به مناسبت برگزاري همايش يكصدمين سالگرد درگذشت هنريك ايبسن نمايشنامه نويس پرآوازه نروژي
از اسطوره تا واقع گرايي
علي شيدفر
|
|
|
|
|
|
همايش صدمين سالگرد درگذشت هنريك ايبسن كه از چهارشنبه ۲۰ ارديبهشت آغاز شده است تا چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت با اجراي برنامه هاي مختلف در تهران و شهرستان ها ادامه خواهد داشت.
اجراي نمايش هاي دشمن مردم، خانه عروسك، وقتي ما مردگان برمي خيزيم، اشباح، جان گابريل بورگمن، نمايشگاه ايبسن در آينه مطبوعات، گذر از نمايشنامه به فيلمنامه، پخش تله تئاتر مرغابي وحشي، جايگاه ايبسن در تئاتر امروز، نمايشنامه خواني هدا گابلر، نقد و بررسي آثار ايبسن، منزلت ايبسن در ادبيات نمايشي، ايبسن مرد تئاتر، طغيان گري در شخصيت و آثار ايبسن و مقايسه آن با امام محمدغزالي در فرار از مدرسه، نشست و گفت و گو با مترجمان آثار ايبسن و تجليل از كارگردانان، پيشكسوتان، مترجمان و ناشران آثار ايبسن در ايران از جمله برنامه هايي است كه در طول اين هفته در تئاتر شهر، خانه هنرمندان، خانه تئاتر، دانشكده هنر در شهرهاي شيراز، اراك، بوشهر، تبريز، تنكابن، و اليگودرز برگزار خواهد شد. مراسم پاياني اين همايش نيز در روز چهارشنبه در سفارت نروژ در تهران برپا خواهد بود.
هنريك ايبسن در سال ۱۸۲۸ در بندر دورافتاده اي در سواحل نروژ به دنيا آمد. پدرش صاحب يك فروشگاه بود و شش فرزند داشت. هنريك پسر دوم او بود. حوادث سال هاي نخست زندگي تأثير ژرفي در وي گذاشت. شش ساله بود كه پدرش ناچار شد براي اداي بدهي هايش دار و ندارش را گرو بگذارد و اين ترس از ورشكستگي حتي بر فضاي برخي از آثار ايبسن سايه افكنده است.
ايبسن در پانزده سالگي ناگزير مدرسه را ترك گفت و در يك داروسازي به كارآموزي پرداخت. در اين سال ها، مسايل شخصي در برابر مسايل گسترده جهاني در نظر ايبسن نوجوان رنگ مي باخت و شور انقلابي به تدريج افكار او را شكل مي داد. با ورود به دانشگاه در سال ۱۸۵۰ دوستاني در ميان فعالان سياسي پيدا كرد و به انقلابيون پيوست. با آن كه عدم موفقيت در امتحانات او را از ادامه تحصيل بازداشت اما موفقيت اش در نويسندگي پيشرفت او را در دنياي تئاتر ثبت كرد.
نخستين نمايشنامه ايبسن با عنوان تپه گورستاني در سال ۱۸۵۰ به اجرا درآمد و سال بعد در تئاتر شهر «برگن» به عنوان دستيار نمايشنامه نويس منصوب شد و آنگاه براي تحقيق در تئاترهاي آلمان و دانمارك راهي سفر شد.
ايبسن در سال ۱۸۵۷ با سوزانا تورسن ازدواج كرد و شخصيت اين زن در اغلب نمايشنامه هاي او تبلور يافت. كمك هاي دولت نروژ به ايبسن از سال ۱۸۶۳ براي سفر به آلمان، فرانسه و ايتاليا انگيزه او را براي نوشتن بيشتر كرد. اما مستمري سالانه اي كه از سال ۱۸۶۶ مي گرفت باعث شد كه تمام وقت خود را صرف نوشتن و سفر كند و آثاري پديد آورد كه در تاريخ نمايشنامه نويسي جهان جاودان بماند. از آثار ايبسن كه اغلب آنها به فارسي نيز برگردانده شده اند مي توان به اين نمايشنامه ها اشاره كرد: «پير گفت» ، «اليا تروس» ، «نغمه بهار» ، «براند» اركان اجتماع، بانويي از دريا، استاد معمار، ايولوف كوچولو، خانه عروسك و اشباح، دشمن مردم، هدا گابلر، خانم اينگر، وايكينگ ها در هيل گلاند، مدعيان تاج و تخت، ضيافت سول هاگ، امپراتور و جليلي، روس مرس هولم، جان گابريل بورگمان، وقتي كه مردگان برمي خيزند و مرغابي وحشي.
ايبسن در سال ۱۸۶۴ هنگامي كه ۳۶ سال داشت به دليل جو ناسالمي كه از سوي محافل مرفه كشورش عليه او برانگيخته شده بود تصميم به ترك وطن گرفت. مدت چهار سال در ايتاليا اقامت گزيد و دو اثر مشهور خود به نام هاي براند و پرگنت را نوشت. اين دو نمايشنامه كه پر از روح طغيان و عصيان است در واقع آينه تمام نماي آن پديده اي است كه در نروژ سده نوزدهم تكوين يافته است. اين دو اثر شهرت و اعتبار فراواني براي ايبسن به ارمغان آوردند.
شخصيت ايبسن در اين سال ها تصوير انساني را به ذهن متبادر مي كند كه به گفته دوستانش پر از افراط و تفريط است و سوداهاي بزرگ در سر دارد. يكي از دوستان دانماركي او در رم مي نويسد: او آدمي است مستبد، خودمحور و انعطاف ناپذير، با درشتي هاي جنس خشن و چاشني غريب از جبن شخصي در حد وسواس گونه اي آرمان گراست و با اين حال اصلاً اهميتي به تبيين آرمان هاي خود در زندگي روزمره نمي دهد. در جست و جو خستگي نمي شناسد. خودش پرابهام است و با اين حال به دنبال وضوح و روشني مي گردد. در سال ۱۸۷۹ ايبسن نمايشنامه خانه عروسك را مي نويسد كه شخصيت اصلي آن زني به نام نوراست كه عليه قيد و بندهاي اجتماعي قيام مي كند. اين نمايشنامه جنجال برانگيز بخصوص از سوي جامعه هاي وابسته به زنان و سازمان هاي طرفدار حقوق آنها سخت مورد استقبال قرار گرفت.
ژرژ برنارد شاو درباره خانه عروسك مي نويسد: خانه عروسك با ويژگي جديد تكنيكي به ويژه در تابلو آخر، با قطع كنش احساساتي قهرمان بانوي نمايش، به قول موسيقي دانان موومان جديدي را بر قالب دراماتيك نمايش اضافه مي كند كه تئاتر اروپا را به تسخير خود درمي آورد و مكتب جديدي از هنر دراماتيك را بنيان مي گذارد.
به طور كلي نمايشنامه نويسي و فعاليت هنري ايبسن را مي توان به سه دوره تقسيم كرد. دوره نخست دوره حماسي- شاعرانه آثار او است كه با براندووپرگنت به اوج مي رسد. پس از اين آثار ايبسن به عمد از شعر به عنوان رسانه اي تئاتري استفاده نمي كند. در نامه اي به سال ۱۸۷۴ توضيح مي دهد كه چرا تصميم گرفته است از اين پس آثارش را به نثر بنويسد. «مي خواهم اين احساس را در خواننده به وجود بياورم كه آنچه او مي خواند چيزي است كه حقيقتاً اتفاق افتاده. ما ديگر در عهد شكسپير زندگي نمي كنيم. در پي آنم كه انسان ها را تصوير كنم و بنابر اين به آنان اجازه نمي دهم به زبان خدايان صحبت كنند.
به اين ترتيب دومين دوره نمايشنامه نويسي او آغاز مي شود. دوره اي كه در آن به زندگي معاصر، به زندگي جاري مردم و به آنچه واقع گرايي خوانده مي شود توجهي جدي نشان مي دهد و از حماسه و شعر فاصله مي گيرد. اركان اجتماع، خانه عروسك، دشمن مردم. مرغابي وحشي، خانم دريايي، هدا گابلر و استاد معمار مهم ترين آثار اين دوره نمايشنامه نويسي اوست.
دوره سوم خلاقيت ايبسن به حكم طبيعت كه مرگ را ناگزير مي سازد _ بسيار كوتاه است و فقط دو نمايشنامه او را دربر مي گيرد.« جان گابريل بوركمن» و«وقتي ما مردگان برمي خيزيم». او در اين دوره به ويژه در نمايشنامه نخست تجربيات دوره پيشين آفرينش هنري خود را در هم آميخت و به تعبير خود او با شيوه اي جديد و شگردي نو اثري آفريد آكنده از بدايع هنري و ريزه كاري هاي استادانه تكنيكي و در واقع نمايشنامه هايي پديد آورد كه اگر از بقيه آثار اين نابغه درخشان تر نباشد بي ترديد در رديف بهترين آنها و در قله ادبيات نمايشنامه نويسي جهان جاي دارد.
از اسطوره تا واقع گرايي
درباره ايبسن، افكار و آثارش يادداشت ها، رساله ها و كتاب هاي بسياري در سراسر جهان به چاپ رسيده است. گروهي از صاحب نظران او را به عنوان يك نابغه، يك بدعت گزار، گروهي ديگر به عنوان يك متفكر حماسه سرا و برخي نيز يك انقلابي يا آشوبگرا توصيف كرده اند. مارگارت نوريس در كتابي با عنوان« با هنريك ايبسن از اسطوره تا واقع گرايي» و اميرحسين آريان پور نيز با رساله « ايبسن آشوب گراي» با كاوش در زمينه هاي جامعه شناسي و نقد و بررسي آثارش به اين نكات تأكيد دارند و بر اين باورند كه نمايشنامه هاي ايبسن آثاري قدرتمند و نقطه عطفي در تجربه نمايشي مغرب زمين به شمار مي آيند به گونه اي كه اعتبار تاريخ تئاتر در غرب بدون ايبسن سست بنيان خواهد بود.
به طور كلي ايبسن هنرمندي است ارزشمند كه جوهر آگاهي، انديشه و نوجواني را به تئاتر اروپا ارزاني داشت.
|