دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۵
محروميت از زندگي با اسيدپاشي
آتش انتقام
005421.jpg
ناهيد دالايي
پديده اسيدپاشي، ديربازي است كه در جامعه ما به صورت يك فاجعه هر از گاهي گريبان يك نگون بخت را گرفته و خبر آن تمامي اذهان جامعه را به خود معطوف داشته و سپس به فراموشي گراييده است. آنچه در اين زمينه ضرو ري به نظر مي رسد مقابله با اين پديده اسفناك و دلخراش از راه هاي قانوني و تشديد مجازات افرادي است كه براي گرفتن انتقام در يك لحظه زندگي فردي را تا پايان عمر به خاكستر تبديل مي كنند.
ساعت ۱۷ و ۳۰ دقيقه پنج شنبه بود، در حالي كه زهرا به همراه مادر و ديگر اقوام پس از پايان مراسم سفره نذري به در خروجي مجتمع نزديك شده بود، فرياد زد كه سوختم و عده اي را متوجه خود كرد. در اين لحظات همه حاضران مرد جواني را مي ديدند كه به طرف خودروي خود مي دود. اين مرد همان داماد كينه جو بود. زهرا به كمك اهالي ساختمان به داخل يكي از  آپارتمانها منتقل شد و پس از ريختن آب سرد بر صورت و بدنش وي را بلافاصله به بيمارستان منتقل كردند.
***
جوان ۲۲ ساله اي كه دختر جوان و مادرش به خانه او پناه برده بودند، مي گويد: در اتاقم داشتم مطالعه مي كردم ساعت نزديك ۵ عصر بود، ناگهان صداي داد و فريادي را شنيدم. به طرف در ورودي آپارتمان دويدم. آپارتمان ما در طبقه اول مجتمع واقع شده است، در را باز كردم. ناگهان دو زن با لباس هاي پاره به طرف داخل هجوم آوردند. دستانم را به چارچوب در ورودي آپارتمان گرفتم از اين كار آنها شوكه شده بودم. با فرياد خواستم مانع از داخل شدن آنها به آپارتمان شوم.
دختر جوان كه صورتش را با دستانش پوشانده بود با صداي بلند مي گفت: «سوختم، به صورتم اسيد پاشيدند.» با شنيدن اين حرف از سر راه آنها كنار رفتم دختر و زن را به طرف آشپزخانه راهنمايي كردم، وقتي آنها به وسط آشپزخانه رسيدند يك پارچ آب به صورت دختر جوان پاشيدم در همين حين احساس سوزش شديدي را در ناحيه سمت چپ بدنم و دستم كردم به لباسم نگاه كردم، تازه متوجه پارگي پيراهنم شدم، دريافتم كه اسيد از لباس آنها به پيراهنم خورده و به بدنم سرايت كره است، به سرعت داخل حمام دويدم و زير دوش آب رفتم. دقايقي بعد با تماس تلفني ماموران كلانتري ۱۳۲ نبرد در محل حاضر شده بودند و ما را به بيمارستان انتقال دادند.
او مي گويد: نمي دانم چه نوع اسيدي پاشيده شده بود، ولي تمام لباس هاي آن دختر سوخته و تكه تكه شده بود. مادر اين دختر ۲۳ ساله كه دانشجوي سال سوم رشته رياضي است، در حالي كه به شدت اشك مي ريزد در مورد چگونگي ازدواج دخترش مي گويد: قبل از عيد بود كه از طريق دخترم متوجه شدم پسر جواني به او ابراز علاقه كرده و قصد ازدواج با اورا دارد. وقتي پسر جوان به خواستگاري آمد و من متوجه شدم او ديپلم هم ندارد و روي تاكسي كار مي كند و در يك رستوران آشپز است، به شدت مخالفت كردم. او هنگامي كه دخترم براي رفتن به دانشگاهش در ورامين سوار تاكسي شده بود، با او آشنا شده بود. دست  بردار نبود، دائم دخترم را تعقيب مي كردم و سركوچه و كنار در حياط خانه مان براي انجام اين وصلت پافشاري مي كرد. از آنجا كه من و همسرم از ظاهر او خوشمان نيامده بود و تحصيلات و شغل و اختلاف ۱۴ سال سني بين شان وجود داشت، ما را نسبت به انجام اين ازدواج مردد كرده بود. به خاطر اينكه جلوي اين ازدواج را بگيريم سعي كرديم با انداختن سنگ جلوي پايش و تعيين مهريه بالا به نوعي او را منصرف كنيم ولي او تمام شرايط ما و مهريه ۲۵۰۰ سكه طلا را قبول كرد.
در اين زمان بود كه بهانه آورديم كه چرا خانواده ات براي خواستگاري و ازدواج تو به عنوان پسرشان پا پيش نمي گذارند، ولي او با نشان دادن مداركي ادعا كرد با پدرش بر سر مسائل مالي و مغازه اي اختلاف دارد و به اين علت آنها حاضر به شركت در مراسم ازدواج او نيستند، دلشان هم مي خواهد او با دختر عمويش ازدواج كند. اين زن مي گويد: شوهرم مدارك را بررسي كرد و ما با ديدن مدارك با اينكه ته دلمان باز هم راضي نبود، حرف هاي او را باور كرديم. وقتي شناسنامه اش را كه المثني بود، ديديم، دوباره شك كرديم و به اداره ثبت رفتيم، ولي در كامپيوتر هيچ ازدواجي براي او ثبت نشده بود، دخترمان هم چون در اين مدت به او علاقه مند شده بود، مي گفت: او با رفت و آمد به دانشگاه ديگر آبرويي براي من نگذاشته است، زودتر مي خواهم تكليفم روشن شود. به او گفتم زهرا را نمي دهيم ،ولي گفت چه بخواهيد چه نخواهيد او با من ازدواج مي كند. وقتي ديديم مخالفت ما شايد باعث بروز مشكلات شود، به ازدواجشان رضايت داديم.
اين مادر در حالي كه عكس هاي ازدواج دخترشان را نشان مي دهد، مي گويد: ۲۵ارديبهشت ماه بود كه مراسم ازدواجشان برگزار شد و چون شوهرم به او اعتماد نداشت، اجاره نامه و پول وديعه خانه به نام دخترم بود و يك چك سفيد هم از او گرفتيم. دخترم به خانه بخت رفت. چند روز بعد از ازدواجشان بود كه فهميدم دخترم ناراحت است.
مي گويد: بعد از ۱۰ روز از ازدواجشان بود كه يك روز به خانه مان آمد و گفت با همسرم قصد داريم به تركيه و اوكراين برويم و در آنجا زندگي كنيم. شوهرم به شدت مخالفت كرد و گفت نمي گذارم كه دخترم را از ايران ببري؛ بالاخره سه ماه بعد از ازدواجشان بود كه يك روز زهرا به من گفت فهميده است كه شوهرش زن و بچه اي ۱۲ساله دارد. با شنيدن اين حرف ناراحت شديم و به دامادمان اعتراض كرديم. ولي او در برابر سؤال ما كه چرا حقيقت را نگفتي، جواب داد اگر مي گفتم دخترتان را به من نمي داديد، همانجا بود كه فهميدم او توانسته است با تخلف، اسم زن و بچه اش را از شناسنامه و كامپيوتر پاك كند. دخترم ديگر حاضر به زندگي با او نبود، مي گفت نمي توانم در كنار يك مرد فريبكار زندگي كنم. اين بود كه دو ماه پيش در دادگاه خانواده از او به جرم فريب در ازدواج شكايت كرد. قاضي پس از بررسي مدارك با توجه به اينكه دخترم تمام مهريه ۲۵۰۰ سكه اي را بخشيد تا هر چه زودتر از اين مرد فريبكار طلاق بگيرد، حكم طلاق را صادر كرد. اين مادر مي گويد: او قصد داشت هر طور شده، پول وديعه را كه به نام دخترم بود بگيرد ولي ما با مداركي كه داشتيم ۴ميليون را از او گرفتيم و شوهرم براي اينكه به او گوشمالي بدهد با اجرا گذاشتن چك ضمانت، او را به زندان انداخت ولي همسر اولش با گذاشتن وثيقه او را از زندان آزاد كرد. پرونده اين حادثه با دستور مستقيم دادستان تهران به پليس آگاهي ارجاع شده و كارآگاهان ويژه قتل تحقيقات گسترده اي را براي شناسايي و دستگيري داماد كينه جو به عمل آوردند كه تاكنون بي نتيجه بوده است، ولي با اين وجود آخرين اخبار دريافتي مي گويد داماد كينه جو پشيمان شده و درصدد است خود را معرفي كند.
فقدان بازدارندگي مجازات
اسيد پاشي و شيوع اين رفتار ناهنجار اجتماعي و محروم كردن افراد از زندگي اجتماعي با هر انگيزه و نيتي، به روشي انتقام جويانه براي افراد تبديل شده و آنچه كه خوانده ايد تنها يكي از صدها مورد اسيد پاشي است. در بيشتر اسيد پاشيها، زن ها قرباني حادثه هستند به گونه اي كه مردان در شرايطي كه از سوي طرف مقابلشان طرد مي شوند، با انتخاب بدترين گزينه و كريه ترين روش، شخص مورد علاقه و يا حتي مورد تنفرشان را از زندگي اجتماعي در كنار سايرين محروم مي كنند.
طبق لايحه قانوني مربوط به مجازات پاشيدن اسيد مصوب ۱۶ اسفند ماه سال ۱۳۳۷ هركس عمداً با پاشيدن اسيد يا هر نوع تركيب شيميايي ديگر موجب قتل كسي شود به مجازات اعدام محكوم مي گردد و اگر موجب مرض دائمي يا فقدان يكي از حواس منجي عليه گردد به حبس جنايي درجه يك و اگر موجب قطع يا نقصان يا از كارافتادگي عضوي از اعضا شود به حبس جنايي درجه دو از ۲ تا ۱۰ سال و اگر موجب صدمه ديگري شود به حبس جنايي درجه دو از ۲ تا ۵ سال محكوم خواهد شد. مجازات شروع به پاشيدن اسيد به اشخاص، حبس جنايي درجه دو از ۲ تا ۵سال است.
حجازي، مشاور حقوقي و وكيل پايه يك دادگستري در خصوص علت شيوع جرم اسيدپاشي طي سال هاي گذشته در سطح كشور مي گويد: واقعيت آن است كه درباره اسيد پاشي همچون ساير جرايم،مجازات تعيين شده نتوانسته بازدارندگي خود را به نحو احسن به اجرا بگذارد به گونه اي كه در سال هاي اخيربه رغم مجازات هاي سنگين شاهد بروز اين وقايع در جامعه بوده ايم.
وي مي افزايد: اگر بخواهيم درباره اسيدپاشي ضوابط قصاص را ولو با رعايت تمام جوانب پزشكي و فني و حرفه اي اجرا كنيم با پديده اي بسيار ترسناك تر مواجه خواهيم شد كه به هيچ وجه به مصلحت جامعه نيست.
همچنين دكتر محمدي، روان شناس اجتماعي در خصوص علت تعرض به زنان در ماجراي اسيدپاشي ها مي گويد: تعرض به زنان در اسيدپاشي از سوي اشخاصي كه به اشكال مختلف در جوامع سنتي همچون كشور ما مرتكب جرم مي شوند به موضوعي پيچيده تبديل شده است.
تشديد مجازات
«دختري بر اثر اسيدپاشي چشمان خود را از دست داد.»
«دختري قرباني اسيدپاشي شد.»
«جواني با شنيدن جواب رد ،به صورت دختر دلخواه خود اسيد پاشيد.» و اخبار تكان دهنده ديگري نظاير اين اخبار را به طور متوسط هر ماه در صفحات رسانه ها مي خوانيم و آمنه آخرين قرباني اسيدپاشي است كه يكي از چشمان خود را به دليل پاسخ رد دادن به خواستگارش از دست داد.
كارشناسان حقوقي و قضايي معتقدند قانون در برخورد با مجرمين اسيدپاشي جامعيت و كامليت خود را داراست، اما از سوي ديگر نيز حجت الاسلام والمسلمين عليزاده ،رئيس كل دادگستري استان تهران گفته است: اگر اسيدپاشي با هدف خاصي صورت پذيرد و مشخص شود كه مصداق اخافت الناس است، مجازات سنگيني دارد و حتي تا مرحله اعدام نيز مي رسد. از سوي ديگر پيشگيري از وقوع جرم با انجام تمهيدات لازم تا حد زيادي به كاهش جرم كمك مي كند و بايد شرايطي فراهم شود كه در صورت تهديد به هرگونه آزار، پليس و دستگاه قضايي در كمترين زمان ممكن وارد عمل شده و با خاطي برخورد كنند.
رئيس يك مركز مشاوره روان شناسي معتقد است كه بايد عوامل رفتاري كه منجر به اسيدپاشي مي شود، بررسي گردد. وي در مورد دلايل افزايش انگيزه ارتكاب اين جرم مي گويد: زماني كه برخي جرم ها سبك شمرده شود، ارتكاب آن در جامعه، عادي مي شود. دكتر حسيني مي افزايد: بوروكراسي اداري سبب مي شود در بسياري از موارد شاكي از شكايت خود منصرف شود. بايد شرايطي فراهم شود تا در كمترين زمان به فرد شاكي اطمينان داده شود كه به دادخواست وي رسيدگي خواهد شد. اين روان شناس تأكيد مي كند: دختران در بسياري از موارد تهديد به خشونت عليه خود را اعلام مي كنند، اما به نظر مي رسد توجه جدي به سخنان آنان نمي شود، آنان حتي با مراجعه به پليس نمي توانند مطمئن باشند كه اقدام جدي براي جلوگيري از ارتكاب جرم انجام مي گيرد.
اسيدپاشي تاكنون بر اساس برنامه ريزي صورت گرفته و به همين دليل ضرورت دارد دستگاه قضايي برخورد شديد قانوني با مجرمين صورت دهد تا شايد ديگربار شاهد بروز چنين حوادث دلخراشي نباشيم. گذشته از اين قوه قضائيه بايد براي مقابله با جرم اسيدپاشي به دليل آن كه با امنيت اجتماعي جامعه مرتبط است، به صورت خاص وارد عمل شده و مجازاتي بيشتر از آن كه در قانون ديّات تعيين شده را براي مجرمين اسيدپاش در نظر بگيرد.

خاطرات زندگي روزانه
در زندگي روزمره هريك از ما اتفاقات و رويدادهاي كوچك و بزرگ فراواني وجود دارند كه گرچه به سرعت مي گذرند، اما مي توانند قابل توجه باشند و در ميان خاطرات زندگي مان ماندگار شوند؛ اتفاق هايي كه آنها را براي دوستان و همكاران خود تعريف مي كنيم و گاه بعد از گذشت چند سال همچنان شنيدني و شيرين هستند؛ از يك ماجراي جالب در زمان خدمت نظام وظيفه تا خاطره از يك ميهماني خانوادگي و... هر يك از اين خاطرات كوتاه چون يك عكس يادگاري در آلبوم ذهن باقي مانده اند.
شما هم مي توانيد با ارسال خاطرات شيرين زندگي خود به آدرس روزنامه همشهري در ورق زدن آلبوم خاطرات با ما همراه شويد.
***
005424.jpg
نون لانون
در ايام نوجواني تابستان ها كار مي كردم، يكي از روزها براي صرف ناهار به اتفاق دوستم سفره هايمان را باز كرديم. غير از نان خالي در آنها چيزي نبود. (با كمبود و سختي روزگار مي گذرانديم) در سفره دوستم نان ضخيم تري به نام (قرصه) و در سفره من نان نازكتري بنام (شاته) از نان هاي محلي ساده وجود داشت. دوستم كه بسيار شوخ طبع بود،  گفت: امروز «نون لانون» مي خوريم،  لقمه اي از نان نازكتر را داخل لقمه اي از نان كلفت تر مي گذاشتيم و همراه آب مي خورديم. جايتان خالي بسيار چسبيد، چون خيلي گرسنه و خسته بوديم و خاطره شيرينش هنوز در ذهنمان باقيست.
نان خشك و خالي و آب زلال
بهترين روزي بود، رزق حلال
پاكي و اخلاص و ايمان آورد
بندگي، هم شادي جان آورد
هم ترا دائم به ياد حق كند
راضي و نوراني مطلق كند
سادگي آرد، سبكبالت كند
هم زقيد و بند آزادت كند
ع.ا.نوبختي

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
شهرآرا
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |