ذوق زده نشويم !
سينماي ايران نياز به تحولات زيربنايي دارد...
|
|
سعيد مستغاثي
هفته گذشته بخش تحقيق و گزارش هاي هنري ايسنا (خبرگزاري دانشجويان ايران) طي يك بررسي آماري كه به مطبوعات ارائه كرد، با اشاره به وضعيت سينماي ايران كه به زعم ايشان در ماههاي اخير به خصوص فروردين، روزهاي پررونقي را پشت سر گذارده كه در سالهاي اخير بي سابقه بوده، آن را به دليل ايام ركوردشكنانه و دور از ركود ، امتدادي اميدواركننده براي سينماي ملي ايران دانست. اما نگاهي به آمارهاي ارائه شده و نتيجه گيري انجام گرفته از سوي اين بخش (كه قاعدتاً مي بايست تحليل هاي عميق تري بر اساس آمار و همچنين شواهد موجود انجام مي گرفت) به نتايج چندان ركوردشكنانه اي راه نمي برد.
چند سالي است كه با وجود مسائل و معضلات گوناگوني كه در اكران فيلم هاي ايراني به چشم مي خورد، همواره گروهي از ناظران مطبوعاتي اين سينما، اصرار دارند كه سينماي ايران فارغ از تمامي بحران هاي كوچك و بزرگش، در عرصه هاي مختلف داخلي و خارجي به پيش مي تازد و مخاطبان هر دو عرصه را درو مي كند! ضمن اين كه هميشه از رونق اين سينما ولو به قدر ناچيز، قلباً خشنود شده ام اما به نظر مي آيد كه پنهان كردن واقعيات و دلخوش داشتن به توهمات، تنها بر قدرت تيشه اي كه بر ريشه اين سينما مي زند، مي افزايد و بس.
در آمار فوق آمده است كه در فروردين ماه امسال اكران سينماي ايران در مقايسه با مدت مشابه سال گذشته از رشد 98 درصدي و نسبت به همين زمان در سال 83 از رشد 50 درصدي برخوردار بوده است. اولاً نمي دانم آيا در محاسبه آمار فروش فروردين ماه 1383، درج رقم حدود 272 ميليون تومان براي فروش فيلم كما اشتباه سهوي بوده است؟ چرا كه بر طبق آمار ارائه شده از سوي بنياد سينمايي فارابي (كه همان زمان در مطبوعات هم درج شد) رقم ذكر شده دقيقاً داراي 100 ميليون تومان كسري است و بر اساس آمار موجود، فروش فيلم كما در ماه فروردين 1983، تقريباً 372 ميليون و پانصد هزار تومان بوده است. به اين ترتيب در همين محاسبه ظاهري رقم 50 درصد افزايش فروش، به 21 درصد كاهش پيدا مي كند.
اما واقعيت ديگر اينجاست كه در تحليل هاي آماري براي بررسي رشد يا نزول يك پديده، معمولاً پارامترهاي مختلف مؤثر در محاسبه آن آمار لحاظ مي شود. مثلاً چگونه مي توان بدون در نظر گرفتن رشد جمعيت و قيمت بليت سينما و تنها با تكيه بر رقم فروش، حكم به رونق اكران داد. اگر اين چنين تحليلي درست باشد پس فيلم ناموفقي (در اكران عمومي) مثل دانه هاي ريز برف با فروش يك ميليون و ششصد هزار تومان در سال گذشته، بيش از فيلم موفقي همچون
امير ارسلان نامدار توفيق داشته كه در سال 1334، تقريباً يك ميليون و 400 هزار تومان بليت فروخته است! ولي اگر در تحليل خود قيمت بليت هر دو زمان را مقايسه كنيم كه در زمان اكران فيلم امير ارسلان نامدار بهاي بليت به طور متوسط 15 ريال بوده و در موقع نمايش عمومي فيلم دانه هاي ريز برف ، 10000 ريال (هزار تومان)، آن موقع تحليل و نتيجه گيري متفاوت مي شود و باز هم اگر ميزان مخاطبي كه از هريك از اين دو فيلم ديدن كرده و نسبت آن به كل جمعيت تهران را هم در نظر آوريم، به نتايج بسيار متفاوت تري دست خواهيم يافت؛ به اين ترتيب كه با در نظر گرفتن آمار 900 هزار نفري كه فيلم اميرارسلان نامدار را طي سالهاي 1334 و 1335 در تهران ديدند، نسبت به جمعيت آن روز پايتخت كه تقريباً يك ميليون و 500 هزار نفر بود، رقم 60 درصد را عايدمان مي كند، يعني 60 درصد جمعيت آن روز تهران فيلم اميرارسلان نامدار را در سالن هاي سينما ديده بودند. اما اين نسبت در مورد فيلم دانه هاي ريز برف يك هزارم درصد نتيجه مي دهد، چرا كه از جمعيت 16 ميليوني امروز تهران، تنها 1600 نفر اين فيلم را ديده اند. البته همه اين آمارها ربطي به خوب يا بد بودن فيلم ها ندارد، شخصاً هزاران بار فيلم دانه هاي ريز برف را به اميرارسلان نامدار ترجيح مي دهم و به نظرم اين فيلم يكي از كارهاي خوب سينماي ايران در سالهاي اخير بوده است و قلباً هم براي عليرضا اميني، فيلمساز جوان و خوش قريحه آن كه آثار ديگرش را هم ديده و خوشم آمده، احترام قائلم. غرض از اين مقايسه فقط يادآوري اولين درس تحليل هاي آماري بود.پرواضح است كه اگر غرض مقايسه كيفي آثار ساخته شده سينماي ايران در زمانهاي مختلف باشد، بحث هاي ديگري مطرح مي شود كه بعضاً هم سليقه ها در اين ميان تعيين كننده مي شوند، اما وقتي بحث آمار و ارقام در ميان باشد، ديگر سليقه ها كنار رفته و تنها به مجموعه اي از اعداد و محاسبات تكيه مي شود. در اينجاست كه مسأله رونق و ركوردشكني پيش مي آيد. خالق آثار ماندگار تاريخ سينما و منتقداني كه به آن آثار اعتقاد داشتند، هيچ گاه مدعي ركوردشكني و از اين قبيل تعابير نبودند، بلكه تنها به وجوه هنري فيلم هاي مورد نظرشان توجه داشتند. اما براي اثبات رونق ركوردشكنانه يك فيلم در زمينه نمايش قطعاً بايستي به سالن هاي سينمايش نگاهي داشت و براي قضاوت درباره رونق يا عدم رونق سالن هاي سينما هم اعلام رقم فروش اگرچه لازم است ولي كافي نيست. آنچه مي تواند در هر زمان رونق سالن هاي سينما را اثبات كند، رقم تماشاگران و يا مخاطبان آن است و البته سنجش نسبت آن با جمعيت موجود. به اعتقاد كارشناسان آمار و تحقيقات اين بي شائبه ترين و صحيح ترين طريق، جهت ارائه تحليل هاي كاربران به شمار مي آيد.
با اين حساب مي توان نتيجه گرفت: هم در فروردين 83 و هم در فروردين 84، تقريباً به طور مساوي فقط
۵ درصد جمعيت تهران، به سالن هاي سينما رفتند (حدود 780 هزار نفر از 16 ميليون نفر و با احتساب متوسط 800 تومان در سال 83 و 1000 تومان براي هر بليت در سال 85)، آيا اساساً چنين رقمي ذوق كردن دارد؟ اين در حالي است كه در سال 1356 كه از سوي كارشناسان و منتقدان سينمايي (به دلايلي كه شرح مفصلي دارد)، سال مرگ سينماي ايران اعلام شد، متوسط ترين فيلم قادر بود 16 درصد مردم تهران را سينمارو سازد! راه دور چرا برويم؟
پرمخاطب ترين فيلم سينماي سالهاي پس از انقلاب يعني عقابها بيش از 30 درصد اهالي پايتخت را به سالن هاي سينما كشانيد و البته اغلب آثار سينماي ايران در دهه 60، بالاي 8 درصد از مردم تهران را جذب سالن هاي سينما مي كرد.
لطفاً آن دلائل هميشگي رونق بازار سي دي و ماهواره و فوتبال و از اين قبيل را هم پيش نكشيم كه ممالك غربي همچون آمريكا با دريايي از انواع سرگرمي و دي وي دي و كانال هاي كابلي و ماهواره اي، سال به سال مخاطب بيشتري براي سينمايش پيدا مي كنند.
نكته جالب اين كه در همين ايام در مطبوعات با خوشحالي اعلام شده بود كه فيلم آتش بس در مدت 11 روز نمايش در 20 سينما، 125 ميليون تومان فروخته است. يك بررسي عميق تر از رقم فوق مشخص مي كند كه يعني اين فيلم در هر روز بيش از 11 ميليون تومان فروخته است، به مفهوم اين كه هر روز حدود 11 هزار نفر از جمعيت تهران فيلم فوق را ديده اند، از اين رقم هر سالن سينما، فقط 550 نفر را به خود اختصاص مي دهد كه اگر براي هر سالن به طور متوسط 6 سانس نمايش در نظر بگيريم، به اين نتيجه مي رسيم كه در هر سانس حدود۹۰ نفر به تماشاي فيلم آتش بس نشسته اند.
يعني به طور ميانگين شايد تقريباً كمتر از يك چهارم يا حدود 4 رديف از هر سالن سينما پر شده است. تازه اين آمار در مورد فيلمي است كه در رديف پرفروش ها به حساب مي آيد.
پس بهتر آن كه به جاي آمارهاي ناقص و تحليل هاي سردستي بر مبناي آنها، به نقاط ضعف، آسيب ها و راهكارهاي برخورد با اين آسيب ها بپردازيم. سينماي ايران دچار معضلي است كه خيلي هم زيربنايي است و آن سرگرداني سيستم توليد و توزيعش در ميان بخش دولتي و بخش به اصطلاح خصوصي به نظر مي آيد كه از قضا هيچ كدام هم در تعريف استاندارد خود حركت نمي كنند. سينماي ايران از نبود بنيادي ترين عنصر صنعت سينماها يعني تهيه كننده متخصص (چه در بخش دولتي و چه در بخش خصوصي) و استوديوهاي توليد كننده استاندارد به سختي رنج مي برد و اين مهم را اغلب دوستان سينمايي و از جمله تهيه كنندگان سينماي ايران بارها و بارها اذعان داشته اند.
در سينماي ايران، ابتدا بايستي يك سري از مفهوم هاي ابتدايي توليد و توزيع سينمايي (كه در عرصه هاي پيشرفته و استاندارد سينماي جهان رايج است) تعريف و روشن شود، تا بعد!
|