در زندگي روزمره هريك از ما اتفاقات و رويدادهاي كوچك و بزرگ فراواني وجود دارند كه گرچه به سرعت مي گذرند، اما مي توانند قابل توجه باشند و در ميان خاطرات زندگي مان ماندگار شوند؛ اتفاق هايي كه آنها را براي دوستان و همكاران خود تعريف مي كنيم و گاه بعد از گذشت چند سال همچنان شنيدني و شيرين هستند؛ از يك ماجراي جالب در زمان خدمت نظام وظيفه تا خاطره از يك ميهماني خانوادگي و... هر يك از اين خاطرات كوتاه چون يك عكس يادگاري در آلبوم ذهن باقي مانده اند.
شما هم مي توانيد با ارسال خاطرات شيرين زندگي خود به آدرس روزنامه همشهري در ورق زدن آلبوم خاطرات با ما همراه شويد.
فيلم تكراري
حدود ۶۰ سال پيش هنگامي كه در دانشگاه تهران مشغول تحصيل بودم و همزمان در دبيرستان هاي تهران تدريس مي كردم دوست همدرسي داشتم كه متاهل بود ولي من مجرد بودم. بعضي از روزها پس از تمام شدن كلاس درس دانشگاه با هم به سينما ديانا كه نزديك دانشگاه بود مي رفتيم اما دوستم اين قضيه را به زنش نمي گفت. اتفاقا يك مرتبه كه فيلم خوبي داشت و همه تعريف مي كردند، همسر دوستم به دوست من مي گويد براي ديدن اين فيلم برويم. وقتي كه در سينما فيلم شروع مي شود دوستم به همسرش مي گويد اين فيلم كه تكراري است و آنرا يك مرتبه با هم ديده ايم. همسرش انكار مي كند و با ناراحتي از سينما بيرون مي آيند. بالاخره دوستم براي رفع ناراحتي مجبور مي شود كه راستش را بگويد. حالا كه رفت و آمد خانوادگي داريم يادآوري آن خوشحالمان مي كند.
تهران _ ن _ ج _ دبير بازنشسته
روزه
ماه مبارك رمضان بود و ما مشغول تهيه سحري بوديم. صحبت بر سر اين بود كه فردا چه كسي روزه مي گيرد و چه كسي روزه نمي گيرد. خواهرزاده ام كه پنج سال دارد، گوش به حرفهاي ما سپرده بود. بعد از اين كه صحبت ما تمام شد تقريباً نيم ساعت پس از آن خواهرزاده ام به مادرش گفت:
- مادر كفش هاي مرا دم دست بگذاريد تا فردا من از همه زودتر بتوانم بروم روزه را بگيرم.
تعارف
يك روز كه به اتفاق خانواده ام به ميهماني بزرگي رفته بوديم يكي از ميزبانان كه كلي به سر و وضع خود رسيده بود و حسابي هم به خود مي باليد براي تعارف كردن جلو آمد و با وقار خاصي گفت: خانمها، آقايان. خواهش مي كنم شربتهايتان را ميل كنيد تا سرد نشود.
ناهيد دالايي _ تهران