يكشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره ۳۹۹۰ - May 21, 2006
مواظب باشيد غرق نشويد!
004404.jpg
ولفگانگ پترسن كه در ايران با فيلم داستان بي پايان و تروا شناخته شده؛ پس از 34 سال ماجراي پوزيدون
را بازسازي كرده است

ساسان گلفر

توصيه هاي ايمني را جدي بگيريد.
اولا؛ اگر ستاره سينما نيستيد، هرگز سوار كشتي هاي مسافربري عظيم و كشتي هاي تفريحي شيك و گران قيمت نشويد. البته احتمالا خودتان پولش را نداريد و سوار نمي شويد! ثانيا؛ اگر ستاره سينما هستيد و خداي نكرده ويل اسميت، ادي مورفي، مارتين لارنس يا هال بري هستيد و خلاصه، رنگ پوستتان سفيد نيست، باز هم سوار اين قبيل وسايل نقليه نشويد. مي دانم كه ستاره سينما هستيد و پولتان از پارو بالا مي رود، اما هواپيما را كه از شما نگرفته اند! فكر نكنيد مي خواهم براي سازمان هاي هواپيمايي تبليغ كنم، اينكه گفتم فقط و فقط به صلاح خودتان است. آمديم و خداي نكرده، يك موج چند صدمتري بلند شد – از آن موجهايي كه ديواره هاي چندين متري كشتي با شكوهي كه در آن با خيال راحت نشسته ايد، جلويش جوجه به نظر مي رسد – و كشتي خوشگلتان را در يك چشم به هم زدن چپه كرد. آن وقت اگر ستاره سينما نباشيد و رنگ پوستتان هم سفيد نباشد ديگر حسابتان با كرام الكاتبين است.
اين توصيه ها را با توجه به تجاربي مي گويم كه بارها و بارها در طول تاريخ بشريت، يا لااقل در طول تاريخ سينماي بشريت، تكرار شده است. يك نمونه فجيع و دلخراش آن را همين چند وقت پيش ديده ايد – محال است كه نديده باشيد – منظورم همان قضيه جك و رز و تايتانيك و از اين حرفهاست كه آخرش حتما متوجه شديد فقط كيت وينسلت زنده ماند و بيلي زين و رزي اودانل و چند تا از همپالكي هايشان. اوضاع آنقدر فجيع بود كه حتي لئوناردو دي كاپريو هم غرق شد!
نمونه ديگرش موردي است كه در سال 1972 اتفاق افتاد. اگر خودتان آن موقع هنوز به دنيا نيامده بوديد، برويد از پدر و مادرهايتان بپرسيد، حتماً يادشان هست چه شد كه ماجراي پوزيدون اتفاق افتاد. (البته در ايران به آن گفتند: جهنم زير و رو .) آن دفعه قضيه دقيقا به همان شكلي كه گفتم اتفاق افتاد. يك موجي بلند شد و يك كشتي بزرگ سر و ته شد و همه مثل موش آب كشيده توي تله افتادند. فقط جين هكمن كه كشيش بود (البته از نوع كشيش هاي شورشي)، عقلش رسيد و درخت كريسمسي را نردبان كرد تا خودش و عده اي ديگر را نجات بدهد و هر كس كه به حرف او گوش نكرد و از درخت بالا نرفت همانجا ماند و خفه شد. از آنهايي كه همان اول جان به در بردند پنج نفرشان جايزه اسكار برده بودند (اگر اسكار به اين درد نخورد پس به چه دردي مي خورد؟) و شش نفر ديگر هم كم و بيش ستاره سينما بودند كه البته بعداً چند تايي از همانها هم نفله شدند ولي مهم اين است كه هيچ كاكاسياهي در ميان آنها نبود.
هفت سال بعد، در سال 1979، باز همان قضايا تكرار شد و اين بار شد فراتر از ماجراي پوزيدون . البته اين دفعه اوضاع خيلي بدتر بود چون سر و كله يك عده قاچاقچي اسلحه به سركردگي - اگر اشتباه نكرده باشم – تلي ساوالاس پيدا شد كه وسط آن همه آب، مردم را آبكش مي كردند. حالا خودتان كلاهتان را قاضي كنيد؛ اگر يك نفر به دستشان مي افتاد كه نه ستاره سينما بود و نه سفيد پوست كه ديگر تكه بزرگه اش گوشش بود!
حالا چند روزي است كه عرصه فراخ اقيانوس روي پرده دوباره جولان گاه كشتي پوزيدون شده كه نام خود را از رب النوع يوناني فرمانرواي درياها (كه نام رومي اوپنتون است، برادر زئوس كه از نظر قدرت در مقام بعد از زئوس قرار دارد) گرفته است.
ولفگانگ پترسن، كارگردان آلماني مقيم آمريكا، كه با كارگرداني فيلمهايي مانند Das boot و توفان كامل متخصص ساختن فيلمهاي دريايي شده است (و در ايران بيشتر او را به واسطه نمايش فيلمهايي مانند داستان بي پايان و تروا مي شناسند) سكان اين كشتي در درست گرفت كه قبلا در ماجراي پوزيدون يك بار به دست كارگرداني به نام رونالد نيم و تهيه كننده اي به نام ايروين آلن واژگون شده بود. دفعه قبل، رونالد نيم فيلم را چنان كارگرداني كرده بود كه گويي در دوران پيش از ديويد وارد گريفيث به سر مي برد كه در اوايل قرن بيستم بسياري از فنون سينما و از جمله تدوين موازي را ابداع كرده بود. فيلم ماجراي پوزيدون به شكلي خطي و با كمترين استفاده از فن تدوين موازي براي نشان دادن چند رويداد همزمان كارگرداني شده بود و نقطه قوت آن، بازي  هاي توانا و كاركشته اي همچون جين هكمن، ارنست بورگناين، شلي  وينترز، استلا استيونزز و كارول لينلي بود. با اين حال براي نسلي كه امروز به تدوين سريع فيلمهاي اكشن و كليپ هاي موسيقي عادت كرده است، به عنوان يك فيلم اكشن از ژانر فاجعه ممكن است بيش از حد كند و كشدار به نظر برسد. شايد به همين علت ولفگانگ پترسن بازسازي آن را بعد از 34 سال با فنون جديد و تكنولوژي ديجيتال و جلوه هاي ويژه كامپيوتري كار مناسبي تشخيص داده است.
در اين بازسازي، كورت راسل جاي جين هكمن را گرفته است و با توجه به اينكه بعد از وقايع يازده سپتامبر شغل آتش نشاني در بورس است، به جاي كشيش بودن شغل آتش نشان را برگزيده است. اين شخصيت يك ويژگي مهم ديگر هم دارد: اينكه آتش نشان سابق، مدتي شهردار نيويورك هم بوده است. حالا خودتان مي توانيد ردپاي يازده سپتامبر و رودلف جولياني شهردار سابق نيويورك (كه اگر چند روز پيش صفحه جهانشهر همشهري را خوانده باشيد، مي دانيد دارد خود را براي انتخابات رياست جمهوري 2008 آماده مي كند) را دنبال كنيد. اصولا شهرداري هاي نيويورك از آن دسته آدمهايي هستند كه نبايد از بابت غرق شدن كشتي نگراني به خود راه بدهند. آقاي شهردار سابق رهبري گروهي از نجات يافتگان را برعهده مي گيرد كه در ميان آنها دخترش جنيفر (خواننده – بازيگري به نام امي راسوم)، نامزد دختر (جاش لوكاس)، پيرمردي به نام ريچارد نلسون (ريچارد دريفوس كه جاي ارنست بورگناين را گرفته است) و مادري با پسربچه اش (كه البته وجود بچه ها در چنين فجايعي كاملا ضروري است) ديده مي شوند.
تصويرپردازي استادانه و جلوه هاي ويژه CGI در اين فيلم حرف اول را مي زند و يك تنه ناچار است جاي شخصيت پردازي ضعيف، رويدادهاي كليشه اي كه فقط در اين حد هستند كه بدانيم چه كسي به كدام بلا مبتلا مي شود (مثلا خفه مي شود يا در آسانسور شعله ور مي سوزد يا له و لورده مي شود يا برق مي گيردش)، ديالوگ هايي ضعيف كه حجم عظيمي از آنها را عباراتي مانند بدويد ، از اين طرف ، عجله كنيد ، شفت آن بالاست ، شست پات توي چشت نره ، آخ ، واي .... تشكيل داده را بگيرد.
به نظر مي رسد يكي از كانديداهاي تمشك طلايي – كه اواخر زمستان سال به بدترين ها اهدا مي شود – از همين حالا معلوم است: آواز استيسي فرگوسن خواننده گروه Black Eyed Peas – كه معمولا عادت دارد همه را به خفه شدن دعوت كند- در مجلس ابتداي فيلم كه ظاهرا يكي از بدترين آوازهايي است كه در تاريخ سينما نوشته شده است.
پوزيدون
محصول: برادران وارنر – سال 2006
زمان: 100دقيقه
درجه بندي: 13 – PG
نويسنده: مارك پروتزويچ
براساس رماني از: پل گاليكو
كارگردان: ولفگانگ پترسن
مدير فيلمبرداري: جان سيل
موسيقي: كلاوس بادلت
تدوين: پيتر هانس
تهيه كننده: ولفگانگ پترسن، دانكن هندرسون، مايك فليس، آكيوا گلدزمن
بازيگران: كورت راسل، جاش لوكاس، ريچارد دريفوس، امي  راسوم، جاسيندا بارت، كوين ديلان، استيسي فرگوسن

نگاه
جهنم زير و رو
شهاب مهدوي
در دهه هفتاد موجي از فيلم هاي سينماي فاجعه، در هاليوود به راه افتاد كه ماجراي پوزيدون يكي ازآغازگرانش بود. فيلمي عظيم و مجلل با تعليقي هردم فزاينده كه به توفيقي كم سابقه دست يافت. ويژگي بارز ماجراي پوزيدون كه آن را از ديگر ساخته هاي سينماي فاجعه در دهه هفتاد و حتي اين سال ها متمايز مي كند، فيلمنامه پروپيمانش است. فيلمنامه اي با جزئيات فراوان و شخصيت پردازي بي نقص كه باعث شده تا فيلم از گزند زمانه هم محفوظ مانده و همچنان اثري جذاب و ديدني باشد. ماجراي پوزيدون به تعبيري يكي از موفق ترين فيلم هاي سينماي فاجعه است. ايروين آلن تهيه كننده فيلم، در آن زمان گفت: تماشاگران از ديدن موقعيت هاي خطرناك و دلهره آور لذت مي برند و ماجراي پوزيدون هم پر از موقعيت هاي خطرناك است. موقعيت هايي كه تماشاگر را با خود درگير و همراه مي كند. ماجراي پوزيدون يكي از پرفروش ترين فيلم هاي دهه هفتاد شد و در آن سال ها از فيلم هاي محبوب تماشاگران بود. با گذشت زمان شايد برخي از جلوه هاي ويژه فيلم كهنه به نظر برسند يا موقعيت ها كمي ساختگي باشند ولي شخصيت پردازي محكم و بازي هاي درخشان بازيگران- به خصوص جن هاكمن و ارنست بورگناين- باعث شده تا فيلم همچنان تأثير خود را حفظ كند.موفقيت تجاري فيلم باعث شد تا در سال 1979 دنباله اي بر آن با نام آن سوي ماجراي پوزيدون ساخته شود كه به هيچ وجه فيلم موفقي از كار در نيامد.در آن سوي ماجراي پوزيدون ، اين حادثه پردازي بود كه حرف اول و آخر را مي زد. حادثه پردازي كه نوعي بي منطقي را هم بر روند حوادث تحميل كرده بود. در حالي كه ماجراي پوزيدون جذابيتش را مرهون انسجام ساختاري اش بود. فيلم با آن كه شخصيت هاي متعددي داشت، هيچ كدام از آنها را به حال خود رها نكرده بود. كشمكش و تنش هايي كه ميان كاراكترها وجود داشت در كنار بار تعليقي فيلم، آن را به اثري تبديل كرده بود كه تماشاگر را از لحظه اول با خود درگير مي كرد. ماجراي پوزيدون به خوبي از الگوهاي سينماي فاجعه تبعيت كرده و همين را هم بايد رمز موفقيتش دانست.فيلم البته براي تماشاگر امروز كه فيلم هايي چون تايتانيك را ديده به لحاظ جلوه هاي ويژه و كارگرداني شايد خيلي دلچسب نباشد ولي همانطور كه قبلاً گفته شد اين روابط آدم هاست كه پوزيدون را همچنان سرپا نگاه داشته است. شخصيت كشيش در فيلم بسيار خوب از كار درآمده است. كشيشي كه مبلغ ايمان مذهبي مبتني به خود ياري است و وقتي كشتي دچار مشكل مي شود، بازماندگان كشتي را تشويق مي كند به بالا صعود كنند و از محفظه پره هاي كشتي خود را نجات دهند. بيشتر مسافران البته ترجيح مي دهند منتظر رسيدن كمك از بيرون باشند و تنها گروه كوچكي با كشيش همراه مي شوند. آدم هاي اين گروه هر يك روحيات خاص خود را دارند و در ميانشان مايك روكو كه يك افسر پليس است، به خاطر مخالفت هاي مداومش با كشيش بيشتر جلب توجه مي كند. كشيشي كه در نهايت جان خود را فدا مي كند تا كساني كه با او همراه شده اند خود را نجات دهند. ماجراي پوزيدون را بيشتر بايد فيلم تهيه كننده دانست تا كارگردان. رونالدريم- در مقام يك تكنيسين كوشيده تا در خدمت اهداف تهيه كننده باشد. ايروين آلن تهيه كننده فيلم كه قبلاً هم تجربه فيلم هاي عظيم را داشت ، توانست اثري جذاب و ديدني را توليد كند.
بازسازي فيلم هاي موفق در هاليوود يك قاعده است و حالا پس از 34 سال ولفگانگ پترسون پوزيدون را بازسازي كرده است. احتمالاً هم بيشتر انرژي پترسون صرف اين شده كه فيلمي به مراتب عظيم تر و خوش ساخت تر بسازد. در اين سال ها جلوه هاي ويژه پيشرفت هاي حيرت انگيزي كرده كه احتمالاً آخرين نشانه هايش را مي شود در پوزيدون مشاهده كرد. منتها نكته اي در خصوص اين نوع فيلم ها وجود دارد؛ اين كه اولويت دادن به جلوه هاي ويژه معمولاً با كمرنگ شدن نقش داستان و شخصيت پردازي همراه است.
اتفاقي كه گويا در باره پوزيدون پترسون هم تكرار شده است. يعني آن قدر حواس كارگردان معطوف اكشن ها و جلوه هاي ويژه كامپيوتري بوده كه به كاراكترها توجه نكرده است. شايد به همين خاطر لحن بيشتر نقدهايي كه اين روزها در باره فيلم نوشته شده؛ منفي است. پترسون قبلاً با تروآ نشان داده كه مي توان با استفاده از كليشه ها فيلم خوبي ساخت ولي گويا پوزيدون تنها اثري كليشه اي از كار درآمده كه بسياري از اتفاقاتش براي تماشاگر قابل حدس است.

يادداشت
تداعي موفقيت
مسعود پويا
وقتي فرانسيس فورد كاپولا قصد داشت قسمت اول پدرخوانده را مقابل دوربين ببرد، با مشكلات زيادي مواجه بود. استوديويي كه تهيه فيلم را برعهده داشت، خيلي با او همكاري نمي كرد و هر روز مانع جديدي بر سر راه كاپولا مي تراشيد. آنها تنها به شرطي حاضر شدند كه مارلون براندو نقش دون كورلئونه را بازي كند كه اولاً براي اين نقش تست بدهد و دوم اينكه دستمزد بسيار پاييني دريافت كند و در عوض درصدي از سود فيلم را بگيرد. كاپولا به سختي توانست مسئولان استوديو را راضي كند كه نقش مايكل كورلئونه را آل پاچينوي كم تجربه، بازي كند. با تمام اين مسائل، كاپولا پدرخوانده را ساخت و فيلم هم به فروش فوق العاده اي دست پيدا كرد و هم اسكارهاي فراواني گرفت. بعد همان كساني كه سر راه توليد پدرخوانده سنگ اندازي مي كردند از او خواستند كه خيلي زود مقدمات ساخت قسمت دوم فيلم را فراهم كند. پدرخوانده با اقبال عمومي مواجه شده بود و اين پيغامي آشكار براي استوديو داشت؛ اينكه بايد هرچه سريع تر و تا زماني كه بحث پدرخوانده در سطح جامعه داغ است، دنباله اي بر آن ساخت. دنباله ها اكثرا با چنين نيتي مقابل دوربين مي روند و چون پشت آنها بيشتر اهداف اقتصادي خوابيده تا نيات هنرمندانه، به ندرت پيش مي آيد كه به اندازه قسمت اول ارزشمند باشند. پدرخوانده۲ البته يك استثناست؛ فيلمي كه به مراتب از قسمت اولش غني تر است. درست مثل ترميناتور۲ كه واقعاً ارزشمندتر از قسمت اول است. نظام استوديويي براي دستيابي به سود اقتصادي، نيازمند به تكرار الگوهاي موفق است و دنباله ها و بازسازي ها بر اين اساس است كه شكل مي گيرند. آنها قرار است تداعي كننده موفقيتي باشند كه يك فيلم آن را به دست آورده و حالا دنباله يا بازسازي آن بايد آن را تكرار كند.
به همين خاطر گاهي در ساخت دنباله ها حساسيت هايي لحاظ مي شود كه براي نسخه اوليه لحاظ نشده بود. هرچند اين حساسيت ها معمولا از اين مجرا صورت مي گيرد كه حاصل كار بتواند پول خوبي را در گيشه جارو كند.تاكنون سابقه نداشته فيلمي در گيشه شكست سختي خورده باشد و بعد دنباله اي برايش ساخته شود. در مورد بازسازي ها هم اين اتفاق اگر بيفتد، حداقل دو دهه بعد از نسخه اوليه رخ مي دهد و در بازسازي كوشيده مي شود نكاتي لحاظ شود كه سوژه اي كه يك بار از گيشه جواب رد شنيده، دوباره گرفتار اين مصيبت نشود. در چنين مواردي، اغلب فيلم هايي مورد بازسازي قرار مي گيرد كه نسخه اوليه شان با وجود شكست در گيشه، داراي وجاهت هنري باشد. مثلاً فيلم كانديداي منچوري ساخته جان فرانكن هايمر به عنوان اثري كه در زمان اكرانش مهجور ماند، شناخته شده بود؛ فيلمي كه منتقدان سالها بعد كشفش كردند و شايد همين نكته باعث شد تا هاليوود آن را پس از سالها بازسازي كند.
اين قاعده درباره فيلم هاي هنري است وگرنه در خصوص توليدات تجاري، چنان كه گفتيم فقط توفيق در گيشه است كه مي تواند دنباله هاي بعدي يا بازسازي را توجيه كند. در هاليوود اين اعتقاد وجود دارد كه اگر فيلمي در روزگاري براي يك نسل جذاب بوده، با بازسازي مي توان براي نسل ديگري هم جذابيت ايجاد كرد. به خصوص اگر آن فيلم از الگوهاي طلايي تبعيت كرده باشد؛ الگوهايي كه از زمان ايجاد نظام استوديويي شكل گرفت و در همه اين سال ها همچنان اعتبارش را حفظ كرده است. مثلا در مورد كمدي رومانتيك ها سنتي وجود دارد كه حدود 40سال است با كمترين تغييرات همچنان در گيشه جواب مي دهد. دنباله ها و بازسازي ها هميشه بخش مهمي از توليدات سالانه هاليوود را تشكيل مي دهند. زماني كه DVD يك فيلم محبوب به دستتان مي رسد، احتمالاً نگارش فيلمنامه قسمت دوم آن در حال اتمام است؛ قاعده اي كه اين سال ها در خصوص فيلم هاي محبوب كودكان و نوجوانان بيشتر صدق كرده است؛ مثل دنباله هايي كه بر شرك ساخته شده يا قسمت هاي مختلف هري پاتر.
در مورد بازسازي ها معمولا هاليوود امساك بيشتري به خرج مي دهد. بازسازي يك فيلم قديمي محبوب كه هنوز هم مردم آن را روي DVD تماشا مي كنند اين ريسك را به همراه دارد كه آن تصوير دوست داشتني را مخدوش كند. شايد به همين خاطر است بر فيلم بر باد رفته دنباله اي ساخته شد ولي هرگز كسي اين فيلم را بازسازي نكرد. چون به سختي مي توان مخاطب را متقاعد كرد كه كسي جز ويويان لي را در نقش اسكارلت و كلارك گيبل را به نقش رت باتلر بپذيرد.چنين حساسيتي در مورد فيلم هايي كه بار اكشن  قابل توجهي دارند، كمتر ديده مي شود. به اين دليل واضح كه حالا به واسطه پيشرفت هاي تكنيكي مي توان صحنه هاي اكشن را بسيار جذاب تر و سينمايي تر از گذشته از كار درآورد. به همين خاطر است كه فيلمي چون تايتانيك براساس شب به ياد ماندني ساخته مي شود و چندين  برابر نسخه مرجعش مخاطب مي يابد، يا كلاسيك محبوبي چون كينگ كنگ پس از گذشت بيش از هفتاد سال دوباره بازسازي مي شود.
اتفاقي كه درباره ماجراي پوزيدون هم تكرار شده و 34سال بعد از اين فيلم نمونه اي سينماي فاجعه دهه 70، هاليوود آن را بازسازي كرده است.
فيلم كلاسيك رونالد ريم به لحاظ پرداخت صحنه هاي اكشن حالا ديگر خيلي تكان دهنده به نظر نمي رسد در حالي كه داستانش همچنان محكم و سرپاست. ظاهراً همين دليل خوبي بوده كه هاليوود تصميم به بازسازي پوزيدون بگيرد. ولفگانگ پترسون هم با توجه به سابقه اش، كارگردان مناسبي براي اين پروژه به نظر مي رسد. فيلم هم گويا به لحاظ كارگرداني كم و كسري ندارد. مشكلي كه هنگام بازسازي فيلم هاي قديمي معمولا بروز مي كند، فقدان حس و حال است. اينكه شخصيت ها به اندازه نسخه قديمي جاندار نيستند و متأسفانه با هيچ نوع پيشرفت تكنيكي و تازه ترين جلوه هاي ويژه كامپيوتري نمي توان كاراكترهايي را كه درست نوشته نشده اند را خوب و قابل قبول جلوه داد.
اينها البته معيارهايي است كه بيشتر براي منتقدان مطرح است وگرنه براي استوديو، چيزي كه بيش از هرچيز اهميت دارد، فتح گيشه است. پوزيدون هم ظاهرا براي آنكه گيشه را فتح كند، چيزي كم ندارد.

جدول كاكورو
004398.jpg
جدول شماره۳۱
004401.jpg
حل جدول شماره۳۰
004158.jpg
كاكورو مانند سودوكو، يك بازي جهاني است. اين بازي در سال 2005 مطرح شد و مدت كوتاهي طول كشيد تا توجه عامه مردم را به خود جلب كند.
اين جدول، قبل از اينكه در روزنامه هاي ديگر مطرح شود، اولين بار در روزنامه گاردين به چاپ رسيد. ساختار كاكورو خيلي شبيه جدول كلمات است و مي توان آن را در هر سايزي طرح كرد و تنها تفاوت آن، اين است كه اعداد مورد نظر مرجع ندارند و با جمع اعداد احتمالي در هر ستون و سطر مي توان اعداد مورد نظر را پيدا كرد. اين جدول در بسياري از نقاط دنيا شناخته شده است و علاقه مندان آن معتقدند به زودي زود- مانند سودوكو- در همه جاي دنيا فراگير خواهد شد.
روش حل جدول كاكورو
راه حل هاي زيادي براي حل اين جدول موجود است و همچنين تكنيك هايي كه به شما كمك مي كنند تا بتوانيد به راه حل دست پيدا كنيد. در اينجا مي خواهيم يك نمونه از حل جدول كاكورو را به شما نشان داده و نكته هايي را به شما گوشزد كنيم.
نكته اول: تركيب حداقلي اعداد- اين جدول اعدادي را در انتها و ابتداي هر سطر و ستون مشخص كرده است كه بايد با جمع اعداد احتمالي از 1 تا۹ بدون تكرار به عدد مورد نظر رسيد. بهترين روش براي حل جدول، جست وجوي خانه هايي است كه حداقل از جمع دو عدد حاصل مي شوند. معمولاً اين اعداد از دو خانه در جدول تشكيل شده است. به اعداد۳و 4 در جدول زير دقت كنيد. به طور مثال براي عدد 3، دو احتمال وجود دارد(2و۱)،(1و۲) (در ضمن مانند جدول سودوكو، از عدد صفر نمي توانيم استفاده كنيم).و براي عدد 4 سه احتمال(1و۳) و(3و۱)و(2و۲) وجود دارد كه احتمال(2و۲) پذيرفته نيست چون در حل جدول از عدد تكراري نمي توانيم استفاده كنيم.
به جدول زير دقت كنيد: احتمالات عدد۳ و احتمالات عدد۴ به شما كمك مي كند تا جدول را حل كنيد و احتمالات جدول، شما را محدودتر مي كند. براي عدد 7 در جدول پايين به طور نرمال مي توان احتمالات:
(5و۲)،(6و۱)يا(2و۵)،(1و۶) در نظر گرفت. از طرفي مي دانيم كه جمع عدد 3 (2و۱) يا (1و۲) است؛ پس قراردادن جمع اعداد(3و۴) و(4و۳) منتفي است.
نكته دوم: اعداد مشترك- متوجه شديم براي جمع اعداد۳ و۴ احتمالات(1و۲) و(2و۱) براي عدد۳ و احتمالات(1و۳) و(3و۱) براي عدد۴وجود دارد.عددي كه بين اين احتمالات مشترك است، عدد يك است.نكته: اعداد بالاي مربع نشان دهنده مجموع اعداد ستون افقي و اعداد پايين مربع نشان دهنده مجموع اعداد ستون عمودي است.

شهر تماشا
اجتماعي
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
حوادث
خارجي
سياسي
سلامت
شهري
علمي فرهنگي
دانش
راهنما
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   خارجي   |   سياسي   |  
|  شهر تماشا   |   سلامت   |   شهري   |   علمي فرهنگي   |   دانش   |   راهنما   |   ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |