ناصر عابديني
سال هاست كه اين جمله و نظاير آن به كرات در محافل دانشگاهي و علمي مطرح مي شود كه پژوهشگر و نويسنده، بايد از نقد ديگران بر سخنان و آثارش استقبال كند؛ چرا كه هر انتقادي (البته به شرط منصفانه و علمي بودن، و گرنه در غير اين صورت، از وجهه اي انتقادي برخوردار نيست) بذر پيشرفت را در خود نهفته است . با نيم نگاهي به جامعه علمي و دانشگاهي كشورمان، متوجه اين واقعيت تلخ مي شويم كه هنوز از اين شعار تا عمل به آن بسيار فاصله داريم. به راستي كدام نويسنده، مترجم و پژوهشگري را در ايران سراغ داريد كه به استقبال نقد ديگران بشتابد؟ و نيز كدام منتقدي را مي شناسيد كه منصفانه و به دور از غرض ورزي و پيش داوري، به نقد ديگران بنشيند؟ در اينجا، قصد آسيب شناسي اين مسأله را نداريم- مگر تا فرصتي ديگر- اما به قول معروف، همه جا آسمان به يك رنگ نيست. نويسنده پرآوازه اي را در سطح جهاني، با چندين اثر مهم در حوزه هاي فكري، در نظر بگيريد! حال فردي علاقه مند به آثار اين انديشمند، در كشوري ديگر، پس از خواندن اثري از وي، انتقادي در ارتباط با آن به ذهنش مي رسد و آن را از طريق اي ميل به نويسنده انتقال مي دهد. نويسنده هم پس از كوتاه ترين زمان ممكن- مثلاً يك روز پس از دريافت اي ميل آن خواننده - انتقاد را مي پذيرد و با سپاس از راهنمايي مفيد وي، قول انعكاس آن را در چاپ هاي بعدي كتاب مي دهد. اكنون اين فرض به واقعيت پيوسته است. اگر باور نداريد، متن زير را بخوانيد:
|
|
پروفسور ريچارد فراي ايران شناس پرآوازه اي است كه در سال ۱۳۸۳ نيز به ايران آمد و از وي به خاطر خدمات ارزنده اش درباره شناخت ايران زمين تجليل شد. پروفسور فراي درباره تاريخ پرفرازونشيب ايران بر اين باور است كه كمتر ملتي را در جهان مي توانيم بيابيم كه تاريخ ايشان تا اين حد قابل تأمل و پژوهش باشد (فراي، 1375: 25). اما متأسفانه نقش ما ايرانيان در معرفي سيماي حقيقي پيشينه خود چندان چشمگير و تأثيرگذار نبوده است. با اين مقدمه به اصل مطلب مي پردازم.
چند سال پيش كه كتاب ارزنده جامعه شناسي اثر آنتوني گيدنز را خواندم، مطالب فراواني از آن آموختم. اين كتاب را چندين بار خواندم و هر بار از خواندن آن لذت بردم اما در اين ميان، همواره انتقاد كوچكي در ذهنم خلجان داشت و دوست داشتم اين انتقاد را به نحوي با اين انديشمند و پژوهشگر مطرح كنم.
آنتوني گيدنز كه متولد بريتانياست در سال ۱۹۳۸ به دنيا آمده است. به باور جرج ريترز استاد جامعه شناسي دانشگاه مريلند گيدنز، مهم ترين و بانفوذ ترين نظريه پرداز اجتماعي بريتانيا و جهان در دوره معاصر است و نقش تعيين كننده اي در شكل گيري جامعه شناسي بريتانيا داشته است... . كتاب جامعه شناسي او كه يك كتاب درسي به سبك آمريكايي است و نخستين چاپش در سال ۱۹۸۷ بوده، توفيق جهاني داشته است .
طرح انتقاد
آنتوني گيدنز، شخصيت علمي بسيار پرتلاش و محققي همه جانبه نگر و پايبند به اصول منطق تجربي است. بر آن بودم كه انتقاد خود را براي وي ارسال كنم تا واكنش وي را دريابم. اين بود كه با ارسال اي ميلي به وي، انتقادم را در آن مطرح كردم. بي ترديد انگيزه من از چنين كار كوچكي، استفاده از محمل هاي مستعد براي طرح نام فرهنگ و تمدن ايران است. از آنجا كه كتاب هاي گيدنز به 29زبان در دنيا ترجمه شده اند، اين حق ما ايرانيان است كه نام ايران مانند نام ديگر كشورهاي متمدن جهان در كتاب هايي با برد بين المللي و شهرت جهاني ذكر شود تا شايد همين اقدامات كوچك وقتي در كنار يكديگر قرار گيرند در آينده دور يا نزديك بتواند موجي را به نفع كشور ما در عرصه هاي مختلف ايجاد كند.
متن فارسي نامه ارسالي (اي ميل) به آنتوني گيدنز
مطابق با سنت ايراني، اول سلام بعداً كلام. پيش از خواندن اين متن، مرا براي انشاي نامناسبم مي بخشيد. اينجانب ناصر عابديني در تهران (ايران) زندگي مي كنم. روان شناسي خوانده ام و به عنوان نويسنده و پژوهشگر در راديو فعاليت مي كنم. من به مطالعه جامعه شناسي و فلسفه نيز علاقه مندم. كتاب جامعه شناسي شما را (ويرايش 1990) با دقت خوانده ام و از خواندنش بسيار لذت برده ام و از آن نكته ها آموخته ام.
بخش ارزيابي كتاب شما بسيار منطقي و منصفانه است. در كتاب شما گزاره هاي فراواني وجود دارد كه من در جمله سازي هاي علمي از آن سود جسته ام. ديدگاه شما تلفيق مناسبي از مفاهيم نظري و حقايق اجتماعي است. در واقع اين كتاب، كتابي كاربردي نيز هست (و نه صرفاً نظري) اما من به عنوان خواننده اي ايراني، انتقاد كوچكي به كتاب شما دارم! هنگامي كه شما براي مثال زدن به دنياي باستاني وارد مي شويد، فقط سه تمدن را مي يابيد؛ روم و يونان در غرب و چين در شرق(حتي شما از تمدن هاي آزتك ها و ماياها در آمريكا ياد مي كنيد ولي اين دو تمدن هيچ تأثيري در فرهنگ ها و تمدن هاي شرق نداشته اند).
انتقاد من اين است كه شما هرگز از فرهنگ و تمدن ايران باستان ياد نكرده ايد. شما به عنوان محققي جهاني غيرممكن است كه در اين باره اطلاعاتي نداشته باشيد.
شما خوب مي دانيد كه ايران يكي از ده كشور توريستي جهان در فهرست يونسكو است و اين نشانگر اهميت تاريخي اين كشور است. به عنوان مثال، دين ماني و آيين ميترا در ايران ظهور كردند و هر دو بر مسيحيت تأثير گذاشتند. همچنين در 2500سال پيش در ايران، امپراتوري بزرگي تأسيس مي شود؛ هخامنشيان. هم اكنون در كشور شما(بريتانيا) نمايشگاهي درباره سلسله هخامنشيان با عنوان تمدن فراموش شده برپا شده است. در كتاب عهد عتيق(تورات) مكرر از كورش- بنيانگذار اين سلسله- ياد شده است(كه در زبان شما دو نام كوروس و سايرس از آن مشتق شده اند).
كورش(سايرس) با همه مردم رفتاري مناسب و عادلانه داشت؛ به ويژه با يهوديان پس از فتح بابل(در عراق). هنگامي كه بابل فتح شد او دستور داد كه يهوديان مي توانند به سرزمين خود(اورشليم) بازگردند. اين روز را يهوديان يوم كيپور نام نهاده اند.
جناب پروفسور! من از شما جمله اي آموخته ام كه برايم بسيار ارزنده است: يادگيري جامعه شناسي به معناي رهاكردن تبيين هاي شخصي درباره جهان و نگريستن به تأثيرات اجتماعي است كه زندگي ما را شكل مي دهند .
در حقيقت از شما كه متفكر و محقق بزرگي هستيد انتظار مي رود كه به اين توصيه خود عمل كنيد. اگر شما در كتاب خود صرفاً از روم و يونان و چين به عنوان تمدن هاي باستاني مثال آوريد، چنين چيزي مي تواند نگاهي غيرمنصفانه تلقي شود.
ارادتمند شما ناصر عابديني
متن پاسخ آنتوني گيدنز (پس از گذشت يك روز)
از لرد گيدنز
جناب عابديني! از توضيحات بسيار سودمند شما بسيار سپاسگزارم. متأسفانه پيش تر، ويرايش پنجم كتاب را به پايان برده ايم. آنچه شما درباره ايران باستان گفته ايد موضوعي كاملاً درست است و ما تلاش خواهيم كرد تا در آينده اين موضوع را در نسخه بعدي كتاب، مورد توجه قرار دهيم.
ارادتمند شما آنتوني گيدنز