شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۸۵
گفت وگو با دكتر سعيد معيدفر رئيس انجمن جامعه شناسي ايران
ماهيت مسائل اجتماعي
سينا كلهر
عكس: مسعود خامسي پور
004104.jpg
004053.jpg
مسئله اجتماعي هميشه محل بحث و مناقشه بوده است. برخي وسعت اثرات مخرب يك پديده را دليلي بر مسئله بودن آن دانسته اند، عده اي فراگير و گستردگي يك موضوع به تمام سطوح جامعه و برخي اتفاق نظر ذهني مردم بر موضوعي را حاكي از مسئله و مشكل اجتماعي بودن آن تلقي مي كنند.
اين تنوع تعاريف و برداشت ها به ناچار در مهندسي اجتماعي، اولويت بندي مسائل نيز به راههاي متفاوتي براي حل مسائل اجتماعي مي انجامد، راههايي كه بعضاً بيراه است و به پيچيده و بغرنج شدن مشكل كمك مي كند. اين موضوعات را در گفت و گويي با دكتر سعيد معيدفر عضو هيأت علمي دانشگاه تهران ورئيس انجمن جامعه شناسي ايران كه در كارنامه خود برگزاري چند سمينار علمي با موضوع شناخت مسائل اجتماعي ايران را دارد مورد بررسي قرار داده ايم كه در ادامه از نظرتان مي گذرد.
* ماهيت مسئله اجتماعي و شرايط پيدايش آن چيست؟
مسئله اجتماعي در دنياي معاصر يك پديده نوظهور است. به تبع تحولاتي كه در جامعه رخ داده است كم كم بحث مسئله اجتماعي مورد توجه قرار گرفته است. اولين خواستگاههاي مسئله اجتماعي در غرب و در قرن نوزدهم بوده است كه انقلاب صنعتي و انقلاب هاي متعدد اجتماعي بي نظمي هاي متعددي را در جوامع غربي ايجاد كرده بود. در اين شرايط دستگاه ها و قالب هاي فكري و عقيدتي كه تا آن زمان مي توانست به نحوي نظم اجتماعي را تنسيق كند سست شده بود و نهايتا جامعه بدون داشتن معيارهاي مشخص و معين به سوي بي نظمي هاي گسترده اي در حركت بود. از نظر برخي افراد همين شرايط منجر به دانش جامعه شناسي شد. چرا كه بايد علمي پديد مي آمد كه تعريف جدي اي از وضعيت ارائه مي داد و تبيني از جامعه جديد و مولفه هاي آن ارائه مي كرد و نهايتا آن جامعه بي سامان را ساماني مي بخشيد.
هر چند نزديك به دو قرن طول كشيد تا آن بي نظمي ها به صورت تدريجي نظم و قاعده اي به خود بگيرند. در چنين شرايطي بحراني بود كه مسئله اجتماعي و يا مسائل اجتماعي مطرح شد. تغيير ساختارهاي بنيادين جامعه از زمان گذشته و تاكنون مسايل اجتماعي را جزء لاينفك ماهيت جوامع ساخته است. در حال حاضر نيز مسئله اجتماعي جزء لاينفك جامعه نوين شده است. يعني نمي توان جامعه اي را پيدا كرد كه تحولات مدرن را در برداشته ولي با مسئله اجتماعي روبرو نباشد. در اين مورد تفاوتي ميان جوامع وجود ندارد. بنابراين امروزه مسئله اجتماعي از ملزومات زندگي ماست.
در تعريف مسئله اجتماعي نيز دو نوع رويكرد قابل تشخيص است رويكرد كلاسيك مسئله اجتماعي را امري عيني و بيروني مي داند. نابهنجاري ها و وقايعي كه نظم و تعادل اجتماعي را برهم مي زد و اكثريت افراد جامعه درگير آن مشكل و مسئله بودند. در رويكردهاي نوين مسئله اجتماعي يك امر ذهني است، يعني هر چيزي را كه بيشتر مردم يا بيشتر افراد جامعه مشكل يا اختلال بدانند. يك مسئله اجتماعي است. در قرن نوزدهم در اروپا و بعد از جنگ جهاني دوم در ايران، مسئله اجتماعي به نحوي مشهود و قابل رويت بودند. مسائلي چون فقر، جرايم سازمان يافته و مشكلات اجتماعي ديگر. اما امروزه بسياري از اموري كه حتي ممكن است چندان گسترده نباشند مسئله اجتماعي تلقي مي شوند. يكي از دلايل اين امر بالا رفتن حساسيت جامعه است كه باعث شده است هر چيزي حتي اگر پيش پاافتاده باشد، مهم تلقي شود. بنابراين در رويكرد جديد مسئله اجتماعي به اين امر برمي گردد كه مردم چه فكر مي كنند و چه چيزي را مشكل مي دانند.
* آيا رويكردهاي كلاسيك به اين امر توجه نداشتند؟
- در رويكردهاي كلاسيك وقايعي كه گسترده و وسيع بودند به عنوان مسئله اجتماعي تلقي مي شدند. يعني مثلا فقر گسترده كه وجود عيني داشت. ولي در رويكردهاي نوين چون انسان، انساني حساس است. اموري را كه شيوع عام نيز ندارد، جزء مسائل خود در نظر مي گيرد. براي مثال در گذشته تعداد بيماري ها بسيار محدود بود مثل سل، وبا، طاعون و... و تخصص آنچنان وسيعي براي معالجه اين بيماريها نيز لازم نبود، ولي الان ما در دنياي هستيم كه اگر چه آن بيماريها به آن شكل گسترده وجود ندارند. ولي به جاي آن هزاران هزار نوع بيماري كه اصلا در دنياي گذشته بيماري شناخته نمي شدند و كسي براي آنها به پزشك مراجعه نمي كرد و يا از آن رنج نمي برد، به وجود آمده است و مشكل نه تنها مرتفع نشده بلكه تعدد پيدا كرده و پيچيده شده است. حتي برخي معتقدند يكي از جلوه هاي توسعه و پيشرفت براساس معيارهاي مدرن تعدد مسايل اجتماعي جوامع است.
* منظور شما از نو بودن مسئله اجتماعي چيست؟ آيا در گذشته اين مسائل واقعا وجود نداشته است؟
- ظرافتي در اين نكته نهفته است و آن اين است كه وقتي ما با اين سؤال روبرو مي شويم كه آيا قبلا فقر وجود نداشته است، ظلم و نابهنجاري نبوده، پاسخ ما اين است كه وجود داشته است، فقر گسترده، قتل عام هاي بسيار وسيع به دليل كشورگشايي ها همه در روزگاران قبل از دوره مدرن وجود داشته است در همين ايران مغولان از سر آدميان پشته ها ساخته اند. اما چيزي كه آنها را ازحوزه مسائل اجتماعي خارج مي كرده و ما نمي توانستيم به آنها مسئله اجتماعي بگويم اين بوده است كه افراد درك و رابطه شان با اين مشكلات تغيير كرده است. در گذشته فقر بخشي از زندگي افراد محسوب مي شده است و تفاوت هاي طبقاتي خيلي در حوزه خودآگاهي افراد نمي آمده است هر كسي خودش را در آن جايگاهي كه قرار داشت ، ارزيابي مي كرد اگر هم در شرايط بسيار سختي وجود داشت، سعي مي كرد به نوعي آن شرايط را توجيه كند، چرا كه گمان مي كرد نمي توان هيچ كاري انجام داد و آن شرايط را جزو طبيعت خود تصور مي كرد. مثل كاست هاي هندي كه اگر در شرايط بدي زندگي مي كردند، با اين توجيه بود كه اگر اين وضعيت را تحمل كند زماني كه دوباره به جهان برمي گردد در وضعيت بهتري زندگي خواهد كرد و به راحتي صورت مسئله را پاك كرده و خيلي به مسئله خود آگاهي پيدا نمي كرده است. نمي خواهم بگويم انسان ها اصلا فكر نمي كردند. گاهي ممكن بود اين سؤال به خاطرشان برسد ولي با توجه به اينكه فكر مي كردند اين قابل تغيير نيست، سريع از ذهنشان پاك مي كردند و يا به نحوي آن را توجيه مي كردند. حتي اعتقاد داشتند اگر سيل و زلزله مي آيد به اين خاطر است كه ما خودمان گناهي مرتكب شديم و دلايل مختلفي براي حوادث گوناگون بيان مي كردند.
ولي در دنياي مدرن اساسا رابطه انسان با محيطش تغيير پيدا كرد، و اين اعتقاد در انسان به وجود آمد كه مي تواند زندگي خود را تغيير دهد، شرايط محيطي را دگرگون سازد، اين عوامل باعث تحريك او و بيدار شدن خودآگاهي اش شد. مثال من اين است كه اگر به بدني داروي بيهوشي تزريق شده باشد، اگر تك تك  اعضا هم قطع شود، فرد اصلا متوجه نمي شود. در دنياي گذشته اساسا بدن بي حس بوده و يا حس خيلي كمي داشته و از اين  روي نمي توانست بفهمد كه چه اتفاقي روي مي دهد. ولي بشر امروز هر روز بيشتر به هوش مي آيد، به همين دليل با حادثه كوچكي هم آزرده مي شود. هر چه حساسيت او بالا مي رود به مسايل كوچك حساس تر مي شود، مثل كسي كه اگر بي محابا به او ضربه اي وارد شود بسيار راحت تر تحمل مي كند تا اگر از قبل از آن آگاه باشد. بشر امروز چنين وضعيتي پيدا كرده است. به همين دليل هم مي گويم مسئله اجتماعي مسئله جامعه مدرن است. چرا كه در جامعه مدرن است كه انسان حساس تر و خودآگاه تر مي شود. نكته جالب آنكه بسياري از اموري كه در جامعه اي مسئله نيست در كشوري كه ميزان خودآگاهي و حساسيت بالا رفته است مسئله است و نمي تواند آن را تحمل كند. براي مثال ما در كشور خودمان ممكن است نسبت به فرزندان خود تعدي هايي داشته باشيم و هيچ كس هم آن را تعدي در نظر نگرفته و قانون هم مانع ما نشود، ولي در كشور ديگري كه تقريبا بچه هم به اين خودآگاهي رسيده است كه پدرش نمي تواند هر نوع رفتاري با او انجام دهد، اين امر تبديل به مسئله شده است.
بنابراين در دنياي امروز به ميزاني كه افراد حساس تر مي شوند، سطح خودآگاهي بالاتر مي رود، مسائل اجتماعي وسعت پيدا كرده و تعدد مي يابد و من گاهي براين باورم كه اين روند ادامه پيدا كند. يك روز به جايي برسيم كه بشر از جهت رفاه و هر چيز ديگري در اوج باشد ولي بسيار بيشتر از امروز روانش دچار مشكل شود. تا جامعه اي كه وضعيت رفاهي بسيار پاييني داشته اما اعضاي آن از روان آسوده تري برخوردار هستند. چرا كه بسياري از امور را به راحتي توجيه مي كنند و از اين روي زندگي آرامي داشته است.
* به نظر مي رسد در رويكردها نوين نسبت به مسئله اجتماعي جنبه ذهني بسيار حائز اهميت است. چرا كه تا مسئله اي به خودآگاهي انسان نيايد هر چقدر هم شايع باشد، تبديل به مسئله اجتماعي نمي شود؟ سؤال اين است كه تفاوت رويكرد ذهني و عيني در چيست؟
- يكي از تفاوت هاي اين دو رويكرد در مواجهه با مسئله اجتماعي است. در رويكردهاي كلاسيك به صورت ساختاري با مسئله اجتماعي مواجه مي شدند. يعني شرايطي كه به وجود آمده ناشي از ساختارها و ريشه هاي عميق اجتماعي كه نهايتا به تغييرات... برمي گردد. بنابراين در اين رويكردها بخصوص در جريان  ماركسيستي تنها انقلاب بود كه مي توانست حلال مسائل اجتماعي باشد و بسياري از انقلاب ها نيز به همين ترتيب به وجود آمد يعني گفته شد اگر مي خواهيد مشكلات و بحران ها را حل كنيد بايد به طور كلي سيستم عوض شود. جريان و رويكرد ديگر اگر چه به انقلاب متوسل نمي شد، اما راه حل هايي كه ارائه مي داد بيشتر نقد بود تا راه حل در حالي كه در رويكردهاي ذهني كه رويكردهاي متاخري هستنددر واقع به سمت مواجهه اي ذهني ارجاع داده مي شود، يعني اين انسان ها هستند كه تعيين كننده مسايل اجتماعي هستند. براي مثال در ديدگاه برچسب زني، اين نظر مطرح مي شود كه براي كنترل اعتياد نيازي به زدن برچسب نيست. همين عمل به مرتفع شدن مشكل كمك مي كند؛ در حالي كه وقتي برچسب زده مي شود، آن عمل تشديد مي شود. فرد معتاد خود به خود زماني كه برچسب منفي خورد، منزوي مي شود و همين محمل باعث تقويت رفتارهاي بزهكارانه مي شود. چرا كه از جامعه طرد شده است و تا آخر كار ادامه خواهد داد. اما اگر برچسب زده نشود، فرد مي تواند در درون جامعه زندگي كند و همين از تشديد رفتار بزهكارانه مي كاهد.
در رويكردهاي نوين براي تشخيص مساله كافي است به اين نكته توجه شود كه بيشتر افراد يك جامعه چه چيزي را مشكل مي دانند، نه اين كه چه چيزي به لحاظ عيني بيشتر مشكل است. وقتي مساله اي را كه بيشتر آدم ها به عنوان مساله مي شناسند، مساله اجتماعي شناختيم امكان كنترل و حل وجود دارد. چرا؟ چون وجدان جمعي قبلي نسبت به اين مسأله وجود دارد، با مداخله كوچك هم مساله مرتفع مي شود در حالي كه در رويكردهاي قبلي مي گفتند چيزي مساله است كه آنقدر رايج شده باشد كه تقريباً آدم ها به آن عادت كرده اند.
* اگر مسايل اجتماعي در جامعه جديد متنوع و متكثر است، اولويت مسايل چگونه تعيين مي شود؟
- الويت ها هم با توجه به چارچوب هاي نظري و رويكردهايي كه نسبت به مسايل اجتماعي وجود دارد اتخاذ مي شود. براي مثال برخي از دولت ها ممكن است براساس رويكرد ايدئولوژيك يا ديني مسايل اجتماعي را تعريف كنند، در حالي كه در جامعه ممكن است ذهنيتي نسبت به اين مساله وجود نداشته باشد خصوصاً در جوامعي كه دولت ها و حكومت ها نقش مهمي در ساختار اجتماعي دارند، اين رويكردها از ديد عده اي مهم است، چون دولت ها با صرف پول و هزينه، سعي در رفع آن دارند. در آن جامعه شما مي بينيد كه پول صرف مي شود، قانون رفع مي شود ولي مساله حل نمي شود. به اين خاطر كه با رويكرد جامعه شناختي مساله تعيين نشده است. بلكه اولويت هاي يك گروه خاص مساله را تعيين كرده است.
روش ديگر تعيين اولويت براساس رويكرد كلاسيك نسبت به مساله اجتماعي اين است كه ما انبوه مشكلات اجتماعي را در غربالي بريزيم و در نهايت دانه درشت ها و مسايلي كه از اين غربال رد نمي شود را به عنوان مساله اجتماعي تعيين كنيم. چون نمي توانيم به همه مسايل بپردازيم، وقت، انرژي و توان لازم براي اين كار وجود ندارد.
ولي رويكردهاي نوين به اين روش اولويت بندي مسايل اجتماعي انتقاد مي كنند و معتقدند كه مسايلي كه به اين طريق انتخاب مي شود از جمله مسايلي است كه همه افراد در جامعه به نوعي به آن عادت كرده اند. براي مثال اگر ترافيك مشكل اجتماعي شهر تهران باشد، به روش كلاسيك مساله ما آن قاعده اي است كه بيشتر از همه زير پا گذاشته مي شود. در اين مورد مثلاً عدم رعايت فاصله بين دو اتومبيل مساله اصلي در حوزه ترافيك است. در چنين وضعيتي سوال اين است كه اگر به اين مسايل اولويت داده شود، وجدان جمعي كه به نحوي به ما كمك مي كند تا بتوانيم با صرف پول و وقت اين مساله را حل كنيم، از كجا بايد آورده شود؟ چرا كه وجود ندارد زيرا در فرض ما قاعده اي كه بيشتر شكسته مي شود، مهم ترين مساله اجتماعي است. پس بيشتر آدم ها به نقض اين قاعده عادت كرده اند. بنابر اين اين مساله را به عنوان قانون شكني در نظر نمي گيرند و چون اين گونه است خيلي راحت حاضر نيستند براي حل اين مشكل همكاري كنند. به همين خاطر در رويكردهاي نوين مسايلي كه ممكن است قانونگذار به عنوان مساله شناخته باشد، اولويت ندارد. بلكه اولويت به مسايلي داده شد كه افراد يك جامعه بيشترين انزجار را از آن دارند. در اين صورت اگر الويت به اين مسايل داده شود با صرف پول و امكانات براي حل آن و با حضور وجدان جمعي در پشت سر اين اقدام به راحتي مي توان آن مشكل را مرتفع ساخت. براي تغييرات اجتماعي ما نياز به مردم و جامعه داريم و با تغييراتي كه در پزشكي و مهندسي وجود دارد تفاوت مي كند. چرا كه در جامعه ما با ذهنيت افراد، فرهنگ و ارزش هاي آنها سروكار داريم.
اگر دقت كنيم درمي يابيم كه چيزهاي كه بيشترين انزجار از آنها وجود دارد، افراد كمي مرتكب آن مي شوند و همين تعداد كم هم به شدت وجدان جمعي افراد جامعه را تحريك مي كند. در اين حالت حل مشكل و مساله اجتماعي راحت تر است. در حالي كه روشهاي ديگر با مطرح ساختن مسايلي كه بيشترين فراواني را در بين افراد و شيوع عام دارد، تنها پول و امكانات هدر داده مي شود. مثل بسياري از رفتارها و عاداتي كه در جامعه ما نهادينه شده و غيرقابل حل است. در حالي كه در روش دوم مي توان به مسايلي اولويت داد كه امكان حل آنها وجود داشته باشد.
در ادبيات ديني ما هم اين مساله قابل رويت است. البته گفتن اين در جهت تاييد رويكردهاي جديد نيست. در هر حال وقتي در آيين ما گفته مي شود كه وقتي مشكل اجتماعي ريشه داري وجود دارد بايد ابتدا از سطوح و لايه هاي نرمتري شروع كرد و بعدها به سطوح سخت رسيد. در مساله ريشه كن سازي الكليسم در اسلام ابتدا سطوح نرمتر را به عنوان مساله تعريف مي كند، سپس به سطوح سخت تر مساله مي پردازد. اين نوع رويكردها به نظر من كاربردي تر و عملي تر است.
* سوالي كه اينجا مطرح مي شود اين است كه چه كسي مساله اجتماع را تشخيص مي دهد؟ آيا دولت چنين كاري را انجام مي دهد؟ يا مردم در اين باره به توافق مي رسند؟
- در اين رابطه ما مي توانيم چندين مواجهه داشته باشيم. براي مثال عالمان اخلاق بايد كار خودشان را انجام دهند و چيزهاي را كه بد است را معرفي كنند. نحوه عمل آنها هم بر طبق ضوابط و معيارهاي خاص خودشان است. آنها متخصص حوزه اخلاق و دين هستند و بايد مساله شناسي خاص خود را داشته باشند و كسي هم نبايد مانع آنها شود. ولي اگر مي خواهيم برنامه ريزي كنيم و سياست گذاري داشته باشيم و پول خرج كنيم و تغيير ايجاد كنيم بايد ابتدا موضوع و ابعاد آن را مشخص سازيم. كسي كه اين كار را انجام مي دهد كارشناسان جامعه و جامعه شناسان هستند. حتي يك فرد مي تواند گاهي به عنوان يك ديندار مسايل خود را داشته باشد، اما هنگامي كه بر مسند امور قرار گرفت مسايلي كه درصدد حل آن مي باشد متفاوت از زماني است كه تنها يك فرد عادي بود. آن هدف مي تواند يك آرمان متعالي باشد. اما در برنامه ريزي و سياست گذاري ديگر نمي توان به آن استناد كرد.
* آيا اين شرايط عملي بود كه منجر شد نوع تعريف مسايل برطبق رويكردهاي كلاسيك تغيير كند؟ يعني آيا اين نحوه تعريف مسايل اجتماعي در عمل شكست خورد؟ و به همين دليل به رويكرد نوين منجر شد؟
- اولاً رويكرد كلاسيك جزء اولين تجارب بشر در مواجهه با مسايل اجتماعي بود كه تصور مي كرد هر چيزي را مي توان تغيير داد. اما به مرور مشخص شد كه اين گونه نيست و تجربه تحولات اجتماعي و به خصوص در باره مسايل اجتماعي از آنجايي كه موضوع انسان هايي است كه ديگر به ما امكان نمي دهد هرچيز را در باره آنها عوض كنيم. از همين روي، بله به نوعي تجارب بشر نشان داد كه رويكرد كلاسيك در مواجهه با مسايل اجتماعي ناتوان است. چرا كه در اين ديدگاه مثلاً اعتياد به صورت كلي به عنوان يك مساله اجتماعي عنوان مي شد و از آنجايي كه بسيار كلي بود و عملاً امكان ريشه كن كردن كامل اعتياد وجود نداشت، از همين روي در ديدگاه هاي نوين به سطوح اعتياد توجه و سعي مي كنند با مشخص ساختن سطوح مختلف آن بتوانند پله پله به حل آن بپردازند. در اين رويكرد يك بخش از اعتياد به عنوان مساله تعريف مي شود.
* در يك جامعه ديني مسايل اجتماعي چگونه تعريف مي شود و چه نسبتي با رويكردهاي فوق دارد؟
- در جامعه اي مثل ايران كه جامعه اي ديني است گاهي اوقات مسايل اجتماعي بر مسايل ديني منطبق مي شود و بسياري از تحولات بزرگ جامعه ما در صد سال اخير منشأ ديني دارد. در نگاه دين به مساله اجتماعي يك بار مي توان مساله را تعيين كرد بدون اينكه توجه داشته باشيم مردم درباره آن چه فكر مي كنند، طبعاً اين نظر به رويكرد كلاسيك نزديك تر است. اما يك بار ديگر مساله طوري طرح مي شود كه جزء حساسيت هاي جامعه است.
اين امر در جريان انقلاب نيز روشن مي شود. چرا كه يك رويكرد واحد در قبال مسايل اجتماعي وجود نداشت بلكه تنوع و تعدد در رويكردها وجود داشت، علاوه براين اگرچه دين ممكن است يك سري ارزش ها قطعي يقيني داشته باشد، اما ديني كامل است كه تنها تعيين آرمان نكرده باشد و نحو رسيدن به آن شرايط آرماني را تعيين كرده باشد. به نظر من در دين اسلام ما اين وضعيت را داريم. آموزه هاي ديني در اسلام كاملاً بر اين مساله تأكيد مي كند در جايي كه به پيامبر گفته مي شود كارت را انجام ده ما ضامن و حافظ تو هستيم. در اين جا به نحو رسيدن به شرايط آرماني اشاره مي شود. من فكر مي كنم ضمن اين كه وظيفه علما و دين شناسان تعيين جنبه هاي آرماني است ولي در عين حال بايستي از كارشناسان هم استفاده شود. زماني از يكي از مراجع تقليد شنيديم كه مي گفتند ما در باره هر چيزي مي توانيم حكم صادر كنيم اما قبل از آن بايد كار كارشناسي شده باشد و اين وظيفه ما نيست.
متخصصين و جامعه شناسان و... براي ما توضيح مي دهند و ما بر طبق آن حكم مي دهيم.بنابر اين در چنين ديني كه تا اين حد به كارشناسان بها مي دهد امكان طرح مسايلي را مي دهد كه قابليت حل شدن را پيدا مي كنند. در هيچ جامعه اي برنامه ريزان و سياست گذاران بي نياز از علم و كار كارشناسي نيستند. يك محقق با انجام تحقيقات در زمينه مسايل اجتماعي نتايج كار خود را در اختيار سياستگذاران قرار مي دهد، پس از اين عمل كردن طبق اين اطلاعات به شخص سياست گذار مربوط است.

نگاه
لذت خنديدن
علي نقي دلدار
004050.jpg
امروز پهنه دانش بشر به اندازه اي وسعت گرفته كه رشته هاي خاص و متفاوت آن بي شمار شده و حيطه آن را يك پسوند شناختي از حيطه رشته هاي ديگر جدا مي كند، مثلا بررسي روان شناختي و تن شناختي خنده با اسم ژلاتولوژيبه به معني خنده شناسي معرفي مي شود.
پژوهشگران موضوع خنده، يا ژلاتولوژيستها، كوشيده اند كه به ماهيت خنده پي ببرند و به اين سوال پاسخي علمي بدهند كه انسان چرا مي خندد، اين در حاليست كه به اعتقاد دانشمندان، خنده مسري است.
آنها در پژوهش خود دريافته اند كه مغز انسان چگونه يك جوك، لطيفه، يا شوخي را مي گيرد، و خنده چگونه مي تواند واقعا به صورت بهترين داروها عمل كند.
جاي دريافت يك موضوع خنده آور در قسمت قدامي يا جلويي قشر بيروني و خاكستري رنگ مغز قرار دارد.
اكنون خنده شناسان در زمينه مبدا يا منشا خنده در حال پژوهش هستند.
به اعتقاد برخي دانشمندان، خنده در ميان اولين گروه هاي انسان نما، بين چهار تا دو ميليون سال پيش پيدا شد.
البته خنده آنها به قهقهه انسان امروزي شباهتي نداشت، چون آنها هنوز دستگاه صوتيشان توانايي تلفظ اين صداها را پيدا نكرده بود و بيشتر به واكنش صوتي در برابر قلقلك يا خنده گوريل ها و شامپانزه هاي امروزي شباهت داشت و با تكامل تدريجي انسان، خنده به طور كلي معناي تازه اي به خود گرفت.
حدود دو ميليون سال پيش در اجداد انسان اين توانايي پديد آمد كه بتوانند حالت هاي مختلف بياني در چهره خود را كنترل كنند و به اين ترتيب هم بي اختيار و هم با اراده خود بخندند، اما مدت ها گذشت تا انسان در مسير تكامل به مراحلي بالاتر از شناخت و آگاهي كار برد زبان رسيد و خنده با شوخي و مزاح ارتباط پيدا كرد.
رابرت پروواين از دانشگاه مريلند در بالتيمور آمريكا، مي گويد: ما در هنگام گفت وگوهاي عادي به نسبت بيشتر مي خنديم تا با شنيدن جوك و لطيفه كه گهگاه پيش مي آيد.
توانايي خنداندن ديگران غالبا با كسب موقعيت و قدرت ارتباط دارد، به اين معني كه اگر بتوانيد ديگري را بخندانيد، او را به تسلط خود در آورده ايد.
وي همچنين معتقد است: خانم ها معمولا بيشتر از آقايان مي خندند، چون آقايان بيشتر به گفتن چيزهاي خنده انگيز تمايل دارند.
گفته مي شود خنده مسري است، همان طور كه خميازه يك نفر، ديگران را به خمياره كشيدن
وامي دارد.

جدول اعداد (سودوكو)
004107.jpg

نگاه امروز
مسائل اجتماعي و نظام اطلاع رساني
فريبرز بيات
زندگي اجتماعي همواره با مشكلات، دغدغه ها، فشارها و تنگناهاي مختلف عجين بوده است. كمتر دوراني را مي توان ديد كه زندگي آدميان با سختي ها و مشقات همراه نباشد. اما اين سختي ها و مشكلات از زماني تبديل به مسئله اجتماعي شد كه امكان شناخت، آگاهي، ارتباط و تبادل  نظر ميان مردم فراهم آمد و افراد از پيله هاي فردي، گروهي و خانوادگي به  درآمده و خود را در يك محيط اجتماعي يافتند. بازيافتن خود و مشكلات خود در چنين فضا و شرايطي محصول نظام ارتباطي و اطلاع رساني است. نظام هاي ارتباطي و اطلاع رساني بشر را از وضع طبيعي و تصورات بسيط و ساده از محيط پيرامونش خارج كرد. بسياري از مسائل، مشكلات و سختي هايي كه پيش از اين طبيعي و جزئي از سرشت زندگي و طبيعت آدمي تلقي مي شد و به همين دليل نيز كمتر تلاش و كوششي براي تعديل، تغيير يا مبارزه و مقابله با آنها صورت مي گرفت، تغيير كرد.
نظام اطلاع رساني و ارتباطي در دنياي جديد نشان داد كه بسياري از مشكلات زندگي ناشي از ناتواني هاي فردي، اراده هاي ضعيف يا سستي و كاهلي كه از مناسبات كلان اجتماعي ريشه مي گيرد نيست. رسانه ها با نشر و پخش اطلاعات و آگاهي و تمركز روي مسائل اختلافي و چالش انگيز به اتفاق نظر آدميان بر روي مسائل اجتماعي كمك شايان توجهي كردند. اما اين نقش و كاركرد رسانه ها در افزايش شناخت و آگاهي مردم نسبت به مسائل اجتماعي همواره از سوي مراجع و مراكز قدرت با چالش ها و موانع زيادي مواجه شده است. كنترل منابع اطلاعاتي و خبري، تمركز، يكدستي و عدم تنوع رسانه ها، محدود كردن فرصت و امكان دسترسي مردم به رسانه ها، ارائه اطلاعات مخدوش و غلط يا غير روزآمد، جابه جايي اولويت هاي خبري و اطلاعاتي، فرعي كردن مسائل اصلي و اصلي كردن موضوعات فرعي برخي از مشهورترين روش ها و تاكتيك هايي است كه قدرت هاي سياسي از آن طريق در نقش اطلاع رساني رسانه ها اختلال ايجاد كرده و به تبع آن امكان آگاهي مردم از مسائل اجتماعي را سلب مي كنند.
بررسي هاي تاريخي نشان مي دهد در ايران نظام اطلاع رساني همواره با انحصار رسانه ها و وسايل ارتباط جمعي در دست دولت يا گروههاي خاص از يك سو و انتقال اطلاعات مخدوش و نادرست از سوي ديگر تصويري غلط از مسائل اجتماعي ارائه كرده اند كه لاجرم برنامه ريزي و سياستگذاري براي حل مشكلات را به انحراف و بيراهه كشانده و مردم را نيز در تصميم هاي خود دچار سردرگمي و بلاتكليفي كرده است؛ به طوري كه به واكنش ها و رفتارهاي غيرقابل پيش بيني در مواقع حساس و ضروري روي مي آورند. پيش بيني ناپذيري رفتار مردم و حتي تصميم گيران و برنامه ريزان ريشه در شناخت هاي سطحي و ناپايدار از مسائل اجتماعي و اولويت هاي آنها دارد كه بخش عمده آن محصول ناكاركردي رسانه ها و نظام اطلاع رساني است. بازنگري و ساماندهي اين نظام متناسب با مقتضيات دنياي جديدگام مهمي در شناخت، اولويت بندي و حل مسائل اجتماعي است.

اجتماعي
اقتصاد
سياست
سينما
شهرآرا
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  سياست  |  سينما  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |