محمد مهدوي
شايد بتوان بزرگترين مشكل بخش مسكن را گراني آن دانست. با توجه به گران بها بودن مسكن، افزايش قيمت آن نيز مانند ساير كالاها عادي نيست، بلكه به صورت پلكاني است. يعني براي مدتي نوسانات اندك و آرامي دارد ولي به يك باره افزايش شديد قيمت ها رخ مي نمايند. از طرفي آمار و ارقام نشان مي دهد كه توليد فعلي مسكن پاسخگوي نياز واقعي نبوده و نيز با توجه به وضعيت ايران از حيث زلزله خيزي ما در نهايت نيازمند توليد انبوه و باكيفيت هستيم.
گفته مي شود كه تأسيس «انجمن انبوه سازان» در سال ۸۲ به منزله ادغام تخصص و سرمايه و ايجاد يك مجموعه كامل بود؛ چرا كه سازمان نظام مهندسي ساختمان داراي تخصص ولي اصولاً فاقد سرمايه و سرمايه در اختيار انبوه سازان بود. به اين ترتيب مهندسان از تابعيت سرمايه داران خارج شده و راحت تر در زمينه كيفيت به كارفرمايان امر و نهي مي كنند.
اما با وجود نياز مبرم به توليد انبوه مسكن، رقم اعلام شده در سال ۸۴ به ۳۵۰ هزار واحد مسكوني رسيد و اين در حالي است كه اين رقم در سال ۸۳ برابر ۶۰۰ هزار واحد مسكوني بوده است. اين موضوع با توجه به نياز كشور به توليد سالانه يك ميليون واحد مسكوني تا ده سال آينده، معضل بزرگي است. گزارش حاضر با توجه به نياز فوري كشور به مسكن ارزان قيمت و انبوه به بررسي و مقايسه عملكرد انبوه سازان و تعاوني هاي مسكن مي پردازد.
گفته مي شود كه ركود حاكم بر بازار فعلي مسكن طي سي سال گذشته بي سابقه بوده است. حال آن كه با توجه به معضل بيكاري در كشور و نيز با توجه به اين كه يك سوم اقتصاد كلان كشور در درون بخش مسكن قرار دارد، لذا عنايت مسئولان به اين بخش از هر حيث مثمرثمر خواهد بود.
مهندس عليرضا سرحدي، رئيس هيأت مديره انجمن صنفي مهندسان صنعت ساختمان، وضعيت نابسامان بازار مسكن را ناشي از تبديل مسكن به يك كالاي سودآور مي داند: «متأسفانه تعادل عرضه و تقاضا در چند سال اخير دستخوش بازيهايي بوده است. در حال حاضر از يك طرف نياز شديد به مسكن داريم و از طرف ديگر آپارتمانهاي خالي بسياري داريم كه به علت گراني، متقاضيان واقعي قادر به خريد نيستند. به عقيده من توزيع مسكن توزيع مناسبي نيست و قيمت ها هم معقول نيستند. اتفاق وحشتناكي كه در ساخت و ساز ما با تراكم فروشي رخ داد اين بود كه مسكن از شكل يك نياز اوليه انساني خارج و تبديل به يك كالاي سودآور شد. اين موضوع دو جنبه داشت؛ يك جنبه آن كه به ما به عنوان مهندس مربوط مي شود اين است كه در اين بازار آشفته هر كسي كه سرمايه داشت به اعتبار پول به خود اجازه داد كه وارد ساخت و ساز شود؛ در نتيجه به دليل نداشتن نگاه درست به اصول فني، كيفيت تنزل يافت. جنبه ديگر اين بود كه اين افراد دانش و تخصص برقراري تناسب بين عرضه و تقاضا را نداشتند. خلاصه نتيجه اين شد كه در بازار مسكن سرمايه تعيين كننده شد.»
انبوه سازان
عقل سليم اقتصادي توليد انبوه و سري مسكن را هم از حيث امكان نظارت بر اجرا، هم از حيث امكان بهره گيري از نيروي كار متخصص و هم از حيث كاهش بهاي تمام شده، بر توليد پراكنده در گوشه و كنار شهر ترجيح مي دهد. اين روش با سرعت اجرايي بالاتر امكان بهره برداري سريعتر از واحدهاي مسكوني را نيز فراهم مي كند.
مهندس سرحدي در ادامه در مورد توليد انبوه به عنوان راهكار دولت براي توليد مسكن در مقياس وسيع و با قيمت مناسب مي گويد: «گفته شد كه براي سر و سامان دادن به بازار آشفته مسكن، توليد انبوه صورت گيرد. در توليد انبوه به خاطر سرشكن شدن هزينه ها و نظارت بهتر، هزينه ها كاهش يافته و كيفيت ارتقا مي يابد. اگر اين شكل توليد در خدمت خانه دار شدن مردم قرار گيرد و بورس بازي رايج نشود، به ارزان شدن واحدهاي مسكوني و خانه دار شدن عده اي كمك مي شود. اما متأ سفانه در حال حاضر انبوه سازي، بساز و بفروشي مكانيزه و پيشرفته است و عده اي سرمايه دار، شركتهاي انبوه سازي راه اندازي كرده اند. حمايتهاي افراطي خارج از رويه هم از سوي وزارت مسكن در چند سال گذشته شامل آنها شده است. به اين ترتيب همان آشفتگي هايي كه ساخت و ساز پراكنده ما با آن دست به گريبان بود، در اين نوع جديد توليد مجدداً مشاهده شد.»
گفته مي شود كه در برنامه ريزي برنامه چهارم توسعه در برنامه چشم انداز ۲۰ ساله بيش از ۸۰ درصد از ساخت وسازها به انبوه سازان واگذار مي شود.
مهندس محسن بهرام غفاري، مدير اجرايي شوراي مركزي سازمان نظام مهندسي ساختمان كشور، حمايت دولت از انبوه سازي واقعي (و نه ساخت و ساز پراكنده غيرتخصصي) را حمايت صحيح و بجايي مي داند كه در راستاي خانه دار شدن اقشار كم درآمد جامعه است: «اين حمايت صحيح است، منتها مفهوم انبوه ساز كه ما ايجاد كرده ايم بسيار پرمناقشه است. طبق تعريفي كه مصوبه هيأت وزيران است هر كسي كه ده واحد (در شهرهاي كوچك هفت واحد) آپارتمان بسازد، انبوه ساز نام مي گيرد. اساساً اشكال در انبوه سازي از تعريف آن شروع مي شود تا بقيه امور آن. اين كه گفته مي شود انبوه سازي يعني سرمايه تخصصي فقط در مواردي مصداق مي يابد كه چندصد واحد و بيشتر ساخته شود؛ در حالي كه مصوبه هيأت وزيران در سال ۷۵ نشان مي دهد كه انبوه سازي هيچ تفاوتي با ساخت و سازهاي پراكنده غيرتخصصي كه در همه جاي شهرها ديده مي شود، ندارد و يك اختلاط بسيار بد در مصوبه ايجاد شده است. تا وقتي بين انبوه ساز و سازنده خرد تفكيك صورت نگيرد، هر حكم داراي امتيازي كه بخواهيد به انبوه سازان واقعي بدهيد، سازندگان غيرتخصصي از آن امتياز برخوردار مي شوند. برعكس، ضعفي كه از ناحيه آن دسته از سازندگان غيرتخصصي متوجه كيفيت ساخت و ساز شود، به انبوه سازان ديگري كه اين كار را به صورت تخصصي انجام مي دهند تسرّي پيدا مي كند.
مهندس بهرام غفاري در ادامه به اعتراض سازمان نظام مهندسي ساختمان در اين شرايط اشاره مي كند:« در حال حاضر بخش مهمي از تعارض كه بين سازمان نظام مهندسي ساختمان و مجموعه انبوه سازي كشور در گرفته ناشي از ناروشن و ناكافي بودن تعريف انبوه ساز است؛ چرا كه اين سازمان به برخي از امتيازات غيرلازمي كه به برخي از انبوه سازان غيرمتخصص داده شده، معترض است.»
مديريت بازار زمين
بازار زمين در سالهاي اخير نسبت به بازار توليد مسكن (به خصوص توليد انبوه آن) از بازده بالاتر و ريسك كمتري برخوردار بوده است. به اين ترتيب، اين شرايط شركتهاي فعال در ساخت و ساز را به سمت بهره گيري از بازار زمين در راستاي متعادل كردن نرخ سودآوري آنها ترغيب مي كند. با اين روند، سرعت گردش سرمايه در بازار توليد انبوه مسكن كاهش مي يابد و اين تضعيف پايه هاي توليد مسكن. با در نظر گرفتن موضوع فوق الذكر، تثبيت و مديريت بازار زمين و يا تعادل بخش سودآوري بازار زمين و مسكن (به عبارت ديگر خروج از اتكاء بر ساز و كار بازار در امر تأمين زمين براي مسكن) يكي از سياستهاي محوري بخش مسكن است كه بايد مدنظر سياستگذاران در جهت دستيابي به توليد انبوه مسكن قرار گيرد.
مهرداد هاشم زاده همايوني، مهندس مشاور، معتقد است كه شركتهاي فعال در امر ساخت و ساز در سالهاي اخير سرمايه هاي خود را به سمت بازار زمين سوق داده اند: دولت با زمين به عنوان كالايي كه مي تواند براساس نرخ بازار تنظيم شود، برخورد كرده است كه اين موضوع تقريباً بر خلاف تمامي تجربه هاي ساير كشورهاست.
نتيجه اين روال اين است كه بخش بزرگي از سرمايه ها به جاي سوق پيدا كردن به سمت توليد به سمت بازار زمين كشيده شود. لذا رشد توليد كاهش مي يابد. در اين بين بخش خصوصي (كه انبوه سازان جزو اين بخش هستند) به دنبال سودآوري بيشتر بوده و به سمت رانت زمين سوق پيدا مي كنند. كارشناسان براين موضوع انتقاد دارند و معتقدند كه سياست مديريت زمين كلاً بايد تغيير كند و به نحوي باشد كه با زمين به عنوان كالايي كه وارد بازار آزاد شود، برخورد نشود .
طي سالهاي ۵۸ تا ۶۶ در مجلس سه قانون در مورد زمين هاي شهري به تصويب رسيد، به گونه اي كه در سال۵۸ كليه زمين هاي شهري كه به صورت سرگردان رها شده بودند و يا مالكيت شخصي نداشتند، طبق قانون به اراضي عام المنفعه تبديل شدند.
هاشم زاده همايوني با اشاره به محتواي مترقي قانون اراضي شهري كه در اوايل انقلاب تنظيم شد، مي افزايد:« اگر اين قانون با يك نگرش مترقي اجرا مي شد، مي توانست مديريت بازار زمين را انجام دهد، اما با نگرش سوداگري زمين، مديريت زمين را از دست داديم و كلاً به بخش خصوصي سپرديم.»
تعاوني هاي مسكن
مهندس عليرضا سرحدي معتقد است كه تعاوني هاي مسكن در جهت خانه دارشدن اقشار كم درآمد كارآمد ترند:« تعاوني هاي مسكن، توليد انبوه كرده و به علت سري سازي مقرون به صرفه ترند؛ به خصوص اگر زمين دولتي به آنها واگذار شود. از طرف ديگر اگر درست عمل شود، امكان دلال بازي و بورس بازي وجود نخواهد داشت. البته متاسفانه در چند سال گذشته چنين نبوده است و مشاهده مي شود كه تعاوني ها به علت در اختيارنداشتن زمين، اقدام به خريد زمين از تعاوني هاي ديگر مي كنند كه اين دامن زدن به بورس كاذب است. به هر صورت تعاوني ها به شكل معقول و تعريف شده آن كه در قانون اساسي به آن اشاره شده است، با حمايت هاي دولتي (به خصوص با واگذاري زمين دولتي و در صورت امكان مصالح دولتي) پاسخگوي مشكل مسكن خواهند بود.»
مهندس هاشم زاده همايوني با اشاره به نقش عمده بخش خصوصي در توليد مسكن مي افزايد:« در بخش خصوصي عده اي با سرمايه اندك به توليد مي پردازند. عده اي هم در قالب تعاوني هاي مسكن سعي مي كنند با سرمايه هاي اندك اعضاي خود ساخت وساز كنند. عده اي هم هستند كه سرمايه هاي كلان دارند كه همان انبوه سازها هستند. متاسفانه تمامي توجه دولت به بخش سوم است. به تعاوني هاي مسكن كه مي توانند چه روي تنظيم تقاضا و پاسخ به تقاضا و چه در مديريت زمين موثر باشند، توجه كمتري مي شود. البته به هيچ وجه نقش انبوه سازان را رد نمي كنيم، اما تعاوني هاي مسكن هم بايد جاي مناسبي داشته باشند. در اين صورت توليد مسكن رونق يافته و رانت زمين بي معني مي شود. در اين زمينه اروپايي ها در اوايل و ميانه قرن بيستم تجربه موفقي داشته اند.»
بسياري از كارشناسان، توسعه و گسترش تعاوني هاي مسكن را دواي درد موجود در بازار فعلي مسكن مي دانند، به شرط اينكه قانون و مقررات حمايت هاي لازم را از اين سيستم به عمل آورد.
مهندس بهرام غفاري معتقد است كه تعاوني هاي مسكن برخلاف انبوه سازان غيرانتفاعي بوده و به دنبال سود نيستند. اما وي از حيث تخصص، تعاوني ها را در زمره بنگاه هاي مهندسي متخصص در زمينه ساخت و ساز نمي داند:« مديريت تعاوني هاي مسكن غيرتخصصي است، در حالي كه انبوه سازي مشروط بر اينكه انبوه سازان داراي كارنامه فني و مهندسي قابل قبولي باشند، تخصصي تر از تعاوني ها ساخت و ساز مي كنند. دقت داشته باشيم كه تعاوني ها هم كار را به پيمانكار مي سپارند كه آن پيمانكار هم براي خودش سودي در نظر مي گيرد، منتها اين سود به اندازه سودي نيست كه يك انبوه ساز براي خودش در نظر مي گيرد. انبوه ساز ارزش افزوده زمين را هم در دل فروش ساختمان بدست مي آورد، در حالي كه در مورد تعاوني ها اگر زمين ارزش افزوده اي پيدا كرده باشد، پيمانكار وجهي بابت اين موضوع دريافت نمي كند. بنابراين انبوه سازان داراي سابقه و كارنامه فني و مهندسي خوب، تخصصي تر از تعاوني ها مي سازند، اما در عوض تعاوني ها مقرون به صرفه ترهستند.»
وي با اشاره به اينكه اعضاي تعاوني ها اصولاً كارمندان يا كارگران صنعتي هستند، بر اين باور است كه ساير اقشار كم درآمد جامعه كه در اين زمره قرار نمي گيرند مي توانند از انبوه سازان، مسكن تهيه كنند:
« مثلاً كارگران ساده در اين زمره قرار نمي گيرند كه در اينجا انبوه سازي مي تواند با رعايت سياست هاي حمايتي و بكارگيري روش هاي تخصصي در به حداقل رساندن ميزان مصالح مصرفي و نيروي كار، براي اين اقشار مسكن ارزان قيمت توليد كند. اين كار از تعاوني ها برنمي آيد بلكه از سازندگان تخصصي تر بر مي آيد. لذا اگر هدف تامين مسكن براي اقشار كم درآمدي باشد كه اساساً وضع قرارگيري آنها در هرم توليد طوري است كه نمي توانند تعاوني تشكيل دهند، با استفاده از انبوه سازان تخصصي و حرفه اي مي توان راهكاري را پيش گرفت كه قيمت تمام شده مسكن كاهش يابد.»