دوشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۸۵
نگاهي به مجموعه آثار مسعود عربشاهي به مناسبت نمايش در نگارخانه ماه
گاهي كه كريشنا خنديد
004542.jpg
پريس تنظيفي
مسعود عربشاهي از جمله هنرمندان فعال دهه ۳۰ و ۴۰ شمسي است كه در پاگيري جنبش هنر سقاخانه در كشور نقش بسزايي داشته است.
او برخلاف بسياري از هنرمندان هم مسلك خود به نقش هاي آدمي و جانداران موجود در نگاره هاي قجري وقعي نمي نهاد و يا هيچ گاه فريفته غريب نمايي (exotism) موجود در اشياي جادويي و دعا نوشته هاي عصر خود نشد.
هر چند توجه به اين نقش مايه هاي تزئيني، نوعي رويكرد همه پسند در جنبش سقاخانه پي ريخت كه موجب افول آن را در خود داشت، اما آنچه عربشاهي به آن پرداخت از غناي فكري عميق تري برخوردار بود.
عربشاهي در آن زمان به خلق آثاري انتزاعي پرداخت كه تا امروز همچنان درگير تصوير كردن آن است. آثار عربشاهي به شكل كلي اشكال هندسي رنگيني هستند كه خاطره اي ازلي از درون مايه هاي فرهنگ ايراني با خود دارد.
دوره اي از آثار اين هنرمند با تكه چسباني (collage) طناب ها و توربافي هاي مختلف همراه بود كه وجه غريب نماي (exotic) آثار را دو چندان مي كرد اما امروزه ديگر هنرمند علاقه اي به ادامه اين رويكرد ندارد.
آثار عربشاهي نشانگر وجهي از نقاشي انتزاعي رايج در كشور است كه از كنكاش در هنرهاي قديم ايران مايه گرفته اند.
هنگامي كه سخن از هنر انتزاعي (abstract) مي شود، نوعي از هنر مورد نظر است كه از تصفيه (Purgation) عاملي حاصل مي شود. هنرمند هنر انتزاعي در اثر خود دستمايه اي مضموني براي خلق اثر دارد و اثرش نتيجه تفكر درباره آن موضوع است. امكان آن هست كه اين فرآيند در پايان راه به خلق هنري تجريدي منجر شود و اثري بدون ارتباط با موضوع انتزاع خلق شود.
در برخورد با يك اثر تجريدي امكان تفسير به حداقل مي رسد و تنها مي توان با آگاهي از سير تحول تاريخي آثار هنرمند به تأويلي از كل تفكر هنري وي دست يافت در حالي كه آثار انتزاعي همچنان به خودي خود قابل تفسير و تأويل هستند زيرا واسطه رجوع به محل انتزاع هستند.
سير حركتي هنرمنداني مانند پيت موندريان در تاريخ هنر به خوبي نشان دهنده چگونگي پديدار شدن هنر تجردي در نتيجه ممارست هنرمند در تحليل شيوه انتزاعي خويش است.
اما هنر نقاشي مدرنيستي در ايران چندان به دروازه هاي تجريد نزديك نمي شود و سير گسترش خود را در محدوده انتزاع ادامه مي دهد.
آثار نقاشي انتزاعي عربشاهي با تكيه بر فرهنگ ايراني و انتزاعي از آن است. آنچه دستمايه انتزاع اوست، فرهنگي نماد پرداز و استعاره گوست . اين فرهنگ در آثار جعفر روحبخش نيز منبع انتزاعي بوده است.
آثار روحبخش و عربشاهي هر دو مجموعه تصاوير انتزاعي با شكل هاي هندسي هستند كه از فرهنگ ايراني مشتق شده اند. تنها يك تفاوت در اين بين وجود دارد.
روحبخش ميل بسياري به نقش معماري ايران داشت در حالي كه عربشاهي صنايع دستي و فرهنگ ايلات را در آثار خود دخيل كرده است. زبان آثار عربشاهي، زباني نمادي است كه با دانش بر منبع الهام اين نمادها مي توان به تأويل آن پرداخت.
او هنرمندي است كه به نقاشي اهميت مي دهد و بنابر اين تركيب هاي آثار او با توجه به اهميت رنگ ها معني مي يابد. همان گونه كه رنگ شناسي در سال هاي اخير تحت تأثير كاندينسكي، هربين و هاينريش پفايفر بسيار متحول شده است، نمادگرايي رنگ ها نيز تمام ارزش هاي گذشته و سنتي خود را باز به دست آورده است.
نخستين خاصيت نمادين رنگ ها در فراگيري ، جهان گستري آن است كه تمام سطوح موجوديت و شناخت، از جمله كيهان شناسي، روانشناسي و علم باطن را در بر مي گيرد.
نماد شناسي رنگ در ايران داراي بار مذهبي است. در سنت اسلام، سفيد رنگ نور و درخشش و نشانه سعد است و برخلاف آن سياه رنگ پليدي و شوم است. براي عرفاي اسلامي رنگ ها نشانه ظهور و نور مطلق در خلسه و جذبه هستند و داراي درجاتي است كه از جلال الدين رومي آن را از آبي به سرخ و زرد و سفيد و سبز به نور بي رنگ تقسيم مي كند.
بنابر شيوه ذكر در ميان مرشدان نقشبنديه، وقتي مراكز لطيف انسان را با نور مربوط به آنها ارتباط مي دهيم، مي توانيم آنها را ببينيم كه در اين حالت رنگ مقام قلب نور زرد است و رنگ مقام روح نور سرخ است و نور مركز لطيف راز سفيد مطلق است.
اين انوار براي سالك مراحل رشد در طريقت را آشكار مي كند و نمادهايي با عمر كهن اند. همچنين رنگ ها در اين كشور به عنوان نمادهاي سياسي نيز به كار برده شدند و براي مثال جنبش هاي متفاوتي با توجه به معناي نمادي رنگ ها به استفاده از پوشش هاي رنگي پرداختند كه سياه جامگان و سرخ جامگان از جمله آن هستند.
مشخص است كه هنرمندي كه با چنين بار فرهنگي و پيشينه غني به سمت هنر انتزاعي مي رود در آثار خود اين بار غني معنايي را مستتر دارد و مي توان در پيوند شكل و تركيب آثار با رنگ ها به معناي مستتر در آن دست يافت.
در آثار عربشاهي تركيب با استفاده از شكل هاي هندسي نقش شده است و اين اشكال در پيوند دروني آثار با ريشه هاي علوم سنتي همانند علم الباطن و يا مفاهيم سنتي زيست همانند تفسير خيمه هاي ايلاتي معناي مستتر مي يابند.
در ميان اشكال هندسي چهار نماد اصلي مركز، دايره، صليب و مربع از اهميت ويژه اي برخوردارند.
دايره نقطه بسط يافته است و نه فقط عدد كمال پنهان نقطه نخستين خلقت بلكه نماد اثرات مخلوق نيز هست.
دايره شكل كامل و علامت مطلق است و نماد آسمان و كيهان پنداشته شده است. در مقابل دايره مربع قرار دارد كه نماد زمين است. مربع چهار جهت اصلي را در خود مستتر دارد و هر ضلعش به يكي از چهار عنصر اصلي خلق جهان مربوط است. اين شكل آب، باد، آتش و خاك را در يك زمان نشان مي دهد.
مربعي كه در دايره تصوير شود يا برعكس، يادآور صورت ذهني حركت و تغيير در توالي و در سطح است. اين شكل در وراي انسان به ناخود آگاه به صورت تصوير پوياي گفت وگوي آسمان و زمين تجلي مي يابد و نشان دهنده عبور از ماده به كمال است.
تصوير مربعي كه در بالاي آن قوس (نيم دايره) نصب شده باشد ساختار گنبد را مي سازد كه در هنر اسلامي بسيار رواج دارد و گفت وگوي زمين و آسمان، ناكامل و كامل را مي سازد.
اين شكل پيچيده يادآور گسستگي وزن، خط و سطح است و به جست وجوي حركت و تغيير، از توازني جديد دعوت مي كند. اين شكل نماد آرزوي عالم برين است كه به عنوان طاق نصرت براي عبور قهرمان فاتح عمل مي كند.
مربع به تنهايي، زمين است كه محل زندگي انسان است، به اين ترتيب با نماد خانه مرتبط مي شود و جايگزين آن مي شود. در يك انتزاع ناب، مربع خانه است. محل آسايش و اطمينان است و با اضلاع خود از آنچه خطرات بيرون است محفاظت مي كند.
مربع حصاري است كه با زواياي قائمه خود بيرون و درون را جدا مي كند و تهديدي براي نفوذ به شمار مي رود.
زمان در مربع از حالت اسطوره اي خارج مي شود و به ساحت مادي راه مي يابد. مربع نشانه ماده است اما خود پايگاه عروج است. مربع محل رشد است و دايره جايگاه به ثمر رسيدن و بازشدن گل است. تركيب اين دو رشد نيلوفر آبي است كه از زمين مادي به آسماني نوراني راه مي يابد و بار خود را مي دهد.
اين نظام دقيق نمادها و معناها در هندسه ايراني وجود دارند و علومي مانند معماري، صنعت هايي مثل صنايع دستي به كار گرفته مي شوند و كليه شئون زندگي را در بر مي گيرند.
هرگاه مبدا انتزاع فرهنگ ايراني باشد، اين نظام معناها و نمادها در اثر منتزع رسوخ مي كند و كاركرد خود را آغاز مي نمايد.
به اين ترتيب آثار هنرمنداني همانند عربشاهي نيز متأثر از اين نظام و در خدمت بست نشانه شناسي آن قرار مي گيرد و تأويل آن بدون نظر به اين رهيافت ممكن نيست.
آثار عربشاهي هندسه معاني ايراني در جهان كنوني است و امتدادي از سنت هزارها ساله اي است كه در ذهن و دل هنرمند ريشه دوانده است.

گفت و گو با محمدعلي بني اسدي، نقاش
انگيزه هاي هستي شناسانه
004545.jpg
وقتي شروع به كار مي كنم انگيزه هايم رنگ هستي شناسانه به خود مي گيرند. قوانين تجسمي، الهامات بيروني، مديوم هاي مختلف همه و همه به ذهنم هجوم مي آورند و وقتي اثر از آب و گل درمي آيد، خودم هم متعجب مي شوم.
۵۳ اثر در نمايشگاه انفرادي محمدعلي بني اسدي به چشم مي خورد كه از اين تعداد ۱۱اثر نقاشي، ۳۱ اثر طراحي و ۱۲ اثر مجسمه وجود دارد. خود بني اسدي در توضيح بيشتر مجسمه هاي خود مي گويد: «طرح ساخت اين مجسمه ها به سال ها قبل بازمي گردد. البته من از سال۱۳۸۴ به شكل جدي تري به ساخت و پردازش آنها پرداختم.
واقعيت اين است كه ساخت مجسمه هايي كه مي بينيد در ابتدا يك جور دلمشغولي براي من محسوب مي شد. يعني آنها را به صورت جدي كار نمي كردم. ولي در برهه اي از زمان ساختن و پرداختن به مجسمه سازي به طوري برايم اهميت يافت كه ديگر جاي نقاشي را در ذهنم پر كرد. روي اين اصل تمام اوقاتي كه مي توانستم در آتليه شخصي ام صرف پرداختن به نقاشي كنم را روي ساخت مجسمه ها گذاشتم.»
وي مي افزايد: «كميت بالاي مجسمه ها مرا تا حدي نگران كرد. زيرا اين اولين باري بود كه قصد داشتم آثار مجسمه خود را در معرض تماشاي عموم بگذارم. همان طور كه مي بينيد مجسمه هاي من از مواد تركيبي رنگي ساخته شده اند. من براي ساخت مجسمه هايم لايه هاي مختلفي از مواد را امتحان كردم. اين مجسمه ها كه از سيم ساخته بودم را نگاه و به اين فكر كردم چگونه مي توانم روي اين سيم ها را بپوشانم. حتي براي اين استتار از كاغذ گراف هم استفاده كردم و دريافتم كاربرد اين نوع كاغذ روي مجسمه دستاورد خوش رنگ و خوش تركيبي مي شود. به هر تقدير از تمام ابزارها و وسايلي كه به دستم مي رسيد براي اتمام ساخت مجسمه ها استفاده كردم. حتي يك بار از كاغذي كه براي بسته بندي تابلوهايم به كار گرفته بودم، استفاده كردم. شيره درخت را هم جوشاندم و امتحان كردم، اما جواب نداد. سرانجام يك روز كه به دليلي عصباني بودم، دستم را داخل رنگ كردم و روي كار كشيدم. جالب اين بود كه اين شيوه ناخودآگاه جواب داد.»
بني اسدي ادامه مي دهد: «امروز كه به اين مجسمه ها نگاه مي كنم مي بينم چه فراز و فرودهايي را براي به سرانجام رسيدن طي كرده اند. واقعيت اين است كه من مي خواستم طوري اين مجسمه ها را از كار درآورم كه به چشم مخاطب فريبنده و تصنعي نباشد. فكر مي كنم تا حدودي موفق هم شدم. مجسمه هاي من سبك خاصي را در بر نمي گيرند. سبك اصولا به شكلي در مجسمه پياده مي شود كه از هر چهار طرف كه بنگري قوانين مجسمه بايد در آن رعايت شود. اما من اين كار را نكردم. يعني گاهي به قوانين وفادار بودم و گاه آنها را شكستم.»
اين هنرمند در پاسخ به اينكه مخاطب در برخورد با يك اثر هنري جذب جنبه هاي تصويري و بصري مي شود يا به محتواي گنجانده شده در كار فكر مي كند نيز مي گويد: «مسلماً بافت هر يك از اينها در جايگاه هاي مشخصي حائز اهميت هستند. من فكر مي كنم اثر هنري در درجه اول بايد در مخاطب شوك بيافريند. ولي حقيقت اين است كه نقاشان خود را ملزم به ارتباط گرفتن با مخاطب عام نمي دانند. در واقع آنها براي سلايق عمومي نقاشي نمي كنند، اما در شروع كار سايه اي در ذهنم پديدار مي شد كه نمي دانم نام آن را چه بگذارم. قوانين تجسمي، الهامات بيروني، گويي هنرمند يك جورهايي مديوم مي شود. به طوري كه وقتي اثر از آب و گل درمي آيد، حتي خودم هم تعجب مي كنم.»
او كه سال هاست به گفته خود در حيطه نقاشي روي دو عنصر انسان و حيوان كار مي كند در اين خصوص نيز معتقد است: «نقاشي هايي كه در اين نمايشگاه پيش رو داريد به نوعي انسان و حيوان و نوشته هاي گوناگون را در خود تنيده است. اينها عناصري عيني در اثر هستند كه شايد به آن شكلي كه بايد تداوم نيافته اند. مي دانيد من وقتي كار مي كنم انگيزه هايم هستي شناسانه مي شوند.
اما نمي دانم چرا دائما به مسائلي كه مي خواهم طرح كنم يا براي دانشجويانم بگويم فكر مي كنم. گويي با خود گفت وگو مي كنم. من مدت ها با خود قهر بودم و برگزاري اين نمايشگاه بهانه اي شد براي آشتي كردن من با خودم.»نمايشگاه آثار مجسمه، طراحي و نقاشي محمدعلي بني اسدي تا ۱۸ ارديبهشت در گالري مميز، خانه هنرمندان ايران داير خواهد بود. مهر

به بهانه نمايش آثار بهجت صدر در گالري گلستان
نقاش ضرباهنگ زندگي
004536.jpg
عليرضا يزداني
احساسي كه از تماشاي نقاشي هاي بهجت صدر به بيننده دست مي دهد احساسي آشنا و دلچسب است. آدم را به شكلي غريزي و ناخودآگاه به درون خود مي كشاند و لايه هايي از زندگي را در برابرش مي نماياند. احساسي كه در ما بيدار مي شود شايد خيلي گنگ و مبهم باشد، اما در عين حال انگار كه هر لحظه در حال رخ نمودن است. انگار كه هميشه در زندگي ما حضور دارد، در اطراف ما و در بطن زندگي ما.
راستي اين احساس از كجا مي آيد؟ شايد هر بيننده اي پاسخ خود را داشته باشد، اما هر چه هست بهجت صدر كار خودش را كرده است. او با هنر انتزاعي خود وجهي از زندگي را در برابر ما گشوده است كه هر لحظه و هميشه در برابر ماست. گردش آهنگين كائنات، وجهي جدا نشدني از زندگي و هستي، چيزي مثل نفس كشيدن، ضرباهنگ زندگي امروز ما، و نبضي كه در همه ما مي زند.
بهجت صدر، بدون آن كه شاخ و برگي بر روي تابلو بياورد ما را به سوي جنگل ها فرامي خواند. فقط با خط هايي پهن كه پهلو به پهلو ايستاده اند و با بلندي و كوتاهي و روي هم افتادگي آنها و بدون آنكه چيزي را بازنمايي كند ما را به درون هزار توهاي خود مي كشاند.
در كارهاي صدر عنصر خط حرف اول را مي زند. اما خط هاي او چگونه هستند و چطور پديد مي آيند؟ خط هاي صدر نه مانند خط هاي جكسون پولاك، بي نظم اند، آنچنان كه آزاد و بي قيد و بند، در هم تنيده  شده باشند و بيننده را در خود گم كنند؛ نه همچون خط هاي فرانك استلا، دقيق و رياضي وار. خط هاي صدر ويژگي و شخصيت خاص خود را دارد. گرچه بيان او در برخي از كارهايش به پيرسولاژ بسيار نزديك مي شود اما راه خود را جدا مي كند و بياني كاملاً متفاوت به خود مي گيرد.
بهجت صدر، رنگ ها را روي بوم مي ريزد و سپس با كاردك  شروع به برداشتن رنگ ها مي كند و با اين تكنيك از سطح رنگ هاي اشباع به سايه رنگ ها مي رسد و از دل اين بازي غريزي و در عين حال هوشمندانه به فرم هايي معماري گونه و كمپوزيسيون هايي محكم و درخشان دست مي يابد.
به نظر مي رسد كه كار با اولين حركت هنرمند شكل مي گيرد و هيجان لحظه اي او را ثبت مي كند. چه در كارهاي دهه چهل او كه رنگ هاي ريخته شده بر روي بوم را شكل مي دهد و چه زماني كه با ابزاري كنگره اي شكل بر روي رنگ ها رده هايي موازي ايجاد مي كند، در هر دو حالت، آفرينشي لحظه اي رخ مي دهد و شكل هايي پيش بيني نشده پديد مي آيد. اين خصوصيت خودبه خودي و آني بودن، همراه با تخيل رها و آزاد، و حركت هاي هيجاني و كنتراست شديد، بهجت صدر را از سويي به سوررئاليسم انتزاعي نزديك مي كند و از سويي ديگر به طرف آبستره هاي اكسپرسيو سوق مي دهد.
004539.jpg
از مجموعه كارهايي كه در اين نمايشگاه به تماشا گذاشته شده است به خوبي مي توان تحول آشكاري را در روند خلاقيت هاي هنري خانم صدر ملاحظه نمود. در آثار دهه پنجاه اين هنرمند، پيچيدگي بيشتري به چشم مي خورد و گرايش وي را به ايجاد فضاهايي رازگونه آشكار مي سازد. تصاوير پرانرژي و فعال، ريتم هاي زاويه دار، ساختاري تودرتو و در هم تنيده، حادثه جويي هاي حسي، ريتم هاي شكسته و شورانگيز و گستاخ، بيان موسيقايي و طرح هاي خطاطي وار، از ويژگي هاي بارز اين دوره از كارهاي صدر به شمار مي آيند.
بهجت صدر هنرمندي است با خلاقيتي خودجوش كه پنجره اي نوين به روي هنر نقاشي ايران گشوده است. اگر كساني همچون ماتيس، روتكو و پل كله، در دوران بلوغ هنري خود هر چه بيشتر به سادگي گراييده اند، اما بهجت صدر رفته رفته به تنوع و پيچيدگي  كارهايش افزوده است. اگر آنان در اوج هنر خود به وسعت دريا و آسمان نگريسته اند، بهجت صدر از آن گستره به سوي تابش نور بر امواج دريا چشم گردانده است.

هشدار براي نجات آثار عتيقه
ايسنا: در حالي كه انگليس در تلاش است، ثابت كند قادر نيست از خروج گنجينه هاي ملي از كشورش جلوگيري كند، مدير صندوق هنر همچنان بر هوشياري در قبال خروج اين آثار از سوي خريداران متمول خارجي و حمايت از اين آثار براي باقي ماندن در اين كشور پافشاري مي كند.
فاينشنال تايمز نوشت، ديويد باري، مدير صندوق هنر گفت كه طي دهه گذشته سيستم توقف صادرات انگليس تنها موفق شده است نيمي از تمام آثاري را كه مشمول اين اقدامات مي شدند، نجات دهد؛ اين در حالي است كه سال گذشته رقم ياد شده تنها به يك سوم رسيد.
اعضاي اين سيستم تنها توانستند نه اثر از ۲۵ اثري را كه به دلالان خارجي فروخته شده بودند، نجات دهند.
بنا بر اين گزارش، آثاري كه از انگليس خارج شده اند، شامل آثار مهمي از فرانسيس بيكن، ژان استين و يك مجموعه كامل شامل ۱۹ طرح آب رنگ از ويليام بليك است، اين آثار در كل بيش از ۳۰ ميليون پوند ارزش گذاري شده اند.
كميته بررسي دارايي هاي انگليس معتقد است، سيستم توقف صادرات با موفقيت هاي اندكي در اين باره مواجه بوده است.
مدير صندوق هنر، همكاري هاي بيشتري را براي نجات آثارعتيقه خواستار شد.
وي گفت:  هدف اصلي ما غني سازي موزه انگليس و مجموعه هاي گالري هاست، مي خواهيم تا جايي كه امكان دارد براي مردم شانس ديدن آثار هنري بزرگ را فراهم آوريم.
به گمان او بايد از رفتارهاي افراطي جلوگيري كرد تا بدين ترتيب از خروج آثار هنري از انگليس جلوگيري كنيم.
باري گفت: ما نبايد اجازه دهيم آثار هنري جزو مجموعه هاي خصوصي درآيند؛ بهتر است سعي كنيم براي آثار هنري يك مركز عمومي پيدا كنيم، حتي اگر اين مركز عمومي خارج از انگليس باشد.

هنر
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |