پنجشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۸۵ - - ۳۹۷۶
عشق سال هاي كودكي
جرج كلوني فرزند يكي از مشهورترين روزنامه نگارهاي آمريكاست و حالا فيلم تازه اش نشان دلبستگي هاي بي حد او به ژورناليسم
006024.jpg
ترجمه: حميدرضا پورنصيري
جرج كلوني بيش از هرچيز با عنوان يك بازيگر و يك سوپراستار شناخته مي شود تا يك نويسنده و كارگردان. اما او كه فرزند يكي از مشهورترين روزنامه نگارهاي ايالات متحده است، در چند سال اخير با ساختن دو فيلم اعترافات يك ذهن خطرناك و شب به خير و موفق باشيد نشان داده كه بيش از بازيگري، دلبسته كارگرداني  است. شب به خير و موفق باشيد كه اين روزها در آخرين سئانس سالن 2 سينما فرهنگ به روي پرده رفته، داستان واقعي مبارزه يك خبرنگار تلويزيوني به نام ادوراد آر. مارو است كه در ميانه دهه 50 در برابر سناتور مك كارتي مي ايستد و اعمال و سخنان او را به چالش مي كشد. او در نهايت موفق مي شود به كمك همكارانش در تلويزيون CBS جلوي اقدامات مك كارتي را بگيرد. كلوني كه در فيلم، نقش يك تهيه كننده تلويزيوني را هم بازي مي كند، علاوه بر كارگرداني، فيلمنامه آن را نيز به همراه گرنت هسلوو نوشته است. شب به خير و موفق باشيد امسال در شش رشته نامزد اسكار بود كه در نهايت نتوانست هيچ كدام آنها را كسب كند.
***
* امكان دارد مارو ي ديگري هم ظهور كند؟
- جرج كلوني: بله. اين روزها افراد زيادي هستند كه دارند گزارشگري مي كنند، اما مشكل اين جاست كه من فكر نمي كنم كسي ديگر بتواند 40 ميليون بيننده را پاي تلويزيون بنشاند، تفاوت در اين جاست. شايد هم اين  خوب باشد كه ديگر كسي نمي تواند به چنين قدرتي برسد، صرف نظر از اينكه چه كسي باشد. مساله اين ا ست كه ديگر اين همه بيننده را نمي تواند جلب كند تا در سياست اثرگذار باشد. تاثيرگذارترين لحظه هاي تاريخ ژورناليسم زماني بود كه مارو، مك كارتي را رسوا كرد و ديگري وقتي بود كه والتر كرونكيت از ويتنام برگشت و گفت كه اين يك بن بست است.
* و ما نمي توانيم برنده جنگ باشيم...
- ما نمي توانيم برنده باشيم و جانسون هم ديگر نمي تواند رييس جمهور باشد چون او گفت: مي داني من به كرونكيت باختم و كشور را از دست دادم. نمي دانم چيزي درباره ديشب شنيدي يا نه اما ما شب فوق العاده اي داشتيم. والتر سخنراني بي نظيري كرد. بودن در كنار خبرنگاران قديمي خيلي لذت بخش بود. فضاي جالبي بود، همه دنبال كسي مي گشتند تا با او درباره موضوعي حرف بزنند. شب خيلي خوبي بود.
* پروژه چه طوري شروع شد؟
- من به اين خاطر فيلم را ساختم كه تمام كودكيم را با پدرم در ميان اين گزارشگرها و خبرنگارها گذراندم. و مارو بلندترين قله اي بود كه هركس آرزو داشت به آن برسد. در واقع اين عشق كودكي من و اداي احترامي بود به شغل پدرم و كارهايي كه در آن سال ها كرد.
* از پدرت هم در طول فيلم راهنمايي گرفتي؟
- او تنها يك چيز به من گفت كه خيلي هم مهم بود و من و گرنت هم خيلي راجع به آن صحبت كرديم. او گفت هر چيزي را دو بار چك كن، هر منبعي را دو بار بررسي كن تا آنهايي كه آن بيرون اند و مي خواهند فيلم را بي ارزش كنند، نتوانند. اين نكته خيلي مهمي بود چون براي بعضي ها مك كارتي كار درست را انجام داده بود و مارو يك خائن بود. آن كالتر كتابي درباره مارو نوشته كه واقعيت را برعكس نشان داده و اين خيلي مهم بود تا واقعيت را درست نشان بدهم. به خاطر همين پدرم گفت: اتفاق ها را درست تصوير كن و اين مهم ترين توصيه اي بود كه سعي كرديم به آن عمل كنيم.
* يكي از مهم ترين نكات فيلم اين  است كه پايان هيجان انگيزي ندارد. هيچ وقت به اين فكر كردي كه به يك پايان پر سر و صداتر نياز داري؟
- ما مجموعه اي از معروف ترين برنامه هاي تلويزيون را كنار هم مونتاژ كرديم كه در نهايت با يك تعقيب و گريز تمام مي شد. همان تعقيب و گريز معروفي كه پليس ها يك ماشين را تعقيب مي كنند و راننده فراري با ماشين اش وارد آتش مي شود و بعد سرش را از داخل تلويزيون بيرون مي آورد و در همين حين صداي خنده تماشاگرها هم به گوش مي رسد. اين پايان خيلي روشني بود اما خيلي تدوين شده به نظر مي رسيد. و براي اينكه فيلم مان مستندتر به نظر برسد تصميم گرفتيم از آن صرف نظر كنيم. من و گرنت يك روز كامل نشستيم و با هم حرف زديم و در نهايت تصميم گرفتيم فيلم مان را اين طوري تمام كنيم.
* منطقي ا ست كه فكر كنيم جرج كلوني يك روز دفتر فيلمسازي خودش را تاسيس خواهد كرد؟
- ايده خنده داري  است. اما فكر مي كنم بايد بگويم بله، اين كار را مي كنم .
* فكر مي كني وظيفه ات است كه سياستمداران و قدرتمندان را به چالش بكشي؟
- بدون شك اين يك مسئوليت و وظيفه  است كه از سياستمدارها سؤال بپرسيم، بي توجه به اينكه چه كسي در قدرت است. اين اصلا عملي برضد كشور و امنيت نيست. چيز ديگري كه ما فهميديم اهميت دارد درباره اش صحبت كنيم خطر اجازه دادن به ترس براي تخريب آزادي هاي فردي بود. چون اين خطر هميشه وجود دارد. ما هر سي سال يك بار بايد اين خطر را يادآوري كنيم. در پرل هاربر بر سر ما بمب ريختند و ما هم در عوض تمام آمريكايي ـ ژاپني ها را در يك كمپ زنداني كرديم. هميشه در اين جور مواقع ما عقل مان را از دست مي دهيم، مي ترسيم و يكي پيدا مي شود كه به خاطر منافع خودش اوضاع را در دست مي گيرد. اين جاست كه خبرنگارها اوضاع را روبه راه مي كنند. اگر آنها نبودند ما حقوق فردي مان را نداشتيم، جنبش زنان را نداشتيم و اعتراضي هم عليه جنگ ويتنام نمي كرديم. به خاطر همين  است كه ما هميشه از خبرنگارها و روزنامه نگارها حمايت مي كنيم.
* سه سال از فيلم قبلي ات كه كارگرداني كردي مي گذرد. چه قدر براي اينكه چه فيلمي را بسازي، حساسيت داشتي؟
- (با خنده) از آن فيلم كلي پول به جيب زدم! در واقع من وقتي فيلم مي سازم كه بتوانم. من پنج قسمت از يك شوي تلويزيوني را هم در اين مدت كارگرداني كردم كه واقعا لذت بخش بود. و البته اگر آن تجربه نبود نمي توانستم اين فيلم را بسازم. مثل چيزهاي زيادي كه درباره ديالوگ هاي روي هم، حقه هاي تلويزيوني و محل قرار گرفتن دوربين ها ياد گرفتم. اما مهم ترين قسمت ساختن يك فيلم براي من، پيدا كردن يك فيلمنامه و موضوعي  است كه به ساختنش علاقه داشته باشم. اين قسمتي  است كه من به آن خيلي آشنا هستم، يعني بخش عمده اي از زندگي ام به آن اختصاص دارد. من تا به حال دو فيلم ساخته ام كه هر دوي شان درباره تلويزيون بوده اند، چون من دنياي تلويزيون را خيلي خوب مي شناسم. البته فكر مي كنم دفعه بعد نوبت راديو باشد.
* هيچ وقت علاقه داشتي كه وارد ژورناليسم بشوي؟
- نه، من استعدادش را ندارم. وقتي جوان بودم سعي كردم. پدرم يكي از بهترين ژورناليست هايي  است كه در عمرم ديده ام. اينها كساني هستند كه هميشه بدون ترس درست ترين سؤال ها را مي پرسند.
* وقتي مشغول تحقيقات درباره فيلم بودي، چيز جذاب و تازه اي هم پيدا كردي؟
- هنگام تحقيق كردن بايد توجه داشته باشي كه هميشه سراغ منابع اصلي و واقعي بروي.
* مي تواني مقداري درباره پايان موازي فيلم توضيح بدهي، آنجا كه هم سناتور مك كارتي در سنا حاشيه نشين مي شود و هم برنامه مارو را محدود مي كنند؟
- در واقع اين جايي  است كه اوج دوران كاري آن دو با هم برخورد مي كند. مارو با پيلي رابطه دوستانه اي داشت كه بعد از برنامه سال 58 ـ كه منجر به تحقيقات درباره فعاليت هاي مك كارتي در سنا شد ـ بدتر و بدتر شد. اين در واقع اولين برنامه تحليلي ـ خبري تلويزيون بود، روزنامه ها درباره اين موضوع زياد نوشته بودند اما تلويزيون نه، آنها خيلي ترسو بودند. در واقع همان طور است كه مي گويي. اين يكي از آن لحظه هايي ا ست كه به دور و برت نگاه مي كني و رد مي شوي، پايان هر دوي آنها يك جور بود، آنها از كارشان اخراج نشدند اما به يك نوعي رها شدند تا خودشان بروند.
* پايان غم انگيزي ست.
- موافقم. هميشه پايان ها غم انگيزند.
* چرا تصميم گرفتي نقش فرد فرندلي را بازي كني؟
- من واقعاً نمي خواستم در اين فيلم بازي كنم. مي داني، اصلاً لذت بخش نيست كه خودت را هم كارگرداني كني. من چه طور بودم؟ فوق العاده! اصلاً جالب نيست اما اين يك فيلم سياه و سفيد بود كه نقش اصلي اش را ديويد استراترن بازي مي كرد و هفت و نيم ميليون دلار هم خرج روي دست تهيه كننده ها گذاشته بود به همين خاطر آنها مي خواستند مطمئن شوند كه من هم در آن بازي مي كنم. همان طور كه مي داني فرد فرندلي انسان شجاع و جسوري بود و من فكر كردم كه نقش اش در داستان آن قدري هست كه بتواند به فروش فيلم كمك كند اما به عنوان كارگردان تا جايي كه توانستم حضور او را در فيلم كم كردم. بيش از هرچيز سعي داشتم رابطه ميان شخصيت ها را درست پرداخت كنم و به عنوان يك بازيگر خيلي خوشحالم كه در صحنه هاي فيلم حضور دارم و كسي حواسش به من نيست. در فيلم هيچ وقت به من نگاه نمي كني.
* اين فيلم را به فيلم هاي پيش پا افتاده اي مثل دسته يازده نفره اوشن ترجيح مي دهي؟
- من چيز هاي پيش پاافتاده را دوست دارم. همين چيزهاست كه برايم يك خانه زيبا در ايتاليا به ارمغان آورده. اين جور فيلم ها را دوست دارم. اگر فيلم  پرفروشم دسته يازده نفره اوشن است، مشكلي ندارم و خوشحالم اما اگر بتمن و رابين باشد، چندان راضي نخواهم بود.
* چه چيز باعث شد كه نقش مارو را به ديويد استراترن بدهي؟
- او تنها كسي بود كه براي اين نقش به آن فكر كرده بوديم.
* و بقيه نقش ها چه طور؟
- مي دانستم كه ديويد يكي از آن بازيگرهايي ا ست كه مي تواند هر مدتي بخواهد روي پرده باشد و روي تمام حركت ها و اجزاي بدنش مسلط باشد. فرانك (لنگلا) هم همين طور است. فرانك فوق العاده است، مثل وقتي كه جلوي ديويد مي نشيند و زل مي زند به صورتش، يك جدال واقعي بين دو بازيگر كه به نظرم خيلي خوب هم از كار درآمده. پتي (كلاركسون)، رابرت (داوني جونيور) و همين طور ري وايز هم خيلي فوق العاده بودند. جف دنيلز هم خيلي خوب بود. در واقع ما از هر بازيگري كه فكر مي كرديم به درد فيلم مي خورد استفاده كرديم.
* آيا اين فيلم را يك فيلم سياسي مي داني؟
- اين يك اثر كاملا سياسي نيست بلكه فيلمي ا ست درباره كسي كه با سياستمداران كار مي كند. به نظرم بيشتر يك قطعه تاريخي ا ست. ما نسبت به منابع تاريخي مان خيلي حساس بوديم و سعي مي كرديم از درستي شان حتماً مطمئن شويم. اگر فيلم باعث بحث هاي سياسي و ژورناليستي بشود خيلي خوب است، اما اگر اين طور هم نشود باز ايرادي ندارد، چون ما كارمان را انجام داده ايم. اگر دانشجويي اين فيلم را در كلاس روزنامه نگاري ببينيد و تصميم بگيرد هميشه يك اصولي را در كارش رعايت كند، ما برنده ايم.
* تجربه نمايش فيلم در ونيز چطور بود؟
- يكي از بهترين شب هاي عمرمان بود. هيچ توصيف بهتري نمي توانم برايش پيدا كنم.
* واكنش تماشاگران چه طور بود؟
- آنها پنج دقيقه به طور ايستاده فيلم را تشويق مي كردند و اگر ما از سالن بيرون نرفته بوديم، احتمالا به اين كار ادامه مي دادند. من فكر مي كردم كه ممكن است بعضي ها وسط فيلم از سالن خارج شوند، اما اين يكي از آن شب هاي بي نظير زندگي من بود كه هر وقت به اطرافم نگاه مي كردم تنها دوستانم را مي ديدم.
* دوست داري با چه كسي در زندگي ات مصاحبه كني؟
- هركسي؟ مرده يا زنده؟
* مرده يا زنده.
- جك كندي. مي داني او هم انسان خوبي بود و هم خيلي بامزه. به نظرم تجربه خوبي از كار درمي آمد، فقط كافي  است يكي از كنفرانس هاي خبري اش را نگاه كني تا منظورم را بفهمي. او از در وارد مي شد و مي گفت اتفاقي كه ديروز رخ داد تقصير من بود و من تمام مسئوليتش را مي پذيرم در حالي كه همه خبرنگارها در برابرش ايستاده اند، آن وقت يكي مي پرسيد آيا تقصير شما نبود؟ و او جواب مي داد همين الان گفتم! او خيلي بامزه بود و مطمئنم تجربه بي نظيري مي شد.

مايكل داگلاس از نگهبان مي گويد
اولويت هايم تغيير كرده اند
006027.jpg
ترجمه: شروين زارعي- هنرپيشه معروف هاليوود با بازي در اين تريلر به پرده سينما باز مي گردد.در عرض 30-40 سال گذشته مايكل داگلاس همواره يكي از با كلاس ترين بازيگران هاليوود به شمار آمده، اما او در اين سه سال اخير از شهرت و هياهو دور بوده، تصميمي كه بيش از هر چيز به خود او باز مي گردد.او تصميم گرفت اين مدت را با همسرش كاترين زتا جونز و دو فرزندش سپري كند. اما اكنون، او با حضوري موفق در آخرين فيلمش نگهبان به پرده سينما بازگشته است. در اين فيلم او با كيفرساترلند، كيم بسينگر و اوا لانگوريا هم بازي است.او در اين فيلم نقش پيت گريس را بازي مي كند، مأمور مخفي كه به تلاش براي قتل رئيس جمهور متهم مي شود. ما اين فرصت را داشتيم تا گفت وگويي با اين بازيگرشاخص در باره نقشش و حضور دوباره اش بر پرده سينما داشته باشيم.وقتي مايكل با ريش و سبيل بلندش داخل اتاق شد، اصلاً شباهتي به آن چهره اي كه همواره از او ديده بوديم، نداشت. او براي فيلم جديدش سلطان كاليفرنيا چهره اش را تغيير داده است. گفت وگوي ما با بحث در باره ظاهر جديدش آغاز شد.
***
* اين ريش براي فيلم جديدتان است؟
- بله، فيلمي به نام سلطان كاليفرنيا ، به تهيه كنندگي الكساندر پين و مايكل لاندن و كارگرداني و نويسندگي دوست صميمي الكساندر، مايكل كاهيل. اين فيلم اولين فيلم كارگردانش است.
* داستان فيلم چيست؟
- من اين فيلم را به نوعي يك كمدي سياه دو وجهي مي بينم. من نقش يك آهنگساز جاز اهل كاليفرنياي جنوبي را بازي مي كنم كه هيچ شهرتي ندارد. او يك زندگي كاملاً در هم برهم و ناموفق داشته است. فيلم با مرخص شدن من از ديوانه خانه آغاز مي شود. اوان ريچل وود، در اين فيلم نقش دختر من را بازي مي كند. من به او مي گويم كه متوجه شده ام كه در اينجا يك گنج قديمي اسپانيايي وجود دارد، او طوري به من نگاه مي كند كه انگار مي خواهد بگويد فكر مي كردم بعد از اين همه مدت بهتر شده باشي. اما من بالاخره او را متقاعد مي كنم كه شايد حدسم درست باشد و بعد از آن شروع به جست وجوي گنج مي كنيم.
* همين طور كه به سنتان اضافه مي شود و مدت زماني كه در اين حرفه مانده ايد بيشتر مي شود يافتن نقش هايي كه ممكن است قبلاً آنها را بازي نكرده باشيد، آسان تر مي شود يا سخت تر؟
- من مي گويم احتمالاً سخت تر مي شود. اما به نظر من بخش اساسي آن به تغييرات خود اين حرفه باز مي گردد. ببينيد، استوديوها به خودي خود بخش كوچكي از شركت هاي رسانه اي هستند. با وجود جريان اصلي استوديويي اين اتفاق كمتر مي افتد، بنابر اين آدم مجبور مي شود شركت سينمايي خود را حفظ كند و در آن كارهايي را انجام دهد كه دوست دارد. با اشاره به اين مطلب بايد بگويم من خودم فيلم ديگري دارم به نام تو، من و دووپري كه در جولاي اكران مي شود كه در آن با اوون ويلسن همبازي ام و جزء كمدي هاي جريان اصلي كمپاني يونيورسال به حساب مي آيد كه به نظر من بايد خيلي هم جالب باشد.
* شما به نظر بيشتر به داستان مردان موفق و قدرتمند كه زندگي و كارشان متزلزل شده اند، علاقه داريد.
- من نمي دانم كه آيا همه آنها قدرتمند بودند يا نه. مثلاً شخصيت هاي فيلم هاي پسران شگفتي يا سقوط ، اما منظورتان را مي فهمم. كارهاي قبلي من كلاً مربوط به دوران معاصر بوده است، من در كارهايم هيچ فيلم علمي تخيلي و تاريخي ندارم. وقتي مجبور مي شوي به كارهايت نگاه كني، نگاه مي كني و ادامه مي دهي. من چيز زيادي از قهرمانان نمي دانم، به همين خاطر دوست دارم شخصيت هايي را انتخاب كنم كه كامل نيستند. آنهايي كه كارهاي خطايي انجام داده اند و داستان خوش ساختي نيز در اطرافشان شكل گرفته است. من آنها را تا زماني كه كاملاً غرق مي شوند تماشا مي كنم. زماني كه تماشاگر مي گويد: ديگر راهي براي خارج شدن از اين وضعيت نيست. و من در آن لحظه آنها را نجات مي دهم. به نظرم وقتي كه نمي خواهم كار كمدي انجام دهم، اين حوزه اي است كه به آن علاقه دارم. فقط همين. قبل از نگهبان من سه سال از سينما دور بودم. من در اين سه سال به جز لذت بردن از خانه نشيني كار ديگري انجام ندادم. آن وقت آدم چيزي را كه به او پيشنهاد مي كنند با شركت فيلمسازي خود و كارهاي در حال انجام مي سنجد و تصميم مي گيرد كه بازگردد. به نظرم ما در نگهبان مي توانستيم فضايي را كه قبلاً كار شده بود دوباره اجرا كنيم، اما به خاطر جزئياتي از سرويس مخفي كه قبلاً به آن پرداخته نشده بود و همچنين با كنار هم قرار دادن چنين گروه بازيگراني، ما احتمالاً توانستيم فيلمي بسازيم كه تماشاگر از همان ابتدا نمي تواند انتهاي داستان را حدس بزند.
* شما شش يا هفت كار اكران نشده داريد؟
- من تعدادي كار در حال انجام دارم كه نمي توانم در موردشان چيزي بگويم. من فيلم تو، من و دووپري را تابستان گذشته تمام كردم و اكنون نيز مشغول بازي در سلطان كاليفرنيا هستم. فعلاً همين كاترين قرار است فيلم ديگري در انگلستان بازي كند كه من هم با او مي روم. بعد از يك دوره فوق العاده كه با فرزندانم سپري كردم زمان آن رسيده كه از خانه بيرون آيم. من يك فرزند پنج ساله دارم و دخترمان كاريس نيز هفته آينده سه ساله مي شود. من در اين مدت مثل هر پدر ديگري از اين كه مي توانستم در كنار فرزندانم باشم و آنها را صبح از خواب بيدار كنم و شب به تخت خوابشان ببرم، لذت بردم من مراقب بودم كه دخترم غذايش را بخورد و خوابش كافي باشد و اين بيست و پنج سال تفاوت سني با همسرم، كه اكنون در اوج دوران شكوفايي قرار دارد به من اين امكان را مي دهد كه بگويم عزيزم برو، برو و هر كاري را كه دوست داري انجام دهي، انجام بده. و به نظر من اين يكي از مزاياي تفاوت سني است. من قبلاً اين مسير را رفته ام. من كاركردن را دوست دارم اما اولويت هايم تغيير كرده اند. قبلاً كار برايم اولويت اول بود و خانواده دوم. اما فكر مي كنم حالا خانواده اولويت اولم است، كارم با سازمان ملل متحد اولويت دوم و بعد از آن هم حرفه بازيگري است.
* شما راه هاي مختلفي در حرفه تان در پيش گرفتيد، هيچ گاه قصد نداشته ايد كه تهيه كنندگي كارهاي كاترين را برعهده بگيريد؟
- اوه، نه. مطمئناً او را نصيحت كرده ا م، اما كاترين بسيار زيرك است. او در شركت فيلمسازي خودش با برادرش كار مي كند. ما در واقع قصد داريم به نوعي از او حمايت كنيم تا بيشتر پيشرفت كند. اما نمي خواهم كه به طور مستقيم اين كار را انجام بدهم. ما در حال فكر كردن روي فيلمي با حال و هواي در خيال سنگ هستيم، كه احتمالاً با هم آن را انجام دهيم. اما در اين فيلم نقش دو عاشق را بازي نخواهيم كرد. من در مقابل او خواهم بود. او علاقه عاشقانه اش را خواهد داشت و من براي به هم زدن وضعيت ظاهر مي شوم.
* در مورد دود و آينه ها چطور؟
- نه، آن فيلمي بود كه مدت ها قبل كار كرديم، ديگر تمام شد. اسم اين پروژه رقابت با مانسون است كه در هند انجام مي شود.
* در نگهبان شما دايم در حال دويدن و جمع آوري مدرك هستيد، آيا اين نقش هم مثل مك گيور بود؟
- بله، روش كاري همان بود. جورج نولفي تا به حال اينجا بوده؟ در اين باره از جرج سؤال كنيد. اما ما در تلاش براي يافتن تمام عناصر بوديم. در واقع علمي بود در واكنش به كل سخنراني كيفر براي سربازان. اين آدم بيشتر از تو مي داند اين فرصتي بود تا به كارهايي كه او براي دنبال كردن هدفش انجام مي دهد، آشنا شويم.
* آيا اين كه در تيراندازي به خوبي اوا نبوديد شما را ناراحت كرد؟
- تا به حال اينقدر شرمنده نشده بودم. خيلي جالب بود، چون كيفر اسلحه ها را از هم باز مي كرد و دوباره قطعات را سر هم مي كرد. من تنها صحنه هاي پليسي ام را بازي كردم. گري كاويس هم آنجا بود. پس تمام مأموران سرويس مخفي و اف بي آي آنجا حضور داشتند و از اينها گذشته من تهيه كننده كار بودم پس سعي كردم با اوا خيلي خوب رفتار كنم. به او گفتم: عزيزم، اين اسلحه ها صداي بلندي توليد مي كنند. گري براي تمام اين كارها مجوز گرفته بود. ما داشتيم از گلوله هاي واقعي استفاده مي كرديم، كاري كه هرگز قبلاً انجام نداده بودم. بعد از همه اينها تو پشت در به اين صورت ايستاده اي (وانمود مي كند كه اسلحه اي را رو به بالا گرفته است) و مي گويي يا حضرت مسيح، اين اسلحه گلوله هاي واقعي دارد. و ما هم كنار اهداف تيراندازي زانو زده بوديم. من و كيفر همين طور كه آنجا نشسته بوديم گفتيم: لعنتي مأموران پليس بعد از اين كه با هم صحبت كردند گفتند: اوا تقريباً بهتر از نود درصد افسران پليس آمريكا تيراندازي مي كند. شايد لازم نباشد به شما بگويم ولي آنها به اوا گفتند: ما به تو رأي مي دهيم. به هر حال موقعيت به اندازه كافي سخت بود. بعد از آن نوبت به دويدن رسيد. من مشكل زانو دارم، در قسمت زردپي. پس به فكر پيدا كردن راهي بودم. يكي گفت: به نظرم اين خيلي خوب است كه اگر كسي نفسش بند آمد خيلي طبيعي بايستد. گفتم: خوشحالم كه از اين نوع بازي خوشتان آمد. كيفر خيلي سريع شروع به دويدن مي كند، بنابر اين گفتم من مي خواهم وانمود كنم كه دارم دنبال مدرك يا چيزي مي گردم. من بعداً به كيفر گفتم: تو واقعاً سريع هستي كيفر. گفت: متشكرم . زمان مدرسه هم مي دويدي؟ بله، من ركورد 400 متر ايالت را دارم. گفتم: اوه، درست است. بعد از آن نوبت به اوا رسيد كه با من بدود. آن هم با كفش پاشنه بلند و من داشتم فكر مي كردم كه او چه طور مي خواهد با آن كفش ها آن طور تند بدود؟
* شما هم نقش رئيس جمهور را بازي كرده ايد و هم نقش مأمور مخفي، كدام نقش پرتحرك تر است؟
- مأمور مخفي پرتحرك تر است. اما من به فشاري كه روي اين افراد است فكر مي كنم. اين كه آنها بايد به خوبي با اسلحه تمرين كنند و در صورت لزوم بدن خود را مقابل گلوله قرار دهند. من خيلي به سكانس افتتاحيه فيلم ريگان نگاه مي كنم. به آن مأموري كه برمي گردد و همانجا مي نشيند و انتظار مي كشد. اين فوق العاده است و باعث مي شود تماشاگر در برابر اين فشار از خود واكنش نشان دهد. اين كه اين مأموران چه طور با يك موقعيت برخورد مي كنند و چه طور براي انجام وظيفه آماده مي شوند واقعاً جالب است. بايد بگويم كه با چند تيم حرفه اي برخورد داشته ام، مأموران مخفي كه از چند روز قبل از ورود رئيس جمهور در حال تدارك بودند و به نظر مي رسيد كه به آنها خيلي خوش مي گذشت.
* شما، كيفر، اوا و كلارك جانسن، همه براي تلويزيون كار كرده ايد. آيا روزهاي كاري در تلويزيون حس ناخوشايندي در شما ايجاد مي كند؟
- نه، كاملاً برعكس. كار كردن با آنها خيلي جالب بود چون من خودم طرفدار پروپاقرص تلويزيون هستم. به نظرم كيفيت برنامه هاي تلويزيون باعث مي شود كه فرد گذر زمان را متوجه نشود و به همان نسبت هم خيلي بهتر از بسياري فيلم هاي سينمايي است. يادم مي آيد وقتي كارم براي برنامه خيابان هاي سانفرانسيسكو تمام مي شد، مثل اين بود كه وزنه زده باشم. خيلي سرحال مي شدم. تو هر هفته روي يك متن جديد كار مي كني. هر هفته متن را بازنويسي مي كني. بايد با ميهمانان برنامه سروكله بزني. كيفر تهيه كننده كار بود. در تلويزيون كار فردي جايي ندارد و همه چيز گروهي است. به عنوان تهيه كننده برنامه ريزي امور بخشي از جذابيت كار براي كيفر و همكارش بود. امروزه رفتن از تلويزيون به سينما بسيار ساده تر از زماني است كه من اين كار را كردم. فكر مي كنم قبل از من هم استيو مك كوئين و كلينت ايستوود اين كار را كردند. بنابر اين برايم خيلي عزيز است و من از اين كه با آنها در ارتباط بودم خيلي لذت مي برم چون آنها خيلي حرفه اي بودند. آنها براي كار آنجا جمع شده بودند و براي اين كه كاري كنند همه افراد خوب به نظر بيايند. و اين چيزي است كه از آنها ياد مي گيري. چيزي كه من را خيلي خوشحال مي كند فيلم است چون حتي اگر پشت صحنه هم بودي، باز كاري داشتي كه انجام بدهي. هركس نقشي بر عهده داشت و احساسي بين مان وجود داشت كه انگار همه مي دانيم چه كار كنيم و اين لذت بخش بود. براي كلارك هم همين طور، او بين كارهاي تلويزيوني اش كاري داشت به نام خدمت كه در مورد سرويس مخفي بود، كه پخشش ادامه نيافت اما شناخت خوبي به او داد.
* وقتي خودتان را درگير يك پروژه مي كنيد، چه چيز باعث مي شود كه تصميم به توليد آن بگيريد؟
- اگر تهيه كننده كار باشم، افراد به عنوان بازيگر پيش من مي آيند، نه اين كه من از عوامل بخواهم با من كار كنند. اين روشي است كه در شركت فيلمسازي ام در پيش گرفته ام. من بيشتر ترجيح مي دهم عمل كنم. اين خيلي جالب است كه مثلاً به شما زنگ بزنند و بگويند حالتان خوب است آقاي داگلاس؟ مي توانم كاري براي شما انجام بدهم؟ و من بگويم خوب، متشكرم و وقتي هم كه فيلمبرداري تمام شد تك تك عوامل را به آغوش بكشم و بروم، و دوباره زمان اكران آن را ببينم. تو داري يك فيلم توليد مي كني. اين مسئوليت بيشتري مي طلبد، يعني كنار هم گذاشتن تمام مؤلفه ها، دنبال كردن آن تا زمان پس از توليد و همه اينها. پس من اين كار را مي كنم تا حق انتخاب داشته باشم. من دوست ندارم مجبور شوم منتظر بنشينم تا كسي لطف كند و به من زنگ بزند و يا هر چيزي را كه خودش دوست داشت به عنوان يك بازيگر، به من پيشنهاد بدهد. اين يك جور تحت كنترل بودن است. اين زماني كه از كار كردن دست كشيدم، يعني اين سه سال اخير، اين امكان را به من داد كه در ارتباط با كارم بمانم و برروي پروژه هاي مختلف كار كنم.
* وقتي در فيلمي مثل نگهبان بازي مي كنيد، آيا بازتابي از جامعه كنوني در آن مي بينيد؟
- اين يك فيلم معمول اين ژانر بود كه بايد تا حد امكان خوب اجرا مي شد. اما طرز برخورد مردم دنيا با اسرار فاش شده در واشنگتن و هم چنين كارآگاهان جنايي كه خود قاتلان تحت فرمان خلافكاران هستند من را به شدت متعجب كرده است. به سرعت چيزي بيش از فعاليت تروريستي و مسايل ديگر وجود خواهد داشت.
* هنگام انتخاب پروژه ها پيش آمده كه بگوييد از اين يكي خوشم نمي آيد چون چيزي است كه همين الان در دنياي بيرون در حال اتفاق افتادن است؟
- بله، ولي پرداختن به موضوعات به روز، به شما جاي كار بيشتري مي دهد و شما را در هر چه واقعي تر شدن كمك مي كند. در واقع باورپذيري را بيشتر مي كند، بنابر اين هر چه شما فضاي واقعي تري به وجود بياوريد مردم نيز به جاي اين كه شما را ناديده بگيرند بازيتان را باور مي كنند.

شهر تماشا
آرمانشهر
گزارش
جهانشهر
دخل و خرج
نمايشگاه
سلامت
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  شهر تماشا  |  گزارش  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  نمايشگاه  |  سلامت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |