوم خاطرات يكديگر همراه شويم:
فعلا تا زمان دريافت نوشته هاي شما خاطرات زير را به عنوان نمونه تقديم مي كنيم.
تهران، جنب ساندويچ فروشي!
من يكي از كارمندان مجلس شوراي اسلامي هستم. مدتي پيش يك اتفاق خيلي جالب در ميان نامه هاي مردمي افتاد كه شنيدنش خالي از لطف نيست. در نزديكي ساختمان فعلي مجلس شوراي اسلامي كه در خيابان امام خميني (ه) و روبه روي دانشكده افسري امام علي عليه السلام قرار دارد يك مغازه كوچك ساندويچ فروشي بود كه گاهي مراجعه كنندگان مخصوصاً افراد شهرستاني و كساني كه در اطراف مجلس تردد داشتند آنجا غذا مي خوردند. چندي پيش يك نفر نامه اي براي مجلس فرستاده بود و احتمالاً چون در مراجعه حضوري خاطره اي از اين ساندويچي داشته نشاني مجلس را هم اين طوري به اداره پست داده بود. ايشان پشت پاكت نوشته بود:  تهران- خيابان امام خميني (ره)،  جنب ساندويچ فروشي، مجلس شوراي اسلامي!
آقاي جوان- بدون ذكر نام- تهران
سانديس «آب ميمون»
اوائل كه سانديس هاي شش ميوه به بازار آمده بود پدرم چند تا آب ميوه براي ما بچه ها خريد. يك نفر آب پرتغال، يك نفر آب انگور و... خلاصه خواهرزاده ام كه آن موقع ۴ سال داشت اين سانديس شش ميوه را برداشت چون روي آن عكس ميمون بود و او خوشش آمده بود. وقتي بچه ها از همديگر مي پرسيدند كه مثلاً به تو چي افتاده يا توچي برداشته اي و مثلاً جواب مي دادند، آب سيب، آب پرتغال و ... خواهر زاده ام گفت من آب ميمون دارم! همه شروع كردند به خنديدن و برايش دست گرفتند و از آن روز ناخودآگاه همه ما به سانديس هاي شش ميوه مي گوييم آب ميمون، طوري كه خود پدرم وقتي به مغازه مي رود بدون اختيار مي گويد: آقا لطفاً آب ميمون بدهيد!
زهره جمشيدي مطلق، دانشجو، ساري
من چند كيلو هستم؟
يكي از بستگان، نقل مي كرد كه يك روز براي كاري سوار اتوبوس شده و در ميدان امام حسين پياده مي شود. وقتي از اتوبوس پايين مي آيد مي بيند توي پياده روي كنار ميدان خيلي شلوغ است و جمعيت يكپارچه دارند مي خندند و به گوشه اي نگاه مي كنند. وقتي جلو مي رود و پرس و جو مي كند متوجه مي شود كه مردي دستفروش يك ساعت ديواري قديمي را كه صفحه گردي داشته روي زمين قرار داده و با چيزهاي ديگر مي فروخته. از قضا يك نفر مي آيد و به تصور اينكه ترازويي براي وزن كردن است بدون معطلي يك سكه ۱۰ توماني به طرف مي دهد و مي رود جفت پا روي ساعت مي ايستد و در جا صفحه ساعت قديمي و عقربه ها و شيشه  و...را خرد مي كند. حالا هرچه صاحب ساعت داد و بيداد مي كرده و از او خسارت مي خواسته او با خونسردي و بلاهت مي گفته: من مي خواستم ببينم چند كيلو هستم. اين دو نفر يقه همديگر را گرفته و داد و بيداد مي كرده اند و مردم هم يكي يكي مي آمده و ساعت شكسته را مي ديده و با شنيدن ماجرا از خنده روده بر مي شده اند.
فرامرز حسيني، مغازه دار- تهران
حشره كش مؤثر
يك شب كه گرماي تابستان خيلي كلافه كننده بود و ديگر نمي شد تحملش كرد مجبور شديم درها و پنجره ها را باز كنيم چون هنوز كولرهايمان را درست نكرده بوديم. از طرف ديگر وقتي در و پنجره را باز كرديم پشه ها از پارك مجاور منزل به داخل اتاق ها هجوم آوردند. اولش حشره كش زديم و خواستيم بخوابيم ولي فايده اي نداشت، مخصوصاً پدرم كه كنار پنجره مي خوابيد خيلي اذيت مي شد. يكبار ديگر حشره كش را برداشت و به دور و بر اتاق زد اما باز هم بي نتيجه بود. تمام خانه بوي پشه كش گرفته بود اما باز هم پشه ها امان نمي دادند. پدرم كه حسابي عصباني شده بود بلند شد و چراغ ها را روشن كرد و اين بار حشره كش را برداشت و به جاي در و ديوار همه آن را روي بدن و لباس هاي خود خالي كرد! بعد چراغ ها را خاموش كرد و راحت خوابيد.
خانم جوان، دانش آموز- تهران
فرمان ماشين در كابين جلو است
نشاني منزل يكي از اقوام را گرفته بوديم و داشتيم با عجله مي رفتيم كه به قرار برسيم. سر يك كوچه كه رسيديم ديديم دو طرف كوچه ماشين پارك كرده اند و وسط هم كه تنها مسير عبور بود يك وانت بار دوكابينه پارك كرده است. پدرم شروع كرد به بوق زدن و بعد از چند لحظه راننده كه گويا مي خواست چيزي از خانه اش بردارد با عجله بسيار از در خانه پريد بيرون و با اشاره دست عذرخواهي كرد و هول هولكي در را باز كرد و نشست پشت فرمان و دستان خود را براي گرفتن فرمان بالا آورد اما ديد فرمان نيست! ناگهان ما و چند نفر از عابرين بِي اختيار شروع كرديم به خنديدن، خود راننده هم در حالي كه مي خنديد پياده شد و رفت كابين جلو نشست و ماشين را روشن كرد و به راه افتاد. بنده خدا از هول و عجله در كابين عقب ماشين نشسته بود و مي خواست ماشين را روشن كند.
محمدرضا عبدالحسيني ،  ۱۹ ساله،  تهران
بفرماييد بنشينيد، خواهش مي كنم!
منزل يكي از بستگان مهمان بوديم. پدرخانم او هم كه يك پيرمرد خيلي محترم و باشخصيت بود حضور داشت. ما هم دور او كه حاج آقا صدايش مي زديم جمع شده بوديم و گرم صحبت بوديم. در همين اثنا كه صحبت ها گل انداخته بود و او حسابي مجلس را دستش گرفته بود، يكهو صداي جيغي از آنطرف اتاق همه را به هم ريخت و معلوم شد يك سوسك از كنار پشتي ها دارد مي آيد. همه يكدفعه بلند شدند و شروع كردند به جست وجو كردن كه سوسك توي لباس آنها نرود. اما حاج آقا بدون اين كه به روي خودش بياورد سرجايش نشسته بود و تكان نخورد. بعد آرام گفت: والا به خدا يك سوسك اينقدر احترام ندارد، يك نفر جلوي پايش بلند شود، كافي است. بفرماييد بنشينيد خواهش مي كنم! راحت باشيد. همه مخصوصا بزرگترها هم خجالت كشيده بودند و به خاطر اين حرف حاج آقا داشتند مي خنديدند.
ابوالفضل ميرزانيا، مغازه دار _ تهران

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   علم  |   فرهنگ   |   كتاب  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |