پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۴ - - ۳۹۴۷
اين واقعيت است
اينك بهشت در شرايطي كه همه اعتقاد داشتند مهم ترين فيلم غيرانگليسي زبان سال است در اسكار ناديده گرفته شد ولي موج جهاني تحسين درباره اين فيلم فلسطيني همچنان ادامه دارد
003183.jpg
اينك بهشت فيلم تازه هاني ابواسد فيلمساز مطرح فلسطيني چند ماهي است چشم ها را به خود خيره كرده. فيلم داستان 48 ساعت آخر زندگي دو جوان فلسطيني است كه مي خواستند در يك عمليات انتحاري شركت كنند. اينك بهشت خيلي زود سر و صدا كرد و نخستين نمايش هاي عمومي فيلم كه آغاز پاييز امسال اتفاق افتاد، نام ابواسد را در رأس اخبار قرار داد و پخش جهاني فيلم را كمپاني برادران وارنر برعهده گرفت. فيلم در سال 2004 در نابلس فيلمبرداري شد. به عنوان برنامة افتتاحيه جشنواره برلين 2005 نمايش داده شد و موفق به دريافت سه جايزة اصلي اين جشنواره هم شد. ابواسد يك فلسطيني است؛ با اينكه در هلند بزرگ شده و هنوز هم خودش را كاملاً يك فلسطيني مي داند. حرف هاي او درباره فيلم و شكل ساخته شدنش شايد بهترين معرفي براي اينك بهشت باشد...
ايده فيلم چطور به ذهنت رسيد؟
هر روز در روزنامه ها خبرهايي درباره حملات انتحاري مي خوانيم. من هم مثل هر كس ديگري شروع كردم به فكر كردن به اين كه چطور چنين كاري را انجام مي دهند و چه چيزي آنها را براي انجام چنين حملاتي تحريك مي كند. احساس مي كردم كه ما همه قصه را نمي شنويم. چطور اين آدم ها مي توانند عمل خود را توجيه كنند؟ نه فقط براي خانواده شان، بلكه براي خودشان و به اين نتيجه رسيدم كه بايد علتي وجود داشته باشد.
چه چيز وادارت كرد كه فيلمي راجع به حملات انتحاري بسازي؛ به ويژه در آن مقطع كه فيلمنامه را
مي نوشتي - اوايل سال۲۰۰۰- و هنوز چنين بمب گذاري هايي اتفاق نيفتاده بود؟
من هم مثل فيلمسازهاي ديگر هميشه دنبال داستان هستم. به همين دليل نسبت به اين پديده هم نگاه داستاني داشتم. در اين فاصله زماني، من موقعيت هاي زيادي تجربه كردم كه باعث شد ترس و احساسات را كنار بگذارم و از يك فيلم قابل پيش بيني دور شوم.
بعد از دومين انتفاضه در اكتبر 2000، عمليات انتحاري فلسطيني ها از سر گرفته شد. واكنشت در برابر اين واقعه چه بود؟
با چشم خودم واقعيت ها را مي ديدم. مثل شخصيت هاي يك درام كه متحول مي شوند. من سعي كردم اين درام را به زبان فيلم برگردانم. اين فاصله گذاري به ما امكان مي دهد تا پديده اي مثل كشتن و كشته شدن همزمان را درك كنيم.
چطور در اين مورد تحقيق كردي؟
من گزارش بازجويي ها و اعتراف هاي بمب گذاراني كه در كارشان ناموفق بودند و زنده مانده اند را خواندم. گزارش هاي رسمي اسراييل را هم مطالعه كردم. شخصاً با دوستان، خانواده ها و مادران كساني كه عمليات انتحاري انجام داده بودند صحبت كردم و نتيجه اي كه گرفتم اين بود كه هيچ كدام از اين قصه ها به هم شبيه نيستند.
عوامل فيلم را چطور جمع كردي؟
گروه ما از مليت هاي مختلفي شامل فلسطيني، هلندي، آلماني، فرانسوي ، بلژيكي، اسراييلي و انگليسي تشكيل شده بود. گروه فلسطيني شامل هنرپيشه ها و اعضاي گروه فيلمبرداري، حدود 50 نفر بودند. گروه آلماني 14 نفر، گروه فرانسوي 4 نفر شامل آنتوان اوبرله فيلمبردار فيلم، 3 نفر هلندي، لوبانا آزبال بازيگر نقش سوها تبعه بلژيك است و يكي از اعضاي گروه هم انگليسي و براي فيلمبرداري در تل آويو هم از 10 اسراييلي كمك گرفتيم.
سه بازيگر نقش اول فيلم را چطور پيدا كردي؟ آيا آنها توانستند چيزي را كه دنبالش بودي شكل دهند؟
جلسات زيادي براي انتخاب هنرپيشه داشتيم. جلسه اول بيشتر شبيه مصاحبه هاي شغلي با 200 هنرپيشه بود. سعي كردم شخصيت آنها را بشناسم و جذابيت هاي وجودي آنها را كشف كنم. هنرپيشه هايي كه پيدا كردم خيلي به شخصيت هاي داستانم نزديك بودند، بنابر اين از آنها خواستم صحنه هايي از فيلم را با هم تمرين كنيم. يكي از چيزهايي كه به من اجازه داد تا لايه هاي بيشتري به شخصيت ها بدهم، بازيگرهايي بودند كه انتخاب شان كرده بودم. براي قطعي كردن انتخابم از آنها خواستم كه در كنار هم بازي كنند تا ببينم روي پرده با هم هماهنگي دارند يا نه.
چرا اصرار داشتي در نابلس، شهري كه خشونت هر روز در آن جريان داشت و حكومت نظامي هم برقرار بود، فيلمبرداري كني؟
مي خواستم يك فيلم داستاني بسازم كه بر واقعيت ها استوار باشد. اين به معني فيلمبرداري در محلي بود كه قصه ما در آن اتفاق مي افتاد. اولين انتخاب ما غزه بود، ولي خيلي زود منصرف شديم. چون آنجا تبديل شده بود به يك زندان بزرگ كه ورود و خروج به آن بسيار سخت بود. در آن زمان اسراييل هر روز غزه را با موشك مورد حمله قرار مي داد. ولي در كرانه غربي به مدت شش ماه هيچ خبري نبود. ارتش اسراييل هر روز به نابلس حمله مي كرد، ولي در آنجا ما از جهت حملات موشكي نگراني نداشتيم. تو در آن جا موشكي نمي بيني، ولي تانك هاي اسراييلي هستند و تو فرصت كافي داري كه سنگر بگيري.
ولي پيش بيني هايت اشتباه از آب در آمد!
در بيستمين روز فيلمبرداري يك موشك اسراييلي در نزديكي ما منفجر شد. اولين واكنش من خيلي احمقانه و خودخواهانه بود. مثل ناخدايي بودم كه دور از بندر كشتي اش در حال غرق شدن است و برگشتن غير ممكن، اما به جلو رفتن ادامه مي دهد. شش نفر از اعضاي آلماني گروه ما را ترك كردند. آنها را به خاطر رفتارشان سرزنش نمي كنم چون زندگي مهم تر از سينماست. بعد ما هم آنجا را ترك كرديم و براي فيلمبرداري به ناصريه رفتيم.
فيلمبرداري در نابلس، ناصريه و تل آويو چند روز طول كشيد؟
در نابلس، سه ماه پيش توليد داشتيم و در اين مدت هنرپيشه ها و گروه محلي و همچنين لوكيشن هاي فيلم را بايد پيدا مي كرديم و يا در صورت لزوم مي ساختيم. هنرپيشه هاي اصلي فيلم هم صبح زود سر كار حاضر
مي شدند و به گروه تداركات فيلم كمك مي كردند. فيلمبرداري ما در نابلس 25 روز طول كشيد و بعد از آن مجبور به جابجايي شديم. به ناصريه رفتيم و 15 روز هم در آنجا فيلمبرداري كرديم. بيشتر صحنه هاي داخلي و اتومبيل را در آنجا گرفتيم، مثل صحنه خالد و ابوكرم در ستاد فرماندهي و جايي كه بعد از رفتن به گورستان در آنجا جمع مي شوند، سعيد و سوها در اتومبيل درباره پدرش صحبت مي كنند، نماهاي شبانه گورستان، جايي كه سعيد در دستشويي عرق زير كمربند انفجاري را تميز
مي كند، صحبت هاي سعيد در تاكسي، صحنه هاي بازرسي مرزي و باغ هاي زيتون.
بعضي از صحنه ها دقيقا شبيه آنچه در نابلس بود ساخته شدند؛ مثل نماهاي خارجي خانه سعيد، خانه اصلي در اردوگاه پناهندگان قرار داشت، يا نماهاي خالد جايي كه سعيد دنبالش مي آيد. طراح صحنه ما، اليويه ميدينگر در مدت زماني كوتاه واقعاً كار فوق العاده اي انجام داد. فيلمبرداري با دو روز و نيم كار در تل آويو به پايان رسيد.
آيا براي تو و اعضاي گروه در حين فيلمبرداري حادثه اي كه سلامتي تان را به خطر بيندازد، پيش آمد؟ چطور موفق شديد امنيت چنين گروه بزرگي را در اين شرايط تامين كنيد؟
ما برنامه منظم و دقيقي نداشتيم چون مي دانستيم كه چنين چيزي در نابلس غيرممكن است، ولي يك گروه امنيتي داشتيم كه با آنها درباره اين كه كي و كجا فيلمبرداري كنيم، مشورت مي كرديم. ما خيلي خوش شانس بوديم كه همكاران شريف و شجاعي نصيب مان شد. آنها به ما اطلاع مي دادند كه بهترين امكانات موجود چيست و ما بهترين واكنش را انجام مي داديم. لحظاتي كه در موقعيت خطرناكي قرار
مي گرفتيم، واكنش بازيگران و اعضاي گروه تا حد امكان شجاعانه بود.
آنهافكر مي كردند كه در فيلمي مشغول كار هستند كه ارزش شجاعت را دارد. فيلمبرداري در آن موقعيت زماني و مكاني ديوانگي بود. هر روز با يك مشكل جديد روبرو مي شديم. اسراييلي ها و فلسطيني ها، هر دو طرف از ما مي خواستند كه از گروه كوچك تري استفاده كنيم. ولي با يك گروه كوچك تر امكان نداشت تا بتوانيم به فيلمبرداري ادامه بدهيم. ما يك اكيپ 70 نفره و 30 وسيله نقليه داشتيم كه امكان نداشت به راحتي آنها را جابجا يا مخفي بكنيم. بعضي از فلسطيني ها فكر
مي كردند فيلمي عليه آنها مي سازيم و بعضي از فلسطيني ها از فيلم حمايت مي كردند چون معتقد بودند ما براي آزادي و دموكراسي مي جنگيم. گروه مسلحي هم با اين تصور كه ما نگاه درستي به قضيه بمب گذاري هاي انتحاري نداريم، آمدند و از ما خواستند تا فيلمبرداري را متوقف كنيم. با اين حال حتي يك روز هم فيلمبرداري را متوقف نكرديم. ما فقط زماني كه تيراندازي وجود داشت تا زمان خاتمه آن صبر
مي كرديم و سپس ادامه مي داديم. براي اينكه بتواني وارد نابلس شوي بايد تاييد نظامي هاي اسرائيلي را بگيري و براي اينكه بتواني در آنجا زنده بماني بايد با فلسطيني ها همكاري كني و اين يعني دو كار متضاد. خيلي از فلسطيني ها به ما مظنون بودند كه چطور توانسته ايم اين همه آدم و وسيله را وارد نابلس كنيم. همه مي خواستند فيلمنامه را بخوانند و خيلي از آنها نمي توانستند درك كنند براي چه تلاش مي كنيم و برداشت متفاوتي از كار ما داشتند. در نابلس، نظامي هاي اسراييلي تقريبا هر روز به شهر حمله مي كردند و هر فلسطيني مشكوكي را دستگير مي كردند. هر روز صبح با به راه افتادن تانك ها، شليك گلوله و حملات موشك آغاز مي شود و شب ها هم در شهر حكومت نظامي برقرار است. بنابر اين مجبور بوديم گزارشي از وضعيت مان به گروههاي فلسطيني ها ارائه دهيم. بدون اينكه اسراييلي ها از رابطه ما بويي ببرند. براي اينكه بيرون رفتن يا ماندن در نابلس، سخت تر از آني مي شد كه بود. بدتر از همه اينها، اختلافي بود كه بين گروه هاي فلسطيني وجود داشت. عده اي از آنها ما را تهديد مي كردند و گروهي ديگري تاييدمان مي كردند. اين شايعه كه فيلم عليه بمب گذاران انتحاري است خيلي زود در شهر پيچيد و يكي از گروه هاي فلسطيني حسن تيتي - مدير صحنه فيلم - را دزديدند و از ما خواستند نابلس را ترك كنيم. همان روز يك موشك اسراييلي نزديك اتومبيل ما خورد و نظامي ها به ما دستور دادند تا آنجا را ترك كنيم. مرگ در يك قدمي ما بود و وضعيت با گذشت زمان بدتر مي شد. واقعا وحشتناك بود. هر يك از اين مسائل خود به تنهايي دليل موجهي براي تعطيلي كار بودند و ما مشكلات زيادي داشتيم كه بايد حل شان مي كرديم؛ چطور
مي توانستم مدير صحنه ام را آزاد كنم؟ چطور مي توانستم ارتباط خودم را با گروه هاي مختلف فلسطيني بدون اين كه اسرائيلي ها بفهمند و مرا يكي از آنها قلمداد كنند، حفظ كنم؟ با خطر حملات موشكي چه بايد مي كردم؟ چطور شش آدم حرفه اي را در كوتاه ترين زمان پيدا كنم و اين كه چطور به آنها علت ترك افراد قبلي را توضيح بدهم؟ بنابر اين تصميم گرفتم با ياسر عرفات تماس برقرار كنم، البته موفق به ديدنش نشدم. مي دانستم كه عرفات اهل سينما و فيلم ديدن نيست، ولي با اين وجود به ما كمك كرد كه مدير صحنه مان را آزاد كنيم. حسن دو ساعت بعد برگشت. بعد با يك مشكل تازه روبرو شديم. اين كه آيا بايد در نابلس بمانيم يا آنجا را ترك كنيم؟ اگر مي رفتيم بايد با اين شايعه كه خائن هستيم كنار مي آمديم، البته حسن و اعضاي محلي گروه را هم بايستي پشت سرمان جا مي گذاشتيم و گروه هاي فلسطيني حامي مان را هم دچار مشكل مي كرديم. اگر مي مانديم بايد در يك منطقه جنگي به كار ادامه مي داديم. اين تنها گزينه منطقي بود، ولي به بروز يك مشكل ديگر منتهي شد؛ بيرو به ير تهيه كننده فيلم مي خواست ما را ترك كند. بعد از يك مشاجره طولاني به بيرو گفتم كه شروع به يك مبارزه اساسي مي كنم تا شايعاتي را كه در شهر جريان دارد، متوقف كنم. همزمان خبرنگاران محلي و خارجي مي خواستند خبر دزديده شدن مدير صحنه فيلم را به تمام خبرگزاري ها مخابره كنند. از آنها خواستم تا دست نگهدارند، به خاطر اين كه مي ترسيدم مبادا اتفاق بدتري رخ بدهد. گروه هاي فلسطيني مخالف ما شروع به پخش يك جزوه عليه مان كردند با اين مضمون كه ما جزو يك توطئه اسپانيايي-آمريكايي هستيم. با اين كار عملاً ما صاحب يك وجهه غير قانوني شديم. هر قدمي كه به جلو بر مي داشتيم، مجبور مي شديم دو قدم به عقب برگرديم. تمام برنامه هاي ما براي فيلمبرداري مختل شد. بعد از سه هفته وقفه، دوباره شروع به كار كرديم. البته بايستي مشكلات جزيي مالي را هم كه با اين كار ايجاد شده بود، حل مي كرديم. شش عضو جديد به گروه اضافه كرديم و زير فشار عصبي شديد و ترس به كار ادامه داديم. پنج روز بعد يك مين در سيصد متري جايي كه مشغول فيلمبرداري بوديم، منفجر شد. به سرعت خودمان را به آنجا رسانديم. سه مرد جوان در جايي كه شب قبل فيلمبرداري
مي كرديم، كشته شده بودند. لوبانا آزبال، هنرپيشه نقش اول زن فيلم، با ديدن اين صحنه غش كرد. ما مي خواستيم به خاطر اصالت فيلم، هر طور شده فيلمبرداري را در نابلس ادامه دهيم، اما مجبور به فرار شديم. چاره ديگري نداشتيم، بايد آنجا را ترك مي كرديم. تصميم گرفتيم تا به زادگاه من، ناصريه برويم و نابلس را با تمام خوبي هايي كه داشت، ترك كنيم. ما تمام اين خطرهاي احمقانه را پذيرفته بوديم تا فيلم در حد امكان به واقعيت نزديك تر باشد. نگاه و حسي اصيل داشته باشد. من درك مي كنم كه چرا گروه فلسطيني اين كار را پذيرفتند، اما اين كه چطور گروه خارجي ما پذيرفتند تا زندگي خودشان را در معرض خطر قرار بدهند، مرا به حيرت مي اندازد.
003222.jpg
گروه هفتاد نفره فيلمبرداري در كجا ساكن بودند؟
ما يك هتل واقعاً زيبا گيرمان آمد. براي من باور نكردني بود كه چطور فلسطيني ها زير فشار اسراييلي ها توانسته اند چنين جايي را حفظ كنند. بچه ها هر روز به مدرسه مي رفتند، به استثناي روزهايي كه حكومت نظامي بود يا حمله اي صورت مي گرفت. مغازه ها باز بودند. عروسي ها برگزار مي شد و مردم جوك مي گفتند و مي خنديدند. با اين حال تو مي توانستي همزمان نشانه هاي ناراحت كننده يك جامعه را هم ببيني. در آنجا پليسي وجود نداشت و گروه هاي مسلح افراطي هر روز بانك ها را غارت مي كردند. كرانه غربي مثل غرب وحشي بود.
... و فيلم تو هم تبديل شده بود به تكه استخواني ميان گروه هاي مسلح كه در حال مشاجره بودند!
يكي از گروه ها از لحظه شروع فيلمبرداري مي خواست كه كارمان را متوقف كنيم. آنها فيلم را ضد فلسطيني ارزيابي مي كردند. چون خشونت اسراييلي ها در سرزمين هاي اشغالي را نشان نمي داد. گروه دوم ما را قبول داشتند، چون به آزادي بيان مصرانه اعتقاد داشتند و با سلاح هايشان از ما حمايت مي كردند. خوشبختانه هرگز موردي براي استفاده از آنها پيش نيامد.
فيلمنامه را خوانده بودند يا از طريق ديگري با داستان فيلم آشنا شدند؟
همه ساكنان نابلس، شايعاتي درباره فيلمنامه شنيده بودند و هر كدام نظري درباره فيلم داشتند. فيلم تبديل شده بود به موضوع اصلي گفت وگوهاي مردم، حتي خود من هم مجبور بودم زماني كه براي خريد به خواربارفروشي مي روم درباره فيلم صحبت كنم. همزمان براي هر كار كوچكي مثل گرفتن اجازه ورود يا خروج يك هنرپيشه از شهر، مجبور بوديم با سربازان هم مذاكره كنيم.
تقريبا تمام هنرپيشه هاي فيلم، فلسطيني هايي هستند كه در فلسطين زندگي نمي كنند. بازيگر نقش اول زن فيلم لوبانا آزبال متولد بلژيك است. رابطه افراد با لوبانا يا اعضاي غير فلسطيني گروه با ساكنين نابلس چطور بود؟
آنها خيلي به ما اعتماد داشتند و هر جا كه مي رفتيم از ما استقبال مي كردند. آنها از اين كه ما مي خواستيم از تجارب دست اول و خطرهايي كه هر روز با آنها دست و پنجه نرم مي كنند، صحبت كنيم، تشكر مي كردند. يك بار وقتي براي خريد كفش رفته بودم، خانم فروشنده وقتي فهميد من كي هستم مي خواست كفش ها را به من هديه كند.
خيلي از اروپايي ها از تو خواستند حملات انتحاري را محكوم كني اما چنين نكردي. موضعت عوض نشده؟
من مخالف كشتار آدم ها هستم و مي خواهم كه اين كار متوقف شود ولي مهاجمين انتحاري را محكوم نمي كنم. به نظر من اين يك واكنش انساني در برابر يك شرايط حاد است.
فيلم با انفجار بمب در يك اتوبوس اسراييلي تمام مي شود. چرا اجساد خونين و متلاشي شده كشته شدگان اسراييلي را نشان ندادي؟
پاياني كه من انتخاب كرده ام بسيار قوي است. ما مي دانيم كه بعد چه اتفاقي مي افتد، چون بارها از رسانه هاي عمومي تصاوير بعد از حملات انتحاري را ديده ايم؛ ولي هرگز تصاوير قبل از حمله نشان داده نشده.
فيلم ممكن است در اسراييل هم نمايش داده شود. نظرت در اين باره چيست؟
خيلي خوشحال مي شوم كه اسراييلي ها فيلم را ببينند چون به عقيده آنها، فلسطيني ها يا تروريستند و يا اصلا به حساب نمي آيند. سعي خواهم كرد كه فيلم را در كرانه غربي هم نمايش دهم...

اينك بهشت
كارگردان: هاني ابو اسد. فيلمنامه: هاني ابو اسد، برو بير، پي ير هادجسون. مدير فيلمبرداري: آنتوان اوبرله. تدوين: ساندر ووس. موسيقي: جينا سومدي. طراح صحنه: اليويه ميدينگر. بازيگران:علي سليمان(خالد)، قيس ناشف(سعيد)، لوبنا آزبال(سوها)، عامر حلحال(جمال)، هيام عباس(مادر سعيد)، اشرف برهوم(ابوكرم)، محمد بوستامي(ابو سليم).90 دقيقه. محصول 2005 فرانسه، آلمان، اسراييل، هلند.
اينك بهشت داستان دو جوان فلسطيني در آخرين چهل و هشت ساعت زندگي شان است. فيلم در نابلس مي گذرد. روزي هم چون روزهاي ديگر كه زندگي اهالي به دليل حملات هر روز اسراييلي ها در تهديد است. سعيد و خالد دو دوست كه از كودكي با هم بزرگ شده اند، اوقاتشان را با كار در تعميرگاه، نوشيدن چاي و كشيدن قليان مي گذرانند. سعيد به تازگي با سوها آشنا شده و احتمال ازدواجشان وجود دارد. يك روز فرستاده اي برايشان خبر
مي آورد كه براي انجام يك عمليات شهادت طلبانه در تل آويو برگزيده شده اند. آن دو كه آرزو داشته اند شهيد شوند، مردن در كنار همديگر - بهترين دوست خود را برگزيده اند. پس از آخرين ديدار با اعضاي خانواده و ديدار سعيد با سوها، سفر آغاز مي شود اما وقتي در شرايطي ناخواسته دو دوست مجبور به جدايي از هم مي شوند، زمان تصميم گيري هم فرا مي رسد. مرگ براي وطن يا بازگشت به زندگي روزمره...

از صبح تا شب
حميدرضا پورنصيري
اين شايد آخرين مطلبي باشد كه با چنين سبك و سياقي در اين ستون مي بينيد و احتمالاً بعد از عيد اثري از اين ستون در شكل فعلي اش نخواهد بود. تغييراتي در راه است. شنبه و يكشنبه صفحه را هم از دست ندهيد؛ اگر تلويزيون بين حرفه اي هستيد و در روزهاي عيد روي ديدن برنامه هاي تلويزيون حساب كرده ايد.
بهترين ها
هفته نامه سروش در شماره نوروزي اش از روزنامه نگاران و منتقدان سينمايي و تلويزيوني نظرخواهي كرده و از آنان خواسته تا بهترين برنامه هاي تلويزيون را انتخاب كنند.
در اين نظرخواهي عادل فردوسي پور و برنامه نود هر دو توانسته اند با اختلاف زيادي به عنوان بهترين گزارشگر و بهترين برنامه ورزشي انتخاب شوند. مرحوم سينما يك هم به عنوان بهترين برنامه سينمايي انتخاب شده و بعد از آن سينما چهار توانسته منتقدان را راضي كند.
داود ميرباقري هم كه امسال مجموعه تكراري مسافر ري را روي آنتن داشت و سعي مي كرد سريال تازه اش، مختارنامه را به سرانجام برساند به عنوان بهترين كارگردان انتخاب شده و پس از او با اختلاف كمي مهران مديري قرار دارد. البته در ميان مجموعه هاي تلويزيوني نتيجه برعكس است و عنوان اول به شب هاي برره رسيده و عنوان دوم به مسافر ري . نكته جالب توجه اين نظرسنجي هم انتخاب جمشيد هاشم پور به عنوان برترين بازيگر مرد امسال تلويزيون است آن هم در حالي كه با نفر بعد از خودش يعني سيروس گرجستاني تنها يك امتياز اختلاف دارد. در ميان بازيگران زن هم عنوان اول به مهتاب نصيرپور به خاطر بازي در مجموعه و خداوند عشق را آفريد رسيده و پس از او مريم اميرجلالي براي بازي در مجموعه متهم گريخت ايستاده است. عنوان بهترين مجموعه خارجي تلويزيون هم طبق انتظار به پرستاران تعلق گرفته و هشدار براي كبرا 11 به رتبه دوم اين بخش قناعت كرده است.
فقط براي يادآوري عرض كنم كساني كه در اين نظرسنجي شركت كرده اند گويا از منتقدان و مخاطبان سخت گير تلويزيون بوده اند.
امروز
براي امروزتان اگر از آن پيشنهاد هميشگي و كلاسيك اين ستون (يعني ايران، بهشتي ديگر ) صرف نظر كنيم احتمالاً چيز زيادي نمي ماند. ساعت 11 مي توانيد مجموعه بافته هاي رنج را از شبكه اول ببينيد و پس از آن در حوالي ساعت 1:30 بعدازظهر از همين شبكه تكرار نيمكت را تماشا كنيد. ساعت 2 بعدازظهر هم به گمانم تكرار فيلم سينمايي شبكه دو پخش خواهد شد كه سه شنبه شب از اين شبكه به نمايش درآمده بود.
ساعت 15:30 هم احتمالاً تكرار سينما چهار را مي توانيد ببينيد كه اختصاص دارد به قسمت ديگري از مجموعه بي نظير ده فرمان كه تابه حال چند باري به تفصيل درباره اش نوشته ام و مي دانيد كه چه مجموعه درخشان و بي نظيري  است. مجموعه لبه تاريكي هم در ساعت 14:30 از شبكه دو تكرار خواهد شد و در حوالي ساعت 15:10 نوبت به پخش مجدد مجموعه روح مهربان مي رسد آن هم از شبكه يك. ساعت 19 نوبت پخش تكرار مجموعه مسافر سحر است كه از شبكه تهران به نمايش درمي آيد و همين شبكه قصد دارد در ساعت 23 مجموعه اي را نمايش دهد با عنوان دكتر سامانتا راين كه هيچ اطلاعي درباره اش ندارم و نمي دانم ناگهان از كجا سر برآورده و وارد كنداكتور هفتگي اين شبكه شده است. از طرفي چون يك مقداري نسبت به منبع اين اطلاعات بي اعتماد شده ام و مي دانم كه تلويزيوني ها در روزهاي آخر سال مجموعه هاي تازه را شروع نمي كنند، به  همين خاطر بعيد مي دانم چنين مجموعه اي در اين ساعت به نمايش درآيد.
ساعت 20:30 هم همچون شب هاي پيش مي توانيد نيمكت را تماشا كنيد كه فكر كنم با پايان سال پخش اش هم به اتمام برسد و اين چند شب، شب هاي آخري باشد كه به ديدارش مي رويم. شبكه سه هم مانند پنج شنبه هاي گذشته در ساعت 20 فيلم سينمايي پخش خواهد كرد كه عنوان آن مشخص نشده و بعيد است چيز دندان گيري باشد چون جام جمي ها هرچه برگ برنده  داشته اند گذاشته اند براي تعطيلات نوروز. شبكه يك هم در ساعت 22:10 (يعني همان ساعتي كه قبلاً سينما يك پخش مي شد و در اين چند هفته جاي خالي اش را مي شد احساس كرد) مي خواهد فيلمي را پخش كند با عنوان سفر به منطقه صفر كه اصلاً نمي دانم چيست و در نتيجه نمي توانم توصيه كنم ببينيدش يا نه. ساعت 1:15 هم از همين شبكه براي تان مجموعه گروه نجات پخش خواهد شد.
فردا
فردا صبح هم اگر اهل ورزش و حواشي اش بوديد مي توانيد يكي دو برنامه زنده ورزشي را از شبكه هاي اول و تهران تماشا كنيد. اگر هم صبح زود از خواب بلند شديد بهتر است بسكتبال نوين را از دست ندهيد كه ساعت 7:30 از شبكه سه پخش مي شود. ساعت 13 هم مي توانيد از شبكه تهران تكرار فيلم سينمايي عمليات: غيرممكن 2 را تماشا كنيد، همان فيلمي كه اكثر ايراني ها تام كروز را با آن مي شناسند و اين روزها هم قسمت سوم آن در حال فيلم برداري  است. ساعت 16 هم انگار شبكه يكي ها مي خواهند فيلمي را پخش كنند با نام ستاره خاموش كه از شناسنامه آن هم خبري منتشر نشده است. ساعت 10:30 شب هم از شبكه سه قرار است فيلم سينمايي شكست ناپذير ساخته  ام. نايت. شامالان پخش شود كه بروس ويليس نقش اصلي آن را برعهده دارد. البته چون نام اين فيلم را در ميان فيلم هاي نوروزي ديده ام شايد يك فيلم تكراري در اين ساعت پخش شود.

شهر تماشا
گزارش
جهانشهر
دخل و خرج
درمانگاه
نمايشگاه
سلامت
شهر آرا
يك شهروند
|  شهر تماشا  |  گزارش  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  درمانگاه  |  نمايشگاه  |  سلامت  |  شهر آرا  |  
|  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |