سعيد شاعر آلماني زبان ايراني تبار در سال ۱۹۴۷ در تهران زاده شد. در سال ۱۹۶۵ براي تحصيل به مونيخ رفت و به خاطر فعاليت هاي سياسي اش اجازه ورود به ايران نيافت. از آن زمان در مونيخ زندگي مي كند. سعيد تاكنون به خاطر شعرهايش جوايز زيادي را از آن خود كرده است. شعرهاي عاشقانه سعيد (۱۹۸۱)، آنجا كه مي ميرم غربت من است (۱۹۸۳)، آنگاه فرياد مي زنم، تا سكوت بيايد (۱۹۹۰)، پرتره اي از خود براي مادري دور (۱۹۹۵)،... از جمله آثار او به شمار مي روند. شعرهاي عاشقانه سعيد كاملا امروزيست كه گاه با درونمايه هاي اجتماعي- سياسي همراه مي شود. او در آثارش بسيار صريح و ساده است اما اين سادگي، به ابتذال نمي گرايد.
۱
با من به نجوا چيزي گفت
از ميان همهمه مردمان
با زبان مادري مرگ.
۲
پيش از آنكه بيايي
باد هيچ صدايي نداشت
دريا موجهايش را
در ژرفترين ژرفايش نهان مي كرد
و از سكوت ماهيان
سخن بسيار بود.
3
شب اول
از او هيچ
نمي دانم.
تنها چشمهاي تو و
سايه اش
با من از وي حكايت ها
باز گفتند.
۴
جز پلكهاي فروبسته
ديگر هيچ برهاني
براي شب نيست.
ماه خواهد آمد و
ما را پيدا نخواهد كرد.
۵
انگشتانت
دعايي تازه است
كه من كشفش كرده ام
در دستهاي من
فراهم آمده اند-
براي روزهاي ناگوار مبادا
براي شب هاي دراز.
6
به پشت دراز كشيد
رو به باد
با چشمهاي فروبسته.
چشم انتظار آن بود
كه ماه دستهاي بي اعتنايش را
نقره گون كند
از باد
توقع نطفه داشت و
فراموشي.
۷
و ما از ياد برديم
شب را
و حتي زبانش را
چنين بي صدا بود
دعاهامان.
بالاي سرمان
بقچه اي از ماههاي بي مصرف.
۸
وقتي بيايي
تكرار مي كنم نامت را
در پيشگاه آفتاب
وقتي بروي
چشمهايت را مكرر مي كنم
در تاريكي
۹
يكبار با مرگ
از چشمان تو گفتم
ديگر به خانه ام
پانمي گذارد.
۱۰
ما از او چنان
سخن مي گفتيم
كه گويي پلي ست
ميان دو ساحل عريان.
۱۱
دستهايش را كشتيم
و شبمان را ديرپاتر كرديم
۱۲
ما را نيز
زباني بود
با واژگان خودش
و دستور زباني
كه اغلب
فراموشش مي كرديم
13
و يكبار
ناچار شدم به سخن گفتن
- به زباني بيگانه-
تا تو فراتر روي
از تن هامان.
۱۴
پس از رؤياي صبحگاهي
بستر سرد
و لته هاي گشوده پنجره.
برآسمان
فقط ابرهاي ديروز .
۱۵
روزي روزگاري
دريا
با آواي خشمناكش
در ميانمان بود
صيادان همچنان
نام تو را به آواي بلند
مي خواندند
تا كف ها را
آرام كنند
۱۶
هيچ نگفته بودي كه دستهايت را مي گستراني
و مي تاراني
مرگ را
اگر كه بيايد
و بخواهد با من آشتي كند؟
۱۷
هوشيار
از همه جزر و مد ساليان
و از باران.
با دستكش
پيانو مي نوازم
شعرهايم را به زبانهاي بيگانه
مي نويسم
و يارم را از ليوان شير
مي بوسم.