در زندگي روزمره هريك از ما اتفاقات و رويدادهاي كوچك و بزرگ فراواني وجود دارند كه گرچه به سرعت مي گذرند، اما مي توانند قابل توجه باشند و در ميان خاطرات زندگي مان ماندگار شوند؛ اتفاق هايي كه آنها را براي دوستان و همكاران خود تعريف مي كنيم و گاه بعد از گذشت چند سال همچنان شنيدني و شيرين هستند؛ از يك ماجراي جالب در زمان خدمت نظام وظيفه تا خاطره از يك ميهماني خانوادگي و... هر يك از اين خاطرات كوتاه چون يك عكس يادگاري در آلبوم ذهن باقي مانده اند.
شما هم مي توانيد با ارسال خاطرات شيرين زندگي خود به آدرس روزنامه همشهري در ورق زدن آلبوم خاطرات با ما همراه شويد.
***
نون لانون
در ايام نوجواني تابستان ها كار مي كردم، يكي از روزها براي صرف ناهار به اتفاق دوستم سفره هايمان را باز كرديم. غير از نان خالي در آنها چيزي نبود. (با كمبود و سختي روزگار مي گذرانديم) در سفره دوستم نان ضخيم تري به نام (قرصه) و در سفره من نان نازكتري بنام (شاته) از نان هاي محلي ساده وجود داشت. دوستم كه بسيار شوخ طبع بود، گفت: امروز «نون لانون» مي خوريم، لقمه اي از نان نازكتر را داخل لقمه اي از نان كلفت تر مي گذاشتيم و همراه آب مي خورديم. جايتان خالي بسيار چسبيد، چون خيلي گرسنه و خسته بوديم و خاطره شيرينش هنوز در ذهنمان باقيست.
نان خشك و خالي و آب زلال
بهترين روزي بود، رزق حلال
پاكي و اخلاص و ايمان آورد
بندگي، هم شادي جان آورد
هم ترا دائم به ياد حق كند
راضي و نوراني مطلق كند
سادگي آرد، سبكبالت كند
هم زقيد و بند آزادت كند
ع.ا.نوبختي