چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۴
ايمان گرايي در ديدگاه كي ير كگارد
ايمن در وادي ايمان
رؤيا عبداللهي
انسان استحساني به ناگاه آگاه مي شود كه در جاي محكمي قرار ندارد. هيچ درماني و هيچ نجاتي در كار نيست، پس با دو گزينه روبه رو است: يا مي بايد نااميدانه در ساحت حسّاني بماند يا مي بايد با گزينش و با در گرو نهادن خويش به مرحله بالاتر عروج كند، اينجا مسئله گزينش درميان است :«يا اين يا آن»
002145.jpg
002148.jpg
روايت ايمان گرايي از رابطه ميان ايمان و عقل داراي پيشينه اي بلند است. به نحوي كه پولس حواري نوشت: «با خبر شويد كه كسي شما را به مكر باطل و فلسفه نربايد» . ترتوليان از مسيحيان صدر اول مي پرسد «آتن را با اورشليم چه كار» مقصود وي ازآتن فلسفه يونان و ازاورشليم كليساي مسيحي بود. بنابراين روايت ازرابطه ميان ايمان و عقل، ايمان نه فقط بر عقل برتري دارد، بلكه مخالف و متعارض آن است. ايمان گرايي ديدگاهي است كه نظام هاي اعتقادات ديني را موضوع ارزيابي و سنجش عقلاني نمي داند، از قائلان به اين قول مي توان از سورن كي يركگارد نام برد كه مقاله حاضر سعي در معرفي موضع وي در قبال عقل و ايمان را دارد.
فلسفه كي يركگارد را مي توان اين گونه توصيف كرد: «پيرامون آنچه ايمان به شمار مي آيد» . به بيان ديگر مسأله اساسي او اين است كه چگونه مي توان يك مسيحي حقيقي بود ؟ آيا آدمي با گذشت هزاران سال هنوز مي تواند پيرو حقيقي حضرت مسيح باشد؟ پاسخ كي يركگارد به اين پرسش مثبت است. او معتقد است نه با عقل و استدلال صرف، بلكه تنها با زيستن در وادي امن ايمان است كه مي توان يك مسيحي حقيقي شد، اما ايماني كه همواره محال و پارادوكس را همراه خود دارد. روشن شدن اين مطلب مستلزم بيان مراحل مختلف زندگي حيات بشر از ديدگاه اوست. كي يركگارد معتقد است كه سراسر حيات بشري به سه مرحله تقسيم مي شود. مرحله استحساني، مرحله اخلاقي و مرحله ديني. اين مراحل مبين ساحت وجودي انسان است. اين سه مرحله تقرر وجودي (اگزيستانس) انسان را تشكيل مي دهند.
اصطلاح «اگزيستانس» ، آنگونه كه كي يركگارد به كار مي برد، يك مقوله ويژه انسان است و براي مثال در مورد سنگ به كار نمي رود. كي يركگارد براي روشن كردن مفهوم خويش ازاگزيستانس اين تمثيل را مي آورد: كسي در يك گاري نشسته است و عنان اسب را به دست دارد، اما اسب به راهي مي رود كه با آن آشناست بي آنكه راننده هيچ كوششي كند و چه بسا در خواب باشد، اما كسي ديگر اسب خود را با جديت راهبري مي كند. به يك معنا مي توان گفت كه هر دو راننده اند، امّا به معناي ديگر تنها شخص دوم را مي توان راننده ناميد. همان گونه كسي را كه با خيال در حركت است و خود را در هر كسي بي نام و نشان فرو برده است مي توان گفت كه به يك معنا هستي دارد، هر چند به معنايي ديگر نمي توان گفت كه از هستي برخوردار است؛ زيرا كه وي آن فرد هستي داري نيست كه استوار براي هدفي مي كوشد، چنين كسي پيوسته در حال حيرورت است و دائم در كار ساختن خويش. اصطلاح اگزيستانس نزد كي يركگارد كمابيش به همان معناي هستي داري اصيل نزد برخي فيلسوفان اگزيستانسياليست جديد است.
اگزيستانس در مورد هر يك از سه مرحله مختلف حيات بشري به كار مي رود، هرچند كه در معناي حقيقي آن تنها به مرحله ديني قابل اطلاق است.
نخستين مرحله، «استحساني» ناميده شده است و ويژگي آن پراكندن خويش در ساحت حس است. براي چنين انساني مقصود از حيات، لذت بردن و خوش زيستن است. بر چنين انساني انگيزه هاي دروني و شور، فرمانرواست، اما نه آنكه چنين انساني تنها در گرو هواهاي نفساني خويش باشد، براي چنين انساني پيوستگي زمان معنايي ندارد زيرا در نظر او زمان چيزي جز توالي آنات نيست. حادثه اي در جهان يافت نمي شود كه انديشه او را آشفته سازد و چيزي را شايسته تامل و تدقيق نمي يابد. تنها چيزي كه براي او عميق مي نمايد لذت است. نمونه چنين انساني شاعري است كه جهان را دگرسان مي كند و به عالم خيال و احساس فرو مي برد. در كار نبودن معيارهاي اخلاقي ثابت كلي و ايمان خاص ديني و نيز شوق كامجوئي از تمامي تجربه هاي عاطفي و حسي، ويژگي اساسي چنين انساني است. البته انسان استحساني مي تواند ميان انواع تجربه هاي عاطفي و حسي فرق بگذارد، اما اصل راهنماي اين فرق گذاري هم حسّاني است، نه پيروي از قانون كلي اخلاقي كه حكم عقل غير شخصي شمرده شود. انسان حسي از هر چه كه ميدان گزينشش را محدود سازد بيزار است و هرگز هيچ شكلي به زندگاني خود نمي دهد يا به عبارت ديگر شكل زندگاني او همين بي شكلي است، يعني پراكندن خود در ساحت حس. دنبال كردن لذت، زوال آن را به دنبال دارد، اشتياق به لذت مستلزم بيزاري و دلزدگي نسبت به آن است، چنين حالتي نوعي بي تفاوتي را درپي دارد. چنين شخصي خود را در حيطه بي اختياري رها كرده است و چنين سيري گريزناپذير است. چنين انساني بزودي گرفتار نوميدي مي شود، اين نوميدي موجب پيدايش تغييرميموني مي شود كه عروج به مرحله بالاتر كه همان مرحله اخلاقي است را فراهم مي كند.
انسان استحساني به ناگاه آگاه مي شود كه در جاي محكمي قرار ندارد. هيچ درماني و هيچ نجاتي در كار نيست، پس با دو گزينه روبه رو است: يا مي بايد نااميدانه در ساحت حسّاني بماند يا مي بايد با گزينش و با در گرو نهادن خويش به مرحله بالاتر عروج كند، اينجا مسئله گزينش درميان است يا اين يا آن.
مرحله دوم اخلاقي است، در اين مرحله انسان به معيارهاي اخلاقي و تكليف هاي اخلاقي گردن مي نهد كه نداي عقل كل است و بدينسان به زندگاني خود شكل مي دهد. به بيان ديگر ويژگي اساسي مرحله اخلاقي دستيابي به خوشبختي نيست، زيرا كه سعادت تنها منحصر به امر نامتناهي است و تنها در رابطه با آن معنا مي يابد. مرحله اخلاقي به ما مي آموزد كه چگونه در عين بدبختي مي توان خوشبخت بود. چنين آدمي از اميال نفساني و جاذبه هاي تن به در آمده است. اگر «دون ژوان» نمونه اعلاي مرحله استحساني است سقراط خداوندگار اين مرحله است. مرحله اخلاقي، عالم تكليف و مقررات محسوب مي شود. سقراط چنان بود كه حتي مي خواست جان خود را در راه قانون نانوشته طبيعي نثار كند، با اين وجود آگاهي اخلاقي از گناه بي خبر است، انسان اخلاقي هرچند به ناتواني انسان اذعان دارد، اما گمان مي برد كه با نيروي اراده و در پرتو تفكر روشن مي توان بر اين ناتواني ها فايق شد و تا زماني كه چنين موقفي را باور دارد به خودبسندگي اخلاقي انسان معتقد است. سرانجام كشش عميق انسان به مطلق او را از مرحله اخلاقي به مرحله ديني وارد مي سازد. اين زندگي گذران و خاكي جز در پرتو جاودانگي و جلال خداوند معنا نمي يابد. در اينجاست كه سعادت شخصي فرد همراه با اميد به بي كرانگي و ابديت مطرح مي شود. فرد اخلاقي تقريباً در برهه اي طولاني از زمان زيست مي كند. فرد استحساني دم غنيمت شمر است، اما شخص ديني نظاره گر ابديت و جاودانگي است. در اين مرحله انسان پركاهي است در مصاف تندباد، كه نمي داند كجا خواهد افتاد. هدف او قرباني كردن خويشتن براي خداوند است، شوندگي وي كوششي است پيوسته به سوي خدا. زندگي اخلاقي در صحنه اجتماع همراه با موفقيت است، اما زندگي ديني قرين با درد و رنج است. شناخت فرد ديني از خداوند به گونه متعارف صورت نمي گيرد آنگونه كه فرد اخلاقي شناختش از خدا به واسطه دركش از قانون اخلاقي است، بلكه در يك رها شدن يا به عبارت بهتر در يك جهش (leap) به شناخت خداوند نائل مي شود. شناخت خداوند بيرون از دسترس فلسفه نظري است بلكه بايد با گزينش و در گرو نهادن خويشتن خويش به فهمي از او رسيد. در اين عرصه جاي چنداني براي عقل باز نمي ماند و تكيه بر نقش خواست و اراده است. ايمان در نظر وي يك جهش است يعني خطر كردن و سرسپردن به يك بي يقيني عيني. خداوند مطلق برين است، شيئي نيست كه وجودش را بتوان اثبات كرد. ايمان محض مخصوص خداوند است كه فراسوي قوانين اخلاقي و امور مطلق است در اين مرحله انسان فراسوي اخلاق كلي، با يك امر متناقض (پارادوكسيكال) مواجه مي شود. نمونه اعلاي مرحله سوم براي كي يركگارد حضرت ابراهيم(ع) است. او بايد فرزندش را بنا به دستور خداوند ذبح كند از طرف ديگر احساسات و عواطف پدري دائماً با وي در حال ستيز است. حضرت ابراهيم(ع) فرزندش را كه تنهاترين ثمره عمرش است را بايد در راه وفاداري نسبت به خدا به قربانگاه ببرد. او ميان قانون كلي اخلاقي (قتل نفس) و دستور خدا تناقضي مي بيند، اما سرانجام به مقام تسليم و رضاي مطلق الهي نائل مي شود. حضرت ابراهيم(ع) با قرباني كردن خواسته ها و علايقش به ايمان حقيقي عروج مي كند. حضرت ابراهيم(ع)، پدر ايمان، معتقد است كه براي خداوند هر ناممكني ممكن است. كي يركگارد تاكيد مي كند هيچ فرد اخلاقي به دستور خداوند عمل نخواهد كرد زيرا پيرو اصول اخلاقي است كه تخطي از آن را جرم مي شناسد. اما ابراهيم(ع) فرزندش را يا همان نفس خويش را قرباني مي كند، هرچند از منظر يك فرد اخلاقي چنين كاري حرام باشد. ميعادگاه ابراهيم(ع) قربانگاه فرزندش است كه وقوع يك معجزه در بطن خود نهفته دارد. ابراهيم(ع) يك بار ممكن شدن يك ناممكن را مشاهده كرده است: در سالخوردگي و با داشتن زني عقيم صاحب فرزند شده است. او معتقد است كه در اين مرحله دوباره با چنين حادثه اي روبه رو خواهد شد يعني خداوند فرزندش را از او نخواهد گرفت. تمامي اعتقاد او را مي توان در كلمه محال (absurd) خلاصه كرد: آنچه براي بشر محال است براي خداوند چنين نيست. آنچه ابراهيم(ع) به آن معتقد است خلاف منطق و عقل نظري است، اما همين امر نامعقول خود داراي منطقي است كه با هيچ عقل نظري قابل توجيه نيست. او با اتكا به محال ايمان مي ورزد، او بي هيچ محاسبه و پيش بيني به قربانگاه رفت. اما به واسطه ايمان معتقد بود كه خداوند فرزندش را از او نخواهد گرفت، بنابراين ايمان مستلزم حركتي دوگانه است كه كي يركگارد به آن «ديالكتيك ايمان» مي گويد. بيان اخلاقي كار ابراهيم(ع) اين است كه او مي خواست فرزندش را به قتل برساند ولي بيان مذهبي اين است كه مي خواست فرزندش را قرباني كند و در اين امر تناقضي است همراه با ترس و لرز. تنها با ديالكتيك ايمان است كه كار وي توجيه مي شود. اما ديالكتيك ايمان چيست كه يك قتل را به صورت عمل مقدس در آورد. در چنين عملي است كه فرزند را به ابراهيم بازمي گرداند.
منابع در دفتر روزنامه موجود است.

تازه هاي انديشه
ماركس پس از ماركسيسم
002151.jpg
ماركس در دوران پساكمونيست ‎/ استفان ساليوان‎/ ترجمه شيوا رويگريان‎/ انتشارات گام نو‎/ ۳۰۴ صفحه‎/ بها: ۳۱۰۰۰ ريال
اين كتاب به دو بخش تقسيم مي شود. بخش اول تبييني تاريخي است: در اين بخش در مرحله نخست، نويسنده بحث اقتباس پرسش هاي دين شناختي و متافيزيكي فلسفه آلمان از جانب ماركس و كاربرد آنها در تحليل ماركس و سرمايه داري را به بحث مي گذارد و در مرحله بعد، اشكال متفاوت و حتي گاه متعارض ماركسيسم در قرن بيستم (از بلشويسم لنينيست گرفته تا ايدئولوژي هاي پسااستعماري جهان سوم، نقد فرهنگي ماركسيست هاي غربي و مكتب فرانكفورت) را مورد بررسي قرار مي دهد.
بخش دوم كتاب، سلسله اي از بحث هاي مربوط به فقر، فساد و ابتذال در جهان پساكمونيست است...
نويسنده معتقد است تجربه، حكايتگر آن است كه سئوالات بزرگ فراواني وجود دارند كه تن به هيچ چارچوب نظري يا راه حل عملي نمي دهند. ولي حتي در دنياي پسا ايدئولوژيك هم نبايد پاسخ سئوالات خود را تنها به تكنوكرات ها واگذاريم. هر محقق متمايل به چپ، مي تواند به نقد نظامي بپردازد كه شأن انسان را زير سئوال برده و پتانسيل هاي آدمي را از كار انداخته است، و نويسنده در اين كتاب با نقد خود سعي دارد به اين مهم بپردازد.
ملي شدن صنعت نفت و پيامدهايش
002154.jpg
نيروهاي مذهبي بر بستر حركت نهضت ملي ‎/ نوشته علي رهنما ‎/ انتشارات گام نو‎/ ۱۰۵۰ صفحه‎/ بها: ۱۱۰۰۰۰ ريال
كتاب حاضر به دنبال ارائه تصويري سه بعدي از مقطع تاريخي ۱۳۲۸ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است. اين برهه تاريخي عموما به عنوان سال هاي نهضت ملي شدن نفت و پيامدهاي آن شهرت يافته است... هم و غم اين كتاب، تعريف و كسب آگاهي درمورد كنش، عملكرد و تحولات دروني سه نحله و نيروهاي شاخص مذهبي اين دوره تاريخي (آيت الله بروجردي، آيت الله كاشاني و نواب صفوي) و رابطه هريك از اين نحله ها با يكديگر و تأثير هركدام بر زمينه نهضت ملي است. بعد اول اين كتاب به طرح و ارائه وقايع سياسي عمده اين دوران مي پردازد. بعد دوم معطوف به شناخت و تجزيه و تحليل سهم قوه محركه مذهبي اين وقايع است. تمركز اين بخش بر تعامل و روابط متقابل هريك از نحله هاي عمده مذهبي است. در بعد سوم كه عرصه تعامل نيروهاي مذهبي و نهضت ملي و مصدق است به نوسانات در موضع گيري هاي سياسي _ اجتماعي هريك از اين نيروها در ارتباط با نهضت ملي در مقاطع مختلف تاريخي اشاره دارد، بخش مهمي از اين منابع كتاب، نشريات و مطبوعات ايراني هستند.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |