سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۵
نگاهي به ساختار و دستاوردهاي روشنفكري ديني در ايران
شوريدگان بي سرانجام
007752.jpg
محمدرضاويژه
نگاه به گروه موسوم به روشنفكران ديني را مي توان از دو جنبه مطرح نمود: نخست افرادي كه در اين حوزه فكري فعاليت مي كنند يا به عبارت بهتر ساختار روشنفكري ديني در كشورمان و جنبه سخت افزاري آن. در مرحله دوم، جنبه نرم افزاري و دستاوردهاي فكري كه اين گروه به ارمغان آورده اند، مطرح است.
روشنفكران ديني گرچه تبار خويش را به سيد جمال الدين اسدآبادي و محمد عبده مي رسانند ، ولي در عمل از زمان حلقه كيان شكل گرفتند. بعدها كساني را كه كمتر سنخيتي با انديشه آنان داشتند به خود منتسب نمودند كه از جمله آنان مي توان از دكتر شريعتي و مهندس بازرگان نام برد. اين گروه جماعت ناهمگوني بودند كه هر يك به سوداي خويش در آن جاي گرفته بودند : گروهي سياست پيشه كه از قضا در عرصه انديشه نيز فعال بودند و سر آن داشتند كه مباني نظري متفاوت با قرائت غالب و سنتي را فراهم آورند؛ انديشمنداني كه بيشتر مفتون شخصيت دكتر سروش و دستاوردهاي او بودند تا وفاداري به انديشه اي خاص كه در حلقه كيان شكل مي گرفت و سرانجام انديشمنداني كه جاي ديگري براي قلم زدن نداشتند و نشريه كيان اين فرصت را براي آنها فراهم مي آورد تا در محيطي علمي كار كنند. همين ساختار نامنسجم موجب آن شد كه كمتر شاهد فرآورده هاي علمي منسجم از اين گروه باشيم.
واقعيت آن است كه روشنفكران ديني هيچ گاه وجود نداشته اند و حداقل به صورت مكتب فكري متشكلي مطرح نيستند. شاخص اين نحله از انديشه خود دكتر سروش است و لا غير! آنان مي خواهند با آن گروه كه آنان را سنتي مي خوانند متفاوت باشند ولي در ترسيم مرز ساختاري خود و سنتي ها ناموفق بوده اند. مثال هايي چند اين موضوع را روشن تر مي كند : آيت الله مطهري روحاني بود كه نظريه هاي نو و بديعي در عرصه انديشه ديني ارائه نمود كه از آن جمله مي توان توجه به مقتضيات زمان را در استنباط احكام شاهد آورد. حال آنكه كمتر ديده شده است كه گروه روشنفكران ديني او را از خود محسوب كنند. دكتر شريعتي نمونه ديگر است. شريعتي شوريده اي بود انقلابي كه با شتابي فراوان به اسلام صبغه اي ايدئولوژيك بخشيد. ولي پرسش آن است كه چگونه مي توان شريعتي را روشنفكر ديني در كنار سروش محسوب نمود؟ شايد گفته شود كه فصل مشترك همگي آنها اين است كه بر آن هستند تا تلقي سنتي از دين را تغيير دهند. اما اين غايت بسيار شكننده و شناور است : تلقي سنتي از دين چيست؟ چرا بايد تلقي سنتي از دين تغيير داده شود؟ آيا هر تغييري در تلقي از دين لزوماً مفيد است؟ براي مثال ايدئولوژيك كردن دين كه شريعتي سوداي آن داشت ( سروش نيز در فربه تر از ايدئولوژي آن را نقد كرد) به رغم فاصله آن با تلقي سنتي، مفيد است؟ آيا مهندس بازرگان سوداي تغيير در تلقي سنتي را داشت؟ اگر سخنراني آخر او ( آخرت، هدف بعثت انبيا) را ناديده بگيريم، هدف بازرگان بيشتر توجيه علمي دين براي جامعه و جوانان بود تا تغيير آن!
مي توان ملاحظه كرد كه بين پيشينيان و مدعيان امروز اين طيف كم ترين ارتباط فكري وجود دارد و شايد امروزيان تنها در پي آنند كه نوعي عقبه فكري براي خويش بجويند. همين عدم هماهنگي را مي توان در مدعيان امروز نيز ديد: بين طيف فكري سابق كيان با اصلاح طلبان فاصله فكري وجود دارد و از سوي ديگر بين آنها و طيف انديشمند ملي ـ مذهبي نيز فاصله فكري بسيار است. جالب اين كه همه هم خود را روشنفكر ديني مي نامند.
اما مشكلات و تعارض هاي موجود در دستاوردهاي فكري اين نحله يا به عبارت ديگر مشكلات نرم افزاري بيشتر است. به طور خلاصه بايد گفت كه عمده مباحث مطرح شده از سوي روشنفكران ديني واكنشي است بدين معنا كه آنها بيشتر در صدد فاصله گرفتن از طيف سنتي از يك سو و طيف سكولار از سوي ديگر هستند. اين فعاليت فكري واكنشي موجب آن شده است كه روشنفكران ديني هر گاه مورد هجمه فكري طيف هاي مقابل واقع مي شوند شاهد آثار بيشتري از آنها هستيم و در فقدان هجمه ها از توليد فكري باز مي ايستند. نظريه قبض و بسط تئوريك شريعت و آبديده شدن آن در محك نقدهاي گوناگون از جمله نقد در خور توجه حجت الاسلام صادق لاريجاني مثال خوبي در اين زمينه است.
مثال ديگر، نظريه حكومت دموكراتيك ديني است كه با نقدهاي طيف سكولار روبرو شد و چندي در گيرودار مواجهه هاي فكري متبلور شد و پس از آن طراح آن نيز اين نظريه را به فراموشي سپرد. همين برخورد واكنشي را در تعارض با سنت گرايان يا به عبارت بهتر عرفان گرايان به سردمداري دكتر سيد حسين نصر مي بينيم؛ برخوردي كه سروش آن را مانند انتقاداتش به طيف سكولار به خشونت كلامي نيز آراست.
مشكل ديگري كه در نظام فكري سروش ديده مي شود آميختگي آن با عرفان است. بي گمان اين تعلق خاطر قابل شماتت نيست، ولي آميختگي نظريه علمي با عرفان جز ابهام نتيجه اي به دنبال نخواهد داشت.
آفت ديگري كه از اوايل سال 1376گريبانگير روشنفكران ديني شد، سياست زدگي بود. به عبارت ديگر بسياري از رهروان اين نحله فكري به دليل تعلق خاطر به اصلاح طلبان، اين جريان را در برخي موارد تبديل به ابزاري سياسي نمودند. خود سروش نيز از اين سياست زدگي بركنار نماند و هنوز هم در گزينش راه فكري يا سياسي مردد است و همين ترديد، سايه اي سياسي بر فضاي فكري او افكنده است. البته انتقادهاي ديگري نيز به محتواي توليدات فكري روشنفكران ديني وارد است كه در اين مقوله كوتاه نمي گنجد. اما چون عيبش بگفتي حسنش نيز بايد گفت! گروه روشنفكران ديني بحثهايي را در سطح جامعه علمي كشور مطرح نمودند كه تأثير فراواني در ارتقاي فرهنگ اجتماعي داشت .اما به نظر مي رسد كه روشنفكران ديني و دكتر سروش به دوره گذار تعلق داشتند و به خوبي ديده مي شود كه اكنون ديگر از توليد فكري اين گروه خبري نيست و سروش نيز حتي در سخنراني هاي اخير خويش ايده جديدي ارائه نكرده است و تنها به تكرار و بسط مباحث گذشته بسنده كرده است.

انتقاد يك ايراني به آنتوني گيدنز و پاسخ گيدنز
سهم ايرانيان چيست؟
007746.jpg
ناصر عابديني
سال هاست كه اين جمله و نظاير آن به كرات در محافل دانشگاهي و علمي مطرح مي شود كه پژوهشگر و نويسنده، بايد از نقد ديگران بر سخنان و آثارش استقبال كند؛ چرا كه هر انتقادي (البته به شرط منصفانه و علمي بودن، و گرنه در غير اين صورت، از وجهه اي انتقادي برخوردار نيست) بذر پيشرفت را در خود نهفته است . با نيم نگاهي به جامعه علمي و دانشگاهي كشورمان، متوجه اين واقعيت تلخ مي شويم كه هنوز از اين شعار تا عمل به آن بسيار فاصله داريم. به راستي كدام نويسنده، مترجم و پژوهشگري را در ايران سراغ داريد كه به استقبال نقد ديگران بشتابد؟ و نيز كدام منتقدي را مي شناسيد كه منصفانه و به دور از غرض ورزي و پيش داوري، به نقد ديگران بنشيند؟ در اينجا، قصد آسيب شناسي اين مسأله را نداريم- مگر تا فرصتي ديگر- اما به قول معروف، همه جا آسمان به يك رنگ نيست. نويسنده پرآوازه اي را در سطح جهاني، با چندين اثر مهم در حوزه هاي فكري، در نظر بگيريد! حال فردي علاقه مند به آثار اين انديشمند، در كشوري ديگر، پس از خواندن اثري از وي، انتقادي در ارتباط با آن به ذهنش مي رسد و آن را از طريق اي ميل به نويسنده انتقال مي دهد. نويسنده هم پس از كوتاه ترين زمان ممكن- مثلاً يك روز پس از دريافت اي ميل آن خواننده - انتقاد را مي پذيرد و با سپاس از راهنمايي مفيد وي، قول انعكاس آن را در چاپ هاي بعدي كتاب مي دهد. اكنون اين فرض به واقعيت پيوسته است. اگر باور نداريد، متن زير را بخوانيد:
007749.jpg
پروفسور ريچارد فراي ايران شناس پرآوازه اي است كه در سال ۱۳۸۳ نيز به ايران آمد و از وي به خاطر خدمات ارزنده اش درباره شناخت ايران زمين تجليل شد. پروفسور فراي درباره تاريخ پرفرازونشيب ايران بر اين باور است كه كمتر ملتي را در جهان مي توانيم بيابيم كه تاريخ ايشان تا اين حد قابل تأمل و پژوهش باشد (فراي، 1375: 25). اما متأسفانه نقش ما ايرانيان در معرفي سيماي حقيقي پيشينه خود چندان چشمگير و تأثيرگذار نبوده است. با اين مقدمه به اصل مطلب مي پردازم.
چند سال پيش كه كتاب ارزنده جامعه شناسي اثر آنتوني گيدنز را خواندم، مطالب فراواني از آن آموختم. اين كتاب را چندين بار خواندم و هر بار از خواندن آن لذت بردم اما در اين ميان، همواره انتقاد كوچكي در ذهنم خلجان داشت و دوست داشتم اين انتقاد را به نحوي با اين انديشمند و پژوهشگر مطرح كنم.
آنتوني گيدنز كه متولد بريتانياست در سال ۱۹۳۸ به دنيا آمده است. به باور جرج ريترز استاد جامعه شناسي دانشگاه مريلند گيدنز، مهم ترين و بانفوذ ترين نظريه پرداز اجتماعي بريتانيا و جهان در دوره معاصر است و نقش تعيين كننده اي در شكل گيري جامعه شناسي بريتانيا داشته است... . كتاب جامعه شناسي او كه يك كتاب درسي به سبك آمريكايي است و نخستين چاپش در سال ۱۹۸۷ بوده، توفيق جهاني داشته است .
طرح انتقاد
آنتوني گيدنز، شخصيت علمي  بسيار پرتلاش و محققي همه جانبه نگر و پايبند به اصول منطق تجربي است. بر آن بودم كه انتقاد خود را براي وي ارسال كنم تا واكنش وي را دريابم. اين بود كه با ارسال اي ميلي به وي، انتقادم را در آن مطرح كردم. بي ترديد انگيزه من از چنين كار كوچكي، استفاده از محمل هاي مستعد براي طرح نام فرهنگ و تمدن ايران است. از آنجا كه كتاب  هاي گيدنز به 29زبان در دنيا ترجمه شده اند، اين حق ما ايرانيان است كه نام ايران مانند نام ديگر كشورهاي متمدن جهان در كتاب هايي با برد بين المللي و شهرت جهاني ذكر شود تا شايد همين اقدامات كوچك وقتي در كنار يكديگر قرار گيرند در آينده دور يا نزديك بتواند موجي را به نفع كشور ما در عرصه هاي مختلف ايجاد كند.
متن فارسي نامه  ارسالي (اي ميل) به آنتوني گيدنز
مطابق با سنت ايراني، اول سلام بعداً كلام. پيش از خواندن اين متن، مرا براي انشاي نامناسبم مي بخشيد. اينجانب ناصر عابديني در تهران (ايران) زندگي مي كنم. روان شناسي خوانده ام و به عنوان نويسنده و پژوهشگر در راديو فعاليت مي كنم. من به مطالعه جامعه شناسي و فلسفه نيز علاقه مندم. كتاب جامعه شناسي شما را (ويرايش 1990) با دقت خوانده ام و از خواندنش بسيار لذت برده ام و از آن نكته ها آموخته ام.
بخش ارزيابي كتاب شما بسيار منطقي و منصفانه است. در كتاب شما گزاره هاي فراواني وجود دارد كه من در جمله سازي هاي علمي  از آن سود جسته ام. ديدگاه شما تلفيق مناسبي از مفاهيم نظري و حقايق اجتماعي است. در واقع اين كتاب، كتابي كاربردي نيز هست (و نه صرفاً نظري) اما من به عنوان خواننده اي ايراني، انتقاد كوچكي به كتاب شما دارم! هنگامي كه شما براي مثال زدن به دنياي باستاني وارد مي شويد، فقط سه تمدن را مي يابيد؛ روم و يونان در غرب و چين در شرق(حتي شما از تمدن هاي آزتك ها و ماياها در آمريكا ياد مي كنيد ولي اين دو تمدن هيچ تأثيري در فرهنگ ها و تمدن هاي شرق نداشته اند).
انتقاد من اين است كه شما هرگز از فرهنگ و تمدن ايران باستان ياد نكرده ايد. شما به عنوان محققي جهاني غيرممكن است كه در اين باره اطلاعاتي نداشته باشيد.
شما خوب مي دانيد كه ايران يكي از ده كشور توريستي جهان در فهرست يونسكو است و اين نشانگر اهميت تاريخي اين كشور است. به عنوان مثال، دين ماني و آيين ميترا در ايران ظهور كردند و هر دو بر مسيحيت تأثير گذاشتند. همچنين در 2500سال پيش در ايران، امپراتوري بزرگي تأسيس مي شود؛ هخامنشيان. هم اكنون در كشور شما(بريتانيا) نمايشگاهي درباره سلسله هخامنشيان با عنوان تمدن فراموش شده برپا شده است. در كتاب عهد عتيق(تورات) مكرر از كورش- بنيانگذار اين سلسله- ياد شده است(كه در زبان شما دو نام كوروس و سايرس از آن مشتق شده اند).
كورش(سايرس) با همه مردم رفتاري مناسب و عادلانه داشت؛ به ويژه با يهوديان پس از فتح بابل(در عراق). هنگامي كه بابل فتح شد او دستور داد كه يهوديان مي توانند به سرزمين خود(اورشليم) بازگردند. اين روز را يهوديان يوم كيپور نام نهاده اند.
جناب پروفسور! من از شما جمله اي آموخته ام كه برايم بسيار ارزنده است: يادگيري جامعه شناسي به معناي رهاكردن تبيين هاي شخصي درباره جهان و نگريستن به تأثيرات اجتماعي است كه زندگي ما را شكل مي دهند .
در حقيقت از شما كه متفكر و محقق بزرگي هستيد انتظار مي رود كه به اين توصيه خود عمل كنيد. اگر شما در كتاب خود صرفاً از روم و يونان و چين به عنوان تمدن هاي باستاني مثال آوريد، چنين چيزي مي تواند نگاهي غيرمنصفانه تلقي شود.
ارادتمند شما ناصر عابديني
متن پاسخ آنتوني گيدنز (پس از گذشت يك روز)
از لرد گيدنز
جناب عابديني! از توضيحات بسيار سودمند شما بسيار سپاسگزارم. متأسفانه پيش تر، ويرايش پنجم كتاب را به پايان برده ايم. آنچه شما درباره ايران باستان گفته ايد موضوعي كاملاً درست است و ما تلاش خواهيم كرد تا در آينده اين موضوع را در نسخه بعدي كتاب، مورد توجه قرار دهيم.
ارادتمند شما آنتوني گيدنز

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
شهرآرا
موسيقي
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |